حسین باستانی
سالگرد شروع جنگ ایران و عراق، امسال در شرایطی ویژه فرا رسید: در حالی که در طول یک سال گذشته، تلاش گروهی از اصولگرایان برای متهم کردن رقبای سیاسی خود به ضعف یا خیانت در جنگ، ابعاد جدیدی پیدا کرده بود.
مطابق روایت این گروه از اصولگرایان، همان سیاستمدارانی که در یک سال اخیر به دنبال “سازش” بر سر پرونده هسته ای بوده اند، در زمان جنگ هم سپاه پاسداران را وادار به خاتمه جنگ کردند و “جام زهر” را به خورد حکومت و رهبر وقت جمهوری اسلامی دادند.
به نظر می رسد که این گروه از اصولگرایان، در تبلیغات خود از عاملی تعیین کننده بهره می برند و آن، تمایل دستگاه های حکومتی به “ناگفته گذاشتن” بخش مهمی از وقایع جنگ است.
روایت های جدید اصولگرایان از پایان جنگ ایران و عراق، به لحاظ سیاسی قابل فهم است، اما با طیفی گسترده از مستندات مربوط به ماه های پایانی جنگ همخوانی ندارد. مستنداتی از قبیل حکم رهبر وقت جمهوری اسلامی برای “اعدام” فرماندهان مسئول شکست های نظامی ایران، هشدار آیت الله خمینی که اگرسپاه پاسداران نتواند عقب نشینی ها خود را جبران کند “برای همیشه یک سپاه ذلیل ومرده می شود”، حضور فرماندهان سپاه در یک همایش “سیاسی” در هنگام سقوط فاو، نوشته محسن رضایی فرمانده وقت سپاه که برای مقابله با عراق “بمب اتم” لازم است، اصرار دادگاه نظامی به محاکمه احمد وحیدی (فرماندار نظامی کرمانشاه که بعدها وزیر دفاع شد) و مخالفت اکبر هاشمی رفسنجانی با نظر بعضی از مسئولان در مورد “اعدام” فرماندهانی همچون رحیم صفوی (مسئول وقت عملیات سپاه پاسداران که بعدها فرمانده سپاه شد).
این آخرین مورد، همین دو هفته پیش خبر ساز شد. زمانی که اکبر هاشمی رفسنجانی، به صحبت های چندی پیش یحیی (رحیم) صفوی فرمانده سابق سپاه پاسداران پاسخ تندی داد که گفته بود وی به دنبال رهبر شدن بعد از آیت الله خمینی بوده است.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، بدون نام بردن مستقیم از سرلشکر صفوی تاکید کرد که وقتی این فرمانده، فاو را “با آن همه امکانات و اموال” رها کرده، صادق خلخالی -حاکم شرع سابق دادگاه های انقلاب و نماینده وقت مجلس- خواستار اعدام او و دو نفر دیگر بوده ولی با مخالفت اکبر هاشمی رفسنجانی مواجه شده است. هاشمی رفسنجانی در اشاره ای دیگر، گفت در آخر جنگ نیز آیت الله خمینی دادگاه رسیدگی به تخلفات فرماندهان را زیر نظر او تشکیل داده که قصد داشته “بعضی ها را اعدام کند” و حتی “رئیس جمهور وقت” (آقای خامنه ای) نیز با دادگاه هم نظر بوده، اما او باز مانع شده است.
دادگاه مورد اشاره اکبر هاشمی رفسنجانی، ظاهرا همان است که دستور تاسیس آن، تنها چند روز بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، در نامه ۲ مرداد ۱۳۶۷ آیت الله خمینی به علی رازینی رئیس سازمان قضایى نیروهاى مسلح آمده است. در این نامه، رهبر وقت جمهوری اسلامی دستور می دهد تا “دادگاه ویژه تخلفات جنگ را در کلیه مناطق جنگى”، آن هم “بدون رعایت هیچ یک از مقررات دست و پاگیر” تشکیل شود و می افزاید: “هر عملى که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانى بوده و یا مىباشد مجازات آن اعدام است.” دستوری که به وضوح، متوجه فرماندهان مقصر در شکست های نظامی ایران است.
