از نقد سلطنت تا مداحی پهلوی: سرنوشت یک سرگشتگی سیاسی

پنجشنبه, 16ام مرداد, 1404
اندازه قلم متن

بخشی از یادداشت فیس بوکی تکمیل شده مهرداد درویش پور "میان کاریزما و کرامت جمعی: چرا بیعت‌گرایی تهدیدی برای دموکراسی است؟" که در سایت گویا انتشار یافت
در سال‌های اخیر، ما شاهد پدیده‌ای قابل تأمل در دگردیسی بخشی از روشنفکران، کنشگران سیاسی و حتی زندانیان سیاسی پیشین هستیم: افرادی که در گذشته به صراحت با نظام سلطنتی پهلوی مخالفت می‌کردند و در این راه حتی از خمینی و جمهوری اسلامی نیز حمایت می کردند، اما امروز در مقابله با جمهوری اسلامی به حمایت آشکار از رضا پهلوی روی آورده‌اند یا دست‌کم با او ابراز همدلی می‌کنند. شاید در تبین این پدیده بتوان از روانشناسی “گوش کن آدمک» اثر ویهلم رایش بهره برد که ما را به تأمل در همدستی ناخودآگاه با نظام‌های سرکوبگر دعوت کرده و به بازاندیشی در رابطه‌ی میان آزادی درونی و آزادی بیرونی فرا می‌خواند. اما موضوع به مراتب پیجیده تر است.
این چرخش سیاسی، چه از منظر فردی و چه در بستر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، نیازمند واکاوی جدی است. پدیده‌ای چندوجهی، پیچیده و مهم در سپهر سیاست و فرهنگ اپوزیسیون ایران که نمی‌توان آن را تنها با برچسپ «فرصت‌طلبی» یا «توابی» توضیح داد، همان‌طور که نمی‌توان آن را با ادعای «بازگشت عقلانی» یا «تصحیح تاریخی» موجه دانست. در این فرآیند، ترکیبی از چند عامل مؤثر است که در فرصتی باید به آن مفصل تر پرداخت. در زیرتنها به چند عامل موثر در این چرخش اشاره می کنم:
نوستالژی گرایی: پس از چهار دهه و نیم سرکوب، بی‌ثباتی، فساد و بحران‌های اقتصادی در جمهوری اسلامی، برای بسیاری از ایرانیان، دوره پهلوی در حافظه تاریخی به عنوان دوران توسعه و ثبات جلوه می‌کند. حتی اگر این تصویر دقیقی نباشد و همه آن با واقعیت تاریخی هم‌خوانی کامل نداشته باشد، احساسات جمعی به آن گرایش یافته است.
یأس از اپوزیسیون پراکنده: برای بسیاری از ایرانیان و از جمله این افراد، نه اصلاح‌طلبان، نه چپ‌گرایان و نه جمهوری خواهان و دیگر گروه های اپوزیسیون و نهادهای مدنی، قادر به ساختن آلترناتیوی قدرتمند نیستند. در نگاه آن‌ها، تنها چهره‌ای شناخته شده ای مانند رضا پهلوی توان هم‌افزایی و ایجاد وحدت دارد. جامعه ای که در متن گیرکردگی سیاسی افقی برای آینده نمی یابد و از نکبت حالی که جمهوری اسلامی به بار آورده منزجر است، راهی برای عبور از جمهوری اسلامی جز تکیه بر نمادهای گذشته همچون رضا پهلوی نمی یابد.
فشار رسانه‌ای و میدان نابرابر: در سال‌های اخیر، بخش قابل توجهی از رسانه‌های فارسی‌زبان خارج ازکشور، میدان را یک‌سویه به نفع گفتمان سلطنت‌طلبی باز کرده‌اند. در چنین شرایطی، چهره‌هایی که پیش‌تر از پهلوی انتقاد می‌کردند، حال یا سکوت کرده یا به نوعی با این گفتمان هم‌نوا شده‌اند. برخی از این رسانه ها که از حمله اسرائیل و آمریکا به ایران نیز حمایت کرده اند، این جریان را متحد اصلی آنها دانسته و به تبلیغ دائمی این جریان می پردازند.
تحمیل گفتمان سکوت از سوی راست افراطی: در فضای قطبی‌شده‌ی سیاست ایران، بسیاری از مدافعان گفتمان پهلوی‌گرایی، هرگونه نقد و مخالفت را نه با استدلال و گفت‌وگو، بلکه با تهمت، افترا، پرونده‌سازی، مرعوب‌سازی و ترور شخصیت منتقدان پاسخ می‌دهند. آنان می‌کوشند با القای هراس و تحمیل سکوت، صدای روشنفکران و ناقدان را خاموش کنند تا مسیر تحمیل یک‌سویه و اقتدارگرایانه‌ی «پروژه‌ی بازگشت پهلوی» را هموار سازند.
