پاسخ به “انتقاد دوستانه‌ای از مردم ایران”

دوشنبه, 16ام فروردین, 1395
اندازه قلم متن

gheibi_fazel2014011

مدتی پیش مقالۀ زیر را روزنامه نگار ایتالیایی، نیتن اناکاندا، در روزنامه پر تیراژ corriere della sera منتشر کرد. انتظار داشتم که کسی از ایرانیان به آن پاسخی بدهد و از آنجا که تا بحال هیچکس چنین نکرده به خود اجازه می دهم نکاتی را به نویسندۀ آن گوشزد کنم.
فاضل غیبی

انتقاد دوستانه ای از مردم ایران….

نیتن آناکاندا در این مقاله می نویسد..ایرانیان نمونه بارز داشتن الگوهای ذهنی مخرب هستند. آنها در درازنای تاریخ ویژگی جالبی از خود نشان داده اند. زمانی که کشورشان در مسیر رشد و ثروت قرار می گیرد گویا نمی توانند بپذیرند که این پیشرفت از آن آنهاست به هر شکلی دست به تخریب ناخودآگاه آن می زنند.

تقریبا بسیاری از دودمانهای پادشاهی ایران به همین شکل از میان رفته اند. ایرانیان یا خود شورش کرده اند و یا در برابر دشمن بیگانه به مبارزه جانانه دست نزده اند. حتی پس از رشد اجتماعی و اطلاعاتی معاصر باز هم این ویژگی حفظ شده است.

در سال ۱۹۷۹ ایرانیان در حالی شورش کردند که کشورشان در مسیر رشدی بسیار سریع از هر نظر قرار داشت. رفاه جامعه ایرانی بسیار بالا رفته بود، رشد اقتصادی ایران رکورد حهانی را شکسته بود، رشد هنر و فرهنگ و ورزش ایران در مسابقات جهانی نمایان شده بود، ایران محلی برای گردهمایی توریستها شده بود، و این کشور همیشه در صدر اخبار جهان به عنوان یک کشور کهن اما متمدن بود.

بطوری که رسانه های مهم جهان هر روز مصاحبه‌هایی با مقامات ایرانی پخش می کردند. متخصصین این کشور در سازمانهای جهانی دارای پست های مهمی بودند و سازمانهایی نیز به دست ایران راه اندازی شده بود از جمله گات (تجارت جهانی امروزی)، اوپک و یا سازمان حمایت از گردشگری که مقر همه این سازمانها قرار بود در ایران باشد که به دلیل انقلاب اتفاق نیفتاد.

طرح های اقتصادی ایران آنچنان بود که اکنون پس از نزدیک چهل سال هنوز از آنها استفاده می شود. برای نمونه متروی تهران و یا برج مخابراتی میلاد تاور و خیلی از طرح های دیگر بر جای مانده از دوران پیش از ۱۹۷۹ می‌باشد.

استادیوم ورزشی صد هزار نفری که قرار بود میزبان المپیک ۱۹۸۴ باشد به دلیل تجملی دانستن این بازیها از سوی روحانیون، برای همیشه از برگزاری المپیک محروم شد.
تقریبا می توان گفت رشد چشمگیر در همه زمینه ها وجود داشت. در زمینه سیاست نیز شاه ایران از سال ۱۹۷۷ فضای سیاسی ایران را با آزادی همراه کرد که به شورش مذهبیون انجامید.

آنچه از این اتفاقات بر می آید نشانگر خودکشی دسته جمعی ملتی است که نمی تواند رفاه خود را ببیند. ایرانیان در میان خودشان معتقدند که انگلستان می گوید برای تسلط بر اعراب آنها را سیر نگهدار و برای تسلط بر ایرانیان آنها را گرسنه.
اگر این درست باشد ایرانیان باید بدانند که حکومت فعلی هیچگاه برای آنان رفاهی فراهم نخواهد کرد. چرا که ادامه حاکمیتش به ادامه روند فعلی بستگی دارد. بررسی شرایط ایران در ۳۷

سال گذشته نیز نشان می دهد حکومت هیچ تلاشی برای افزایش سطح رفاه مردم نکرده است. ممکن است فرازهایی در این دوره وجود داشته باشد اما بطور کلی هیچگاه مردم ایران از مشکلات اقتصادی رها نخواهند شد.

اما آنان هنوز امیدوارند با برداشتن تحریم‌های اخیر کشورشان متحول شود. چیزی که آنان درک نمی کنند این است که حاکمیت نمیخواهد مردمش روی رفاه و خوشبختی را ببینند.
هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد، روحانی و رییس جمهورهای پیشین هم همگی در همین راستا پیش رفته اند. خاتمی اگر ده درصد اوضاع را درست کرد احمدی نژاد ۴۰ درصد منفی خراب کرد.

