«شانس» و «هزینه»؛ بمناسبت دولت ۳۷ روزه دکتر بختیار(۵)

یکشنبه, 16ام فروردین, 1394
اندازه قلم متن

hamid sadr

بختیار: وجدان بیدار مردم ایران
جمهوری اسلامی همواره شرکت مستقیم خود را در ترور مخالفان حکومت حاشا کرده است. دکتر بختیار یکی از اولین چهره های سیاسی بود که توسط آدمکشان حکومت مورد سوء قصد قرار گرفت و تروریست لبنانی که مامور این کار شده بود، در مصاحبه ای براین امر صحه گذاشت. انیس نقاش، که برای قتل دکتر بختیار به پاریس اعزام شده بود، نتوانست به دلیل حایل قرار گرفتن یک در آهنی بین او و دکتر بختیار، ماموریت خود را انجام دهد و سوء قصد نافرجام ماند. انیس نقاش به اتهام اقدام به این ترور که به کشته شدن یک پلیس و یک شهروند فرانسوی منجر شد، در سال ۱۳۵۹ خورشیدی (۱۹۸۰میلادی) در دادگاهی در پاریس به حبس ابد محکوم گردید، ولی بعد از یک دهه زندانی بودن در پی صدور حکم عفو از طرف فرانسوا میتران، رئیس جمهوری وقت فرانسه، از زندان آزاد شد و به ایران بازگشت.

تروریست مزبور بعنوان پاداش با عنوان “رئیس مرکز پژوهشی امان” در ایران به تجارت پرداخت واز این طریق صاحب مال و مکنت شد. از آن پس گاه بیگاه برای تلکه بیشتر از آمران قتل به ابراز وجود در رسانه های جمهوری اسلامی می پردازد و گاهی نیز بخشهائی از اسرار این اقدام تروریستی را برملا می نماید. وی در مصاحبه‌ای که با خبرگزاری فارس در مرداد ماه سال ۱۳۸۷ انجام داد با صراحت از دستور خمینی برای اینکار پرده برمیدارد. او درباره ورودش به ماجرای ترور میگوید: “حکم اعدام بختیار در دادگاه انقلاب صادر شد که امام هم آن را تأیید کرد. من به بچه‌های سپاه گفتم که باید هر چه زودتر عمل کنید چون این آدم خطرناکی است. از تهران با من تماس گرفتند و گفتند که اینجا به شدت از بابت کودتا نگرانی وجود دارد و باید هر چه زودتر بختیار کشته شود. به این ترتیب حجت بر من تمام شد و بر خودم واجب دیدم که هر کاری از دستم بر می آید انجام بدهم. یک اسلحه ۷ میلیمتر با صدا خفه کن تهیه کردم و رفتم سراغ بختیار.”

با مرگ خمینی و ناکام ماندن آرزوی خمینی در کشتن دکتر بختیار این برنامه از دستورکار سردمداران حکومت اسلامی حذف نشد. طبق وصیت وی سران حکومت موظف بودند این جنایت را عملی سازند. آنها ده سالی با سماجت این برنامه را پیگیری کردند تا اینکه بالاخره موفق شدند جنایت را توسط آدمکشان سپاه قدس که به پاریس اعزام شده بودند عملی سازند و دکتر بختیار و منشی او را در ۱۵ مرداد ماه ۱۳۷۰ به قتل برسانند.

سماجتی که از طرف آیت الله خمینی و سردمداران جمهوری اسلامی در کشتن بختیار بخرج داده شد، سوالات بسیاری را مطرح میکند. بار اول که انیس نقاش به پاریس فرستاده شد، تا حدودی میشد حدس زد چرا حکومت اسلامی قصد جان دکتر بختیار را کرده است. دکتر بختیار بر خلاف انتظار آنها سکوت اختیار نکرد. وی اولین نوار پیام خود را که درتهران در مخفیگاه ضبط شده بود، برای روزنامه ها فرستاد و در آن از مردم خواست در رفراندوم ۱۲ فروردین از رای دادن به واژه مجهولی بنام «جمهوری اسلامی» خودداری کنند. پس از آن نیز ساکت نماند. در تابستان ۱۳۵۸ زمانی که شایع شده بود، بقتل رسیده است، دراولین کنفرانس مطبوعاتی که در پاریس انجام داد، اعلام نمود که به خارج آمده است تا با نظام جمهوری اسلامی مبارزه کند. دکتر بختیار اولین کسی بود که پرچم مخالفت برعلیه جمهوری اسلامی را بر افراشت و با صراحت اعلام کرد قصد دارد با سازماندهی یک مقاومت ملی «پرانتز سیاه جمهوری اسلامی» را ببندد. اهداف سیاسی که از طرف او اعلام شد و به تدریج به خواستهای بخش مهمی از گروههای سیاسی بدل گردید، عبارت بودند از جدائی دین از حکومت، استقرار دموکراسی و رعایت حقوق بشر. وی از همه کسانیکه مخالف و معترض بودند خواست حول این اهداف با یکدیگر متحد شوند.

