کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ /۱۹ اوت۱۹۵۳ و ریشه های جنگ، ناامنی و ترور در خاورمیانه

چهارشنبه, 5ام مرداد, 1401
اندازه قلم متن

سیروس شادمان

بیست و هشتم مرداد سال ۱۳۳۲  یکی از تاریک ترین روزهای تاریخ معاصر ایران است. در این روز تمام نیروهای اهریمنی، برای بار سوم در فاصله نیم قرن، دست در دست یکدیگر، به تخریب و سرنگونی دموکراسی و حاکمیت ملی ایران کمربستند و اساس استقلال و آزادی ایران را برای بار دوم در فاصله کمتر از ۳۲ سال واژگون کردند.

بلافاصله پس از ملی شدن نفت در ایران تحت رهبری زنده یادان دکتر محمد مصدق و دکتر حسین فاطمی، دولت استعمارگر انگلستان به تمام شیوه های ممکن از جمله محاصره اقتصادی ایران و تهدید به جنگ با فرستادن ناوشکن موریشس به سواحل ایران در اروند رود در آبادان – خوزستان دست زد تا دستاورد قانونی ملی شدن نفت در ایران را خنثی سازد.

 پس از مواجهه با پشتیبانی همه جانبه ملت ایران از حکومت ملی مصدق و نهضت ملی شدن نفت و تنفر شدید مردم ایران از استعمار سیاه انگلستان، دولت انگلستان چاره کار را در یک کودتای دیگر و استقرار مجدد یک حکومت دیکتاتوری نظیر تجربه قبلی در کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹/۱۹۲۰م  یعنی دیکتاتوری رضا شاه،  ولی این بار با پسر وی ،  محمد رضا شاه، جستجو کرد. دولت انگلستان برای اجرای نقشه کودتا احتیاج به شرکت آمریکا در توطئه کودتا داشت زیرا که در آن زمان، رابطه سیاسی بین ایران و انگلستان قطع شده و کلیه دیپلماتها و جاسوسان سفارت انگلیس و کارکنان انگلیسی شرکت نفت از ایران اخراج شده بودند. پس از مذاکره در مورد کودتا با آمریکا، پرزیدنت هری ترومن رئیس جمهور وقت از حزب دموکرات آمریکا، با ان مخالفت کرد و حاضر نشد که حکومت ملی مصدق را سرنگون کند و از انگلستان خواست که با ایران مذاکره و مصالحه کند. اما وینستون چرچیل نخست وزیر انگلیس و نماد امپریالیسم انگلستان به هیچ وجه حاضر به صرفنظر کردن حتی قسمتی از منافع معتنابهی که انگلستان از منابع نفت ایران بدست میاورد نبود. پس از پیروزی حزب جمهوری خواه و ریاست جمهوری دوایت آیزنهاور، آمریکا تغییر جهت داد و نقشه کودتا با کمک مستقیم سازمان اینتلیجنت سرویس امریکا تحت نام عملیات آژاکس به مرحله اجرا درآمد و پس از دو تلاش نافرجام،  نهایتا در کودتای بیست و هشتم مرداد، حکومت ملی و دمکرات دکتر محمد مصدق واژگون و دیکتاتوری رضاخان دوم، محمدرضا شاه پهلوی در ایران شکل گرفت و یکبار دیگر کشوری که میرفت با اتکاء به دموکراسی و حاکمیت ملی و بکارگیری و استفاده مستقل از منابع وسیع زیرزمینی و نیروی کار ارزان خود تبدیل به یک قطب اقتصادی و سیاسی بزرگ در خاورمیانه و باعث گسترش دموکراسی و ثبات در تمام کشور های منطقه شود، با نقشه های پلید و شیطانی انگلستان و شرکت مستقیم محمد رضا شاه و خانواده فاسد او، آخوندهای شیعه به رهبری آیت الله کاشانی و روحانیان خائن و سایر جیره بگیران ایرانی انها، سرنگون و ایران بار دیگر به گرداب دیکتاتوری و بی ثباتی سوق داده شد.