این سیاست حکومتی ست که کشورش را هر روز به شرایط صدر اسلام نزدیک تر کند. فساد در ایران به حدی در حال فوران است که به نظر می رسد واقعا هیچ یک از مسولان نمیخواهند جلوی آن را بگیرند.

اگر در اروپای ما چنین اتفاقاتی می افتاد حکومت به طور دسته جمعی استعفا می داد و به گونه ای گم می شد که اثری از هیچ یک از آنها پیدا نباشد. اما مردم ایران برای فسادهای مسئولان کشورشان جوک می سازند و می خندند.

به نظر می رسد مردم ایران پس از چهار دهه هنوز به روحانیون امید دارند و این امید در نفراتی که در رای گیری انتخابات شرکت می کنند قابل لمس است. با این اوصاف به نظر نمی رسد تا دو نسل آینده شرایط جامعه ایرانی به ویژه از نظر اقتصادی تغییری کند. باید دید نسل کنونی برای آیندگان چه پاسخی در قبال انفعال خود خواهند داشت.

پاسخ به “انتقاد دوستانه..”:

دوست عزیز، پیش از هر چیز لازم می دانم از نویسندۀ مقاله برای آنکه با ایرانیان چنان احساس همدردی داشته است که کوشیده آنان را راهنمایی کند سپاسگزاری کنم. فراتر از آن، سپاسگزارم از اینکه مانند اغلب نویسندگان اروپایی به ایرانیان بعنوان مردمی جهان سومی و موجوداتی بی أراده در دست اربابان قدرت نگاه نمی کند و امیدوار است که اگر آنان بتوانند از “الگوهای ذهنی مخرب” رها شوند خواهند توانست کشور خود را “در مسیر رشد و ثروت” قرار دهند.

کاش وی بعنوان یک ایتالیایی از آگاهی تاریخی بیشتری نیز برخوردار بود. در این صورت شاید تشابهاتی میان ایتالیا و ایران می دید که با بررسی آنها می‌توانست راهنمایی‌های مفیدتری ارائه دهد.

مثلاً نویسندۀ مقاله اگر تاریخ معاصر را می شناخت شاید بدین معنی می رسید که رشد کشورها در هیچ جا به صورت خطی صورت نگرفته و ملت‌ها ناگزیر از پیمودن مسیری با فراز ونشیب‌های بسیار بوده و هستند.

برای او شگفت انگیز است که ایرانیان در حال “پیشرفت سریع از هر نظر” به یکباره دست به خودکشی جمعی زدند و سرنوشت کشور را بدست “روحانیونی” دادند که هدفشان بردن ایران به ” شرایط صدر اسلام” است.

اما او اگر تاریخ ایتالیا را می شناخت شاید این وجه تشابه را می دید که در ایران نیز همان فاجعه ای رخ داد که در ایتالیای دهۀ بیست قرن گذشته. بدین معنی که رشد شتابان و ناهماهنگ صنعتی باعث شد که نیروی کار از روستا بسوی مراکز صنعتی و شهرها سرازیر شود و تودۀ از روستا گریخته ای، که هنوز از روستا نبریده بود، در برخورد با فرهنگ شهرنشینی به بحران فرهنگی دچار گردد. این بحران را در کشورهایی مانند فرانسه، انگلیس و آمریکا توانستند مهار کنند، اما در کشورهایی مانند آلمان، روسیه و ایتالیا مهار این پدیدۀ نوظهور ممکن نشد و بحران ناشی از آن به ظهور فاشیسم انجامید.

علت اصلی موفقیت سه کشور یاد شده در مقابله با این پدیده آن بود که پیش از صنعتی شدن به انقلاب اجتماعی و انسجام ملی دست یافته بودند و توانستند توده های از روستا گریخته را با تکیه بر خودآگاهی ملی (در کنار دیگر قشرهای اجتماعی) هویت جدیدی ببخشند، درحالیکه در بسیاری کشورها تودۀ از روستا گریخته به سبب آگاهی نازل جذب شعارهای عوام فریبانه شده و به برآمدن رژیمهای توتالیتر و خودکامه کمک کردند.

البته شرایطی که در ایتالیا به ظهور فاشیسم منجر شد با شرایط ایران پیش از انقلاب در یک جنبه با هم تفاوت داشتند و آن این بود که درایتالیا جنبش فاشیستی در مقابله با جنبش کمونیستی بوجود آمد، درحالیکه در ایران سوار بر آن شد!

