هادی خرسندی: الا “حق مُسَلَم” در چه حالی

چهارشنبه, 26ام فروردین, 1394
اندازه قلم متن

hadi khorsandi
الا‭ ‬حق‭ ‬مسلم‭ …‬

الا‭ ‬‮ «حق‭ ‬مُسلّم‮»‬ ‬در‭ ‬چه‭ ‬حالی؟
شدی‭ ‬انگار‭ ‬حق‭ ‬‮ «احتمالی‮»‬‭!‬

شنیدم‭ ‬احتمالت‭ ‬هم‭ ‬ضعیف‭ ‬است
که‭ ‬افسار‭ ‬تو‭ ‬در‭ ‬دست‭ ‬حریف‭ ‬است

مُسلّم‭ ‬بودنت‭ ‬ماسیده‭ ‬بر‭ ‬آب
برایت‭ ‬شیشکی‭ ‬در‭ ‬کرده‭ ‬ارباب

مُسلّم،‭ ‬آی‭ ‬مُسلّم،‭ ‬آی‭ ‬مُسلّم
چه‭ ‬شد‭ ‬رد‭ ‬و‭ ‬بدل؟‭ ‬الله‭ ‬اعلم

چه‭ ‬قانونی؟‭ ‬کجا‭ ‬حقی؟‭ ‬مُسلّم
اگر‭ ‬حقی،‭ ‬چرا‭ ‬لقی؟‭ ‬مُسلّم

اگر‭ ‬حقی‭ ‬چرا‭ ‬رسوای‭ ‬شهری؟
چرا‭ ‬لبریزتر‭ ‬از‭ ‬جام‭ ‬زهری؟

پس‭ ‬از‭ ‬آن‭ ‬هارت‭ ‬و‭ ‬پورت‭ ‬و‭ ‬کله‭ ‬شقّی
مُسلّم‭ ‬شد‭ ‬چه‭ ‬کشکی‭ ‬و‭ ‬چه‭ ‬حقی

مُسلّم‭ ‬جان‭!‬،‭ ‬تو‭ ‬گشتی‭ ‬آلت‭ ‬دست
ز‭ ‬کل‭ ‬دست‭ ‬اکنون‭ ‬مانده‭ ‬یک‭ ‬شست

که‭ ‬از‭ ‬سوی‭ ‬گروه‭ ‬شیره‭ ‬مالان
حواله‭ ‬شد‭ ‬به‭ ‬جمع‭ ‬خوشخیالان‭!‬

توافقنامه،‭ ‬آش‭ ‬کشک‭ ‬خاله
عجب‭ ‬دادند‭ ‬بر‭ ‬امت‭ ‬حواله

دوازده‭ ‬ساله‭ ‬ترشی‭ ‬جا‭ ‬نیفتاد
وگر‭ ‬افتاد‭ ‬دست‭ ‬ما‭ ‬نیفتاد

‭***‬
شنیدستم‭ ‬شبانه‭ ‬سارقی‭ ‬چند
پی‭ ‬دزدی‭ ‬ز‭ ‬راهی‭ ‬میگذشتند

یکی‭ ‬خانه‭ ‬پدید‭ ‬آمد‭ ‬سر‭ ‬راه
چراغانی‭ ‬ز‭ ‬ایوان‭ ‬تا‭ ‬به‭ ‬درگاه

ز‭ ‬هر‭ ‬سویش‭ ‬صدای‭ ‬ساز‭ ‬و‭ ‬آواز
به‭ ‬قربان‭ ‬خداوند‭ ‬سبب‭ ‬ساز‭!‬

عجب‭ ‬بوی‭ ‬غذایی‭ ‬در‭ ‬فضا‭ ‬بود
شکم‭ ‬ها‭ ‬را‭ ‬تمنای‭ ‬غذا‭ ‬بود

سه‭ ‬تایی‭ ‬پایشان‭ ‬شُل‭ ‬شد‭ ‬به‭ ‬ناگاه
چسان‭ ‬باید‭ ‬بدانجا‭ ‬یافتن‭ ‬راه؟

برای‭ ‬چیست‭ ‬جشن‭ ‬و‭ ‬شادمانی؟
چگونه‭ ‬رفت‭ ‬باید‭ ‬میهمانی؟

یکیشان‭ ‬گفت‭ ‬بهر‭ ‬کسب‭ ‬اخبار
من‭ ‬اکنون‭ ‬میروم‭ ‬بالای‭ ‬دیوار

ببینم‭ ‬تا‭ ‬چه‭ ‬اسباب‭ ‬سرور‭ ‬است
چه‭ ‬جشن‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬چه‭ ‬حال‭ ‬است‭ ‬و‭ ‬چه‭ ‬شور‭ ‬است؟