برای بار دوم پس از استقرار دوباره دمکراسی در ایران در پایان جنگ دوم جهانی و ملی کردن صنعت نفت در ایران به رهبری زنده یاد محمد مصدق، اینبار انگلستان، با کمک امریکا، و با کودتای مشترک سازمان اطلاعاتی آمریکا سیا و سازمان اطلاعاتی انگلستان ام آی سیکس و البته کمک گسترده همکاران همیشگی انگلستان، روحانیت شیعه، محمد رضا شاه را که از بیم حمایت همه جانبه مردم از محمد مصدق و نهضت ملی شدن نفت از کشور فراری شده بود دوباره به قدرت برگرداندند. ایران برای بار دوم استقلال سیاسی، اقتصادی و نظامی خود را ازدست داد، و اختیار بزرگترین منبع ثروت ایران از کنترل ایران خارج و اینبار به کنسرسیومی مرکب از شرکتهای نفتی آمریکا و انگلستان واگذار شد. با کمال تاسف در تمام طول تاریخ سیصد ساله اخیر ایران و در تمام فجایعی که بر ایران وارد آمده است، مانند جنگهای فرسایشی ایران با روسیه در زمان فتحعلی شاه که منجر به دو قرارداد ننگین گلستان و ترکمنچای و جدایی قسمتهای بزرگی از کشورمان شد و جنایت هایی مانند قتل ابوالقاسم خان قائم مقام بوسیله محمدشاه و میرزا تقی خان امیر کبیر بوسیله ناصرالدین شاه، نقش انگلستان همراه با روحانیت شیعه بنحو پر رنگی، بچشم میخورد.

مدارک کودتای مشترک آمریکا و انگلستان در مرداد ۱۳۳۲/۱۹۵۳ در این دو کشور بصورت مخفی نگاهداری میشد و دسترسی به آنها ممکن نبود. حکومت محمدرضا شاه که مجددا به وسیله کودتای سازمان سیا در ایران به قدرت رسید از پخش هرگونه خبری درباره آن جلوگیری می کرد و کماکان کوشش می نمود که کودتا را به عنوان قیام مردم! برای سرنگون کردن حکومت منتخب خودشان!! بخورد مردم، خصوصا نسل جوان مردم ایران بدهد. حتی حکومت اسلامی نیز پس از انقلاب ۱۳۵۷ بخاطر اطلاعات و مدارک غیر قابل انکار شرکت گسترده سازمان فداییان اسلام، آیت الله کاشانی و دیگر چماقداران و روحانیون شیعه در توطئه کودتا از انتشار آنها تا حال حاضر جلوگیری میکند تا انجا که در ترجمه فارسی کتاب تمام مردان شاه بقلم کینزر روزنامه نگار و محقق آمریکایی تمام اطلاعات مربوط به دست داشتن فداییان اسلام و کاشانی در کودتا را حذف کرده است.

در آوریل سال ۲۰۰۰ روزنامه نیویورک تایمز یک کپی از مدارک محرمانه سازمان سیا، مربوط به کودتا را پس از ۵۰ سال محرمانه بودن بدست اورد و منتشر کرد. البته دولت آمریکا به هیچ وجه نمی خواست مدارک مربوط به کودتا و اقدام مشترک آمریکا برای سرنگونی یک دولت دموکراتیک منتخب مردم فاش شود. کینزردر کتاب خود با دقت تمام وقایع منتهی به کودتا و نقش قاطع سازمان سیا و ام آی سیکس انگلستان را که از منابع دانشگاهی و آکادمیک و خاطرات منتشر شده شخصیتهای دست اندر کار در کودتا و مدارک منتشر شده بوسیله سازمان سیا بدست آورده بود با دقت دتمام بررسی کرده و موفق شده است که کودتا را به شکلی که اتفاق افتاده است بازسازی کند. کینزر نه تنها توانست بازگو کننده نقش سیا و ام آی سیکس، بلکه بازگو کننده نقش چماقداران درباری، روحانیون شیعه،  مخصوصا فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی و همکاران و اراذل و جیره خوارانشان که نقش تعیین کننده ای در کودتا داشتند را، فاش سازد. بعضی از قسمتهای حذف شده در ترجمه فارسی کتاب کینزر مربوط به آیت الله کاشانی و پسر او، محمود کاشانی است که در حال حاضر یکی از مهمترین افراد حکومت اسلامی حاکم بر ایران است، او و بسیاری دیگر از افراد گروه تروریستی فداییان اسلام به مقامات بزرگ و حساس در حکومت اسلامی دست یافته اند. محمود کاشانی کسی است که مستقیما به وسیله کرومیت روزولت مامور سیا برای همکاری در جریان کودتا انتخاب شد و اولین کسی است که پس از تصرف رادیو تهران از بلندگوی رادیو با خوشحالی و شعف فراوانی خبر سقوط دکتر مصدق را پخش کرد. در ترجمه فارسی کتاب کینزر جمله «کرومیت روزولت مبلغ ده هزار دلار در روز قبل از کودتا برای آیت الله کاشانی فرستاد « را که در زیر عکس کاشانی در کتاب کینزر درج شده بود،  حذف شده است. شرکت رهبران مذهبی شیعه در کودتای ۲۸ مرداد فقط منحصر به کاشانی نبود خطر سکورالیزم دولت دکتر مصدق تمام برجستگان مذهبی شیعه را هراسان کرده و به مخالفت با دولت مصدق و پشتیبانی از کودتا برانگیخته بود. آیت الله عظمی بروجردی و آیت الله روحانی هم در صف کودتاچیان بودند.