شاید بدانید که در ایران پس از جنگ دوم جهانی جنبش کمونیستی پرقدرتی پا گرفت که تمامی دوران پیش از انقلاب اسلامی در میان قشر روشنفکران از نفوذ فزاینده ای برخوردار بود و از رشد خودآگاهی ملی و روند دمکراسی در ایران جلومی گرفت. با بالا گرفتن بحران اجتماعی مواضع چپ گرانه به همۀ اقشار اجتماعی نفوذ کرد. اما ملایان با طرح تندتر شعارهایی که چپ ها مبتکر آن بودند توانستند توده ها را بیشتر به دنبال خود بکشند و با حرکتهایی مانند “تسخیر سفارت آمریکا” نقش ضدامپریالیستی را بهتر بازی کنند. آنان از تلفیق “اسلام سنتی” با شعارهای چپ معجون “اسلام سیاسی” را بوجود آوردند. بدین وسیله جنبش دمکراسی خواهی اقشار میانی و بالایی جامعه در سال ۵۷ به گسترش اسلام سیاسی و قدرت‌یابی ملایان منجر شد.

ملایانی که نفوذشان بر جامعه درهم شکسته می‌نمود، بیکباره حیاتی تازه یافتند و قدرت را سوار بر موج “اسلام سیاسی” قبضه کردند. هرچند “اسلام سیاسی” به اقشار پایینی جامعه هویت نوینی بخشید، اما از آنجا که مبارزه با کشورهای پیشرفتۀ دنیا را شعار خود قرار داده است ناگزیر در جهت مخالف منافع ملی و پیشرفت ایران عمل می کند.

دوست عزیز، جامعۀ ایران از اقشار اجتماعی گوناگونی تشکیل شده و ایرانیانی که در راه پیشرفت کشور خود می‌کوشیدند آنان نبودند که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند. اما شاید برایتان جالب باشد که برخورد “ضدآمریکایی” را دانشجویانی به ایران آوردند که در اروپا و از جمله در ایتالیا تحصیل کرده بودند.

اگر شک دارید، به روزنامه های سالهای پس از انقلاب اسلامی نگاه کنید که چگونه فیلسوفان بزرگ اروپایی مانند فوکو و هابرماس با تحسین به انقلاب اسلامی می‌نگریستند و یکی پس از دیگری به قبلۀ نوین انقلاب جهانی اقتدا می‌کردند.

دوست عزیز، مردم ایران نمی خواستند “خودکشی جمعی” کنند، بلکه به مفهومی خواستند آن چه را روشنفکران چپ‌گرای اروپایی در قرن بیستم تبلیغ می کردند عملی سازند و در واقع کوشیدند به “آمریکای جهانخوار” ضربه ای بزنند که آرزوی روشنفکران اروپایی از سارتر تا هایدگر بود که انحطاط و سقوط غرب را نوید داده بودند.

اگر ایرانیان مجذوب شعارهای ملایان شدند نه بدین خاطر که می خواستند کشورشان را هزار سال به عقب ببرند، بلکه بدین خاطر که تصور می کردند در مبارزه با تمدن غرب خواهند توانست تمدن (اسلامی) نوینی را پایه ریزی کنند! اگر آنان در نتیجۀ این باور ایران را به خاک سیاه نشاندند و کسانی را به تخت نشاندند که بقول شما قدرت و بقای خود را در ناتوانی و پسرفت ایران می دانند فاجعه ای است که نجات از آن آسان نیست.

نجات از چنگال حکومتی که با شعارهای عوام‌فریبانه بخشی از جامعه را مسحور خود ساخته است تا بحال در تاریخ بیسابقه بوده است. آیا شما واقعاً فکر می کنید که ملت ایتالیا می توانست به نیروی خود از چنگال فاشیسم رهایی یابد؟

“اسلام سیاسی” پس از کمونیسم و فاشیسم بعنوان سومین ایدئولوژی توتالیتر تاریخ، امروزه در راه تسخیر خاورمیانه است. با این تفاوت که اگر جوامع پیشرفته با همۀ نیرو برای غلبه بر آن دو ایدئولوژی کوشیدند، متأسفانه اروپا و آمریکا نه تنها تا بحال قدم مؤثری در برابر موج اسلام سیاسی برنداشته‌اند، بلکه آنچه تا بحال کرده‌اند به تقویت و گسترش آن کمک کرده است.
این را کاملاً درست متوجه شده اید که اکثر ایرانیان دچار “الگوهای ذهنی مخرب” هستند. آنان زیر نفوذ “الگوی ذهنی چپ” تصور می کنند عقب ماندگی ایران نتیجۀ دخالت قدرت های خارجی است و از راه قطع رابطه با “غرب” می‌توان به آینده‌ای بهتر رسید. درحالیکه عقب ماندگی ایران در درجۀ اول نتیجۀ مقاومت همین ملایانی است که در دو سدۀ گذشته از رسوخ ارزشهای مدنیت نوین به ایران جلوگیری کردند.