دکتر بختیار اطمینان داشت که در این مبارزه تنها نخواهد ماند و دیر یا زود آن جمعیت خاموشی که در بهمن ماه پشتیبانی خود را از وی دریغ کرده بود به تدریج به غفلت خود پی برده و دست به مبارزه میزند. وی بطور مشخص روی زنان ایران که در اعتراض به حجاب اجباری به میدان آمده بودند و روی دانشجویانی که آن روزها از حرمت دانشگاه در برابر اراذل و اوباش حکومتی دفاع میکردند، حساب میکرد و میدانست که این مبارزات گسترش خواهد یافت. کشتارهای گسترده در تهران، کردستان و ترکمن صحرا که با سرکوب اقلیت های مذهبی و قومی توام شده بود و با گسترش اختناق در میان هنرمندان و روزنامه نگاران خیلی زود ماهیت و خصلت استبدادی جمهوری اسلامی را برملا نمود. فرماندهان و افسران رده های میانی ارتش و بخصوس افسران جوانی که ناظراعدام فرماندهان و متلاشی شدن ارتش بودند و از اینکه فرماندهانشان درموقع لازم از دولت بختیار حمایت نکرده اند، رنج میبردند، به جنب و جوش پرداختند. زمزمه هائی در جریان بود که باید برای جبران مافات دست بکاری بزنند. تجمع خلبانان پادگان نوژه برای اینکه علیه حکومت اسلامی قیامی را آغاز کنند، اولین اقدام سازمان یافته این افسران جوان بود. آنها بعد از دستگیری (حزب توده و ابوالحسن بنی صدر هنوز افتخار میکنند که در لو دادن نقشه قیام و اعدام بیش از سیصد تن از بهترین خلبانهای ارتش نقش مهمی داشته اند) اکثرا در آخرین دفاع خود در دادگاههای انقلاب اسلامی اعلام داشتند، امیدوار بوده اند، پس از پیروزی بر حکومت غاصب از دکتر بختیار بخواهند به کشور بازگردد و بعنوان دولت قانونی برنامه ای را که در ۲۲ بهمن ناتمام مانده بود، به پایان برساند.

همه آنچه که در بالا آمد، میتوانست باعث و بانی نگرانی دارو دسته ای باشد که با مکر و حیله قدرت را تصاحب کرده بود و امید چندانی نیز به اینکه بتواند بقاء خود را بدون اعمال سرکوب و خشونت حفظ کند، نداشت. اعتقاد سران حکومت و بخصوص آیت الله خمینی بر این بود که نظام جمهوری اسلامی فقط میتواند با کشتارهای وحشیانه وسرکوب و ارعاب جای پای خود را سفت کند. در این میان دکتر بختیار تنها کسی بود که از طرف حکومت اسلامی خطر محسوب میشد. آنها میدانستند که وی نترس و ثابت قدم است و به عنوان کسی که در آن سی و هفت روز به مردم هشدار داده و به آنها گفته است گول آیت الله را نخورند و استبداد نعلین را جانشین استبداد چکمه نکنند، بر محبوبیش دربین مردم دائما خواهد افزود.