اینجا جایی است که باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست، یا سپاه [پاسداران]، دشمن را به عقب میراند یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مردهای میشود
بخشی از پیام عتاب آمیز آیت الله خمینی به سپاه که در صحیفه نور وجود ندارد
فرمان آیت الله خمینی در مورد اعدام مقصران جنگ، چهار روز قبل از دستور دیگر او برای اعدام زندانیان عضو مجاهدین خلق صادر شده و این در حالی است که بر خلاف اجرای سریع دستور دوم، فرمان اول عملا بلااجرا مانده است. پدیده ای که ظاهرا، میانجیگری های برخی مسئولان سیاسی در آن بی تاثیر نبوده است.
در کتاب خاطرات سال ۱۳۶۷ اکبر هاشمی رفسنجانی، جانشین وقت فرمانده کل قوا، اشاراتی نیز وجود دارد که نشان می دهد که چنین میانجیگری هایی، بعضا به نارضایتی مقام های قضایی منجر شده است. به عنوان مثال، در ۶ شهریور ۱۳۶۷ دخالت او برای آزادی احمد وحیدی، که به حکم دادگاه نظامی زندانی شده، با واکنش سازمان قضایى نیروهاى مسلح مواجه می شود که از هاشمی رفسنجانی می خواهد دستور آزادی آقای وحیدی را به طور “مکتوب” بنویسد.
احمد وحیدی، که در زمان ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد به وزارت دفاع رسید، در زمان عملیات مرصاد فرماندهی نظامی کرمانشاه را بر عهده داشت و دادگاه نظامی، خواستار محاکمه او به علت عملکرد ضعیفش در هنگام عملیات نیروهای عراقی و سازمان مجاهدین خلق در استان کرمانشاه بود.
جانشین فرمانده کل قوا، در سوم مرداد ۱۳۶۷، در توصیف عقب نشینی نیروهای نظامی ایران در این مناطق از عبارت “مفتضحانه” استفاده کرده و می افزاید شدت عقب نشینی به حدی بوده که “مردم عشایر منطقه در جاده ها جلوی آنها را گرفته و معترض آنها شده اند”.
خاطرات ۲ مرداد همان سال، اکبر هاشمی رفسنجانی، نشان می دهد که به دنبال اصرار صادق خلخالی برای گرفتن “مسئولیت دادگاه زمان جنگ برای تنبیه متخلفین”، به او گفته که صرفا “به امور نظامیان متخلف جبهه نظاره کند و پیشنهاد تنبیه و تشویق بنماید”، در حالی که این روحانی مشهور به صدور احکام شدید، مایل بوده “خودش اختیار تنبیه داشته باشد”.
درخواست “بمب اتم” برای شکست عراق
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، در اظهارات اخیر خود در مورد زمزمه های اعدام برخی فرماندهان سپاه در پایان جنگ، گفته که از جمله دلایل این فضا، قصورهای منتهی به سقوط فاو و “عملیات خیبر” بوده است.
او یادآوری کرده که در جریان عملیات، “الحاق بین نیروها از جزیره وبیرون جزیره ممکن نشد و یک گردان نیروی ما بهکلی نابود شد”. اشاره هاشمی رفسنجانی به “جزیره” در اینجا، جزیره مجنون است که در جریان عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲، ارتباط میان نیروهای ایرانی مستقر در آن و نیروهای دیگری که به سمت بصره رفته بودند، به علت اشتباهات عجیب فرماندهی -در حد برداشت متفاوت دو قسمت از نیروهای عمل کننده از زمان شروع عملیات- قطع شد. نتیجه، محاصره و قتل عام نیروهای نفوذ کننده و کشته شدن جمعی از معروف ترین و محبوب ترین فرماندهان جنگ از جمله محمدابراهیم همت و حمید باکری بود.
اشاره اکبر هاشمی رفسنجانی به اتهامات یحیی (رحیم) صفوی بر سر سقوط فاو، حکایت از شکستی جداگانه در آخر فروردین ۱۳۶۷ دارد.
