مکتوبِ کوتاهِ زیر پس از تفاهم لوزان و حمایت ۱۲۲ «فعال سیاسی» و نیز تبریکباران اپوزیسیون! نگاشته شد، اما به جهاتی از انتشار آن تن زدم. جانمایهٔ سخنم آن بود و هست که در تاریخ سیاسیی معاصرمان هرگز اپوزیسیونی با این حد از دستباختهگی و خودباختهگی نمیتوان یافت. بهانهٔ انتشار اما – با تغییراتی چند – پخشِ ویدئویی از خانم مسیح علینژاد در فضای مجازی و گریستن ایشان مقابل دوربین در شبکههای اجتماعی است؛ و بدین واسطه نگاهی به صدای غالب اپوزیسیون.
محمدجواد ظریف وزیر امور خارجهٔ حکومت اسلامی در گفتوگو با چارلی رُز برنامهسازِ آمریکایی مدعی شد: «در ایران اسلامی روزنامهنگار دربند و زندانیی سیاسی عقیدتی نداریم و ما در ایران کسی را به خاطر عقیدهاش زندانی نمیکنیم»
این کلفتگویی ظریف بر خانم علینژاد سخت آمد و در ایشان و نیز بسیارانی دیگر ایجاد شوک نمود، شوکی که موجب گریستن در مقابل دوربین شد. در فرهنگنامههای معتبر شوک را «حالتی ناگهانی گویند که به شخص عارض شود و قوای او رو به ضعف گذارد.» فرض کنیم به جای جواد ظریف یکی از کار بهدستانِ نظام مانند برادران لاریجانی یا آیتالله جنتی و یا حتا خود خامنهای مقابلِ پرسش چارلی رُز قرار میگرفت. در آن هنگام ما نه تنها با شوک مواجه نشده و چشم خیس نمیکردیم که سخنانی از این دست موجب انبساط خاطر نیز میبود. بنابر این شوک هنگامی رخ میدهد که یکی از خوشخیمانِ ظریفِ نظام آن بگوید که نباید. ورنه حکومتِ اسلامی غدهای سرطانی را میماند که پزشکان مدتها است جوابش کردهاند و هیچ شیمیدرمانیای در جهان علاجش نمیکند.
خانم علینژاد ناشستهروی و آشفتهظاهر در مقابل دوربین قرار گرفته و روی صفحهٔ لپتاپشان کلیک میکنند. (به احتمال لحظهٔ ضبط فیلم باید پیش از صرف صبحانه باشد) سخنان ظریف به زبان انگلیسی پخش میشود و به یکباره خانم علینژاد در مقابل دوربین میگریند. گریستن ایشان بداهه نیست، چرا که خانم علینژاد پیشتر فیلم را دیدهاند و به احتمال عواطفشان به قدر کفایت تحریک شده است، هم از اینرو صفحهٔ لپتاپ نه به سمت ایشان که در دایرهٔ دید بینندهگانِ فیلم تنظیم شده است. فیلم به قصدِ قرار گرفتن بر روی شبکههای اجتماعی تولید و مصرفی خارج از حوزهٔ عواطف پاکِ شخصی دارد. عنصر اصلی در این کلیپ کوتاه بازی و جلوهگری است و آنچه در این بازی مخدوش و دلآزار مینماید همانا تصنع است. میزان لایکی که فیلم میگیرد هم از نخست مخاطبان فیلم را تعیین کرده است. تعدادِ امضاءاندازان و لایکیستهای حرفهای اپوزیسیون در فضای مجازی (با عبور از حدِ مجاز! چونان آلودهگی هوای تهران) با چنان گستردگیای مواجه شده که میتوان در ادامهٔ تحریمها به عنوان کالای غیرنفتی به دیگر نقاط جهان صادر کرد.
برای اثبات این مدعا تنها کافی است نگاهی به صفحهٔ محمدجواد ظریف و نمونههای زیر بیاندازیم. تعداد لایکی که پس از تفاهم لوزان صفحهٔ ظریف گرفته تنها با کریس رونالدو و لیونل مسی و شکیرا برابری میکند. میزانِ کامنتی که در موردِ ریشِ پرفسوری ظریف و کت وشلوار موربِ سرمهای پارچه گاواردینِ انگلیسیاش نوشته شده تنها با جراحی سرطان و برداشتنِ سینهٔ خانم آنجلینا جولی قابل قیاس است. کامنتهایی مانندِ: دکتر یهدونهای تو دنیا. خداوکیلی آبروی مایی. دکتر دوستت داریم. و… این حد از تعشق حوزههایی مانند سینما و تلویزیون و فوتبال را نیز در بر میگیرد.
پیمان معادی بازیگر سینما: آقا دم شما گرم. خسته نباشید. تبریک فراوان به مردم نازنین.