سوای دلائلی که میتواند به عنوان انگیزه اصلی برای کشتن بختیارمحسوب شود، عامل دیگری نیز در ذهنیت آخوندهای حکومتی نقش داشت که تا کنون کمتر بدان پرداخته شده است. بی اطمینانی به مردمی که با پشتیبانی از خمینی (و نه از اهداف او) راه را برای استقرار حکومت دینی هموار کرده بودند، برطرف نشده بود. این بی اعتمادی از اینجا ناشی میشد که آخوندهای حکومتی بر این امر واقف بودند، منظور مردم در دفاع از خمینی ایجاد یک جبهه وسیع و متحد برای برکناری سلطنت بوده و نه کوشش برای استقرار یک حکومت دینی. آنها بخوبی میدانستند حمایت مردم از خمینی ربطی به «انقلاب اسلامی» آنها نداشته است؛ خدعه کرده اند و با تحریف و دروغ ماهیت جنبش ضد استبدادی مردم را با تلقین «انقلاب اسلامی» عوض کرده اند. تکرار اینکه ۱۵ خرداد مبدا جنبش ضد استبدادی بوده که مردم در «دهه فجر» آنرا به سرانجام رسانده اند، نه تنها کسی را قانع نمیکرد بلکه برای کسانیکه خود از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا بهمن ماه ۱۳۵۷ در گیر مبارزه بوده اند، حرفی بی معنی بود. جنبش اعتراضی مردم به این امر آگاه بود، مبارزه ای که برای باز پس گرفتن حاکمیت ملی از رژیم کودتا صورت گرفته در حقیقت ادامه مبارزه برای زنده کردن اهداف انقلاب مشروطه بوده و ربطی به دین و مذهب نداشته است.

حکمرانان جمهوری اسلامی واقف بودند که دکتربختیار خود بعنوان کسی که همواره در گیر چنین مبارزاتی بوده بهتر از دیگران میتواند مچ دزد را در بازار بگیرد. پس باید به هر ترتیبی که شده نگذارند وی تقلب بزرگ خمینی را برملا کند. آنها معتقد بودند، تا زمانی که وی قادر باشد، اعلام کند که در پیش بینی هایش محق بوده و در تشخیص خود اشتباه نکرده است، نمیتوانند در مقابل مردم برای حکومت نوپای اسلامی خود مشروعیتی ایجاد کنند. بخصوص که حکومت اسلامی آنها هیچ برنامه و هدف مشخصی را برای ارتقا کشور در پیش نگرفته وهمه اقداماتشان بر این محور استوار شده که مخالفان حکومت دینی را دفع کنند. آنها با وجود حمایت و پشتیبانی اکثریتی چشم گیر اعتمادی به مردم نداشتند معتقد بودند، این اعتماد زمانی حاصل میشود که مفهوم «ملت ایران» از حافظه ها حذف شود و جای خود را به واژه «امت شیعه» بدهد. برای اینکار نیز باید از طریق توسل به سرکوب و ترور و فشار چنان دماری از روزگار مردم در بیارند تا یادشان برود زمانی «ملت ایران» نامیده میشدند.

سی و شش سال گذشته است و دستگاههای عریض و طویل سرکوب تا آنجا که میتوانسته اند، تعقیب و دستگیر و شکنجه کرده اند و بقتل رسانده اند، معهذا «ملت» زیر بار نرفته است و بناهم ندارد زیر بار برود و به «امت» تبدیل شود. برای حکمرانان نیز کابوس جا نیافتادن نظام حکومت دینی دربین مردم از چنین چشمه ای آب میخورد. تا بحال نیمی از درآمد کشور ازصادرات نفت را صرف ایجاد سپاه و بسیج و دستگاههای امنیتی کرده اند ولی هنوز نمیتوانند راحت بخوابند، چون اعتمادی به مردم ندارند. بی اعتمادی به مردم بجای خود، آنها حتی به کسانیکه تا دیروز خادم و سر سپرده نظام جمهوری اسلامی بوده اند، نیز مشکوکند. «اوجب واجبات» باعث شده که هر از گاهی به گروهی از این «خودی های سابق» هجوم ببرند و وبا متهم کردن آنها به فتنه و انحراف و ارتباط با دشمن آنها را از مراکز قدرت دور کنند. کار از بنیان خراب است و علت بنیادی در این است که آنها دروغی بنام «انقلاب اسلامی» را به مردم قالب کرده اند و از آن یک جمهوری اسلامی ساخته اند که هیچ ربطی با انتظارات، امیال و منویات مردم از حکومتی که میخواسته اند، نداشته و ندارد. مردم کور نیستند، می بینند در جمهوری اسلامی بجای معنویات انحطاط اخلاقی، اختلاس و فساد رواج یافته است؛ بجای عدل اسلامی شکاف بین فقیر و غنی هر روز بیشترشده و بجای ارتقا سطح دانش و فرهنگ و هنر شاهد ابتذال و نابودی همه سنتهای ملی و آثار آن هستیم.