به‭ ‬دوش‭ ‬آن‭ ‬دو‭ ‬پا‭ ‬بگذاشت‭ ‬حالا
به‭ ‬زحمت‭ ‬هیکل‭ ‬خود‭ ‬برد‭ ‬بالا

سر‭ ‬دیوار‭ ‬بنشست‭ ‬و‭ ‬نظر‭ ‬کرد
نگاه‭ ‬جستجو‭ ‬بر‭ ‬دور‭ ‬و‭ ‬بر‭ ‬کرد

ز‭ ‬فرط‭ ‬روشنی‭ ‬و‭ ‬نور‭ ‬بسیار
نشد‭ ‬بر‭ ‬چشم‭ ‬او‭ ‬چیزی‭ ‬پدیدار

از‭ ‬آنسو‭ ‬میزبانانش‭ ‬بدیدند
پریدند‭ ‬و‭ ‬فلانش‭ ‬را‭ ‬بریدند‭!‬

هُلش‭ ‬دادند‭ ‬زان‭ ‬بالا‭ ‬به‭ ‬پایین
به‭ ‬نزد‭ ‬آن‭ ‬دو‭ ‬تا‭ ‬برگشت‭ ‬مسکین

رفیقان‭ ‬سخت‭ ‬پرسنده‭ ‬که‭ ‬ای‭ ‬دوست
به‭ ‬شاباش‭ ‬چه‭ ‬کس‭ ‬این‭ ‬شام‭ ‬نیکوست؟‭ ‬

بگفتا‭ ‬حظ‭ ‬کنید‭ ‬از‭ ‬بزم‭ ‬و‭ ‬آذین
که‭ ‬جشن‭ ‬ختنه‭ ‬سوران‭ ‬منست‭ ‬این‭!‬

‭***‬
مُسلّم‭ ‬جان‭ ‬ترا‭ ‬هم‭ ‬چشم‭ ‬بسته
نهادندی‭ ‬وسط‭ ‬در‭ ‬جشن‭ ‬هسته

درِ‭ ‬آینده‭ ‬ات‭ ‬را‭ ‬تخته‭ ‬کردند
ترا،‭ ‬هم‭ ‬ختنه‭ ‬و،‭ ‬هم‭ ‬اخته‭ ‬کردند‭!‬

چهل‭ ‬تن‭ ‬هیئت‭ ‬و‭ ‬مسئول‭ ‬هیئت
برفت‭ ‬از‭ ‬جیب‭ ‬ملت‭ ‬پول‭ ‬هیئت

هتل،‭ ‬صبحانه‭ ‬و‭ ‬ظهرانه‭ ‬و‭ ‬شام
بلمبان‭ ‬صبح‭ ‬تا‭ ‬شب‭ ‬پخته‭ ‬و‭ ‬خام

بکن‭ ‬نطق‭ ‬و‭ ‬بزن‭ ‬حرف‭ ‬و‭ ‬بگیر‭ ‬عکس
بده‭ ‬ایمیل‭ ‬و‭ ‬رد‭ ‬کن‭ ‬نامه‭ ‬و‭ ‬فکس

هیاهو‭ ‬شد،‭ ‬خبر‭ ‬شد،‭ ‬سرصدا‭ ‬شد
شهید‭ ‬زنده‭ ‬ای‭ ‬تحویل‭ ‬ما‭ ‬شد

حراجست،‭ ‬آی‭ ‬حراجست،‭ ‬آی‭ ‬حراج‭ ‬است
نه،‭ ‬این‭ ‬حق‭ ‬مُسلّم‭ ‬نیست،‭ ‬باج‭ ‬است

به‭ ‬امید‭ ‬صعود‭ ‬اقتصادی
و‭ ‬ایضاَ‭ ‬بندوبست‭ ‬انفرادی‭!‬

که‭ ‬‮«‬‭…. ‬تو‭ ‬البته‭ ‬نور‭ ‬چشم‭ ‬مائی
رئیس‭ ‬جمهور‭ ‬آینده‭ ‬شمائی‭ ….‬‮»‬

‮«‬‭…. ‬خیال‭ ‬رهبری‭ ‬آسوده‭ ‬باشد
همانطوری‭ ‬که‭ ‬او‭ ‬فرموده‭ ‬باشد‭ ….‬‮»‬

‮«‬‭…. ‬هیومن‭ ‬رایت؟‭ ‬البته‭ ‬که‭ ‬نات‭ ‬نات
نمی‭ ‬آریم‭ ‬اسمش‭ ‬را‭ ‬که‭ ‬وات‭ ‬وات‭ ….!‬‮»‬

