
پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۴، در تقویم جمهوری اسلامی روز بزرگداشت مقام «زن و مادر» بود. روزی که همچنان در برخی خانوادهها زمانی است برای دور هم جمع شدن خواهران و برادران، به رغم همه فشارهای اقتصادی و مشکلات روزمره. در خانواده «لیلا رنجبر» هم برنامه همین بود.
«لیلا رنجبر» دختر کوچک این خانواده چند سال قبل با مردی به نام «محمد»
ازدواج کرد. او همسر دوم مردی شده بود که چند فرزند داشت، تندخو بود. شغل و درآمد مشخصی نداشت و مشخص شد همسر اول او به دلیل رفتار پرخشونت و ضربوشتمهای مکرر، دچار بیماری شده و در نهایت درگذشته است.لیلا مدتی با شرایط پیش آمده سر کرد اما وقتی اعتیاد همسرش به الکل را فهمید تصمیم گرفت از او جدا شود. خانواده رنجبر از تصمیم لیلا حمایت کردند و در مدت کوتاهی حکم طلاق صادر شد و این آغاز کینهای بود که به یک جنایت خانوادگی ختم شد.
«محمد» از همسر و خانواده همسرش کینهای عمیق به دل گرفت. او گمان میکرد لیلا بدون حمایت خانواده امکان جدایی از او را نداشت به همین سبب از هر فرصتی برای تهدید او و اعضای خانوادهاش استفاده کرد و همینها سبب شد لیلا مهریهاش را به اجرا بگذارد؛ با این هدف که محمد دست از تهدید بردارد اما این اقدام دامنه تهدیدها و خشونتها را گستردهتر کرد.
حوالی ظهر روز ۲۰آذر۱۴۰۴، همه فرزندان خانواده رنجبر به مناسبت روز مادر در خانه پدر و مادرشان دور هم جمع شدند. هوا رو به تاریکی میرفت و اعضای خانواده، در حالیکه مشغول گفتوگو و خنده بودند، برای صرف شام آماده میشدند. در این لحظه «عباس» یکی از دامادهای خانواده و همسر مریم متوجه ورود فردی به حیاط خانه شد. او بلافاصله چهره محمد باجناق سابقش را شناخت و برای گفتگو با او از خانه خارج شد اما پیش از اینکه حتی به او نزدیک شود با شلیک یک گلوله جان خود را از دست داد.
سرور رنجبر یکی دیگر از دختران خانواده همراه بقیه اعضا از شنیدن صدای شلیک گلوله سراسیمه به بیرون از ساختمان آمدند اما گلولهها اینبار سرور را هدف گرفتند و او نیز جان خود را از دست داد.
محمد آمده بود تهدیدهایش را عملی کند و خانواده رنجبر همه در خطر بودند اما نوه ۱۵ ساله که با صدای شلیکها از بیرون به خانه بازگشته بود به شکلی غافلگیرانه و از پشت سر موفق شد محمد را مهار و اسلحهاش را بگیرد و با همکاری دیگر اعضا و همسایهها دست و پای او را ببندند.
به رغم تماسهای مکرر و گزارش این حوادث به پلیس نیروی انتظامی اما یک ساعت پس از مهار قاتل، پلیس به صحنه جنایت رسید.بررسیهای تیم پزشکی نشان داد که عباس غلامی و سرور رنجبر در همان لحظات ابتدایی جان باختهاند. با دستور مقام قضایی، پیکر آنها برای انجام بررسیهای بیشتر به پزشکی قانونی منتقل شد.
محمد، عامل این جنایت فجیع که قصد یک قتلعام خانوادگی را داشته، در حالی بازداشت شد که از او یک قبضه اسلحه بههمراه ۳۹ فشنگ جنگی کشف شد. همچنین در خودروی او یک گالن ۲۰ لیتری بنزین وجود داشت که نشان میداد قصد داشته پس از ارتکاب جنایت، محل حادثه را به آتش بکشد. او پس از دستگیری، انگیزه خود را «اختلافات خانوادگی» عنوان کرد و گفت هدف اصلیاش قتل لیلا، همسر سابقش، بوده و در این مسیر «ناچار» به قتل افراد دیگر شده است.