در این چارچوب، تمامی مخالفان سیاسی پهلوی، صرف‌نظر از مواضع یا پیشینه‌شان، به نحوی شگفت‌انگیز به «جمهوری اسلامی» نسبت داده می‌شوند و در فضای آشفته و مبهم «عصر پساحقیقت»، با حیرت‌انگیزترین برچسب‌ها مورد اتهام و هجمه قرار می‌گیرند. گذشته‌ی افراد، به‌ویژه اگر منتقد باشند، با ذره‌بین کنکاش شده و لغزش‌ها یا خطاهای احتمالی‌شان، بهانه‌ای برای بی‌اعتبارسازی کامل مواضع کنونی آن‌ها می‌شود.
و در این میان، طنز تلخ تاریخ آنجاست که همین جریان، هنگامی که مدافعان پیشین حکومت – حتی اگر از سردبیران پیشین روزنامه‌ی کیهان در دوران جمهوری اسلامی باشد – یا یکی از چپ‌گرایان سابق، به جبهه‌ی مدافعان رضا پهلوی بپیوندد، نه‌تنها هیچ اشاره‌ای به گذشته‌ی وی نمی‌کند، بلکه او را با آغوشی گشوده می‌پذیرد و تمجید می‌کند.
در چنین مواردی، نیازی به پرسش، بازخوانی گذشته، یا سنجش صادقانه نمی‌بینند؛ زیرا هدف نه نقد منصفانه‌ی پیشینه‌ی افراد، بلکه فرایند «تواب‌سازی سیاسی» و ترویج عبودیت مطلق نسبت به رضا پهلوی و بیعت گیری است.
در نتیجه، گفتمان غالب این جریان، نه بر پایه‌ی نقد عقلانی یا تساهل سیاسی، بلکه بر نوعی مرکزگرایی اقتدارطلبانه و حذف‌گرایانه استوار است که در آن، هر صدای متفاوتی یا باید خاموش شود، یا توبه کند و بی‌قید و شرط به رهبر خودخوانده‌ی آلترناتیو بپیوندد.
چرخش گفتمانی و بازنویسی گذشته
برخی از این افراد، نه‌تنها از مواضع پیشین خود عدول کرده‌اند، بلکه آن را ناشی از “اشتباه تاریخی” دانسته و اکنون در نوعی بازنگری احساسی یا سیاسی، دوران سلطنت را تطهیر می‌کنند. واکاوی انتقادی گذشته البته یک فضیلت است که نگارنده از دهه هشتاد به این سو به سهم خود – چه در ارزیابی از انقلاب پنجاه و هفت و چه در نقد پیشینه خود به تفضیل نوشته است (از جمله نگاه کنید به لینک دو مقاله زیر)
چ
اما ویژگی این افراد عموما نه در واکاوی انتقادی گذشته خود یا جامعه، بلکه تلاش برای کتمان گذشته خود و کینه ورزی به مخالفانی است که به اردوی تازه آنان نپیوسته اند. در این میان، برخی از افرادی که از سپهر منتقدان یا حتی مخالفان پیشین پهلوی به جرگه هواداران سلطنت پیوسته‌اند، گویی برای اثبات خلوص ایمان سیاسی خود، ناگزیرند در مسابقه‌ای نانوشته از عبودیت و وفاداری افراطی شرکت جویند. آنان، به‌جای تبیین عقلانی تغییر مواضع خود یا دعوت به گفت‌وگوی سازنده، اغلب به پیشقراولان هتاکی، کینه‌توزی و افترا علیه منتقدان سلطنت بدل می‌شوند تا هرچه بیشتر پذیرش خود را در درون این گفتمان اقتدارگرا تضمین کنند.
حضور پاداش‌گونه در صنعت بیعت‌گیری
حضور معنادار برخی ازاین چهره‌ها در این همایش – آن هم در شرایطی که حتی شماری از سلطنت‌طلبانِ سنتی، به‌رغم همسویی سیاسی، حاضر به شرکت در نمایش بیعت‌ نشدند – خود گویای آن است که پذیرش در این نمایش، پاداشی است برای تخطئه‌ی دگراندیشان و همراهی با گفتمان عبودیت‌طلبانه. در واقع، در فرآیند شکل‌گیری آنچه می‌توان از آن با عنوان «صنعت بیعت‌گیری» یاد کرد، کسانی پذیرفته شده‌اند که وفاداری خود را نه از طریق تعهد عقلانی یا باور سیاسی، بلکه از راه حمله، افترا و تحقیرِ منتقدان نظام سلطنتی به نمایش گذاشته‌اند.