پس از قول و قرار پشت پرده
بیامد از لوزان تخم دو زرده

مُسلّم‭ ‬جان‭ ‬ترا‭ ‬تسلیم‭ ‬کردند
دو‭ ‬دستی‭ ‬در‭ ‬ژنو‭ ‬تقدیم‭ ‬کردند

دو‭ ‬صحنه،‭ ‬روی‭ ‬میزی،‭ ‬زیر‭ ‬میزی
‮«‬تعامل‮»‬‭ ‬را‭ ‬ببین‭ ‬با‭ ‬این‭ ‬تمیزی
‭ ‬
گر از تحریم شد ملت ‬کلافه
تو‭ ‬بر‭ ‬تحریم‭ ‬ها‭ ‬گشتی‭ ‬اضافه‭!‬

فزون‭ ‬بر‭ ‬آنچه‭ ‬زیر‭ ‬میز‭ ‬دادند
شنیدم‭ ‬کله‭ ‬قندی‭ ‬نیز‭ ‬دادند‭!‬

ترا‭ ‬وقتی‭ ‬که‭ ‬زیر‭ ‬ضربه‭ ‬دیدند
به‭ ‬نرمش،‭ ‬‮«‬قهرمانانه‮»‬‭ ‬رسیدند

خلاصه‭ ‬‮«‬کش‮»‬‭ ‬ندادندت‭ ‬زیادی
که فوری جور گردد جشن‭ ‬و‭ ‬شادی

حقیقت را نگفتندت در آغاز
که تو خوشدل شوی با رقص و آواز

نگفتت رهبری افکار شخصی
که تو اول برای او برقصی

تو رقصیدی به آهنگ توافق
(به جای رقص باید میزدی هُق)

برقص‭ ‬اکنون‭ ‬به‭ ‬آهنگ‭ ‬گدائی
به‭ ‬زیر‭ ‬خط‭ ‬فقر‭ ‬و‭ ‬بینوایی‭ ‬

چراغان کن خیابان را دوباره
که خوب آمد جواب استخاره

هیاهو‭ ‬کن،‭ ‬بزن‭ ‬بشکن،‭ ‬تتق‭ ‬تتق
مُسلّم‭ ‬تر‭ ‬ازین‭ ‬کی‭ ‬میرسد‭ ‬حق‭!‬

تتق‭ ‬تق‭ ‬تق‭ ‬تتق‭ ‬دمبکی‭ ‬رو‭ ‬باش
مذاکره‭ ‬کنه‭ ‬ی‭ ‬عینکی‭ ‬رو‭ ‬باش

بده‭ ‬بالا‭ ‬و‭ ‬پایین‭ ‬را‭ ‬تکان‭ ‬ها
که‭ ‬ممنوعست‭ ‬در‭ ‬دیگر‭ ‬زمان‭ ‬ها

بکن‭ ‬حالا‭ ‬ز‭ ‬فرصت‭ ‬استفاده
بده‭ ‬قر،‭ ‬هم‭ ‬سواره،‭ ‬هم‭ ‬پیاده

ز‭ ‬دوربین‭ ‬ها‭ ‬مپوشان‭ ‬شادی‭ ‬ات‭ ‬را
نمایان کن ز مُخ‭ ‬آزادی‭ ‬ات‭ ‬را‭!‬

تو مادامی که فکر هسته هستی
همین بدبخت و زار و خسته هستی

نه‭ ‬دیگر‭ ‬فکر‭ ‬آب‭ ‬و‭ ‬فکر‭ ‬نان‭ ‬کن
برقص‭ ‬و‭ ‬رهبری‭ ‬را‭ ‬شادمان‭ ‬کن

که‭ ‬تا‭ ‬وقتی‭ ‬که‭ ‬ابله‭ ‬در‭ ‬جهان‭ ‬هست
تمام‭ ‬مفلسان‭ ‬شادند‭ ‬و‭ ‬سرمست

خصوصاَ کامشان آنجا روا ‬بود
که‭ ‬جشن‭ ‬ختنه‭ ‬سوران‭ ‬شما‭ ‬بود‭!‬
از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.