نرگس اگر از حق فرزندان کوچکش در زندان دفاع نکند، چطور میشود او را مدافع حقوق بشر دانست؟ آیا او آرمانی بالاتر از صلح و امنیت و آرامش فرزندان ما خواسته است؟ چگونه میشود این آرزو را برای فرزندانش نخواهد؟ و آیا این نامه، این مهم، این خواسته کوچکی که جزء حقوق هر زندانی است، چیزی کمتر از دفاع از ارزشهای انسانی دیگری است که عمری برای آنها سینه سپر کرده است؟
نمای دور
نرگس چند روز است که در اعتصاب غذا است. نامهاش را میخوانم. نامهای که در آن دلیل اعتصاب و خواستهاش را شرح داده است. دوباره میخوانم و دوباره.میخواهد با بچههایش صحبت کند.همین.
همین؟ شاید چیزی جا انداخته باشم. شاید در پس این جملهها درخواست مرخصی، تجدید نظر، اعتراض، بهبود وضعیت زندانیان سیاسی، رفع محدودیتها و محرومیتهای غیرقانونی زندانیان سیاسی یا درخواست آزادیشان، ملاقات و … باشد. شاید دلیلی بیشتر از امکان حرف زدن با بچههایش بخواهد. شاید در اعتراض به اتهامهای جدیدش اعتصاب غذا کرده است؟
اما خواسته او ساده و روشن و صریح است: « من خواستهای جز امکان تماس تلفنی با فرزندانم ندارم. اگر خواسته بزرگ، نامعقول، غیراخلاقی، غیرقانونی و ضدامنیتی است بگویید و قانعام کنید؟ اگر یک مادر که بهزعم حکومتی مجرم شناخته شده، باید از شنیدن صدای کودکانش محروم شود، اعلام کنید، اگر نه به من مادر اجازه دهید تا صدای فرزندانم را بشنوم.»
نمای نزدیک
کمی فکر میکنم. جملههای ساده نرگس را که مثل خودش بیپیرایه و ساده و صریحاند وامیکاوم و از خودم خجالت می کشم. “خودم” یعنی زن چهل و اندی سالهای که هنوز و همچنان با ریشههای مادر رنجورش جوانه میزند، و با دردهای جسمی او میپژمرد. آب و خاک معیار خوبی برای سنجش فاصله بین او و مادرش نیستند. فاصله اساسا حریف برخی مفاهیم نمیشود. مثلا وقتی میدانی که تن مادرت رنجور است روی تخت بیمارستان، خواب بر تو حرام است. حالا آنور آب باشی یا اینور کره خاکی. درد مرز نمیشناسد، همانگونه که عشق. مرز و آب و خاک و اینور و آنور مفاهیم سیاستپروردهاند. عشق عین درد است. فراتر از مرزها با تو سفر میکند و مگر جز این است نوشته و خواسته نرگس؟ زندگی و حق زندگی سالم. وقتی بیرون از زندان بود آن را برای دیگران، برای همه میخواست. اعتراض میکرد و فارغ از دین و باور و دسته و گروه از حق زندگی و کرامت انسانی زندانیان سیاسی و غیر سیاسی دفاع میکرد. حالا خودش در زندان است و از حقوق ساده و پیش پاافتاده یک زندانی سیاسی و فرزندان خردسالش که کیلومترها از او دورند دفاع میکند. از خودم حجالت میکشم که او با تن بیمارش در زندان جور سکوت مرا و ما را میکشد.
بهراستی چه مفهوم و خواسته بیشتر و مهمتر است در نامه مادری که از حق خودش و فرزندانش دفاع میکند؟ کودکان خردسال نرگس را در هیاهوی پاریس تصور میکنم وقتی در خلوتشان یا در جمع، انتظاری پایان نیافتنی را برای دیدن یا شنیدن صدای مادرشان با خود به این سو آن سو میبرند.
عصبانیام. از خودم عصبانیام. از داوری، از سکوت و از بیمایگی و تماشاگریمان. سالها پیش وقتی با بیماری سختی دست به گریبان بودم که با اضطراب و هیجان دست در یک کاسه داشت، یکبار نوشتم حقوق بشر باید از همین تن، از خودمان شروع شود. از فکر کردن به خودمان. از فکر کردن به بچههایمان. هرگز به مادری که مدعی حقوق بشر است ولی حقوق فرزندش را نمیبیند اعتماد نکنیم. نرگس محمدی خواستههایش را به حقوق خودش و فرزندان خردسالش تنزل نداده، بلکه با دفاع از حقوق فردی، بهتر بگویم با بیان و تشریح سادهترین حقوق فردی خودش و فرزندانش، به دفاع از حقوق بشر اعتبار بخشیده است.