در عصری که فروپاشی اخلاق سیاسی به امری عادی بدل شده است، این فرایند – هرچند از بیرون شاید آزارنده و تحقیرآمیز بنماید – برای بسیاری از این افراد نه تنها دردآور نیست، بلکه بهای ناچیزی‌ست در برابر کسب جایگاهی نمادین در ساختار قدرت بدیلِ مطلوب‌شان.
حضور برجسته‌ی برخی از این چهره‌ها در این همایش، که مهارت اصلی‌شان نه تحلیل سیاسی، بلکه هجمه‌ی بی‌پروا به مخالفان و تحقیر آنان با زبانی تند و گاه توهین‌آمیز است، بیش از پیش بر این نمایش رنگ باخته مهر تأیید می‌زند. در چنین فضایی، توهین و تخریب دگر اندیشان، به نشانه‌ای از «وفاداری» تعبیر می‌شود، و هرکه بلندتر فریاد زند و خشن‌تر بتازد، گویا «شایسته‌تر» برای پذیرفته شدن در حلقه‌ی داخلی این جریان است.
امید به حمله خارجی: از استیصال تا فرصت‌طلبی
در وضعیتی که نه چشم‌انداز روشنی از اصلاح‌پذیری نظام سیاسی حاکم در دسترس است، و نه جنبش‌های توده‌ای از توان کافی برای به زیر کشیدن آن برخوردارند، بسیاری چشم امید به نظامی دوباره اسرائیل و آمریکا دوخته‌اند.
چنین نگرشی، در نگاه بسیاری -به‌ویژه در فضای تبعید- وسوسه‌انگیزترین راه گذار از جمهوری اسلامی است. اگر در میان لایه‌هایی از مردم، چنین گرایشی بازتابی از استیصال، خشم یا سرخوردگی عمیق است، برای برخی از نخبگان سیاسی، این رویکرد مجالی‌ است برای جبران ناکامی‌های گذشته و بازگشت به صحنه‌ی سیاست. برای شماری از این افراد، پیوستن به پروژه‌ی پهلوی – ولو با نفی آشکار گذشته‌ی خویش و حمله به منتقدان پهلوی- نه صرفاً یک تصمیم سیاسی بلکه نوعی بازتعریف هویت سیاسی و آزمون بختی دوباره در ساختار قدرت آینده تلقی می‌شود.
بسیاری امید بسته‌اند که با شکست مسیرهای دیپلماتیک و احتمال حمله‌ی مجدد اسرائیل و ایالات متحده به ایران، بخت خود را در سایه‌ی رهبری رضا پهلوی و در قالب نسخه‌ای ایرانی از «چلبیسم»، بیازمایند. این‌که برخی از این افراد، در گذشته خود از منتقدان چلبیسم و مداخلات خارجی بوده‌اند، گویا دیگر اعتباری ندارد و در برابر جذابیت بازگشت به میدان قدرت، به فراموشی سپرده شده است.
کلام پایانی:
چنان‌که پیش‌تر نیز آوردم، نقد پروژه‌ی پهلوی، همایش مونیخ و راست افراطی، به‌هیچ‌رو نافی حق وجود یا خواست حذف این جریان‌ها نیست. این نقد نه صرفاً مداخله‌ای در عرصه‌ی سیاسی برای تقویت گفتمان دموکراتیک در برابر پروژه‌های اقتدارگرایانه، بلکه کوششی است در قلمرو اندیشه و فرهنگ برای آفرینش افقی دیگر از زیست فکری و سیاسی. افقی که نه بر مدار تخریب و تقدیس، بلکه بر پایه‌ی رواداری، چون‌وچرا، چندصدایی، نگاه انتقادی و قدرت چالش – در عین پذیرش ضرورت گفت‌وگو و توافق اجتماعی – استوار است. چرا که دموکراسی، پیش از آن‌که ساختاری سیاسی باشد، فرهنگی است مبتنی بر حق انتخاب، گفت‌وگو، تفاوت و رقابت سالم. تنها با نهادینه‌ ساختن این ارزش‌ها در گفتمان مسلط فرهنگی ایرانیان، می‌توان چشم‌ به افقی گشود که در آن، آزادی و عقلانیت، جایگزین عبودیت و سلطه شود. ایران ملک مشاع همه ایرانیان است، برای همزیستی و رقابت مسالمت آمیز همه گرایشات سیاسی و عقیدتی و نهادینه کردن چندگانگی درآن باید راه دیگری جست!
(متن کامل مقاله در لینک زیر)


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.