ابراهیم نبوی
e.nabavi(at)roozonline.com
خیلی توانایی بالایی می خواهد که یک حکومت به هیچکدام از اهدافش نرسد. طبیعی است که یک حکومت ممکن است خیلی قدرتمند باشد و بتواند به هشتاد درصد اهدافش برسد، یا حکومتی کم قدرت باشد و فقط به چهل درصد از اهدافش برسد. ولی این یک معجزه بزرگ است که یک حکومت این همه تلاش کند و به هیچ کدام از اهدافش نرسد. اصلا شوخی نمی کنم. مثلا همین آقای ولایتی که قبل از دوره آقای خاتمی شانزده سال وزیر امور خارجه بود. ایشان در همان دوره، شانزده برنامه دراز مدت برای وزارتخارجه ریخته بود. بقول حمیدرضا جلایی پور حتی یکی از این برنامه ها به نتیجه نرسید. و این یک رکورد است، چون گاها دیده شده “گاه باشد که کودکی نادان/ به غلط بر هدف زند تیری” ولی در جمهوری اسلامی چنین اتفاقاتی اعم از درست و غلط خیلی کم افتاده.
یا مثلا همین آقای رهبر، ایشان هر سال اول فروردین یک تخم دوزرده می گذارد وسط اقتصاد ایران، محض رضای خدا یک سال نشده که این برنامه هایی که رهبری پیشنهاد یا پیش بینی یا امر فرموده، درست دربیاید. مثلا همین امسال را “سال دولت و ملت، همدلی و همزبانی” اعلام کردند. نتیجه همدلی و همزبانی همین شد که مجلس خشتک دولت را کشید سرش و به وزیرخارجه گفتند خائن و به رئیس جمهور گفتند عامل نفوذ استکبار و رئیس قوه قضائیه و شورای نگهبان و مجلس پوست دولت را کندند. سال ۱۳۹۱ را هم اسم گذاشت “تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی” نتیجه اش هم این شد که واردات چینی ریخت توی بازار و تعداد زیادی کارخانه تعطیل شد. سال ۱۳۹۰ را اسم گذاشتند “جهاد اقتصادی” و همین باعث شد که بیشترین تورم و بحران اقتصادی در کشور ایجاد شود.
یا مثلا سال ۱۳۸۴ سال “همبستگی ملی و مشارکت عمومی” اعلام شد و در نتیجه احمدی نژاد از تخم مرغ شانسی بیرون آمد و از همان سال تمام جناح های سیاسی کشور به جان هم افتادند. اصلا همین برنامه هسته ای را در نظر بگیرید، جمهوری اسلامی ده سال زور زد تا برنامه هسته ای را به مهم ترین هدف حکومت تبدیل کند و در نتیجه این فعالیت ها رابطه ایران و آمریکا برقرار شد، یا مثلا در همین مدت سازمان ورزش کشور این همه سرمایه گذاری روی فوتبال کرد و آخرش والیبال ایران یک دفعه رشد کرد.
یکی از مهم ترین اهداف حکومت که در این ۳۷ سال طابق النعل بالنعل دنبال شده است، همین است که زنان کمتر وارد دانشگاه شوند، جلوی کارشان گرفته شود و اصولا اگر می شد همه زنان را می انداختند توی چاه یا کل کشور را زنانه و مردانه می کردند. نتیجه این سیاست ها هم تا حالا همین شده که تعداد دخترانی که وارد دانشگاه می شوند از پسران بیشتر است و کلی مدیر و سرمایه گذار و مهندس و راننده کامیون و فوتبالیست و نوازنده و والیبالیست و اسکیت سوار دختر در عرصه ورزش حرفه ای وجود دارند.