این زن همان مدافع حقوق بشری است که در دفاع از زندانیان سیاسی یا محکوم به اعدام، آنها را بر اساس دین و مذهب، قومیت، جنسیت یا مرزبندیهای دیگر تقسیم نکرد.و حتا برایش مهم نبود که در ازای این دفاع بی تبعیض، تا چه اندازه دیگران او را تنها خواهند نگذاشت. او بارها و بارها از کرامت انسان و حق حیات انسان، فارغ از دستهها و گروهها دفاع کرده است. امروز اگر نامه او تنها یک خواسته، یعنی حق صحبت تلفنی با فرزندان خردسالش را بیان می کند و اگر برای این خواسته که بارها و بارها دنبال کرده و به در بسته خورده است، از لب زدن به غذا خودداری میکند، دلیلش همین دفاع از حقوق فردی کوچکی است که بدون آنها زندگی را چطور میشود اعتبار بخشید؟ نرگس اگر از حق فرزندان کوچکش در زندان دفاع نکند، چطور میشود او را مدافع حقوق بشر دانست؟ آیا او آرمانی بالاتر از صلح و امنیت و آرامش فرزندان ما خواسته است؟ چگونه میشود این آرزو را برای فرزندانش نخواهد؟ و آیا این نامه، این مهم، این خواسته کوچکی که جزء حقوق هر زندانی است، چیزی کمتر از دفاع از ارزشهای انسانی دیگری است که عمری برای آنها سینه سپر کرده است؟
ساده مثل زندگی
به خودم نهیب میزنم و یادم میآید به روزی که با او در سفری همراه بودم. دوقلوهای نرگس یک ساله بودند و در خانه و ما در سفری آنسوی آبها. گاهی که برای قدم زدن به بیرون میرفتیم با هر پیشنهادی برای گشتن، خریدن چیزی یا غذا خوردن، او فقط یک جواب داشت: «فکر میکنی توی این مسیر شیر خشک هم پیدا میشه؟» یک بار به او گفتم: «نرگس، مگر چند بسته شیر خشک قرار است بخری؟» خندید و گفت: « باورت میشود هنوز نخزیدهام؟ میخواهم بهترین شیر خشک را برایشان پیدا کنم. چون تنها سوغاتی است که در این سن لذتاش را میبرند.»
نرگس میداند که بچههایش در این سن از چه چیزی لذت میبرند یا بهتر بگویم به چه چیزی نیاز دارند؟ او با همه وجودش نگران نیازهای روحی و روانی و جسمی فرزندکانش است که انها را بدون پسوند “جان” خطاب نمیکند و چون جان عزیزشان میدارد.او به شیر خشک بچهاش همانقدر فکر میکند که به مهترین و پرطمطراقترین حقوق شهروندی و مدنی بشر امروز.
ستم، ولی مثل عشق است. مثل رنج. مرز نمیشناسد. از آبها و خاک میگذرد مثل رعد. از درختهای بلند اوین و داغی تیرماه آسفالت تهران عبور میکند و در هیاهوی پاریس، میخزد به خلوت دو کودکی که مادرشان در حسرت شنیدن صدایشان فریاد دادخواهیاش را در سکوت یک اعتصاب دمیده است. نرگس را ببینیم. او صدای همه مادران زندانی است که سالها در زندانها رنج دوری از فرزاندانشان و عذاب مضاعف محروم بودن از دیدارشان به دلایل سیاسی را در تاریکی زندانها تنوره زدند. نامه نرگس صدای کودکانی است که با مادران و پدران سیاسیشان تنبیه شدند. او نیاز همه مادرانی را فریاد میکند که حق ساده حرف زدن با کودکانشان از آنها سلب شده و صدایشان به جایی نرسیده است. نرگس محمدی به دار و دستههای سیاسی متعلق و به آنها شبیه نیست. او برای دفاع از حقوق انسان، اهل سبک و سنگین کردن و وزن کردن و سوا کردن خواستههایش نیست. یک روز از حقوق شهروندی حرف میزند، روز بعد از حق حیات و یک روز از رفع محرومیت از زندان و مادران زندانی برای حرف زدن با خانوادهشان. او در دفاع از دیگران تبعیض قائل نشد.
شهرت به حقوق بشر او را از خواستههای ساده و بنیادین مادرانهاش دور نکرده است. او هیچ آرمان سیاسی و اجتماعی را بالاتر از زندگی سالم برای همه افراد بشر ازجمله خودش و فرزندانش نمیبیند. او برای زندگی مرگ را به مبارزه طلبیده است. خواستههای نرگس را با صدای بلند تکرار کنیم.
از: گویا