جمال صفری: رویاروئی مصدق با فراماسونری

یکشنبه, 5ام آذر, 1391
اندازه قلم متن

۲۶ خرداد، بمناسبت صد و سیُ امین

سالگرد تولّد دکترمحمّدمصدّ ق «زندگینامه دکترمحمّد مصدّق» (۶۱)

ناصر تکمیل همایون «پژوهشگر فرهنگ و تاریخ معاصر ایران» که در این بخش از او می ‏خوانید بدرستی می گوید: « الف – مخالفان ‏نهضت ملّی ایران با سوء استفاده های نامذبذبانه ‏کوشیدند تا پیشوای نهضت اصیل تاریخی– فرهنگی ایران را وابسته به بیگانگان معرفی ‏کنند که ‏رژیم پهلوی، دربار و سازمان امنیت، پیشگام واقعی این توطئه بودند.‏

ب – وابستگان چپ « موازنۀ مثبت» درآن زمان (دلبستگان به روسیه شوروی ) کوشیدند تا نهضت ‏ملّی ایران را لکّه دارمعرفی کنند ‏واصالت را فقط متعلّق به جناح خود بدانند.‏

ج – نیمه راهان و بریدگان از نهضت ملّی ایران خود را درگزینش راه و روش جدید، محق و صادق ‏معرّفی نمایند.‏

د – فراماسون های سابقه داربرای آبرو، دکترمصدّق را ازجناح خود به شمارآورند وتبلیغ هم بکنند ‏و بدنامی های دویست ساله پیشین ‏خود را دربوته فراموشی قرار دهند.‏

ه – چیزنویسان روزنامه ها، دانسته و ندانسته با باورمندی راه و روش های سیاسی و عقیدتی تعصّب ‏آمیز غیرمتعهدانه وخلاف اخلاق ‏دانش پژوهانه، آب درآسیاب دشمنان ایران بریزند ومدتی ذهن ‏جوانان را مغشوش نمایند. » ‏

خوانندگان ارجمند ‏درمتن زیر خواهید خواند که اسماعیل رائین برای گرفتن مجوزازساواک برای ‏کتاب ” فراموشخانه و ‏فراماسونری درایران” با جعل « زیرتصویر قسم نامه مرحوم دکتر‏مصدق نوشت «قسم نامۀ فراماسونری دکتر مصدق !» و او در‏گفتگوی حضوری با ابوالحسن بنی ‏صدر(قبل ازانقلاب) و با ناصرتکمیل همایون (دریکی از روزهای انقلاب ) به این مهم اذعان ‏می ‏کند: ‏

۱- بنی صدر: بدین خاطر که من او(رائین) را در لندن دیدم. در باره کتابش صحبت کردیم. از او پرسیدم: شما که می دانید مصدق فراماسون نبود و شما که لژپهلوی و نقشش را در براندازی حکومت مصدق شرح کرده اید، پس چرا زیر سوگند نامه عضویت او در جامع آدمیت نوشته اید: قسم نامه فراماسونری مصدق؟ او پاسخ داد: این یک جمله پاسپورت انتشار کتاب بود. به او گفتم: شما از خود نپرسیدید که ملکوک کردن مظهر استقلال و آزادی برای رﮊیم شاه و اربابان خارجیش از معرفی ۸۰۰ فراماسون باید بیشتر بها داشته باشد؟ پاسخ داد خاطرم جمع بود که مصدق ملکوک نمی شود!

‏‏۲ – تکمیل همایون : اما نگارنده در یکی از روزهای انقلاب که با ‏شادروان داریوش فروهر از چهار راه استانبول به شمال لاله زارنو ‏می رفتیم، مرحوم رائین را که درهمان مسیر افتان وخیزان (به ‏علت بیماری شدید قلبی) راه می رفت و گاه می نشست و ‏استراحت می کرد، ملاقات کردیم. پس از احوالپرسی ایشان با ‏شادروان فروهر، جسارت کردم وبا آنکه ازسالها پیش به چگونگی ‏کتاب ایشان آگاهی داشتم، از وی پرسیدم ، آقای رائین، شما در ‏کتابتان آورده اید که جامع آدمیت ارتباطی با تشکیلات فراماسونی ‏نداشته است، و حتی با یکدیگر نقار و اختلاف خط مشی داشته اند، ‏پس چرا زیرتصویر قسم نامه مرحوم دکتر مصدق نوشته اید «قسم ‏نامۀ فراماسونری دکتر مصدق»؟ ایشان فرمودند: «آن جمله جواز ‏چاپ کتاب بود!» ‏