مسئولیت این شکست، نه تنها با آقای صفوی در مقام مسئول عملیات کل سپاه، که با مجموعه ای از فرماندهان ارشد سپاه بود که متهمند که در زمان حمله عراق، برای انجام “فعالیت های سیاسی” جبهه نبرد را ترک کرده بودند.
حسن روحانی، که در اواخر جنگ معاون جانشین فرماندهی کل قوا بود، در مصاحبه ای در سال ۱۳۸۷ روایت می کند که با بالا گرفتن منازعه سیاسی میان جناح های چپ و راست حکومت ایران در جریان انتخابات فروردین ۱۳۶۷ مجلس سوم، “سپاه یکی از ذهنیتهایش این بود که اگر تعدادی از نیروهای سپاه به مجلس بروند، مشکلات آنها بهتر حل میشود و پشتیبانی بهتری از جبههها میشود.”
روحانی می افزاید: “آمدند عدهای از مسئولین سپاه و سرداران را تشویق کردند تا کاندیدا شوند و خود آنها هم در این زمینه فعال شدند. لذا وقتی که فاو سقوط کرد، سپاه سمیناری در کرمانشاه داشت و عمدۀ فرماندهان در غرب بودند.” در همین ارتباط، عباس ملکی عضو تیم مذاکره کننده ایران در مورد قطعنامه ۵۹۸ نیز، در مرداد ۱۳۹۳ در گفت وگو با روزنامه شرق می گوید که در آستانه سقوط فاو “توجه بعضی از فرماندهان به مساله انتخابات معطوف شد… شاید آنها فکر میکردند برای اینکه گرایشهایشان وارد مجلس شود، باید فعالیتهای داخلی را در شهرستانهای مختلف شروع کنند”.
حسن روحانی، شهادت می دهد که حتی وقتی خبر در حال سقوط بودن فاو رسیده، محسن رضایی گفته است “فاو سقوط نخواهد کرد، مگر اینکه عراق بمب اتمی به کار ببرد”. نقل قولی که حکایت دارد فرماندهان ارشد سپاه نه تنها درک درستی از وضعیت منطقه نداشته اند، که با اصرار بر اشتباه، آخرین فرصت ها برای دفاع از جزیره را نیز از دست داده اند.
غلامعلی رشید، معاون وقت عملیات فرمانده کل سپاه، در مصاحبه جداگانه ای با فصلنامه مطالعات جنگ ایران و عراق (تابستان ۱۳۸۶) تایید کرده که پس از حمله عراق به فاو “محسن رضایی یک حمله سراسری را باور نکرده است”.
اما شاید قابل تامل ترین شهادت در مورد وضعیت فرماندهان سپاه در تابستان ۱۳۶۷، از شخص آیت الله خمینی باشد. رهبر سابق جمهوری اسلامی، در پیام ۲۵ تیر ۱۳۶۷ خود در جمع مسئولان ارشد نظام، که در صحیفه نور نیامده و مدت ها بعد از درگذشت وی فاش شده، به نامه ای از محسن رضایی فرمانده وقت سپاه اشاره دارد که محتوای آن را “تکان دهنده” توصیف می کند.
به نوشته آیت الله خمینی: “فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال دیگر ما هیچ پیروزی نداریم. ممکن است در صورت داشتن وسایلی که در طول پنج سال به دست میآوریم قدرت عملیات انهدامی و یا مقابله به مثل را داشته باشیم و بعد از پایان سال ۷۱ اگر ما دارای ۳۵۰ تیپ پیاده و ۲۵۰۰ تانک و ۳۰۰۰ توپ و ۳۰۰ هواپیمای جنگی و ۳۰۰ هلیکوپتر باشیم و قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی که از ضرورتهای جنگ در آن موقع است، داشته باشیم میتوان گفت به امید خدا بتوانیم عملیات آفندی داشته باشیم. وی میگوید قابل ذکر است که باید توسعه نیروی سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نیم افزایش پیدا کند، او آورده است البته امریکا را هم باید از خلیج فارس بیرون کنیم والا موفق نخواهیم بود.”
