نامه های خمینی به روسای جمهور آمریکا بیانگر آگاهی او از معادلات قدرت در جهان و نگرانیهای امنیّتی آمریکا در دوران جنگ سرد است. او میدانست که سیاستمداران آمریکا در رقابت با اتحاد جماهیر شوروی و تقابل با کمونیسم نسبت به مذهب بینش مثبت داشتند و غالب رهبران مذهبی فعال در حریم سیاست را حامیان سیاست خارجی خود میدانستند.
گزارش بی بی سی فارسی در باره نامه های آقای خمینی به رؤسای جمهور آمریکا واکنشهائی ایجاد کرده که غالباً متأثر از عادات فکری در فرهنگ سیاسی ایران و بی اعتنا به تبیین واقعه است. بخشی از گزارش بی بی سی سالها پیش در نوشته های ویلیام سالیوان (سفیر آمریکا در ایران در سال ۱۳۵۶) گری سیک (مشاور امنیتی در دولت کارتر) و ابراهیم یزدی (مشاور خمینی در نوفل لو شاتو) منتشر شده است. اشارات این سیاستمداران در خاطرات خود به نامه های خمینی و تماس غیر مستقیم او با مقامات آمریکائی از اهمیّت خبری و تحلیلی گزارش بی بی سی نمی کاهد. برداشت سیاستمداران از تجربیات خود میتواند به فهم ما از وقایع کمک کند ولی هر گز نمیتواند جایگزین بررسی اسناد خارج شده از طبقه بندی باشد. در این رابطه باید سپاسگذار ابتکار کامبیز فتّاحی باشیم.
عناصری که انقلاب ایران را توطئه آمریکا و بریتانیا میدانند نامه های خمینی به پرزیدنت کارتر را سند اثبات موضع خود دانسته و میگویند که شاه سابق هم این واقعیت را در خاطرات خود (پاسخ به تاریخ ) افشا کرد. روحانی و رفسنجانی و شرکاء که خود غلامان خمینی بودند سکوت کرده اند. لیبرالها و چپی ها که اوّلین قربانیان خشونت ولایت فقیه بودند و مبّلغین رژیم آنان را مجریان “توطئه آمریکا” مینامیدند تماس پنهانی خمینی با آمریکا را اثبات ریا کاری او و صحّت مواضع خود میدانند. آقای خامنه ای و مسئولین منتخب او در نهادها ی امنیّبی، تبلیغاتی، قضائی و نظامی رژیم برای نفی دو دوزه بازی خمینی از یار دیرینه خود دائی جان ناپلئون الهام میگیرند.
جالب اینجا است که ادعای خامنه ای در متّهم کردن بی بی سی به جعل سند از مکتب همان دائی جان ناپلئونی بهره میگیرد که شاه سابق را متقاعد کرده بود که بی بی سی در توطئه بر اندازی رژیمش نقش داشته است. توضیح و تفسیر این هماهنگی طنز آلود کار نویسنده هنرمند آیرج پزشکزاد است. شاه و خمینی شخصیتهای متفاوتی داشتند ولی در موضع مستبدین بلا منازع یکی از ویژه گیهای مشترکشان این بود که هر انتقاد یا مخالفتی با ادعاها و اعتقادات خود را توطئه دشمن میدانستند. آنچه که شاه و خمینی در گذشته و خامنه ای و شرکاء در زمان حال قادر به درک یا اذعان به آن نیستند این است که بی بی سی معتبرترین ، وسیعترین و مقبول ترین سازمان خبری جهان است و متّهم کردن آن به جعل سند یا خبر آب در هاون کوبیدن است.
نامه های خمینی به روئسای جمهور آمریکا بیانگر آگاهی او از معادلات قدرت در جهان و نگرانیهای امنیّتی آمریکا در دوران جنگ سرد است. او میدانست که سیاستمداران آمریکا در رقابت با اتحاد جماهیر شوروی و تقابل با کمونیسم نسبت به مذهب بینش مثبت داشتند و غالب رهبران مذهبی فعال در حریم سیاست را حامیان سیاست خارجی خود میدانستند. لذا این امر منطقی و قابل دفاع است که رهبر حرکت انقلابی ایران طی نامه ای به رئیس جمهور آمریکا بگوید که ایران آینده ضدیّتی ذاتی با آمریکا نخواهد داشت و تغییر رژیم در کشور منجر به وابستگی یا تمکین به اتحاد شوروی نخواهد شد. یک رهبر ملّی و دمکرات معتقد به کثرتگرائی و جدائی دین از حکومت میتوانست چنین پیامی به آمریکا یا دیگر کشورها بفرستد و مورد تأئید اکثریت بزرگ طرفداران انقلاب واقع گردد. ابراهیم یزدی از این زوایه پیام خمینی به کارتر را تأئید میکرد و اگر امروز از آزادی بیان برخورد بود از تشریح و تفسیر ریاکاری خیمنی و دکان دو نبشش کوتاهی نمیکرد.