درآن زمان بعلت سانسورشدیدی که توسط رژیم شاه بر ایران حاکم بود ، نشریۀ «خبرنامۀ جبهه ملی ایران» خارج از کشورمقاله ای به قلم ابوالحسن بنی صدر درسال ۱۳۴۸‏ و در نقد کتاب ”فراموشخانه و فراماسونری در ایران» در دفاع از دکترمصدق منتشر کرد و آن نوشته در این بخش آمده است و بنابراین:

* دکترفریدون آدمیت، نویسنده کتاب فکرآزادی و مقدمه مشروطیت در بارۀ «جامع آدمیت» می نویسد:

باید دانست که ملکم و مستشارالدوله یعنی اولین کسانی که در فلسفۀ حکومت و حقوق اساسی فرد آثاری به فارسی نوشتند، اندیشه های نو را مستقیماً از حکمای فرانسه گرفتند. و مهمترین اصول دموکراسی یعنی شناسائی ارادۀ ملت به عنوان منشاء قدرت دولت، انفصال قوا ، تفکیک قدرت دولت ازقدرت خارجی، مساوات از لحاظ گهر و نژاد و دین، و امتیاز فضلی و هنر(به عنوان معیار ارزش اجتماعی فرد) را از متفکران فرانسه اخذ کردند. و نیز ملکم در نگارش اصول آدمیت از دین انسان دوستی آگوست کُنت فیلسوف و جامعه شناس عالیقدر فرانسوی الهام گرفت. همچنین بحث او در تشبیه هیکل انسانی به هیئت اجتماع مدن ازفلسفۀ تحققی آن حکیم اقتباس شده است. عقاید جان استوارت میل متفکر نامدار انگلیسی در بارۀ اصول آزادی و اصالت فرد و حیثیت انسانی نیز در نوشته ها و افکارملکم مؤثر واقع شد. (۱ )

آدمیت در ادامۀ این مهم را تأکید می کند: باید دانست که فراموشخانه ( جامع آدمیت ) نه شعبه ای از تشکیلات فراماسون بود ونه بانی آن ادعای تشکیل« لژ» فراماسون را کرده و نه اساساً ملکم اجازۀ تأسیس لژرا داشته است البته او بعدها به عضویت لژ فراماسون فرانسه در آمد.( اولین لژفراماسون در ایران به « لژ آزادی » در ۱۲ آوریل ۱۹۰۶ مطابق ۱۷ صفر ۱۳۲۴ تشکیل گردید. آن شعبه ای ازتشکیلات فراماسون فرانسه بود وهیچ ارتباطی با فراموشخانۀ ملکم و جامع آدمیت که پیروان ملکم بنیان نهادند، نداشت.) (۲ )

هادی حائری در بارۀ میرزا ملکم و پیروانش، تصریح می کند: « که به عضویت دوستی صادقانه پاریس درآمد ولی فراموشخانه اش در ایران به رسمیت شناخته نشد و مستقل بود. پس از آن «مجمع آدمیت» شد و سپس بعد از کشته شدن ناصرالدین شاه، جامع آدمیت توسط عباسقلی خان آدمیت تشکیل گردید. این ها هیچ یک وابسته به سازمان های جهانی فراماسونی نبودند.»