دوست عزیز، حق با شماست، هنوز هم اکثر ایرانیان باور دارند که بدون همکاری و نزدیکی با کشورهای پیشرفتۀ دنیا می توان به نوسازی کشور دست یافت. آنان باور کرده اند که حکومت‌های گذشتۀ ایران گوش به فرمان خارجی بوده اند و مخالف منافع ملی عمل می کردند، بدین سبب آنان هنوز هم مجذوب ژست های ضدامپریالیستی حکومت تهران هستند.
دوست عزیز، شما خوشبختید که در اروپایی زندگی می کنید که در نتیجۀ دوستی و همکاری با ایالات متحده توانست بسرعت ویرانی‌های جنگ جهانی را به سرعت نوسازی کند و اندیشمندانش با تجربه‌آموزی از فجایع دو جنگ جهانی تدابیر مهمی اندیشیدند تا از بازگشت فاشیسم جلوگیری شود.

یا ایرانیان خواهند توانست با تکیه بر خودآگاهی ملی به صورت مسالمت آمیز راه به آینده ای نوین بگشایند، که چنین تحولی در تاریخ بیسابقه خواهد بود و یا ایران در راه سقوط به بنگلادش دوم بدل خواهد شد.

بنابراین می بینید که اوضاع ایران خطیرتر و بن بستی که بدان گرفتار آمده دشوارتر از آن است که بتوان آن را با “انتقادی دوستانه” به سامان رساند.

از این نظر شاید بهتر باشد که شما راه هموطن ارجمند خود اوریانا فالاچی را ادامه دهید که با شجاعتی شگفت انگیز دربارۀ خطری که ایران انقلاب زده و در پی آن جهان متمدن را تهدید می کرد، هشدار داد و بدین سبب در میهن خود چنان مورد حملات و تهدیدات جدی قرار گرفت که مجبور شد با تنی بیمار به تبعید برود!

ملت ایران او را بعنوان دوستی واقعی برای همیشه گرامی خواهد داشت.
دست شما را بگرمی می فشارم
فروردین ۱۳۹۵

be kanal site Melliun Iran bepeyvandid


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

۳ نظر

  1. درود بر شما
    لطفا منبع مقاله را هم ارائه بفرمایید. جملات داخل متن ادعایی مقاله به نظر من بیشتر به جملات یک ایرانی شبیه است. برای همین در وجود اصل مقاله شک کردم.

  2. این حرفها ی شما جناب غیبی ابتدایی و سطحی است . همین جمله الگوهای ذهنی مخرب خود توهین به ملت است . بر خورد توریستی با دوره پهلوی و آن را یکسره سفید نشان دادن ، بیانگر مرعوب شدن در مقابل مشکلاتی است که مملکت ما الان به ان دچا ر است . مگر نمی گویید مشکل اسا سی کشور ما از آنجا شروع شد که میلیونها روستا از روستاها به شهر ها سرازیر شدند ، خوب مسب این مشکل کسی غیر از حکومت پهلوی بود ؟ از رشد اقتصادی در زمان محمد رضا شاه تمچید می کنید ، خوب رشد اقتصادی ناشی از اقتصاد رانتی و فر وش نفت و نه صادرات محصولات صنعتی نتیجه اش انقلاب اسلامی می شود . دوست عزیز هیچ نشانه ای از تحلیل جامعه شناسانه در نوشته شما ندیدم . اساسا این حرفهای شما حرف افراد ی است که در قهوه خانه ها می نشینند و افسوس گذشته های خوب را می خورنذ