بی جهت نیست که بطور نامحسوسی پدیده ای در اندیشه مردم شکل گرفته است که خود را به اشکال مختلف در رفتار و کردار مردمی به جان آمده نشان میدهد. نام این پدیده «وجدان بیدار» است و نمیتوان آنرا با حربه دروغ، ارعاب و سرکوب از میدان بدر کرد. در هیچ یک از حکومتهای توتالیتر و دیکتاتوری نیز کسی تا کنون قادر نشده این عنصر اصلی مقاومت را ریشه کن کند. بعد از هر هجوم و سرکوبی «وجدان بیدار» از روزنه ای دیگر وارد میشود و با حمله به دروغ بقاء نظام توتالیتر را متزلزل میکند. دکتر بختیار توانست بدون در نظر گرفتن «شانس» و «هزینه» در اقدامی که کرد «وجدان بیدار» را در مردم همچنان زنده نگهدارد. وی با آنچه طی سی و هفت روزی که در راس دولت قرار داشت تا آنجا که میتوانست جلو فریب و دروغ ایستاد. سران جمهوری اسلامی نیز از آن پس همه تلاش خود را بکار بستند تا آن را از ذهنیت جامعه حذف کنند. کشتن دکتر بختیار به این منظور انجام شد تا کسی که نماد صراحت و راستگوی بود مزاحمتی برای دروغی بنام «انقلاب اسلامی» ایجاد نکند. اکنون نزدیک به بیست و چهار سال اسـت که از قتل دکتر بختیار میگذرد. ممکن است صاحبان قدرت بگویند، ما با اینکار خود توانستیم خطری را که از جانب او وجود داشت برطرف سازیم. شاید این حرف در مورد نابودی جسم بختیار درست ولی با آن «وجدان بیدار» ی که او کاشت، چه خواهند کرد؟ روح دکتر بختیار همه ساله دردوران برگزاری دهه فجر (مبنا دروغ) به گشت و گذار میپردازد و بر درستی و پیش بینی های که وی کرد (و درستی آنها در این بین ثابت شده) صحه میگذارد. کسانی که دوران سلطه استبداد شاهنشاهی را از یاد نبرده اند، میدانند که آن حکومت بیست و پنج سال آزگار همه ساله «قیام شکوهمند مردم در ۲۸ مرداد» را جشن میگرفت و با انکار دکتر مصدق که در حصر بود فکر میکرد با تکرار چنین دروغی امیال ملتی را که برای استقلال و آزادی مبارزه کرد، است از صفحات تاریخ پاک میکند. همانند آن حکومت جمهوری اسلامی نیزمیکوشد در جشنهای موسوم به دهه فجر با دستکاری وقایع تاریخی مبارزات مردم برعلیه استبداد سلطنتی همین کار را بکند. حال آنکه نتیجه تکرار دروغ «قیام شکوهمند ۲۸ مرداد» را مشاهده کرده و دیده ایم که چگونه مردم ده سال پس از وفات دکتر مصدق تصاویر او را به دست گرفته و به تظاهرات پرداختند. از خود بپرسیم عاقبت کار حکومت فعلی چه خواهد شد. یک چیز مسلم است: «وجدان بیدار» را نمیتوان به این سادگی ها از ذهنیت یک جامعه حذف کرد.