حائری می افزاید «اعضای جامع آدمیت تنها به خاطر پیوستگی به آن نهاد نباید فراماسون خوانده شوند و اسماعیل رایین که برخی از سرشناسان مانند دکتر محمد مصدق را تنها به همین دلیل از اعضای فراماسونگری وانمود کرده سخنی دور از تاریخی گری و تاریخ نگری آورده است»( ۳ ) محمد محیط طباطبایی محقق ایرانی در این باره می نویسد: «ملکم از ابتدای کار هم هرگز یک سالک منظم مسلک و مرام فراماسونی نبوده و به هیچ وجه از طرف محفل های شرق اعظم فرانسه و اسکاتلند، رخصت چنین اقدامی را نداشته ودرحقیقت، استفاده ای که او پنجاه سال قبل ازعنوان فراماسون به صورت فراموشخانه در تنظیم افکاروترتیب مجامع سیاسی خود کرده، یک ابتکار و با استفاده غیر مجاز و بخشش ناپذیرازعنوان فراماسونی بوده است.( ۴)

فریدون آدمیت شرح می دهد که : مؤ سس این جمعیت میرزا عباسقلیخان آدمیت بود . او قزوینی است پسرعیوض علیخان پسرمحمد خان پسرفتحعلی خان . درسال ۱۲۷۸ قمری ( ۱۲۴۰ شمسی ) تولد یافت ودرسال ۱۳۵۸( ۱۳۱۸ شمسی ) درگذشت. درکودکی پدرش مرد ( ۱۲۸۳ ) و نزد شوهر خواهرش میرزا محمد خان قزوینی معروف به منشی باشی ، پیشکار امورکشوری کامران میرزا نایب السلطنه ، تعلیم و تربیت یافت. میرزا عباسقلی خان درحدود بیست سالگی به معرفی منشی باشی به دستگاه میرزا یحیی خان قزوینی مشیرالدوله برادرمیرزا حسینخان سپهسالار پیوست ودرسال ۱۲۹۹ که میرزا یحیی خان به وزارت عدلیه منصوب گردید او را به خدمت درآنجا گماشت. درعدلیه با میرزا یوسف خان مستشارالدوله همکاری می کرد، ارادتی به او یافت که تازنده بود در دل داشت.

میرزا عباسقلی خان ازبرکشیدگان ( یحیی خان) مشیر الدوله بود. توسط او با جرگۀ آزادیخواهان و روشنفکران و یاران ملکم محشور گردید وبا آثارو افکاراو اشنائی یافت…. بعداً درمقام نشر و ترویج آن افکار واصول برآمد. درحدود ۱۳۰۰ به فراموشخانه پیوست..» (۵ )

«مرام و اصول آدمیت»

مرامنامۀ جامع آدمیت اصول آدمیت و دفتر حقوق اساسی فرد بود. هر دو از آثار میرزا ملکم خان است. اصول آدمیت پیامی در رستاخیز بنی آدم و دین انسان دوستی و قیام علیۀ جور و بیدادگری است و دفترحقوق اساسی یا صراط المستقیم در شناسائی و تشریح حقوق اساسی فرد است . زبدۀ مواد هر دورساله نقل می شود: ستایش باد بر آدم که جویای علم و طالب آدمیت آمده است. یعنی هستی نیست مگردرعلم ، معنی انسان نیست مگر در آدمیت.

برخیزای انسان غافل . قدرت تو نه اینستکه درظلمت جهل خود را مشاهده می نمائی . برخیزداخل آدمیت شو، و درعالم انوارعلم ببین درازل چه وجود عالی بوده ای وحال درقعرچه نوع پستی ذلیل افتاده ای ! آدمیت عبارت است ازعلو انسان به عوالمی که مخصوص عالم است.(۶ )

آدمیت براین عقیده است که آثار وعقاید ملکم در بیداری ایرانیان که « تقریباً همۀ رساله های به این مسائل اصلی می انجامد: اخذ تمدن اروپائی ، تأمین آزادی، استقرارحکومت قانون و اصلاح آئین حکومت و… » ( ۷ )

او می ا فزاید : « ملکم مؤسس تلگراف در ایران بود و اولین سیم تلگراف را در تهران کشید.» و در ضمن در ارتباط با امتیاز لاتاری سخت به ملکم انتقاد می کند که «در زندگی سیاسی ملکم فروش غیر قانونی امتیازنامۀ لاتاری و کار زشت او در این امر لکۀ سیاهی بر دامان او گذاشت و مخالفانش آنرا به عنوان سخت ترین حربه ای علیه او بکار برده اند و حتی جهد کرده اند دفتر خدمات او را در راه بیداری افکار و نشر آزادی خواهی بکلی پایمال بسازند.» ( ۸ )

محمود کتیرایی درباره « اصول آدمیت » و سرنوشت عباسقلی خان، رئیس جامع آدمیت می نویسد:

اصول آدمیت پیام آورپیکار با بیدادگری و پخش حقوق انسانی واتفاق همگانی و دانش بیداری اندیشه ها بود.