تازه همین هفته قبل نماینده ولی فقیه در اصفهان گفته: “فعالیت زنان در مغازه ها، ادارات و شرکتها باید ممنوع شود.” یعنی زنان باید چه کنند؟ ازدواج که نمی توانند بکنند و سن ازدواج بشدت رفته بالا، پس باید چکار کنند؟ همین آقای نماینده ولی فقیه گفته: “ینکه دختران ما راننده تریلی و کامیون باشند، یعنی هنوز ته دل ما آمریکایی است.” همچه می گوید ته دل مان آمریکایی است، انگار سر دل مان کجایی است. یک ملت را مثل ملت ایران نشان بدهید که تقریبا از هر چهار پنج خانوار حداقل یکی شان یک فامیل در آمریکا دارند و هر سال این همه ایرانی به آمریکا می روند و در آنجا زندگی می کنند. از این گذشته چطوری می شود که زنان ایرانی اگر موزیسین و طراح مد بشوند، مقلد آمریکا هستند، اگر درس بخوانند و مهندس و وکیل و بازیگر سینما بشوند، می شوند مقلد آمریکا، راننده کامیون هم بشوند می شوند مقلد آمریکا؟ یعنی هیچ فرقی نمی کند؟
پیامبر دزدان
چقدر بین این بابک زنجانی و احمدی نژاد شباهت وجود دارد، طرف با کمال پررویی خیره شده توی چشم ملت و هر روز یک حرف مفت جدید می زند، دیروز بابک زنجانی در دادگاهش گفته “همین که دولت عوض شد من دزد شدم.” و اصلا به روی خودش هم نمی آورد که چهارده وزیر کابینه احمدی نژاد الآن به دلیل دزدی زندان اند. مثل این می ماند که کسی بگوید، چطور شد وقتی از خانه به خیابان رفتم تصادف کردم، اگر این تصادف عمدی نبوده، پس چرا وقتی توی خانه روی مبل نشسته بودم، تصادف نکردم. انگار یادش رفته که آقای رحیمی و بقایی که معاون رئیس جمهور سابق بودند، رفتند زندان به اضافه تعدادی دیگر که تا وقتی سرکار بودند، دولت دست دزدها بود، بعد که دولت جدید آمد دولت از دست دزدها گرفته شد. و حالا هم باید حساب پس بدهند.
مشکل دانشگاهها
به نظرم حرف درستی می زند این سردار نقدی، که هفته قبل گفته: “مشکل اصلی ما در دانشگاههاست.” البته فقط هم دانشگاهها مشکل نیستند، شاید بقیه جاها مشکل غیراصلی باشند، مثلا کتابخانه ها، دانشمندان، کتابفروشی ها، مدارس، دبیرستان ها، فرهنگستان، شب های شعر، کانون نویسندگان، اصلا همین لوازم التحریر فروشی ها، همه اینها مشکلات مهم جمهوری اسلامی است. حتی درخت ها، مثلا درخت ها اگر نباشند، کاغذ هم نیست، کاغذ که نباشد نوشته و کتابی هم وجود ندارد، کتاب هم نباشد دانشگاه وجود ندارد. پس واقعا اگر سردار نقدی می خواهد مشکلات اصلی نظام را حل کند، می تواند آن را با نابود کردن درختان شروع کند، بعد هم مثل بوکوحرام، می تواند به مدارس حمله کنند و دانش آموزان و دانشجویان را نابود کنند. فکر بدی هم نیست.
البته به این نکته هم توجه کنیم که واقعا اینطور نیست که افراد چون اعتقادات دینی ندارند به دانشگاه می روند، اینطوری نیست، غالبا افراد بعد از اینکه وارد دانشگاه می شوند کم کم اعتقادات دینی شان به هم می خورد. البته آدمهای تحصیلکرده زیادی را هم داشتیم و داریم که باسوادند، مثل مرحوم بازرگان یا دکتر یزدی یا خاتمی و میرحسین موسوی و محسن کدیور، اینها خودشان خودشان را دیندار می دانند، منتهی آقای نقدی این افراد را چون دوراز جان آقای نقدی شعور دارند، اینها را جزو مسلمان ها حساب نمی کنند. بدبختی این است که وقتی حزب اللهی ها وارد رسانه هم می شوند، اینطور نیست که چون وارد رسانه می شوند، شعور دارند یا چون شعور دارند وارد رسانه می شوند. بقول برادر ازغدی “اکثر رسانه های حزب اللهی بی سواد هستند.” بی خود نیست که می گویند حرف راست را باید از بچه شنفت. بالاخره ازغدی هم ممکن است که گاهی حرف راست بزند، ازغدی بودن که خودبخود غلط نیست.
از: روزآنلاین