کسانیکه هنوز انقلاب بهمن ۵۷ ایران را برآمده از اسلام ایدئولوژیک قلمداد میکنند و میگویند که “انقلاب اسلامی دو رهبر داشت: آیت الله خمینی و دکترعلی شریعتی”، متوجه نیستند که خودرا تبدیل به زائده آن دروغ کرده اند، همچنان قصد دارند تاریخ را بگونه ای معکوس بنویسند تا خدعه ای که بنام «انقلاب اسلامی» صورت گرفته، به یک واقعیت غیر قابل انکار تبدیل شود. چرا خدعه هائی را که آیت الله خمینی برای تحمیق مردم و به اسارت گرفتن عقل و شعور آنها بکار بست، با دقت مطالعه نمیکنند؟ شاهدان آن دوره هنوز زنده اند؛ میتوانند با مطالعه اعلامیه ها و شنیدن نوارهای صوتی امام در آن زمان فریبی را که برنامه ریزی شده بود و با اقدامات حساب شده روی مردم پیاده شد، مرورکنند. اصطلاح «انقلاب اسلامی» را نخستین بار آیت الله خمینی بکار برد و اینهم یکی دیگر ازعجایب در تاریخ این مملکت است که درست همان دو نهادی که از تغییرات اجتماعی هراس دارند (سلطنت و روحانیت) برای استحکام موقعیت خود به واژه انقلاب متوسل میشوند. شاه خودرا رهبرانقلابی میداند که به «انقلاب شاه و مردم» نامیده شد و خمینی که قصد دارد بهر ترتیبی شده با تفکری بغایت ارتجاعی جلو مدرن شدن جامعه را بگیرد نیز اسم خود را “رهبر انقلاب” میگذارد و حرکتی ارتجاعی و عقب گرا را بنام «انقلاب اسلامی» به تاریخ کشور ما تحمیل میکند.

خدعه ای که «امام راحل» بکار برد و آنرا برای پیروزی انقلاب اسلامی لازم و مشروع میدانست یک کلاهبرداری تاریخی است که در تحمیق و دروغ که از نظر برنامه ریزی به تصاحب قدرت توسط بلشویکهای روسیه به رهبری لنین طعنه میزند. «خدعه» امام خمینی یک برنامه بود که پله به پله به اجرا در آمد و «انقلاب اسلامی» (و نه انقلاب مردم را) به پیروزی رساند.

در مرحله اول این خدعه پر کردن جای خالی «پدر تاجدار» قرار داشت. آیت الله خمینی با نشستن زیر درخت سیب و دعوت مردم به «وحدت کلمه» در نقش پدری بزرگوار که مصلحت همه را میخواهد و تمایلی به گرفتن قدرت ندارد، ظهور کرد، گفت که بعد از برگشتن به مملکت به قم میرود و طلبگی میکند. جمهوری مورد نظر وی نیز همان چیزی است که در فرانسه و کشورهای غربی بر سر کار است. سوال شد نظر او در مورد دادن آزادی به کمونیستها و زنان چیست؟ گفت آزادند مشروط به اینکه حد و حدود اسلام را رعایت کنند. بنی صدر و قطب زاده نیز برای خبرنگاران این شرط را بگونه ای «اصلاح و ترجمه» کردند، که برداشت بدی از آن نشود. این تصور که با آیت الله خمینی یک گاندی دومی در آسیا ظهور کرده که مخالف بکار بردن خشونت است، حتی کسانی چون میشل فوکو را با آن همه کبکبه و دبدبه فلسفی کرد. روشنفکران ایرانی نیز با صدور فتوا از طرف این روشنفکر مجتهد طوطی وار نظرات این روشنفکر فرانسوی را تکرار کردند.

مرحله دوم خدعه پس از ورود آیت الله خمینی به ایران آغاز شد. سخنرانی وی در بهشت زهرا با شباهتی که به سخنرانی «من حکم میکنم» رضا خان داشت، چپها را مجاب کرد که رهبر انقلاب میخواهد قاطع و انقلابی عمل کند. شاه باید برود، قانون اساسی مشروطه باطل شود و ارتباط با آمریکا و غرب خاتمه پیدا کند. برای این منظور شورای انقلاب را تشکیل داد که راه را برای تشکیل دولت موقت هموار سازد.

دروغ بی پروای بعدی این خدعه بزرگ در قولهائی بود که آیت الله به «مستضعفین» داد. به آنها گفت که در حکومت اسلامی مورد نظر وی از اجاره خانه گرفته تا برق و تلفن و بلیط اتوبوس همه چیز مجانی است.