مهناز افشار، بازیگر سینما: آقای ظریف شما بار دگر نام ایران را سربلند کردید و دست مریزاد خسته نباشید این نه سیاست است نه چپ نه راست. این وطن دوستی است. ممنون.
امیر جعفری، بازیگر سینما: دکتر ظریف به اندازه هشت سال ازت متشکریم.
صابر ابر بازیگر سینما: مرد جان چه خوب که هستی. جای تو در جان ما خالی بود. خدا رو شکر.
مهدی پاکدل بازیگر سریال ستایش: سیزدهاى که نحس نبود. خسته نباشى مرد بزرگ.
احمد مهرانفر بازیگر سریال پایتخت: بهترین وزیر امور خارجهٔ جهان.
نیوشا ضیغمی بازیگر سینما: نام جناب آقای دکتر ظریف در تاریخ ایران زمین جاودانه خواهد ماند، بزرگترین هدیه نوروز امسال رو از زحمات این بزرگمرد تاریخ ایران گرفتیم.
و افزون از این همه حضور در پشت صحنهٔ شوخی کردم مهران مدیری و سخنِ امیر قلعهنویی مربی منتسب به امنیتیهای باشگاه استقلال که فرمودند! این آقای ظریف با این تیپ و کت و شلوار و ظاهر آراسته خدایی آبروی ما را تو دنیا خرید.
به نمونههایی از صفحهٔ فیسبوک محمد جواد ظریف بنگریم.
نمونهٔ اول: ظریف به مناسبت روز جهانی کارگر این روز را به زحمتکشان و در کنارش روز پدر و تولد حضرت علی را تبریک گفتند. این پست در فیسبوک ظرف چند ساعت بیش از ۲۵ هزار لایک گرفته است. اشتباه نکنید این لایکها از جانب تنها موافقان و داخلیها پرت نشده که تعدادی از لایکیستهای حرفهای با اشغال صندلی تبعید در میان اپوزیسیون جاخوش کردهاند.
نمونهٔ دوم: نقاشی مولود کعبه اثر استاد محمود فرشچیان در صفحهٔ ظریف بیهیچ شرحی به دید نهاده شده و نزدیک به ۲۰ هزار لایک میگیرد.
نمونهٔ سوم: سلام دوستان صبح نیویورک است و خسته هستیم و مذاکرات فشردهای داریم. نزدیک به ۲۲ هزار لایک.
نمونهٔ چهارم: تصویری از ماسوله با شعری از سهراب سپهری نزدیک به ۲۰ هزار لایک گرفته. و لایکیستها البته فکر نمیکنند تمامی کفترهای شعر سهراب که قرار بود در فرودست آب بخورند بیآنکه جرعهٔ واپسین نوشیده باشند، توسط نظامی که جناب ظریف وزیر امور خارجهاش میباشد جهتِ تناولِ ضیافتِ افطار سر بریده شدهاند.
این بچه بودای بینوا سهراب را بگو که شعرش را «نواندیشان دینی!» دارند در جنبش انطباق صدای پای آب با حضرت علی مصادره به مطلوب میکنند و یحتمل تا چندی دیگر در مورد امام اول شیعیان میخوانیم: اهل کاشان است، با سر سوزن ذوقی و حرفهاش نقاشی!
نمونهٔ پنجم: پس از تفاهم لوزان: سلام دوستان امسال سال همدلی و همزبانی است (شعار مقام عظما!) به ویژه در ایام ولادت بانوی دو جهان حضرت زهرا. بیش از۸۰ هزار لایک (اگر مانند من خورهٔ بیکاری به جانتان نشسته بروید و بشمارید و بیابید پارهای افراد اپوزیسیون را در میان لایکیستها.)
