نمی شود درجمهوری اسلامی ایران بزرگ شده باشی و دائما از طرق مختلف – از کتاب های درسی مدرسه گرفته تا رادیو و تلویزیون – دراهمیت نهاد خانواده و قداست آن، به کرات نخوانده ونشنیده باشی. به یاد دارم دراولین درس کلاس اجتماعی سال دوم یا سوم دبستان بود که خواندیم “خانواده، اولین نهاد اجتماعی و زیربنای جامعه است”. درس های بعدی نیز همگی به همین موضوع می پرداختند که چرا خانواده مناسب ترین نظام برای تأمین نیازهای روحی و معنوی افراد یک جامعه است و چرا تشکیل و حفاظت از این نهاد، آنقدراهمیت دارد.
کلاس های تعلیمات دینی، هم که ازهمان سال های اول دبستان شروع می شد، مملو بود ازاحادیث و آیات قرآنی دراهمیت نهاد خانواده: پیامبر اکرم فرمود: “ازدواج سنت من است.” از پیامبرنقل شده است که ” هر کسی که ازدواج کند، نیمی از ایمانش را حفظ کرده است”. از امام صادق روایت شده است که “روزی، همراه همسر و فرزند است.” نقل است ازامام رضا که “دراسلام، بنیانی نیست که ازازدواج محبوب تر وعزیزترباشد.”
کم نخواندیم در کتب درسی آیات قرآنی در اهمیت “حفظ حریم خانواده ” و “صله رحم ” ( رفت و آمد و ارتباط با خویشاوندان).
دوران دبستان و دبیرستان سراسر با شعارحفظ خانواده گذشت و فصل انتخاب رشته و دانشگاه فرا رسید که ناگهان اعلام شد که دختران حق انتخاب برخی از رشته ها ( از جمله مهندسی معدن و…) را ندارند. چرا؟ چون که به مصلحت خانواده نبود که زن خانواده درمکان های پرخطر و به دورازخانه کارکند. خوشبختانه، رشته مورد علاقه من (حقوق) برای دختران ممنوع اعلام نشده بود. در دروس دانشگاه ( ازقانون مدنی گرفته تا قانون جزا)، به موارد زیادی از قوانین ناعادلانه وتبعیض آمیز علیه زنان برخوردم. قوانینی مانند این که مرد خانواده، حق دارد همسرش را از حرفه ای که دوست دارد و بدان مشغول است، باز دارد اگرآن حرفه منافی مصلحت خانواده تشخیص داده شود. در قوانین کیفری، شدید ترین مجازات ها ( سنگسار) مختص به جرایم خلاف بنیان خانواده ( رابطه جنسی خارج از ازدواج ) بود. ضرورت حفظ نهاد خانواده، اقتضاء میکرد که کسانی که این نهاد را با هوی و هوس خویش به مخاطره می اندازند، به شدیدترین نحو ممکن، مجازات شوند.
کلاس های تعلیمات دینی هم کماکان سابق، دردانشگاه ادامه داشتند و درآنجا هم به اهمیت نهاد خانواده و قداست آن دراسلام، به کرات تاکید می شد. یادم می اید اساتید معارف دینی چنان اظهار تاسفی از رواج فرد گرایی درجوامع غربی و کاهش میزان ازدواج درکشورهای اسکاندیناویای، می کردند که گویی مردمانشان گرفتار طوفانی مرگبار شده اند و هیچ راه خلاصی هم برایشان نیست.