در گزارش های منتشر شده از نامه آقای خمینی که سال ها پس از درگذشت او منتشر شده، اشاره او به تاکید عجیب محسن رضایی بر نیاز به “قدرت ساخت مقدار قابل توجهی از سلاحهای لیزری و اتمی” برای مقابله با عراق سانسور شده و به جای آن، سه نقطه (…) آمده است.
تاکید فرمانده وقت سپاه بر اینکه تنها در صورت تامین شرایط غیرممکنی چون هفت برابر شدن نیروهای سپاه و دسترسی به سلاح هسته ای ممکن است بتوان تا پنج سال بعد علیه عراق به عملیات تهاجمی پرداخت، تنها یک معنا دارد: اینکه فرماندهان این نیروی نظامی، به طور “مطلق” از رویارویی با ارتش عراق ناامید بوده اند، هرچند که با گذشت سال ها از آن واقعه، بعضی از آنان مدعیند که کماکان به ادامه جنگ اعتقاد داشته اند.
قابل توجه است که آیت الله خمینی در بخشی دیگر از آن نامه معروف، در کنایه ای تلخ به فهرست مطالبات محقق ناشدنی محسن رضایی برای مقابله با عراق تاکید دارد که فرمانده وقت سپاه، “با ذکر این مطالب میگوید باید باز هم جنگید که این دیگر شعاری بیش نیست”.
ناخوشنودی آیت الله خمینی از فرماندهی سپاه پاسداران در مقطع پذیرش قطعنامه، به میزانی نظرها را به خود جلب می کند که منجر به رواج شایعه زندانی شدن محسن رضایی می شود.
در خاطرات ۲۹ تیر ۱۳۶۷ اکبر هاشمی رفسنجانی، وضعیت روحی فرمانده سپاه در آن روزها چنین توصیف شده است: “آقای محسن رضایی آمد. ناراحت است. کمی گریه کرد. دلداریش دادم. آماده استعفاست؛ گفتم در سمت خود بماند. قرار شد فردا مصاحبه تلویزیونی داشته باشد که شایعه بازداشت رد شود.”
عتاب آیت الله خمینی به سپاه
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، ارتش عراق که به تازگی شکست های سنگینی را به نیروهای نظامی ایران وارد کرده و از جمله جزایر فاو و مجنون را بازپس گرفته، هجوم گسترده ای را انجام می دهد تا در صورت امکان، در آخرین روزهای جنگ قدرت نظامی خود را به رخ جمهوری اسلامی بکشد.
در مورد جزئیات نبردهای دو کشور در این مقطع، تاکنون اطلاعات متفاوتی منتشر شده است. اما شاید توصیف ساده سعید قاسمی، از فرماندهان میانی دوران جنگ و منتقدان سرسخت پذیرش قطعنامه ۵۹۸، برای درک بهتر شرایط آن زمان مفیدتر باشد.
او در تیر ماه گذشته، طی سخنانی در جمع گروهی از اصولگرایان گفت: “دشمن وقت نمیکرد غنیمتیها را جمع کند. به یک اعتبار دوازدههزار و برخی روایات بیست و چند هزار نفر، ظرف دو -سه روز اسیر دادیم. ۶۰ درصد زمینهایی را که ظرف ۸ سال گرفته بودیم، طیِ سه شب از دست دادیم.”
در همین مقطع است که آیت الله خمینی، در پیامی کوتاه که احمد خمینی به طور تلفنی آن را به رحیم صفوی ابلاغ می کند، به سپاهیان تشر می زند: “اینجا جایی است که باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست، یا سپاه، دشمن را به عقب میراند یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مردهای میشود.”
از این پیام تند نیز، که نشان دهنده نارضایتی شدید رهبر وقت از شکست های سریع سپاه در مقابل عراقی هاست، اثری در صحیفه نور وجود ندارد.