قدم بعدی وی در این فریب بزرگ نحوه تحمیل کردن «جمهوری اسلامی، نه یک کلمه بیش و نه یک کلمه کم» به عنوان تنها سوال فراندوم بود. با این «قاطعیت» خیال چپها و میانه روهائی مانند بازرگان را راحت کرد. با اینکار کسانی را که در پشتیبانی از او همه اصول و برنامه های خود را فراموش کرده بودند، مجبور شدند مردم را به رفراندومی فرا بخوانند تا به نظام حکومتی رای بدهند که هیچکس از ماهیت و خصلت آن اطلاع نداشت؛.کسی قانون اساسی آن را نمی شناخت و اگر از رای دهندگان می پرسیدی، به چه رای میدهند، معلوم میشد که هرکس به آرزوهای خود از یک حکومت رای میدهد و نه به یک نظام حکومتی معلوم و مشخص. این امر نه تنها در مورد «عوام و خواص» بلکه در مورد آنهائی که جزو اعوان و انصار امام محسوب میشدند نیز صدق میکرد. ملتی به واژه ای مجهول رای داد و متاسفانه برخی از کسانیکه که عمری سنگ حاکمیت ملی را به سینه زده بودند، دراین کلاه برداری عملا وردست و تدارکچی کسی شدند که قصد داشت با گرفتن تائیدیه از مردم، حقوقی را که بدست آورده بودند دربست به حکومت اسلامی واگذار کنند.

بعد از گرفتن این تائیدیه آخرین مرحله خدعه نیز روی صحنه رفت. امام برخلاف وعده هایش تشکیل مجلس موسسان مردم را منتفی دانست و بجای آن «مجلس خبرگان» را مسئول نوشتن قانون اساسی نمود. این قانون اساسی بجای نمایندگان مردم توسط چند آخوند طرفدار رهبر سرهم بندی شده است. بر اساس آن مردم بر خلاف قانون اساسی مشروطه دیگر منشا قدرت نیستند و این حق را برای همیشه به روحانیت شیعه واگذار نموده اند.
با وجود این مدتها تصورمردم این بود که باید بعنوان مقلد از امام اطاعت کنند و هر آنچه را که میگوید و دستورمیدهد چشم و گوش بسته بپذیرند، چون او به عنوان مجتهد ورهبر انقلاب آمده است تا آنها را از جهنم شاهنشاهی نجات دهد و به بهشت موعود رهنمون شود. اما بهشت موعود امام نیز به جهنمی تبدیل شد که در این سی وشش سال تجربه کردند.

خطر وجدان بیدار برای موجودیت و بقاء حکومت دروغ
به این ترتیب خطری که از جانب دکتر بختیار نظام جمهوری اسلامی را تهدید میکند همچنان پا برجاست و حکومت روحانیون را دائما به چالش میکشد. این تهدید در یک بند خلاصه میشود و آن افشای دروغی است که بنام «انقلاب اسلامی» به مردم ایران حقنه شد و نظام حکومتی را جانشین استبداد گذشته ساخت که از هر نظر رژیم گذشته را «تبرئه» میکند. ترس آخوند ها از دکتر بختیار این است که او با وجود خود (مرده یا زنده) یاد آور دورانی است که خواستها و انتظارات اصلی مردم از انقلاب چیز دیگری بود. بختیار وجدان بیداری است که با تکرار گفته هائی مانند استبداد نعلین را جانشین استبداد چکمه نکنید، خواب را بر آخوند حکومتی حرام کرده است. او با وجود خود مردم را به دورانی میبرد که اراده تغییر سرنوشت سیاسی هنوز در اختیار مردم بود.

دستگاههای تبلیغاتی جمهوری اسلامی همه ساله در یاد آوری دوران “فجر” کوشش میکنند، این فرصت تاریخی را که مردم در بهمن ماه ۱۳۵۷ بدست آورده بودند تا حاکمیت خود را اعمال کنند، از حافظه ها پاک کنند. نشریاتی مانند «اندیشه پویا» و«رمز عبور» و ارگانهای مشابه کارشان این است که حافظه تاریخی مردم را پاک کنند. برای اینکار لازم می بینند که با تنزل دکتر بختیار به «آخرین نخست وزیرشاه» اقدامات وی را در ۳۷ روز به عنوان یک اقدام تاریخی منکر شوند. از میان مقالاتی که در بهمن ماه امسال در مورد انقلاب اسلامی منتشرشده، برخورد به چند مصاحبه و مقاله ای که در دو نشریه «رمز عبور» و «اندیشه پویا» درج شده را لازم میدانیم، تا نشان دهیم دروغ و تحمیق تا کجا فرهنگ سیاسی جامعه ما را بخود آلوده کرده است. این کار را در بحش بعدی و پایانی این نوشته انجام خواهیم داد.

حمید صدر 

۵ آوریل ۲۰۱۵

بخش اول نوشته
بخش دوم نوشته
بخش سوم نوشته
بخش چهارم نوشته


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.