دشمنی آیت الله کاشانی، بروجردی و روحانی با مصدق نه تنها به خاطر شخص مصدق بلکه بخاطر استقرار یک حکومت ملی بود. در یک حکومت ملی قدرتمند جای زیادی برای قدرت شاه و مذهب باقی نمی ماند و کاشانی از آن بسیار وحشت زده بود. قشر مذهبی شیعه، قرنها در کنار قدرت مطلقه حکومت به راحتی می زیست و از مزایای زیادی بهره مند بود. حکومتهای مطلقه پادشاهان بوجود آنها برای کنترل مردم همیشه احتیاج داشتند. آنها با تحمیق مردم از طریق خرافات مذهبی همیشه به پایداری قدرت استبداد کمک میکردند. روابط حکومت دیکتاتوری و دین در طول تاریخ همیشه وجود داشته و این دو لازم و ملزوم یکدیگر بوده اند. در حالی که در حکومت دموکراتیک ملی قدرت حکومت فقط ناشی از قدرت رای مردم است در نتیجه در یک حکومت دموکراتیک انهم به نخست وزیری شخصی مانند دکتر مصدق جائی برای قدرت دین باقی نمی ماند و دین به انزوا کشیده میشد و این بزرگترین دلیل خیانت کاشانی و روحانیون شیعه به نهضت ملی شدن نفت، و مردم ایران بود.

مصدق مردی وطن پرست و بشدت پایبند حاکمیت ملی و آرمانهای دموکراتیک بود. در تمام دوران حکومت خود حاظر به تعطیل یک روزنامه و یا یک سازمان مخالف خود نشد. با وجود آنکه دربار شاه، قشر های مذهبی متحجر و نشریات قلم بمزد تحت حمایت انگلستان بطور مداوم مشغول توطئه و نشر دروغ و جعل اخبار برای لطمه زدن به او بودند، او اقدام به تعطیل یک نشریه و خاموش کردن یک صدای مخالف نکرد. بنظر کینزر او دولتمردی بزرگ و قابل مقایسه با قهرمانان جنگهای استقلال امریکا نظیر جرج واشنگتن و توماس جفرسون و توماس پین بود و مردم ایران همواره مصدق را به درستی با مهاتما گاندی مقایسه کرده ا ند. کینزر نشان میدهد، مصدق در حالی یک دموکرات واقعی و یک آزادیخواه مدنی در ایران بود، که همزمان با او، در امریکا مک کارتیسم در اوج خود و کابوس استالینیسم سراسر روسیه شوروی را فراگرفته بود.

برای مردم ایران که سالیان دراز به وسیله انگلستان ببازی گرفته شده  و مورد تجاوز و تحقیر آنان بودند، محمد مصدق یک نجات دهنده بشمار میرفت. مردم ایران حتی در مناطق نفتخیز در حالی که زمین زیر پای آنها سرشار از ثروت تمام نشدنی بود، در حلبی آباد ها و کپر ها به صورت کاملا ابتدایی زندگی میکردند و استعمارگران انگلیسی آنها در حالی که مشغول غارت ثروت آنان بودند در چند قدمی آنها از بهترین وسایل زندگی برخوردار بودند.

برای ایرانیان مصدق نماینده آزادیهای سیاسی و مدنی و مظهر استقلال و رهائی از چنگال اهریمن استعمار بود در حالیکه محمد رضا شاه نماینده دیکتاتوری و انقیاد و اسارت در چنگال قدرتهای استعماری باختری بشمار میرفت.