تصویر سرور رنجبر و غلام داماد خانواده
یاسوج؛ زینب حاتمی
روز دوشنبه ۱۷آذرماه ۱۴۰۴، در ساعات پایانی روز کوچه ششم خیابان امیرکبیر در محله اکبر یاسوج، صحنه یک جنایت هولناک بود. شاهدان این جنایت یک دختر بچه ده ساله و پسری ۵ ساله بودند. شاهدان قتل مادرشان.
فرزندان زینب برای پلیس آگاهی آن چه رخ داد را چنین توصیف کردند: «صدای جیغهای ممتد زن همسایهمان از خانه را شنیدیم و بیرون دویدم. وقتی در حیاط را باز کردم، دایی ارسلان را دیدیم که گردن مامان را زیر بغلش گرفته و با چاقو به سر، سینه و گردنش میزند.مامان خونی بود و کمک میخواست. التماس میکرد ولی کسی جرات نداشت به کمک او برود. دایی با چاقو هر کسی را که قصد نزدیک شدن داشت تهدید میکرد.»
دختر ده ساله زینب با پدرش تلفنی تماس گرفته و از او خواسته خودش را به محل حادثه برساند اما در این لحظات ارسلان پیکر بیجان زینب را رها کرد و متواری شد.
«زینب حاتمی»، ۳۷ ساله و اهل بویراحمد، مدتها قبل با پسرخاله خود ازدواج کرده بود. او به گفته شاهدان و نزدیکانش زنی محترم و شجاع بود و دو فرزند داشت. ارسلان برادر زینب نبود. پسر خالهاش بود که بچهها او را دایی خطاب میکردند . او یک سال قبل برادر خود را بهدلیل اختلاف بر سر ارث و میراث به قتل رسانده بود و زینب که شاهد این حادثه بود، به پلیس احضار شد تا در دادگاه شهادت دهد.
ارسلان که از حضور زینب در دادگاه و شهادتش بیم داشت، چندین بار او را تهدید کرده بود که اگر در دادگاه حاضر شود، عواقب بدی در انتظارش خواهد بود. با این حال، زینب تصمیم گرفت بدون توجه به تهدیدها، برای ادای شهادت به دادگاه برود و حقیقت را فاش کند. ارسلان که متوجه تصمیم زینب شد، تصمیم گرفت او را به قتل برساند. در زمان حادثه زینب از باشگاه به منزل بازگشته بود و ارسلان که او را تعقیب کرده بود در لحظهای غافلگیرانه از پشت سر به او حمله کرد و پس از اطمینان از ضربههایی که منجر به مرگ او شده صحنه جنایت را ترک کرد.
پلیس پس از دریافت گزارش مردمی، به محل حادثه رسید و اقدامات اولیه را انجام داد. نیروهای امدادی نیز بلافاصله برای انتقال زینب به بیمارستان اقدام کردند، اما شدت جراحات به حدی بود که او پیش از رسیدن به مرکز درمانی جان باخت.
پلیس با انجام تحقیقات، ارسلان را شناسایی و دو ساعت پس از ارتکاب جنایت، او را در نزدیکی کلانتری ۱۱ یاسوج دستگیر کرد. گفته میشد که او قصد داشته خود را به پلیس معرفی کند.
در حال حاضر، ارسلان در بازداشت پلیس یاسوج است و تحقیقات بیشتری در خصوص پرونده در دست بررسی است. اولیای دم زینب خواستار مجازات شدید برای قاتل شدهاند و با توجه به درخواست قصاص، احتمال صدور حکم اعدام برای ارسلان وجود دارد. او متهم به دو قتل است.

بوکان؛ لیلا آذری
« لیلا آذری» زن ۳۵ ساله اهل شاهین دژ از توابع بوکان در آذربایجان غربی از ازدواج اول خود صاحب دختری بود. او پس از طلاق از همسر اول خود، حدود هفت سال بهتنهایی زندگی کرد و مسوولیت کامل تامین معاش خود و فرزندش را برعهده گرفت.
