چرا آمریکا موفق شد و ما نشدیم؟

سه شنبه, 29ام تیر, 1395
اندازه قلم متن

Darvish-Ranjbar

تجربه آنها یک درس بزرگ تاریخی‌ بود و آن هم اینکه مدینه فاضله ساختن و جامعه آرمانی بر پا کردن نه فقط خیالی خام بیش نبود، بلکه سنت الهیّات سیاسی مندرج در انجیل به قدری نقد و در نتیجه نحیف شده بود که دیگر در مقابل اندیشه سیاسی جدید یارای مقاومت نداشت و بالطبع حقوق طبیعی یا لیبرالیزم جوهر قانون اساسی‌ گشت

تاریخ آمریکا را به جرأت می‌‌توان یکی‌ از سر گذشت‌های منحصر به فرد تاریخ بشریت قلمداد کرد. مهاجرت اقوام اروپایی (عمد‌تاً از اهالی انگلیس، ایرلند، و آلمان) با دیدگاه متفاوت از دیانت مسیحی‌ به سرزمینی پهن آور – حاصل خیز و تبدیل شدن به یکی‌ از ابر قدرت‌های جهانی‌ رخدادی تاریخی‌ بود که از بسیاری جهات مختص این سر زمین است. چنین پیشرفت شگرفی در طول فقط دو سده حاصل قرار گرفتن در یکی‌ از بزنگاه‌های تاریخی‌ است و بس.

این بزنگاه تاریخی‌ زمانی‌ بود که بند ناف فلسفه سیاسی در غرب از الهیات مسیحی‌ کاملا بریده شده بود و پیش آهنگانی مانند ماکیاوللی، تامس هابز، و بعد تر جان لاک فلسفه سیاسی جدا از الهیات مسیحی‌ را حسابی‌ ورز داده بودند. حاصل تمامی این ورز دادنها که پیش از آن با قهرمانی‌های امثال لوتر و کلوین و به چالش کشیدن مشروعیت سیاسی و اقتدار دستگاه پاپ آغاز شد با میوه شیرین حقوق طبیعی (لیبرالیزم) در سبد قانون اساسی‌ آمریکا نمود یافت. بدین ترتیب قانون اساسی‌ آمریکا با نظر داشت به ۲۰۰ الی ۳۰۰ سال اندیشه ورزی در حوزه سیاست منهای الهیّات مسیحی‌ و استوار بر ستون پایه لیبرالیزم که در یک کلام اهتمام به حقوق طبیعی بود شکل گرفت. بر پایه حقوق طبیعی و لیبرالیزم، انسان‌ها به محض تولد صاحب یک سری حقوق شناخته می‌‌شوند که این حقوق را خود خدا هم نمی تواند از هیچ انسانی‌ سلب کند.

در این میان بودند مهاجرین مسیحی‌ بی‌ اعتنا به اندیشه سیاسی بر آمده در قالب حقوق طبیعی که تصور می‌‌کردند می‌‌توان با تکیه بر الهیّات مسیحی‌ مدینه فاضله و جامعه آرمانی‌ ساخت. این گروه‌ها با تفسیر برخی‌ آیات انجیل فکر می‌‌کردند سرزمین وعده داده شده از سوی خدا برای مؤمنین همین آمریکاست و اکنون نیز وقت آن رسیده جامعه مطلوب خود را بنا کنند. آنها در مزارع اطراف پراکنده شدند و فارغ از گرفت و گیر‌های دولت عرفی، مردها به کار کشاورزی مشغول، زنها به خانه داری و پرورش بچه‌ها سرگرم و ساعات مشخصی‌ از روز نیز به انجیل خوانی می‌‌گذشت. هدف آنها این بود تا با خود کفایی در سیر کردن شکم، بقیه عمر را به انجام آداب و مناسک مذهبی‌ و فراهم ساختن “توشه آخرت” طی کنند. آنها دار دنیا را اقامت موقت جهت سفر به بهشت وعده داده شده در انجیل می‌‌دانستند.

هیچیک از این گروه‌های آرمان گرای دینی دوام نیاوردند و سر انجام در داخل جامعه بزرگتری که بر مبنای حقوق طبیعی و لیبرالیزم و قانون این جهانی‌ تنظیم شده بود تحلیل رفتند. تجربه آنها اما یک درس بزرگ تاریخی‌ بود و آنهم اینکه مدینه فاضله ساختن و جامعه آرمانی بر پا کردن نه فقط خیالی خام بیش نبود، بلکه سنت الهیّات سیاسی مندرج در انجیل به قدری نقد و در نتیجه نحیف شده بود که دیگر در مقابل اندیشه سیاسی جدید یارای مقاومت نداشت و بالطبع حقوق طبیعی یا لیبرالیزم جوهر قانون اساسی‌ گشت.

در ایران ما نیز اگر در مقابل اندیشه سیاسی خمینی که مصالح آن را از مواد موجود در جامعه (مبانی تئوریک شیعه ۱۲ امامی) جمع کرد و سالها پیش از سقوط رژیم پیشین آن را تئوریزه نمود و حاصل عملی‌ آن در نظام ولایت فقیه نمایان شد، دستگاه فکری و اندیشگی از نوع حقوق طبیعی وجود می‌‌داشت، بسیار بعید بود او بتواند به این آسانی‌ها مدینه فاضله مورد نظر خودش را بر پا کند، که کرد. حتا هنوز هم نظریه سیاسی و تئوریزه شده‌ای مبتنی‌ بر حقوق طبیعی که از مصالح ایرانی موجود در تاریخ، فرهنگ، سنت دینی-اجتماعی و دستگاه فکری ایرانی استفاده کرده باشد و بصورت تئوری منسجمی در مقابل تئوری سیاسی خمینی مطرح شود، وجود ندارد. تولد فیلسوفی ایرانی که بتواند این مهم را به سامان رساند ۵۰۰ سالی‌ است به تعویق افتاده است.

درویش رنجبر

از: گویا

be kanal site Melliun Iran bepeyvandid


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.