به گزارش زیر که در سال ۱۹۵۳از طرف سیر راجر ملور مایکینز سفیر انگلیس در آمریکا، به وزارت خارجه انگلستان فرستاده و در آن راجع به مکاتبات محمدرضا شاه با وزارت خارجه آمریکا توضیح می دهد توجه کنید:

۲۱ May 1953 , No. 1085

بسیار محرمانه

پرژیا

«وزارت خارجه آمریکا به ما اطلاع داد که در چند مورد گفتگوهائی که هندرسون سفیر آمریکا در تهران با شاه

 است او از هدف اصلی انگلستان در مورد خودش ابراز بی اطلاعی کرده است و میخواهد بداند منظور نهائی انگلستان چیست. او بطور خسته کننده ای تکرار میکند که دولت انگلستان سلسله قاجاریه را بیرون کرد و پدر من را سر کار آورد و بعد او را هم بیرون کرد و حالا بستگی به انگلستان دارد که بخواهد او را در قدرت نگه دارد یا کنار بگذارد. اگر تصمیم انگلستان بر اینست که او را در راس قدرت نگه دارد او باید بداند ولی اگر تصمیم آنها بر اینست که او باید برود، باید فورا به او  اطلاع داده شود که او به ارامی خود را کنار بکشد. ایا انگلستان میخواهد کس دیگری را به جای اوبه شاهی بر گزیند؟ و یا بکلی سیستم سلطنتی را در ایران براندازد؟ آیا آنها، انگلستان، در پی این هستند که قدرت و حیثیت او را از بین ببرند؟»

خوب دقت کنید! این پادشاه ایران است که به این صورت با  التماس برای کمک انگلستان و امریکا برای استمرار قدرتش التماس میکند. در هیچ مرحله از نزدیک ۲۷ قرن تاریخ ایران، کشورمان تا به این درجه از پستی سقوط نکرده بود. چگونه ممکن است که یک پادشاه مشروطه به توصیه نخست وزیر فرهیخته وطن پرست کشور خود، برای سلطنت کردن با افتخار براساس قانون اساسی مشروطه که برای پیروی و نگهداری از آن سوگند خورده است نادیده گرفته و در ازای ان برای کسب قدرت و سرقت اموال ملت خود حاضر به فروش کشور خود به کشورهای بیگانه شود و هنگامی که خود را در تنگنا ببیند، سفیر یک کشور بیگانه را با التماس واسطه کند و از کشور استعمارگر دیگری کند که درطول سیصد سال ایران را بازیچه اهداف مزورانه خود قرار داده و خسارات صد درصد جبران ناپذیری به آن وارد کرده است، همان دولت استعمارگری که پدر او را، با نهایت تحقیر پس از آن که تاریخ مصرفش سپری شده از قدرت کنار گذارده و با یک کشتی باری از ایران اخراج کرده و حتی به او اجازه نداده  که در یک کشور آمریکای جنوبی آزاد زندگی کند و انقدر او را در اسارت نگاه داشت تا که در غربت و اسارت بمیرد بدون انکه بتواند یک شاهی از میلیارها پولهای دزدی خود را با خیال راحت خرج کند. محمد رضاشاه تمام اینها را بیشتر و بهتر از هرکس دیگری می دانست و باز هم با علم به آنها، او انقیاد و وابستگی به قدرت های بیگانه را به پادشاهی در یک کشور مشروطه و مستقل ترجیح داد، عطش قدرت، حرص مال و ثروت چشم او را بدان حد نابینا کرد که حتی از سرنوشت دردناک پدرش ا نیز عبرت نگرفت و مانند او در غربت و ذلت، و بدون استفاده از میلیاردها دلار دزدی از اموال عمومی مردم مرد و جنازه او مانند جسد پدرش پس از سالیان دراز هنوز به دنبال چند متر زمین برای برای سکونت دائمی است.

آن که نامخت از گذشت روزگار

هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار!

