رحیم معینی کرمانشاهی در سال ۱۳۰۴ در کرمانشاه دیده به جهان گشود. او ابتدا به نقاشی پرداخت ولی با مخالفت خانواده آن را رها کرد در شهریور ۱۳۲۰ و هم زمان با اشغال نظامی ایران و سقوط رضا شاه فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کرد.
رحیم معینی کرمانشاهی شاعر و ترانهسرای پرکار ایران، در ۹۳ سالگی در بیمارستان جم تهران درگذشت. او خالق ترانههای بهیاد ماندنی همچون “آشفتهحالی”، “طاووس” و “عجب صبری خدا دارد” است.
معینی کرمانشاهی پیشتر در گفتگویی دیرین با دویچه وله گفته بود پیش از آنکه معنی شعرها را بداند، آنها را در مدرسه ازبر میکرده و نخست به نقاشی روی آورده است و در نوجوانی با سیاهقلم از روی تابلوی “یتیمنوازی مسیح” رافائل تصویر برداشته و آن تابلو یادگار دورانی است که هنوز شعری نمیگفته است.
به گفته او از کلاس نهم به بعد به شعر گفتن پرداخته، نقاشی را کنار گذاشته و کوشیده نقش را در کلام بیاورد.
شاید به همین خاطر ترانههای ماندگار او مانند “یاد کودکی” “یاد من کن” و … هرکدام تابلوهای گویایی هستند و حالتهای تصویرگرانه دارند.
“چون که شد آهسته شمعی، کنج آن کاشانه روشن،
تا رسد یاری به یاری، تا بفتد دستی به گردن،
یاد من کن”.
معینی کرمانشاهی در روز ۱۵ بهمن ماه ۱۳۰۱ در کرمانشاه زاده شد. مادرش شیرازی و پدرش کرمانشاهی بود و به همین علت به آهنگهای محلی خلقهای گوناگون ایران علاقه بسیار داشت
با اوج گرفتن جنبش ملی شدن صنعت نفت، معینی کرمانشاهی نخست به روزنامه نگاری روی آورد و در روزنامه “سلحشوران غرب” که خود در انتشار آن دست داشت، مقالات تندی در هواداری از ملیگرایان مینوشت. او به گفته خود به سفارش شخصی دکتر مصدق در سال ۱۳۳۲ به سرپرستی بایگانی رادیو تهران منسوب شد و یک سال پس از آن همکاری خود را به عنوان ترانهسرا با رادیو ایران آغاز کرد.
او پیش از آن شعر میگفت و سالها پس از استخدام در رادیو چند جُنگ شعر از جمله “فطرت” و “ای شمعها بسوزید” را منتشر کرد که همگی بافت و مضمون سنتی دارند. برعکس در ترانهسرایی که فراز کار هنری اوست و اقبال بیشتری هم نسبت به شعرهایش داشته وزنها را مناسب با آهنگها شکسته و در مضمونها هم اندکی پا از تشبیهها و استعارههای سنتی فراتر نهاده است.
“شاهکاری از یک شاهکار”
معینی کرمانشاهی از اینکه به ترانهسرا مشهور شده، همواره خشنود نبود و پیوسته میکوشید آثار منظومی سوای ترانه هم منتشر کند. او به همراه دو ترانهسرا و شاعر دیگر، بخشهای منظوم فیلمنامه “وسوسه شیطان” که برداشتی از رمان “برادران کارامازوف” بود را نوشت و به عنوان آخرین و بزرگترین اثر خود کوشید در ادامهی شاهنامهی فردوسی، تاریخ پس از اسلام ایران را به نظم کشد که به علت کهولت در سال ۱۳۸۷ پس از انتشار نه جلد، متوقف شد.
اگر این اثر که “شاهکار” نامیده شده، چیزی جز تکرار منظوم روایتهای تاریخ ایران پس از اسلام به قلم عبدالحسین زرینکوب و عباس اقبال نباشد، ولی شاید اگر سراینده از پژوهشهای تازهتر تاریخدانان اروپایی و آمریکایی آگاهی میداشت، دامنهی کارش در کتاب “شاهکار” هم گستردهتر از این میشد. در این کتاب که به وزن شاهنامه گفته شده، معینی کرمانشاهی بار دیگر به تشبیهها و استعارات سنتی بازگشته است.
علاقمندان به آثار ادبی، معینی کرمانشاهی را هنوز به همان ترانههای ماندگاری چون “آشفته حالی” خوانده دلکش، “طاووس” خوانده مرضیه و “عجب صبری خدا دارد” خوانده حسن شجاعی میشناسند.
از: دویچه وله