این شکست ها در شرایطی به وقوع می پیوندد که در ماه های پایانی جنگ، ایران نه تنها به لحاظ بودجه و سلاح، که حتی از نظر تعداد رزمندگان نیز در وضعیتی به شدت بحرانی قرار دارد.
در مورد توازن عددی نیروهای ایرانی و عراقی در ماه های پایانی جنگ، ارقام مختلفی منتشر شده که بعضا اغراق آمیز به نظر می رسند. اما فارغ از تعداد دقیق نیروها، وضعیت ایران در آن مقطع به گونهای بوده که اکبر هاشمی رفسنجانی، در ۱۹ خرداد ۱۳۶۷، “مشکل عمده” جبهه ها را کمبود نیرو دانسته است. نیروهایی که حتی مشخص نیست که تبلیغات معمول حکومت ایران در مورد برتری روحی آنها نسبت به سربازان عراقی، تا چه حد مقرون به واقعیت باشد.
هاشمی رفسنجانی در ۲۳ خرداد با اشاره به وضعیت دشوار جبهه ها برای نیروهای ایرانی و عراقی می نویسد: “دشمن هم در زحمت است، ولی آنها طاقت بیشتری از بسیجی های جوان ما نشان می دهند.” وی حتی پیش از سخت شدن بی سابقه کار جبهه ها در سال ۱۳۶۷، در آذرماه ۱۳۶۶ از “کمبود نیروی داوطلب خدمت در نیروهای مسلح” و طرح “پیشنهاد اعزام اجباری طلاب برای سربازی” خبر می دهد.
جانشین فرمانده کل قوا، به ویژه در روزهای بعد از سقوط مهران و جزیره مجنون، اشارات قابل تاملی به وضعیت مصدومان شیمیایی ایران در هفته های پایانی جنگ دارد.
او در ۵ تیر ۱۳۶۷ می گوید “حدود ۴ هزار نفر مصدوم شیمیایی به بیمارستان مراجعه کرده اند” ولی جز ۵۰ نفر، سایر آنها مرخص شده اند. به نوشته هاشمی رفسنجانی: “مثل اینکه حالت روانی شیمیایی، بیشتر از اصل ماده تاثیر می گذارد و بهانه خوبی برای عقب نشینی است. آنها که نمی خواهند بجنگند به آسانی می توانند تظاهر به ابتلا به شیمیایی کنند و یا دچار خیال می شوند.”
دلیل حساسیت ویژه وی بر روی این مساله، ظاهرا دردسری است که اطلاعات غلط در مورد وضعیت مصدومان شیمیایی، برای دستگاه دیپلماسی ایران ایجاد کرده: “گفته بودیم خبرنگاران و هیات بازرسی شورای امنیت سازمان ملل برای بررسی [بمباران ] شیمیایی بیایند که بیمارستان ها می گویند آثار زیادی نمانده است.”
هاشمی رفسنجانی یک روز بعد، در اشاره ای دیگر به وضعیت مصدومان شیمیایی می نویسد: “سرعت مرخصی مصدومان شیمیایی از بیمارستان ها که تقریبا خالی شده نشان می دهد که وحشت از شیمیایی بیش از خود آن موثر بوده است.”
روند شکست های نیروهای نظامی ایران در ماه های پایانی جنگ، پس از عتاب بی سابقه آیت الله خمینی به نیروهای مسلح که “باید متر به متر جنگید” و افزایش ناگهانی حضور مردم در جبهه ها – که از تشدید حملات عراق بعد از پذیرش قطعنامه به شدت خشمگین شده بودند- متوقف می شود. تحولی که بخشی از آن ریشه در افزایش قدرت مقابله ایران در جبهه ها دارد و بخشی دیگر، ناشی از تصمیم اجتناب ناپذیر عراقی هاست که میدانند حامیان بین المللی آنها پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران، از ادامه تجاوزات نظامیشان حمایت نمی کنند.