در بین اهداف سه بازیگر مهم سناریو کودتای ۱۹۵۳، آمریکا و انگلستان و ایران تفاوتهای عمده ای وجود داشت، آیزنهاور رئیس جمهور آمریکا، تحت تاثیر جنگ سرد، از نفوذ شوروی در ایران واهمه داشت، چرچیل در پی ادامه انقیاد استعماری ایران و سرقت هر چه بیشتر و طولانی تر منابع نفت ایران بود و مصدق، با اتکا به پشتیبانی مردم ایران در پی استقلال سیاسی و در دست گرفتن کنترل منابع ثروت ایران و مصرف آن برای اعتلای زندگی مردم از نظر آموزش، بهداشت، علوم و صنایع بود. نکته ای که مصدق به آن توجه کامل نداشت و اهمیت آنها را برای امریکا به خوبی ارزیابی نکرده بود و در تصمیم آیزنهاور در پشتیبانی و کارگردانی کودتا نقش مهمی را بازی میکرد، ترس آمریکا از نفوذ کمونیسم در ایران و همچنین نیاز آمریکا به حمایت و همکاری انگلیس در جریان جنگ کره بود که آمریکا درگیر آن شده بود. چرچیل سیاستمدار کهنه کار و استعمار گر انگلیسی، ماهرانه با بهره برداری از آن پای آمریکا را به میان کشید و آیزنهاور را وادار به قبول نقشه کودتا و اجرای آن کرد. بنابراین ترس آمریکا از نفوذ کمونیسم و درگیری در جنگ کره، عدم تمایل چرچیل به هر نوع مصالحه ای با ایران و مقاومت مصدق برای استقرار حکومت ملی و حفظ منافع و استقلال ایران زمینه را برای کودتا در ایران اماده کرد. انتخابات انگلستان در ۱۹۵۱ و جابجا شدن حزب کارگر با نژاد پرستان محافظه کار و انتخابات امریکا در ۱۹۵۲ و جابجائی حزب دموکرات با جمهوری خواهان، آمدن جان فاستر دالس به عنوان وزیر خارجه و برادرش آلن دالس بعنوان رئیس سیا که بیشتر به دنبال منافع شرکتهای آمریکایی بودند زمینه را از همه جهات برای کودتا آماده کرد.

البته به هیچ عنوان نمی توان نقش تعیین کننده عوامل خائن ایرانی را در بثمر رسیدن این دو کودتا در سالهای ۱۹۲۰ و۱۹۵۳ از نظر دور داشت. بخصوص در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، هرگاه شاه و آیت الله کاشانی به وطن خود خیانت نمی کردند و به نهضت ملی شدن نفت پشت پا نمی زدند هیچ نیرویی قادر به انجام کودتا در ایران نبود. جزئیات وقایع منجر به پیروزی کودتا بازگو شده در کتاب کینزر گواه این واقعیت است.

گفتا ز که نالیم که از ماست که برماست!

 در خاتمه جنگ اول جهانی، هنگامی که کشور های پیروز در جنگ نتوانستند خواستهای امپریالیستی خود را برای تجزیه و تقسیم ترکیه، فقط بخاطر شجاعت، آگاهی و اطلاعات عمیق کمال آتاتورک از سیاستهای بین المللی و پشتیبانی یکپارچه مردم ترک، به ترکیه تحمیل کنند، مجبور شدند مرز های جدید ترکیه را به رسمیت شناخته و نیروهای خود را از کشور ترکیه بیرون بردند. در مقایسه تنها دلیلی که آمریکا و انگلستان را قادر به انجام کودتا کودتا در ۲۸ مرداد در ایران کرد، همکاری و خیانت و مزدوری بیگانه بوسیله شاه و درباریانش و روحانیان مذهب شیعه بود که انگلستان همکاری هر دو این عوامل را در کودتای ۱۲۹۷/۱۹۲۰ تجربه کرده بود.

مصدق و جبهه ملی کوچکترین تردیدی در سوء نیت سیاست استعماری انگلستان در مورد ایران نداشتند. ولی قضاوت آنها در مورد آمریکا کاملا متفاوت و اشتباه بود. تا آن تاریخ آمریکا نمایانگر پاسدار صلح و عدالت در تمام دنیا بود. مواد پنجم و چهاردهم اعلامیه چهارده گانه وودروف ویلسون رئیس جمهور آمریکا بعد از خاتمه جنگ جهانی اول، آزادی، استقلال و حاکمیت ملی را برای تمام کشورهای بزرگ و کوچک جهان الزام آور و ضروری اعلام کرده بود. ماده چهاردهم اعلامیه صراحتا اعلام می دارد که اتحادیه ملل استقلال و تمامیت ارضی تمام کشورهای جهان اعم از بزرگ و کوچک را ضمانت میکند. کمیسیون های مشاوران اقتصادی آمریکا که بین سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۴۵ برای سروسامان دادن به اوضاع اقتصادی ایران به کشور ما آمده بودندند، سابقه بسیار خوبی از صداقت و دوستی و بی طرفی آمریکا که کاملا در تضاد با رفتار و اهداف امپراطوری انگلستان بود، در ذهن مردم ایران باقی گذاشتند. یکی از دوستان نزدیک مصدق، و طرفدار استقلال و حاکمیت ملی در ایران، قاضی دادگاه عالی ایالات متحده آمریکا ویلیام او داگلاس بود.

