تصویری از محترم اسکندری
«محترم» در سال ۱۲۷۴ شمسی در تهران متولد شد. در دامان خانوادهای اشرافی و از پدری که شاهزادهای قاجاری بود. پدرش شاهزاده «محمدعلی میرزا اسکندری»، ملقب به شاهزاده علی خان، نسبش به فتحعلی شاه میرسید. به رغم تبار اشرافی، مشروطهخواه بود و فردی روشناندیش محسوب میشد. شاهزاده علی خان از بنیادگزاران «انجمن آدمیت» در ایران بود. انجمنی که احترام به حقوق اجتماعی افراد جامعه، از جمله بنیادهای فکری آن بود.
پدر، محترم را از کودکی به جلسات انجمن آدمیت میبرد و شاکله ذهنی این دختر تحت تاثیر آزادیخواهی انجمن آدمیت کم کم شکل گرفت. محترم با وجود سن پایین حتی گاهی در مباحث انجمن نیز شرکت میجست. پدر که خود مدرس دارالفنون بود و آموزش را امری بسیار مهم بر میشمرد، در خانه به آموزش محترم پرداخت و تحصیلات اولیه جمله خواندن و نوشتن را به او آموخت.
نوشین احمدی خراسانی درباره تاثیر متقابل پدر و دختر بر همدیگر میگوید: «از نوجوانی به مسائل اجتماعی گرایش توجه داشت و ساعتها با دوستان پدر به بحث میپرداخت و از مشکلات و محرومیتهای زنان سخن میگفت. شاید تأثیر محترم بود که پدر را به مسائل زنان حساس کرد تا جایی که مطالبی درباره حقوق زنان نوشت و یا شاید تاثیر پدر روشنفکر بود که محترم را متاثر کرده بود. در هرحال مسلم است که در نسل اول زنانی که پا به میدان مبارزه نهادند و از خانه به بیرون کشانده شدند تعامل با مردان روشنفکر خانواده انکارناپذیر است.»
پس از مدتی، پدر برای تحصیلات تکمیلیتر، دخترش را برای آموزش خصوصی به نزد «میرزامحمدعلی خان محققی» فرستاد که معلمی فرنگ رفته و آموزش دیده بود. محترم در نزد این مرد، به تکمیل زبان فرانسه و تاریخ و ادبیات پرداخت. این رابطه که رابطهای آموزشی بود، اندک اندک به رابطهای عاطفی نیز تبدیل شد و محمدعلی خان محققی، محترم را از خانواده خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد.
فعالیت اجتماعی – سیاسی
محترم کمی بیش از ۱۰ سال داشت که جنبش مشروطه اوج گرفت و منجر به محدودیت قدرت پادشاه و مشروطه سازی و برقراری پارلمانی مردمی شد. او با وجود سن پایین، با شوق این حوادث را دنبال میکرد و سعی بر مشارکت عملی در آن داشت. او از جمله زنانی بود که در ۱۲۸۹ زیر چادر کفن پوشیدند و مقابل مجلس رفتند و از نمایندگان خواستند اگر نمیتوانند در مقابل اولتیماتوم روسها مقاومت کنند، اداره امور را به آنان بسپارند.
در سالهای بعد وقتی بزرگتر شد، مدیریت یک مدرسه دخترانه دولتی در ناحیه قنات آباد تهران را برعهده گرفت. اما روح سرکش محترم را این جنس کارها راضی نمیکرد. او ناکامی جنبش مشروطه، اوضاع اسفبار مملکت و از همه مهمتر، اوضاع نابسامان زنان را میدید و به فکر چارهای برای این مشکلات بود.
تعدادی از اعضای انجمن نسوان وطن خواه
در چنین وضعیتی بود که محترم در بهمن ۱۳۰۱ «جمعیت نسوان وطنخواه» را همراه با عدهای از زنان تجددطلب تهران به راه میاندازد. انجمنی با گرایش سوسیالیستی که اعضایش اکثرا دارای تحصیلات غربی بودند. از جمله اعضای این انجمن زنان آزادیخواهی چون «نورالهدی منگنه، فخر آفاق پارسا، فخرعظمی ارغون، مستوره افشار و صفیه اسکندری» بودند. زنانی که در همان ابتدا محترم جوان را به ریاست خود برگزیدند.
اهداف این جمعیت را بنا به اعلام خود جمعیت میتوان اینگونه برشمرد: «سعی در تهذیب و تربیت دختران، ترویج صنایع وطنی، باسواد کردن زنان، نگهداری از دختران بی سرپرست، تاسیس مریض خانه برای زنان فقیر، تشکیل هیئت تعاونی بهمنظور تکمیل صنایع داخلی، مساعدت مالی و معنوی نسبت به مدافعین وطن در موقع جنگ. »
نوشین احمدی خراسانی درباره فعالیت این جمعیت چنین میگوید: «این جمعیت پایگاهی بود برای زنان روشنفکر تا کلاس اکابر برای زنان برپا کنند؛ در جلساتشان از حقوق زنان سخن برانند؛ پوشیدن لباسهای وطنی را شعار خود سازند؛ هنر تئاتر را در خدمت اهداف جمعیت قرار دهند و بالاخره شوری برانگیزانند و دیگر زنان را آگاه کنند.»
این جمعیت تلاش فراوان برای اصلاح امور کشوری – خصوصا در امور مربوط به زنان – داشت. آنها از مجلس شورای ملی خواستند، قانون جهیزیه سنگین را بردارند. در جهت رفع حجاب اجباری کوشیدند و شخص محترم اسکندری علیه حجاب اجباری سخنرانی کرد و خود نیز به کشف حجاب سنتی اقدام کرد. یکی از عکسها، او را با یک کلاه فرنگی نشان میدهد.