  3. آقای فاضل غیبی آنچه که عیان است چه حاجت به بیان است! ما ایرانیها یک خصلت دیگر هم داریم و آن اینست که از انتقاد بدمان میاید و دوست داریم که همواره مورد تملق قرار بگیریم و یا تملق دارنده قدرت را بکنیم و بهمین دلیل هم هست که رهبران ما اگر فرشته هم باشند در اثر این خصلت تبدیل به شیطان میشوند. ما ایرانیها علاوه بر این خصلتهای بد که این فرد به آنها اشاره کرده خصائل بد دیگری نیز داریم که عبارتند از؛
    ۱ـ نا آگاه دانستن کسی که از ما انتقاد میکند. شما اگر با اروپائیها نشست و برخاست داشته باشید باید بدانید کسانی مثل خبرنگاران اروپایی افراد نا آگاهی نیستند و بدلیل شغلشان دارای مطالعات وسیع تاریخی، اجتماعی و فراخور زمینه کاری خود دارای مطالعات علمی، اقتصادی، فرهنگی ووو میباشند. پس این غرور بیجاست که ما این افراد رو فاقد سواد بپنداریم. پیشرفت غرب دقیقا بدلیل دقت نخبگان غربیها در تاریخ و درس گرفتن از آن است و نه نوستالژی تاریخی و افسوس گذشته را خوردن و خود را با افتخارات گذشته فریفتن. پس از رونسانس هیچ رونشنفکر غربی فریب روحانیون رو نخورد در حالیکه در ایران ما هنوز هم روشنفکران به عبای روحانیون مفت خور فرصت طلب دخیل میبندند و این بدلیل نا آگاهی آنهاست. منظور من توده مردم نیست بلکه حرف بر سر نخبگان ماست.
    ۲ـ غریب پرستی و مقلد بودن مردم ماست. نخبگان ما همیشه دنباله رو بوده اند. یا دنبال مارکس بودن یا مائو و یا لنین. حرفهای سعدی و حافظ و مولوی و فردوسی و خواجه نظام الملک … خریداری ندارد ولی حرفهای مارکس و فلان فیلسوف اروپایی و روسی و آمریکایی حجت است. خلاصه اینکه ملت ما دنباله روست و ابتکار عمل ندارد. مثلا تا دیروز به فلان نشان لباس یا کفش ویا خودرو میگفتیم « مارک» ولی امروز میگوئیم « برند» چرا؟ خودتان جواب دهید!
    ۳ـ ما ملت وطنپرستی نیستیم. اگر بودیم که اجازه نمیدادیم یک مشت وطنفروش بر کشور حاکم شوند. چرا در این ۳۷ سال کسی بلند نشد تا بگوید چرا نام خیابانی به اسم مصدق نیست؟ ولی نام فلان تروریست و یا فلان ایرلندی باید زینت بخش بهترین خیابانهای ما باشد. میزان وطنفروش و غریبه پرست در میان ایرانیان بیداد میکند. نگاه کنید به این دارو دسته رجوی که حاضرند نصف ایران رو بدهند ولی حکومت از آن آنها باشد و یا همین نوریزاده. برای اینکه عرض و اندامی بکند شده عمله اعراب و عربستان و شده مزدور اینها. این مثلا روشنفکر ماست. شما میگوئید که ایتالیا به مدد آمریکا از شر فاشیسم رها شد. درست است ولی با مقاربت فرهنگی و اجتماعی کشورهای غربی و یکی بودن علایق و منافعشان کمک آمریکا در جهت پیشرفت اروپا بود در حالیکه رها سازی ما از دست فاشیسم اسلامی توسط غرب همان نتیجه ای رو ببار خواهد آورد که در عراق و افقانستان و لیبی… ببار آورد. ما میتوانیم با غرب تعامل داشته باشیم ولی تعامل ما با غرب هرگز از نوع تعامل اروپا با آمریکا و یا حتی تعامل ژاپن با آمریکا نخواهد بود. بین اسب و خر میتوان رابطه ای برقرار کرد هر چند که نتیجه این رابطه یابو و یا قاطر باشد که هر دو اخته هستند ولی بین شیر و خرس قرابتی نیست هر چند که میتوانند با هم همزیستی کنند.
    ۳ـ تنبل بودن و بدنبال پول مفت بودن. که اگر اینطور نبود خمینی با شعار برق مفت و آب مفت و احمدی نژاد با شعارهای پوچ بر سر کار نمیامدند. الآن هم بعید نیست که دوباره احمدی نژاد با آن کارنامه سیاه با شعار ۲۵۰۰۰۰ تومان یارانه سر کار نیاید. ملت ایران دارای حافظه کم؛ سواد اندک و بسیار ساده لوح است. البته تصور من اینست که نسل جدید دارد خود را از زیر بار این خصائل بد بیرون میکشد و دلیلش هم شرکت در انتخابات در ایران نه به جهت تمایل به جمهوری اسلامی بلکه بر هم زدن قوائد بازی طرح شده توسط جمهوری اسلامیست. انتخابات برای جمهوری اسلامی وسیله ای بود در جهت فریب افکار جهانی چون سران حقه باز جمهوری اسلامی فکر میکردند که در این انتخابات همیشه مزدورانشان شرکت و خود آنها برنده انتخاباتند ولی با شرکت مردم این بازی بهم خورده و برای همین هم هست که این ابلیسها به جان یکدیگر افتاده اند.