کودتای اوت ۱۹۵۳ یکباره تمام این سابقه را مخدوش و چهره آمریکا را در ذهن مردم ایران دگرگون کرد.

نکته مهم دیگر در کتاب کینزر رابطه بین کودتای ۱۹۵۳ و بالا گرفتن قدرت بنیادگرایان اسلامی در تمام دنیا است. کینزر استدلال می کند که کودتای مشترک آمریکا و انگلستان یک حکومت دموکراتیک را سرنگون و یک حکومت دیکتاتوری فردی را بجای آن مستقر کرد. رژیم خشن و بیرحمانه شاه، جنبش سکولار و ملی مردم و جبهه ملی ایران را که در تضاد با حکومت دیکتاتوری خود میدانست بشدت سرکوب کرد و با کمک گسترده سازمان اطلاعاتی آمریکا سیا، با متلاشی کردن نیروها و جنبش های ملی و غیر مذهبی زمینه را برای رشد نیرو های رادیکال چپ و اسلام واپسگرای رادیکال اماده کرد. شاه که از پشتیبانی کامل نیروهای مذهبی در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ برخوردار بود از رشد نیروهای مذهبی واهمه ای نداشت و تصور می کرد در هرگونه درگیری بین او نهضت ملی سکولار جبهه ملی، نیروهای مذهبی، بر حسب سابقه به پشتیبانی او برخواهند خاست. او که در کودکی تحت تاثیر و نفوذ مادرش، گرایش به فناتیزم مذهبی پیدا کرده بود، با رفتن برای زیارت های نمایان از حرم های شاه عبدالعظیم در شهر ری، امام رضا در مشهد شاهچراغ در شیراز گرفته تا رفتن به حج و بستن احرام و سنگ زدن به شیطان، باعث گسترش و نفوذ هرچه بیشتر خرافات مذهبی در طبقات جامعه خصوصا طبقات جوان و فرودست کشور شد.  همچنین بسبب سانسور و جلوگیری از نفوذ افکار در مقوله های عقلی، استدلالی و سیاسی، و سانسور و جلوگیری از انتشار روزنامه های مستقل، مقاله و کتاب که آنها را در تقابل با حکومت دیکتاتوری خود می دانست باعث پایین آمدن چشمگیر شعور سیاسی و عقلی جامعه شد. باور انعکاس تصویر خمینی در ماه!! وسیله قشر بزرگی از جامعه نشانه بارز سقوط ارزش های عقلی و شعور استدلالی جامعه ایرانی در سال ۱۹۵۷ بود. شاه غافل از آن بود که تحمیق حیرت آور جامعه ایران، مانند شمشیری دولبه ایست، که بهمان نسبتی که او از آن برای تحمیل دیکتاتوری خود به مردم استفاده میکند لبه دیگر آن به جریانی که خود میخواهد قدرت را بدست گیرد کمک خواهد کرد. هنگامی که نا آگاهی مردم به درجه ای برسد که عکس خمینی را در ماه ببیند به آسانی قدرت ماورای طبیعی او و هرچه که او پس از آن بگوید را باور خواهند کرد. او غافل از این نکته بود که خمینی و نیروهای فناتیک طرفدار او خود منتظر فرصت برای در دست گرفتن قدرت برای خود هستند. این فرصت درسال ۱۳۵۸/۱۹۷۹ به دستشان افتاد و آنها موفق به استقرار اولین حکومت اسلامی در دنیای مدرن امروزی شدند.

سازمانهای تبلیغاتی خاندان پهلوی که با میلیارد ها دلار پول های به سرقت رفته مردم ایران پشتیبانی می شوند بطور مداوم بر این طبل می کوبند که مردم قدرناشناس ایران در سال ۱۳۵۷ حکومت مترقی و ایرانساز!! پهلوی را ساقط کردند و حکومت دیکتاتوری اسلامی را بجای ان نشاندند. رضاشاه امنیت را در ایران برقرار کرد، راه آهن و دانشگاه ساخته شد، خیابانها، جاده های شوسه احداث شد و ایران چهار اسبه بطرف دروازه های تمدن بزرگ!! در حرکت بود.