این جمعیت در برگزاری تئاتر هم تلاش کرد. و بنا به قول مشهور، اولین تئاتر زنان را برگزار کردند. آنها با مساعدت میرزاده عشقی، نمایشنامهای به نام «آدم و حوا» را در بهار ۱۲۹۸ هجری شمسی، در پارک اتابک تهران اجرا کردند. آنطور که گفته میشود، پنج هزار زن و از جمله برخی از زنان اروپایی برای نمایش این تئاتر آمدند و با حساب آن زمان، مبلغ ۴۰۰ تومان جمعآوری شد که با این پول سعی شد مخارج کلاس اکابر برای زنان بزرگسال تامین شود.
مقابله متحجران با نسوان وطنخواه
طبیعی بود که متحجران وطنی در برابر این اقدامات پیشروانه ساکت نباشند و به هر طریقی سعی کنند، در برابر این تحرک آزادیخواهانه سنگاندازی کنند و این جنس فعالیتها را ناکام بگذارند. بدخواهان با حمایت بخش بزرگی از روحانیت جزوهای به نام «مکر زنان» منتشر کردند و با پخش آن در میان مردم تلاش کردند، این جمعیت را بدنام جلوه دهند. اما محترم اسکندری و یارانش نیز در این میان ساکت نماندند و با خرید شمارگان زیادی از این جزوه، در میدان توپخانه تهران، اقدامی نمادین و ماندگار صورت دادند.
«بدرالملوک بامداد» آن اتفاق را اینگونه روایت میکند: «چون اطفال روزنامهفروش بهطور اهانتآمیز برای فروش جزوههای مکر زنان فریاد میزدند؛ محترم خانم و سایر بانوان عضو هر یک مقداری از آن جزوهها را جمعآوری کرده در میان میدان آتش زدند. این کار تولید هیاهوی زیاد کرد و محترم خانم را به نظمیه کشیدند. وی در آنجا از موقع استفاده کرده شروع به تبلیغ و اظهار کرد این عمل ما برای دفاع از آبروی مادران و خواهران شماست. ما هم مثل تمام انسانها عقل داریم، مکار نیستیم. سخنان با شور و حرارت و تاثرآمیز او در افسران نظمیه اثر کرد و آنها را به حمایت از او برانگیخت.»
نشریه نسوان وطنخواه
این جمعیت، نشریهای را هم منتشر میکرد که به صاحب امتیازی محترم اسکندری نشر مییافت. همانطور که انتظار میرود، آنها در نشریه خود درباره مسائلی چون حقوق زنان، خطرات ازدواج زودهنگام دختران، آموزش زنان، اصلاحات اجتماعی و از این دست مطالب، مینوشتند و به ادبیات هم توجه ویژهای داشتند.
شماره نخست این مجله در ۲۶ صفحه در ۱۳۰۲ منتشر شد و علاوه بر پخش در خود ایران، به خارج از کشور هم فرستاده میشد. اکثر نویسندگان مجله زن بودند. اما مردان هم همکاری داشتند و به عنوان مثال «صادق بروجردی» در این نشریه اشعار خود در انتقاد از حجاب را منتشر میکرد. «شاهزاده یحیی اسکندری» و «سعید نفیسی» نیز از دیگر همکاران مرد این نشریه بود.
این نشریه در شماره نخست، در مرامنامه خود این چنین آورده بود: ««راجع به حفظالصحه و نگاهداری بدن که خود از لوازم حتمیه بشری و موافق حدیث شریفه (النظافه من الایمان) و سنجیدن نسوان ایران با زنان دول متمدنه و ترقی آنها و عقب بودن نسوان ما از مرحله تمدن و چاره برای ترقی زنان ایران و ترتیب نگاهداری اطفال و تربیت اولاد وطن و شیر دادن اطفال که خصوصا در این قسمت هیچ یک از زنان وطن ما مراعات نکرده …»
بیماری و فوت در جوانی
اما محترم اسکندری تنها چهار شماره از نشریه خود را به چشم دید. ستون فقرات او بر اثر اتفاقی در کودکی، خمیده شده بود و او از این مساله بسیار رنج میبرد. در تیر ۱۳۰۴ برای جراحی ستون فقرات به بیمارستان رفت. اما این جراحی موفقیتآمیز نبود و محترم اسکندری خیلی زود در ۲۹ سالگی چشم از جهان فرو بست. روایت است که حتی در قبل از عمل جراحی نیز در اندیشه اهداف جمعیت نسوان وطنخواه بود. «صدیقه دولتآبادی» – که خود زنی تلاشگر از جنس محترم اسکندری بود – سوگ همکار و همسنگر خود را یک «بدبختی بزرگ» برشمرد و از «عزم ثابت» و «قدم قوی» او برای نیل به مقصود گفت.
دولتآبادی درباره فقدان زنی چون محترم اسکندری اینگونه نوشت: «حادثه مولمه مرحومه محترم خانم اسکندری آن قدر خاطر مرا افسرده کرده که شرحش را نتوان داد، چون که من خوب قدر زحمات آن دختر شجاع ایران را میدانم و فقدان او را یک بدبختی بزرگ تصور میکنم. بله، فداکاریهای او قابل تقدیر است. فراموش نمیکنم که مکرر در کنفرانسها او را مورد سخریه قرار میدادند. به گوش خود میشنید و ابدا تکدر خاطر حاصل نمیکرد. با عزم ثابت و قدم قوی رو به مقصود میرفت. در عمر خودم این اول زن ایرانی بود که دیدم خسته نشد و فکر خود را تعقیب کرد. امیدوارم خواهران وطنم نگذارند زحمات آن زن محترمه از بین برود و اساس مقدس هیات از هم نپاشد.»
از: توانا