آنچه در زمان اقامت خمینی در نوفل لو شاتو روشن نبود ولی بعد از بازگشتش به ایران بر ملا گردید این بود که هدف او از نامه نویسی به کارتر و دفاع از آزادی و برابری انسانها در مصاحبه با خبرنگاران با نیّت تزویر و فریب بیان میشد. خمینی از نگرانی آمریکا در رابطه با احتمال نفوذ شوروی در ایران بعد از شاه بعنوان ابزاری برای پیشبرد مقاصد خود استفاده کرد و آنچه در فکر و احساس او وجود نداشت رفاه و امنیت و حیثیت حامعه ایران بود. خمینی مطلق اندیشی بود که چون دیگر مستبدین مطلق اندیش چپ یا راست از اصل هدف وسیله را توجیه میکند پیروی میکرد. پیامد این اصل در تصمیمات سیاسی این است که هر نوع پنهان کاری، خشونت، تزویر و دروغ برای رسیدن به هدف مجاز است. کمونیستها و فاشیستها با ارجاع به فرضیّات تاریخی، طبقاتی و نژادی اصل هدف وسیله را توجیه میکند را بکار میگیرند. در سنّت تشیّع نام این روش تقیه است. خمینی در کشف اسرار میبوسد که “هر کس جزئی خردی داشته باشد میفهد که حکم تقیه از احکام قطعیه خدا است…هر کس تقیه ندارد دین ندارد لکن ما برای این مطلب گواه از قرآن نیز داریم” (ص ۱۲۹).
خمینی برای حفظ و گسترش قدرت ولی فقیه هیچ حد و مرزی برای تقیه قائل نبود. در نوفل لو شاتو خمینی میگفت که “جمهوری اسلامی بشر دوست است و به آرمان صلح و آرامش تمام بشریت کمک خواهد کرد.” ولی در موضع قدرت گفت اسلام مرز نمیشناسد و در مصاحبات وموعظه های خود، مشروعیت دولتهای عربی منطقه را زیر سئوال برد و شعار صدور انقلاب سر داد. حمله عراق به ایران عکس العمل صدام حسین به تبلیغات و تهدیدات ایران بود. در تابستان ۱۹۸۲ که نیروهای نظامی ایران موّفق به عقب راندن ارتش عراق از خاک کشور شدند، دولتهای عربی خلیج فارس به ایران پیشنهاد کردند که به ازای دریافت ۲۰ بیلیون دلار غرامت جنگی قطعنامه آتش بس شورای امنیّت سازمان ملل را بپذیرد. خمینی این پیشنهاد را رد کرد وگفت “جنگ چیز خوبی است. تنور جنگ را گرم نگهدارید”. مخالفت خمینی با آتش بس در آن زمان برای مردم ایران فاجعه بود ولی برای تثبیت ولایت فقیه و بسیج توده ها علیه مخالفین استبداد حاکم کار آئی داشت.
خمینی از آغاز ورود به ایران اسرائیل را کشور نا مشروع نامید و نابودی آن را وظیفه مسلمانان اعلام کرد. حدود دو ماه بعد از حمله عراق به ایران نیروی هوائی ایران نیاز مبرمی به قطعات یدکی هلیکوپترهای ساخت آمریکا داشت ولی بدلیل تحریمهای مربوط به گروگانگیری قا درنبود که در بازار آزاد خرید کند. وقتی مأمورین ارتش در صدد خرید قطعات مورد نیاز در بازار سیاه بر آمدند پی بردند که اسرائیل تنها کشوری است که حاضر به فروش است. سرهنگ فکوری، فرمانده نیروی هوائی در آن زمان، نزد خمینی رفت و او را مطلع کرد که فقط اسرائیل حاضر به فروش قطعات یدکی مورد نیاز به ایران است. خمینی از فکوری پرسید فروشنده کجائی است؟ فکوری پاسخ داد که او ایتالیائی است. خمینی گفت وظیفه شرعی ما نیست که بدانیم فروشنده جنس را از کجا آورده است.
ضدیت ذاتی خمینی با جهان غرب ریشه های فرهنگی و اجتماعی داشت ولی تقابل او با ابر قدرت آمریکا از حسابگریهای سیاسی داخلی و بلندپروازیهای منطقه ای متأثر بود. وقتی خمینی وارد ایران شد درک کرد که احساسات ضد آمریکائی در جامعه قوی است و نیروهای چپ با استفاده از این احساسات قادر به بسیج بخش قابل توجّهی از طبقات متوسط شهرنشین هستند. برای خنثی کردن توانائی چپ خمینی تصمیم گرفت که خود پرچمدار تبلیغلت ضد آمریکائی شود. لذا بعد از حمایت از گروگانگیری و “شیطان بزرگ” نامیدن آمریکا با کمک حزب توده اول حامیان دمکراسی را از صحنه حذف کرد و بعد با بکار گیری خشونت نا محدود به چالش چپ خاتمه داد.
در اوایل ژانویه ۱۹۷۹ نگارنده به نوفل لوشاتو رفتم تا برای نوشتن مقاله ای در باره حرکت انقلابی ایران با خمینی مصاحبه کنم. در ملاقات با او قبل از طرح سئوالات خود را استاد دانشگاه در کالیفرنیا معرفی کردم. خمینی در پاسخ گفت “منهم طلبه ام و میخواهم به قم بر گردم و به کار طلبگی ادامه دهم”. سخن خمینی که مفهوم آن بی علاقه بودن او به قدرت سیاسی بود چون آهنگ دلنوازی در گوشم فرو رفت،بی خبر از آنکه آقا تقیه میکند.
از: گویا