حال سوال اینجاست، که ساختن راه آهن، جاده، خیابان دانشگاه چرا مستلزم زندان کردن، شکنجه، تزریق

 سم و آمپول هوا به زندانیان سیاسی و یا اعدام فعالان سیاسی بی گناه است. مگر نمی شد سازندگی کرد و حکومت مشروطه ایران را که حاصل سالها مبارزه و جانفشانی های مردم آزادیخواه این مرز و بوم بود بکلی سرنگون نکرد و بجای تکیه به پشتیبانی مردم، با خیانت به کشور و بند و بست با بیگانگان استقلال و ثروت ملی کشور را به باد فنا نداد.

اگر دیکتاتوری، شکنجه و کشتار آزادیخواهان و در عین حال ساختن جاده، راه آهن، دانشگاه، دلیل قابلیت و حقانیت یک حکومت است، جمهوری اسلامی، که در زمانی معادل نصف زمان حکومت پهلویها، با وجود درگیری ۸ ساله در یک جنگ تحمیلی، ده ها برابر آنها، راه، بزرگراه، سدهای بزرگ و کوچک، شبکه مترو و فاضلاب، و ده ها دانشگاه و مدارس عالی ساخته است ، و در عین حال شاید صدها برابر پهلوی ها اقدام به زندانی کردن، شکنجه و کشتن آزادیخواهان کرده و در دزدی و ایلغار ثروت ملی کشور با فاصله زیاد از پهلویها پیشی گرفته اند، یک حکومت ایده آل باید محسوب شود.

انقلاب اسلامی ایران تمام جنبشهای رادیکال به حاشیه رانده شده اسلامی را در کشورهای قسمت بزرگی از دنیای اسلام دوباره به مراکز قدرت سیاسی در آن کشورها تبدیل کرد. موفقیت خمینی در سقوط حکومت شاه ایران و به قدرت رسیدن شیعه رادیکال در کشور بزرگ و ثروتمندی مانند ایران، نشان داد نیروهای دست راستی اسلامی می توانند در کشورهای دیکتاتوری اسلامی، حکومت را ساقط و خود جای دیکتاتور قبلی را بگیرند. رژیم اسلامی در ایران با استفاده از قسمت بزرگی از درآمد نفت ایران برای کمکهای مالی و تسلیحاتی به گروهای جنگجوی اسلامی حزب الله لبنان و حماس، توانست سازمانهای آنها را به نحو چشمگیری تقویت و متشکل ترنماید. همچنین با پشتیبانی وسیع مالی و نظامی، رژیم دیکتاتوری بشار الاسد را از سقوط حتمی نجات داده و نیروهای آزادیخواه و لیبرال سوری را سرکوب کند. همچنین سنی های رادیکال در تمام جهان اسلام، مانند اسامه بن لادن و البغدادی را قدرتمند تر و مخرب تر از پیش کرده و مشکلات بزرگ سیاسی و اقتصادی برای دیگر کشورهای اسلامی و غیر اسلامی دیگر بوجود بیاورد.

 کینزر ادعا میکند هرگاه دولت آمریکا دموکراسی نوپای ایران را سرنگون نمی کرد یعنی به اصول پنجم و چهاردهم دکترین وودرو ویلسون رئیس جمهور آمریکا در سال ۱۹۱۸ پایبند و وفادار می ماند و بجای توطئه شرم اور کودتا در ایران، برعکس از حکومت سکولار دموکراتیک مصدق حمایت میکرد و باعث استواری و قدرت آن میشد، خمینی هرگز موفق به استقرار جمهوری اسلامی نمیگردید و بنیادگرایی اسلامی فرصتی برای تشکل و قدرت نمی یافت.

کینزر می نویسد دنیا بهای زیادی به خاطر نبودن دموکراسی در بیشتر نقاط خاور میانه می پردازد. عملیات ایجکس (اسم رمز سازمان سیا در کودتای اوت ۱۹۵۳) به حاکمان ستمگر تعلیم داد و باعث تشویق جباران در ظلم به مردم در زیر استثمار آنها شد. و همچنین به آنان اطمینان داد که دموکراسی های قدرتمند باختری، ظلم شقاوت بدون حد و مرز آنان را به مردم خود را تا زمانی که ان دیکتاتور های جبار دوست کشورهای غربی و شرکتهای بزرگ نفتی آنها هستند تحمل میکنند. این موضوع توازن سیاسی را در قسمت بزرگی از دنیا بزیان دموکراسی و به نفع حکومت های خودکامه جبار برهم زد.