برخی از اصولگرایان منتقد قبول قطعنامه ۵۹۸، در سال های اخیر ادعا کرده اند که آیت الله خمینی، پس از افزایش حضور مردم در جبهه ها گفته اگر می دانسته مردم تا این حاضرند پای جنگ بایستند، قطعنامه را نمیپذیرفته است. اما محسن رفیقدوست که در زمان پذیرش قطعنامه وزیر سپاه پاسداران بود (این وزارتخانه بعدها منحل شد) در مرداد ۱۳۹۰ در مصاحبه ای با سایت تاریخ ایرانی می گوید که احمد خمینی، پیش از مرگ خود تکذیب کرده که پدرش چنین سخنی را بر زبان رانده باشد.
در متن پیام عمومی رهبر سابق جمهوری اسلامی در مورد پذیرش قطعنامه آمده است: “تأکید مىکنم که گمان نکنید که من در جریان کار جنگ و مسئولان آن نیستم. مسئولین مورد اعتماد من مىباشند، آنها را از این تصمیمى که گرفته اند شماتت نکنید که براى آنان نیز چنین پیشنهادى سخت و ناگوار بوده است.”
تاکیدی که احتمالا، نوعی آینده نگری برای اجتناب از ادعاهایی بوده که به تصور آیت الله خمینی، احتمال داشته پس از مرگ او، توسط منتقدان پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مطرح شود.
هزینه های “شفاف سازی جنگ”
در طول جنگ ایران و عراق، نیروهای نظامی و شبه نظامی ایران، بدون دسترسی به سلاح های مورد نیاز خود، میزان بی سابقه ای از فداکاری، ابتکار و استقامت را برای دفاع از کشور به کار گرفتند و در عین حال، در مقایسه با اغلب دیگر جنگ های معاصر، بی رحمی کمتری را علیه شهروندان یا حتی نظامیان عراقی مرتکب شدند. از سوی دیگر، بسیاری از فرماندهان جنگ، از محمد ابراهیم همت و برادران باکری گرفته تا جواد فکوری و ولی الله فلاحی، جزو اسطوره های ملی طیف متنوعی از ایرانیان محسوب می شوند.
با وجود این، قابل انکار نیست که محاسبات اشتباه بسیاری از فرماندهان و سیاستمداران ایران در مورد توانایی جمهوری اسلامی برای ادامه جنگ، از مقطعی مشخص به شکست های فاجعه باری منجر شده است. به عنوان نمونه، اگر ایران قطعنامه ۵۹۸ را تنها یک سال زودتر – همان زمانی که صادر شد – قبول می کرد، می توانست جنگ را در شرایطی به پایان ببرد که هنوز مناطق مهمی از خاک عراق و از جمله فاو و مجنون را در اختیار داشت و به وضعیتی نرسیده بود که – به قول سعید قاسمی – “۶۰ درصد زمینهایی را که ظرف ۸ سال گرفته بود، طیِ سه شب از دست بدهد”.
در روایت های رسمی حکومت ایران از جنگ هشت ساله، یادی از ناکامی های سپاه پاسداران -به ویژه در سال پایانی جنگ- نمی شود. عزم مجموعه حکومت بر اختقای این بخش از تاریخ معاصر ایران، به میزانی بوده که حتی به سانسور یا دستکاری پیام های آیت الله خمینی انجامیده است. تا حدی که به عنوان نمونه، در “صحیفیه نور” اثری از هشدار اواخر جنگ آیت الله خمینی به سپاه که اگر خوب نجنگد “برای همیشه ذلیل و مرده” است یا نامه او در جمع مسئولان نظام در مورد دلایل پذیرش قطعنامه نیست.
با توجه به مجموعه این واقعیت ها، به نظر می رسد که اصرارهای اخیر برخی اصولگرایان بر مشابه سازی وقایع منجر به قبول قطعنامه و مذاکرات هسته ای، زمینه های کاملا جدیدی را برای پرداختن به جنبه های پنهان جنگ ایران و عراق – به ویژه در ارتباط با عملکرد فرماندهان نظامی – ایجاد کرده است.
جنبه هایی که بعید است در مجموعه حکومت ایران، تمایلی به شفاف شدن آنها وجود داشته باشد.
از: بی بی سی