پس از هفت سال تصمیم گرفت دوباره ازدواج کند اما همسر دوم او نیز رفتاری بسیار خشونتآمیز داشت. بارها لیلا را مورد ضربوشتم قرار داده بود و حتی دختر او را نیز کتک میزد. لیلا موفق شد در خردادماه ۱۴۰۰ به صورت رسمی به ازدواج دوم خود پایان دهد. او پس از جدایی، برای تامین زندگی خود و فرزندش، در یک غذاخوری و سپس در رستوران مشغول به کار شد. همسر دوم او به رغم داشتن زندگی تازه و داشتن فرزند از زنی دیگر همچنان لیلا را رصد میکرد.
۱۴آذرماه۱۴۰۴ مرد به محض آنکه فهمید لیلا قصد ازدواج مجدد دارد از او خواست چکی که به عنوان مهریه و به مبلغ ۵۰ میلیون تومان در زمان طلاق برایش صادر کرده بود را پس بدهد.
ممانعت لیلا از این اقدام همان و ناپدید شدن او همان. دختر لیلا به یکی از دوستان مادرش گفت که شاهد بوده همسر سابق مادرش او را از مقابل در خانه ربوده است. تماس تلفنی با مرد این روایت را تایید کرد. او گفت: «من لیلا ر برنمیگردانم، جنازه اش رو پس میآورم.»
خانواده و نزدیکان لیلا برای ثبت شکایت به کلانتری مراجعه کردند، اما با پاسخ ماموران مواجه شدند که باید ۴۸ ساعت از مفقودی بگذرد. اعتراضها نتیجهای نداشت.
در این فاصله تلفن همراه لیلا خاموش شد و ظهر روز بعد، حوالی ساعت ۳ پانزدهم آذرماه خبر کشف پیکر اعلام شد. پیکر لیلا در نزدیکی معدن کانی الله سیده پیدا شده بود و قاتل هم خود را تسلیم کرده بود.
یک منبع آگاه به ایرانوایر گفته است که صورت لیلا به دلیل ضربات سنگین کبود بوده و شدت جراحات به حدی بود که چهره او را غیرقابل شناسایی کرده بود.
خانواده لیلا از طریق تتوهای بدن و موهای بلند او توانستند شناسایی پیکر را انجام بدهند.
لیلا مادری سالخورده و ناتوان داشت و برادرانش تنها تکیهگاه او به شمار میرفتند. او قربانی زنجیرهای از خشونتهای خانگی، بیتوجهی نهادهای مسوول و کنترلگری مردی شد که حتی پس از تشکیل زندگی جدید، حق تصمیمگیری و انتخاب را از او سلب میکرد.

بندرعباس؛ فاطمه کارپرداز
«محسن» مردی حدودا ۳۳ ساله و همسرش «فاطمه کارپرداز» ۱۲ سال قبل با هم زندگی مشترکی را آغاز کرده و صاحب دو فرزند ۱۱ و ۷ ساله بودند. محسن بهعنوان نیروی حراست در یک اداره مشغول به کار بود و به دلیل شرایط اقتصادی سخت، مجبور بود چند شیفت کار کند.
شامگاه جمعه ۷ آذرماه ۱۴۰۴، در محله دانشگاه آزاد بندرعباس، خیابان پردیس، محسن با شلیک چند گلوله همسرش فاطمه، مردی که گفته میشود با همسرش در ارتباط بوده را کشت و سپس به زندگی خود پایان داد. صدای شلیکهای پی در پی موجب شد همسایهها با پلیس تماس بگیرند و یک ساعت بعد وقتی بالاخره پلیس به محل حادثه رسید با دستور قضایی وارد خانه شدند.
پلیس پیکر مردی ۴۵ ساله و فاطمه را در اتاق و پیکر محسن را در آستانه در آشپزخانه پیدا کرد.
نزدیکان این زوج میگویند محسن پیش از آنکه به زندگی خود پایان بدهد با آنها تماس گرفته و از آنها خواسته مراقب دو فرزندانش باشند.

از: ایران وایر