شرق: خبر ساده بود- خبرنگاری در خانه ملت گفتوگویی با نمایندهای داشته- نماینده از سخن خبرنگار دلخور شده، مشتی به صورتش کوبید، نوارش را ضبط کرده و تحویل حراستش داده… . وقتی که خبر را خواندم، بر خود لرزیدم. به چه جرئتی نمایندهای که باید پاسدار حق و حقوق مردم باشد، به ضربوشتم میپردازد. به چه گناهی خبرنگار مظلوم، مصدوم شود؟ آنهم در خانه مردم و به دست نماینده مردم. تا کی فغان برآوریم که خشم و خشونت راهی به جایی نمیبرد و گفتوگو کارساز است و راهگشا! من این خبرنگار شجاع را نمیشناسم؛ اما به حرمت قلم با او همدل و همراهم. سروده سعدی به یادم آمد که گفت: سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد، نشاید گرفتن به پیل.
اگر آن روز که این نماینده، زنان را نواخت و به آنان توهینها کرد، پاسخی میشنید، امروز اینچنین نمیکرد! و چنین جرئت و جسارتی نداشت. در شگفتم از نمایندگان دیگر که چرا بیانیه ندادند و این کار را تقبیح نکردند؟ در دفاع مقدس تنها هممیهنان آذری ما شرکت نکردند که او خود را نماینده آنان مینامد و نوای قوم برتر سر میدهد. از این بیداد به که شکایت بریم و کجا شکوه کنیم؟ وقتی که «گفتوگوها»ی فالاچی، خبرنگار شهره را میخواندم و ترجمه میکردم، از جسارت این بانو در شگفت شدم که چگونه با سران و چهرههای شهره جهانی به چالش میپرداخت؛ اما مشتی نصیبش نشد و اینجا در کشور ما دریغ است که چنین شود… . بیگمان این خبرنگار تنها نیست. بسیار کسان همدل و همراهش هستند، من نیز در کنارش هستم تا داد خویش بستاند.