اما در عمل همه این شعارها به باد رفت. به تدریج، با افزایش تعداد دانشجویان دختر، صحبت از طرح سهمیه بندی جنسیتی به نفع پسران برای برخی از رشته های دانشگاهی شد. چرا؟ مسولین نگران بودند که تعداد دختران تحصیلکرده بیشتر از پسران تحصیل کرده شود و این امرسبب شود که آنها نتوانند به موقع، تشکیل خانواده دهند و نهاد خانواده به خطرافتد. چرا تاکید بر نهاد خانواده به حدی جائی رسید که از آن فقط تبعیض های آشکار درقوانین و سیاست های دولت ماند که تحت عنوان ” حفاظت ازنهاد خانواده ” به افراد مجرد، به ویژه دختران فشار آورند و آن ها را از زندگی عادی دور نگاه دارند. تبلیغ این امر باعث شد تا صاخب خانه ها به صراحت از اجاره دادن خانه به افراد مجرد، به ویژه دختران، خودداری کنند و صاحب کاران علنا بگویند اولویت در استخدام با افراد متاهل است. در شهرستان های دانشگاهی این برای خانواده هائی که از امکانات کم خوابگاه های دانشجوئی در رنج اند تبدیل به مصیبتی شده است که چگونه برای فرزندان دختر خود خانه ای اجاره کنند. خبر می رسد مادران ناگزیر شده اند به محل تحصیل دختران بروند تا آن ها بتوانند درس بخوانند. یعنی فشارها خانواده ها را نه تنها محافظت نمی کند که به خطر انداخته است.
سی و چند سال پیش، که خمینی، اعلام کرد که ” حفظ نظام، ازاوجب واجبات” است، شاید هیچ کسی تصورنمی کرد که این “اوجب واجبات” روزی به بهای برهم زدن کانون خانواده ها تمام شود. مادرانی که به دلایل عقیدتی در زندان اند از دیدار فرزندانشان محروم اند. دو مورد که خانم نرگس محمدی و نسرین ستوده باشند ماجرا را علنی کرد وگرنه موارد بیش از این است. یعنی بازجویان و قاضیان جمهوری اسلامی نهاد خانواده را به راحتی به خطر می اندازند تا زندانی را وادار به تمکین کنند. کم نیستند کودکانی که سالها است به دلیل دگراندیشی پدران یا مادرانشان، از آغوش گرمش خانواده محروم مانده اند. کم نبودند بستگانی که نه سیاسی، نه حقوق بشری و نه روزنامه بودند( به اصطلاح عامیانه – درهیچ خطی – نبودند) و تنها به عنوان عضو خانواده سیاسی تحت انواع و اقسام تهدید ها و فشارها قرار گرفتند تا جایی که ناگزیر به قطع رابطه با بستگانشان شدند به این امید که شاید فشارها کمی کاهش یابد. هر چند که فشارهای دستگاه های امنیتی نتوانست همه خانواده ها را ازهم بپاشاند و رضا خندان هایی هم بودند که در سال روز تولدشان از عشق اشان به نسرین هایشان گفتند و در سؤال خبرنگاری که پرسید آیا فشارهای حکومت تاثیری بر روابط عاطفی اشان گذشته است، پاسخ دادند: “کمتر که نشده است هیچ، خیلی هم بیشتر شده است.” اما در خبر است که بسیاری از خانواده ها مشمول این مرحمت شدند و از هم پاشیدند. هر چند مهسا ها و مسعوده، ژیلا ها وبهمن هایی هم بودند که با هم به زندانند اما با هم ماندند ودرکنارهم تحمل کردند و با هم روانه زندان شدند و…اما کم هم نبودند زوج هایی که نتوانستند یک سان طاقت بیاورند، نتوانستند فشارها را یک سان تحمل کنند و خانواده هایی که به لطف جمهوری اسلامی وسعی و کوشش برادران امنیتی و اطلاعاتی ( به طور موقت یا دائم ) ازهم گسستند. جمهوری اسلامی، به وضوح نشان داده است که حفظ نظام برایش ازهمه چیز واجب تر است، حتی از واجبی چون “حفظ بنیان خانواده ” که در این سی و چند سال شعار همه روزه اش بوده است. حالا همان واجب، فدای یک تارموی نظامش گشته است. آخر، هرچه باشد “مصلحت نظام از اوجب واجبات است”.
از: روزآنلاین