چند هفته پیش، صدایى از اعماق تاریخ معاصر کشورمان بر خاست و تنِ فرماندهان و سربازان جبهه ى ظلم را که مست از پیروزى هر یک در گوشه اى عربده کشان هماورد مى طلبیدند، به رعشه در آوَرْد؛ صدا، صداى آیت الله منتظرى بود؛ صداى مظلومانى که دست بسته و در اسارت، صد به صد، به فجیع ترین وضع ممکن کشته شدند.
نوشته، هرگز تاثیر صدا را ندارد. صدا هرگز تاثیر تصویر را ندارد. اگر مى توانستیم صداى نازنین زندانیان اعدامى را در آخرین لحظات زندگى شان بشنویم، تاثیر وحشتبار این صدا را تا آخر عمر با خود داشتیم. اگر فیلم یا تصویرشان را در لحظه ى آونگ شدن بر طناب دار مى دیدیم و قهقهه ى مستانه ى اعدام کنندگان را مى شنیدیم، شاید روان اجتماعى مان به خروش مى آمد و بساط ننگین اعدام ها را در همان زمان جمع مى کرد.
اما تاریخ و وقایع آن را با اگر و مگر نمى سازند. ما قادر به تغییر تاریخ نیستیم. رخ داده ها، رخ داده، و آن چه که نباید مى شده، به بدترین شکل ممکن صورت واقعیت پیدا کرده.
با این حال، صداها، صداى ظالمان و صداى مظلومان، در تاریخ گم نمى شود. نمى دانیم چرا چنین است، اما چنین هست و بعدها نیز چنین خواهد بود. این که امروز در عصر اینترنت، به امکانات جدیدى براى گسترش حقیقت دست یافته ایم، یک بخش کوچک از ماجراست. از همان زمانِ قلمِ پر و مرکب هم این صداها باقى ست و از اعماق تاریخ به گوش مى رسد. صداى زنجیرها در سیاه چاله ها، صداى فریادها بر روى تخت شلاق ها، صداى سوختن و جزغاله شدنِ انسان هاى حقیقت جو در میان آتش برافروخته شده توسط صاحبان قدرت و نگهبانان وضع موجود.
در این میان، صداى آیت الله منتظرى، از جنس دیگرى ست. صدایى خودى ست برخاسته از دل تاریخى که متعلق به خودِ ماست. متعلق به ما مردمِ حالِ حاضر است. صدایى ست که مى توان کلمه به کلمه ى آن را شنید و فهمید. صدایى نه از خیلى دور، و نه نامشخص و غیر قابل فهم براى امروزیان.
در مقابل این شخصیت، در مقابل این صدا، هیات مرگ ایستاده است. واقعا ایستاده است. یک نفر، به اعضاى این هیات، رو در رو مى گوید: نکشید! جنایت نکنید! آقایان! شما جنایتکار هستید! به همین صراحت؛ به همین شفافیت. طرف مقابل هم با وقاحتى که همه ى صاحبان قدرت مطلق دارند، مى گوید شما اجازه بدهید این ۲۰۰ نفر باقى مانده را هم بکشیم، دیگر بعد از آن نمى کشیم! این صدا هم به گوش مى رسد! صداى ظالم با صداى مظلوم، با صداى کسى که دیگر کارى جز همین گفتن از او ساخته نیست، در هم مى پیچد و بیست و هفت هشت سال در جایى حبس و پنهان مى شود تا بالاخره در موقعیتى مناسب از خفا بیرون مى آید.
آقایان جنایتکار، هنوز هستند. نه تنها هستند، بلکه هنوز صاحب قدرت اند. صاحب قدرت مطلق اند. آن ها یا زیر دستان شان هنوز مى کشند، گیرم صد به صد نه، ده به ده. مگر کسى باقى مانده است براى کشتن؟ اهل فکر، در خارج یا داخل مرزهاى ایران در حال بازگویى حقایق اند، یا انعکاس و تکرار صداهاى گذشته، یا مشغول به سر و کله ى هم کوبیدن و به جان یکدیگر افتادن، یا در جایى، کنج عزلت گزیدن و در خواب زمستانى ماندن، بلکه خورشید بهارى، آن ها را بیدار کند و به جنبشى دوباره در آورد. مردم عادى هم که درد نان، توانایى پرداختن به مسائلى این چنین را ازشان گرفته و جز شکوه و شکایت و لعن و نفرین کار دیگرى ازشان بر نمى آید.
اما این صدا، امروز به همت احمد آقا منتظرى و خانواده ى آن آیت الله رک گوى از جان گذشته، به گوش بسیارى رسیده است و بازگرداندن آن به داخل نوار کاست امکان پذیر نیست. قاتلان و آمران و عاملان جنایت هم با این صدا به ناگهان از جا جسته اند و دنبال منشاء و مبداء آن مى گردند تا اگر بتوانند، آن را خفه کنند. اما نمى توانند. اولا این صدا تنها صدا نیست و صداهاى دیگر هم هست. صداهایى دور از دسترس گزمگان حکومت. وحشت حکومتیان امروز از پخش صداهاى دیگر است. صداهایى که مى تواند به مراتب وحشتناک تر از صداى آیت الله منتظرى در مقابل هیات مرگ باشد.
امروز احمد آقا را براى پخش این صدا بازخواست کرده اند و او را براى ششمین بار به «دادگاه» کشانده و به او تفهیم اتهام کرده اند؛ اتهام: اقدام علیه امنیت ملى. تمام این کارها براى پاک کردن مساله و صورت مساله است. مساله منتظرى. جسم او رفته است و دست کسى به او نمى رسد اما صداى او در دل کاست ها ضبط و در چهار گوشه ى جهان پخش است. این صداها روزى شنیده خواهد شد و ارکان ظلم را به لرزه در خواهد آورد. این مساله به ضرب و زور پاک نخواهد شد. تلاش حکومت براى پاک کردن این مساله و خاموش کردن این صدا، به آن انعکاسى بیشتر خواهد داد. این خواست آیت الله منتظرى بوده است. این خواست خانواده ى اوست. این خواست تاریخ است.
از: گویا