از این مقدمهٔ ناگزیر پلی میزنم به سخنِ اصلیام. پس از روی کار آمدن دولت روحانی اپوزیسیون ایرانی (در وجهه غالب) با رفتن به کمای سیاسی محکوم به اقامتی دستِ کم چهارساله بر روی صندلی چرخدار شد. پردهٔ آخر این تئاتر چهارساله تفاهم لوزان بود. در گرمای جهنمیی جمهوریی اسلامی که زنگ تفریحش دوش گرفتن با آب ۲۰۰ درجه است، دمی خنک شدن میتواند موضوع شادی بخشی از مردم باشد، اما نمیتوان با چفیه و شال متعفن مقام عظما عرق از پیشانی پاک کرد. این مستیی توده نمیتواند بهانهٔ شادیی من و ما به عنوانِ اپوزیسیون قرار گیرد. نمیتوان تفاهم لوزان را پیروزی آنهم از نوع «بزرگ» اش خواند در این بین رقتانگیزتر از همه موقعیت پارهای به اصطلاح مرشدان سیاسیمان است که هر اتفاقی بیافتد آنرا پیروزی مردم آنهم از نوع «بزرگ!» میخوانند. با روی کار آمدن حجتالاسلام کلیدساز (روحانی) جمهوریی اسلامی موفق شد صدای بخش کثیری از اپوزیسیون ایرانی را به بخشی از صدای درون بدل کند. صدای اپوزیسیون ایران حتا پس از بیبرگیی کودتای ۲۸ مرداد این مقدار بیحرمت نبوده. صدای غالبِ اپوزیسیون سیاسیی ایرانی به روزگار سپریشدهٔ مردم سالخورده بدل شده است. اپوزیسیونی فاقدِ پایگاه اجتماعی که صدای اصلیاش ذوبشده در ترمِ اصلاحطلبی است، هم از اینرو توافق لوزان بیش از آنکه پیروزیی جمهوریی اسلامی آنهم از نوع «بزرگ» اش تلقی شود، شکست و کودکماندهگیهای اپوزیسیون ایرانی در وجهه غالب بود. جالب آنکه در میان تبریکگویان، اتمپرستانی رگکرده مشاهده میشوند که پیشتر از «حق مسلم ما است» دفاع تام میکردند و در مقابل این استدلال که چاقوی خیار پوستکنی و گزلیک کفاشها را هم نباید دست این جماعتِ شاعرکُش داد که با گونی در بیابانهای ورامین گردن عشق از تن جدا کردند، میفرمودند چرا پاکستان و اسراییل داشته باشند و ما نوادگان کوروش کبیر نه؟ منطقِ همصدایی با جمهوریی اسلامی اما آن است که چون جمهوری اسلامی را نمیتوان جاکن کرد و از سویی دیگر حکومت اسلامی هم هرگز قرار نیست شبیه ما بشود پس ما تلاش کنیم شبیه بخشِ نرمتنان و خوشخیمان حکومت شویم. این خط در بُنِ خود از تبریک گفتن به مناسبتِ تفاهم لوزان تا نامهنوشتن به خامنهای همین معنا را پی میگیرد. البته حسابِ شماری محدود از امضاءکنندهگان که تفاهم لوزان را پیروزی خواندند با مطربان روحوضیی بنگاه شادمانیی علی خامنهای که دیگر به زائده و آپاندیس مقام عظما بدل شدهاند باید جدا کرد.
در بیانیهٔ ۱۲۲ «فعال فرهنگی سیاسی»، دولت نظامِ ولایت فقیه محترم خوانده میشود و امضاءکنندهگان قدردان قلمها و قدمهایی هستند که این توافق هموار کردند. «این موفقیت قبل از همه حاصل هوشمندی و روشنبینی شهروندانی است که، علیرغم همه فشارها و محدودیتها، همه حبسها و حصرها، نومید نشدند، در صحنه ماندند و با تاکید بر ضرورت گفتگوی ایران و امریکا و صیانت رای کمک کردند که تدبیر و امید جان بگیرد» (۱)
در دیداری حضوری و گپوگفت تلفنی با دو تن از امضاءکنندهگان چرایی اقدامشان جویا شدم. پاسخ هر دو کم و بیش این بود: متن را کامل نخواندهایم اما با کلیتش توافق داشتیم. بعدش مگر تو با خوشحالی مردم مشکل داری؟
هیئت سیاسی ـ اجرائی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) که هماره از بامی چنین کوتاه به جهان نگریسته تفاهم لوزان را به مردم ایران و نیروهای آزادیخواه و صلح دوست جهان شادباش گفته: «در شادی مردم ایران و نیروهای صلح دوست جهان شریکیم.» (۲)
و این همه ورشکستهگی عقلانیت و باختِ معرفت و فکر است. به هنگامی که عمق میبازد و قانون بازی کوچک میشود و درک از پرواز کوچک میشود، گفتمانی به وجود میآید که به بازتعریف مقولاتی چون قهرمان و تدبیر و امید میپردازد. در چنین گفتمانی، خشنترین و کلفتترینها، ظریف جلوه کرده و به همین سادهگی ما که ندیدبدید هستیم و قهرمان نادیده، صاحب قهرمان میشویم. ما حرف میزنیم، اما ساکتیم چرا که یک صدا دیگر شنیده نمیشود صدایی که خواهان نبودن جمهوری اسلامی در تمامیتش است روز به روز لاغرتر و نحیفتر شده و یا در کرگوشی دیگر صداها گم میشود. و تاریخ ما دورهٔ ننگینی را از سر میگذارند.
مهدی اصلانی
ـــــــــــــــــــ
۱- نگاه کنید به بیانیهٔ ۱۲۲ فعال سیاسی فرهنگی
۲- نگاه کنید به اطلاعیه سازمان اکثریت
* چندی پیش یکی دیگر از سازمانهای چپ پیروزیی تیم ملیی والیبال را شگفتی جهانی خوانده بود.
از: گویا