 بررسی وقایع و اتفاقاتی که در طول این مدت در ایران و خاورمیانه اتفاق افتاده است به خوبی نشان میدهد که کودتای آژاکس در سال ۱۹۵۳/۱۳۳۲ سر منشا بسیاری از جنگ ها، ترور و دیگر ناآرامی ها در ایران و منطقه خاورمیانه بوده است. اشغال افغانستان توسط شوروی، بوجود آمدن القاعده در افغانستان، حزب الله در لبنان، جنگ امریکا در عراق و افغانستان، جنبش های تروریستی ابوموسی الزرقاوی، ابو ایوب مصری، ابوبکر البغدادی و دهها گروههای کوچکتر تروریستی دیگر در عراق و چند کشور آفریقایی، جنگ و ناآرامی در سوریه که تا بحال صدها هزار نفر کشته و چند میلیون نفر اواره و بیلیونها دالر خسارات مالی داشته است، که پس از نزدیک دو دهه هنوز برای سالها ادامه خواهد داشت پیامد مستقیم این کودتا بحساب میاید. پرزیدنت بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا و مادلین آلبرایت وزیر خارجه انکشور، پس از انتشار اولین بخش از گزارشات محرمانه سیا ضمن آنکه ار به اشتباه بودن کودتای اوت ۱۹۵۳ در ایران اشاره کرده و بطور ضمنی به پیامد های ذکر شده بخاطر پشتیبانی نکردن از دموکراسی در ایران و برعکس اقدام به سرنگونی آن بوسیله کودتای آژاکس اعتراف کردند.

کودتای ۲۸ مرداد، نه تنها به خاطر پیامدهای ناگوار آن برای کشور ها و مردم خاورمیانه که دهه های بیشمار است در زیر فشار حکومتهای دیکتاتوری و جنگهای تحمیلی منطقه ای در کشور ها و اردوگاه های پناهندگی زندگی مشقت باری را می گذرانند بلکه بخاطر نتائج ویرانگر و مرگباری که این خیانت برای کشورمان داشته است باید به وسیله مردم و خصوصا نسل جوان ایران، فرهنگیان، دانشگاهیان و پژوهشگران مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. این مطالعه و بررسی خصوصا بحث و تبادل افکار و انظار دموکراتیک، بدون حب و بغض جزم گرایانه (دگماتیسم) به این جهت که مردم و نسل جوان برای بار دیگر، مانند انقلاب سال ۱۳۵۷ فریب نخورده و عکس کسی را در هیچ یک از کرات آسمانی نبینند و برای یکبار دیگر برای خلاصی از دیکتاتوری وحشتناک و آدمخوار اسلامی کنونی، بوسه به چکمه و یا نعلین دیکتاتور دیگری نزنند، بسیار ضروری است. امید است که این بار مردم ایران پس از واژگون کردن حکومت اسلامی با دستهای نیرومند خود موفق به استقرار حکومتی دموکراتیک و لاییک در ایران شده و برای آخرین بار پس از یکصد و بیست سال از انقالب مشروطیت تمام اقوام ایرانی بتوانند بطور یکپارچه و برای همیشه در یک جامعه ازاد در کنار یکدیگر زندگی کنند. به امید ان روز!

منابع:

۱-قسمت بزرگی از این مقاله مربوط به وقایع ایران در پایان جنگ اول جهانی تا اشغال ایران در جنگ دوم جهانی وسیله متفقین ترجمه و اقتباس از کتاب گرانقدر بریتانیای کبیر و رضاشاه. تالیف آقای دکتر محمد قلی مجد است.

Great Britain & Reza Shah

۱۹۲۱-۱۹۴۱

The Plunder of Iran

۲-کتاب تمام مردان شاه بقلم استفن کینزر.

۳-مقاله روزی که دموکراسی مرد نوشته دکتر مسعود کاظم زاده

۴– مدارک آزاد شده بایگانی اداره امنیت آمریکا به مناسبت شصتمین سال کودتای سیاه در ایران


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.