اول گفتند که ایران در سوریه حضور ندارد، بعد گفتند که حضور مستشاری دارد، کمکم تصاویر نیروهای نظامی و سلاحهای ایرانی فاش شد، در نهایت تمام آن انکارها به اینجا رسید که بله حضور داریم و از این حضور دفاع میکنیم و آنها که رفتند مدافع حرم هستند. حضور نظامی در سوریه به بهانه دفاع از «حرم حضرت زینب» و با استراتژی جلوگیری از سقوط رژیم اسد تبدیل شد به یکی از پایههای اصلی سیاستخارجی. موجی از تبلیغات در حاشیه این حضور نظامی به راه افتاد و جوی شکل گرفت که هیچکس در داخل ایران نتواند این مداخله را به چالش بکشد. هر کس هم چیزی گفت با این استدلال که اگر در سوریه با داعش نجنگیم باید در تهران بجنگیم به او پاسخ دادند. پاسخی همهپسند و ساده که برای مردم هراسان از داعش متقاعد کننده است و میتواند آنها را در پشت ایده جنگ منطقهای بسیج کند.
در بیش از دو سالی که از حضور علنی نظامیان ایران در سوریه میگذرد معجونی از گرایشهای متضاد کنار هم قرار گرفتهاند. از افراد به شدت مذهبی که جذب شعار دفاع از حرم شدهاند تا ملیگراهای ضد عرب که جنگ در سوریه را به معنی جنگ با عربها میدانند. جمهوری اسلامی در چرخشی معنادار جای دشمن قدیمیاش یعنی ایالات متحده را با دشمن تازه یعنی عربستان سعودی عوض کرده است. حالا بیشتر از آن که درباره مبارزه با آمریکا و اسراییل صحبت شود از رجزخوانی درباره عربستان و نابودی نظام آل سعود حرف زده میشود. جنگ نیابتی در سوریه فقط با هدف نجات اسد نیست بلکه بیشتر از آن وجهی از رویارویی با عربستان و متحدان منطقهای آن است. ایران با خوشاقبالی تمام توانسته است تهدید داعش را تبدیل به فرصتی برای خود کند و به عملیات برون مرزی نظامیاش مشروعیتی بدهد که تا همین چند سال پیش حتی تصور آن هم غیرممکن بود.
حضور یک نیروی بیرحم و ناباور به ارزشهای انسانی مانند داعش آنقدرها هم بد نبوده است. هر کشوری سعی کرده که از این تهدید برای خود یک فرصت بسازد. ترکها از تهدید داعش برای سرکوب کردها استفاده کردهاند، قطر و عربستان آن را عاملی برای به سقوط وادار کردن بشار اسد دیدهاند و دنبال برقراری یک حکومت سنی در این کشور هستند. ایران هم سودای آن را دارد که به واسطه این تهدید گلیم خود را فراتر از مرزهایش دراز کند.
مداخله منطقهای ایران آنقدر این روزها هوادار پیدا کرده که حتی بسیاری از منتقدان سیاسی چه در داخل و چه خارج از ایران، این مداخله را مقبول و مشروع میدانند. کسی از هزینههای اقتصادی و انسانی این جنگ کمتر سوال میپرسد. نیروهای نظامی ایران تابحال حتی یک گزارش رسمی و دقیق از چگونگی عملیاتهای خود در سوریه ندادهاند اما با این حال هر روز همایشی و جشنوارهای برای دفاع از مدافعان حرم برگزار میشود یا از «شهدای» این جنگ تجلیل به عمل میاید.
وضعیت کنونی آن چیزی نبود که از سیاستخارجی حسن روحانی انتظار میرفت. او قرار بود نقش نهادهای نظامی را در تصمیمگیری برای سیاستخارجی محدود کند اما حالا نظامیان هستند که استراتژی سیاستخارجی منطقهای دولت را به طور کامل مشخص میکنند. قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس در معادلات منطقهای به وضوح از محمدجواد ظریف تاثیرگذارتر است و برای وزارتخارجه اصولا گزینهای جز پیروی از استراتژی سپاه در منطقه وجود ندارد.
در دموکراسیها معمولا این قاعده وجود دارد که نیروهای نظامی باید تابع دولتمردان منتخب باشند ولی در جنگ نیابتی کنونی که از عراق تا سوریه گسترده شده، این دولت است که در مقابل استراتژی نظامیها کرنش کردهاست. همه این اتفاقها زیر مفهوم امنیت توجیه میشود. هر روز این جمله کلیشهای و تکراری از مقامهای سیاسی و نظامی شنیده میشود که بر خلاف سایر کشورها، در ایران امنیت در اوج است. هر ضعف و مشکلی با این گزاره توجیه میشود که «عوضاش امنیت داریم». امنیتی که از آن حرف زده میشود به این معنی است که در ایران عملیات تروریستی صورت نمیگیرد و خبری از داعش نیست. دیگر کمتر کسی حرف از امنیت برای منتقدان سیاسی میزند یا اگر بزند هم در این وانفسا جدی گرفته نمیشود. سقف خواستهها کوتاه شده و دارد کوتاهتر هم میشود. گویی همین که داعش نیست، کافی است و باید شکرگذار بود. سپاه نیروهایش را برای جنگ به سوریه و عراق میفرستد و در داخل همچنان به بگیر و ببند و سرکوب منتقدان با پروژههایی مانند نفوذ دست میزند. امنیت مرزها در پیوند با برقراری جو امنیتی در داخل قرار گرفته و تلاش میشود که هر دو به یک اندازه مشروع به نظر برسد. انگار همان طور که شاملو گفته بود «امنیت بلال شیردانهای است که تنها در قفس به نصیب می رسد»
از: زیتون