دفترحقوق اساسی، ازحقوق آزادی ملت سخن می گفت وبر پایۀ امنیت جانی و مالی و آزادی اندیشه وزبان وخامه و بنیانگذاری « جمعیت و برابری مردم در حقوق اجتماعی و حکومت قانون استوار بود.

بنیان فلسفۀ سیاسی جامع ، بر« مشروطیت و محدودیت » نیروی پادشاه و« انفصال قوای دولت » بود. » ،..« جامع آدمیت به سرپرستی میرزا عباسقلی خان آدمیت ، روز بروز گام های بلند به پیش بر میداشت و نیرویش افزون میگردید. این اندازه نیرویافت که آدمیت ، لزوم صدورفرمان « مختاریت عامه وتأسیس مجلس شورای ملی » را به مظفر الدین شاه تأکید کرد.» …، «رئیس جامع تا سال ها پس از آن [حمله میرغضبان محمدعلی شاه در دوم تیرماه ۱۲۸۷ به مجلس و سرکوب آزادی خواهان توسط ناخدای استبداد] زنده بود… او مردی ناسیونالیست بود و با بیگانگان داد و ستدی نداشت … پیکار او در راه آزادی و در افتادن با خودکامگی و نیروهای ارتجاعی و بی باکی او در گفتن باور اندیشه خود در خور ستایش است.(۹ )

ناصر تکمیل همایون دربارۀ «عضویت مصدق» در«جامع آدمیت» و خروج ازآن می نویسد:

درسالهای پایانی سلطنت ناصرالدین شاه که دوره اوجگیری استبداد و خودکامگی او بود، مسأله آزادیخواهی و قانون گرایی، گاه برخاسته از فرهنگ ایرانی و مدنیت اسلامی وگاه به تقلید ازعثمانیان یا فرنگیان به گونه های مختلف تقلیدی و تلقینی یا تعلیمی اندک اندک رواج یافت و به مرور در دورۀ دوم سلطنت مظفرالدین شاه، جنبه های تشکیلاتی و مبارزاتی پیدا کرد.

جامع آدمیت که با عنوانهای مجمع آدمیت، انجمن آدمیت وحتی حزب آدمیت در منابع تاریخی ازآن یاد شده ، یکی ازآن سازمان ها است.

این تشکیلات که اعضای آن خود را «اخوان» (برادران) می خواندند و هیآت مدیره خود را درسال ۱۳۲۲ قمری (۱۰۹۴ م) که دوازده نفربودند «امنای آدمیت» می نامیدند، به رهبری میرزا عباسقلی خان قزوینی ( آدمیت ) فعالیت خود را آغاز کرد و چشمگیری تلاش های سیاسی آنان دقیقاًاز سال انتشار روز نامۀ قانون ( ۱۳۰۳ ق ) محسوس شده بود. اندیشه های حاکم بر روشنفکران آن روزگار و بخش هایی از فراماسونیسم جهانی، ریشه دردومنبع فلسفی اجتماعی زمان داشت: دین انسانیت (Religion De L’ Humanite ) اگوست کنت ( Auguste Conte 1857 – ۱۷۹۸ م ) که متأثر ازنوعی سوسیالیسم سن سیمون (Saint – Simon ) هم بود، ودیگراصول آزادی Liberalisme) ) جان استوارت میل ( John stuart Mill 1876 – ۱۸۰۶ م ) .

میرزا ملکم خان که زبان انگلیسی و فرانسه می دانست، با خواندن کتابهای مربوط، بی آنکه به طور طبیعی متأثراز آن نوشتارها می شدند واو را فیلسوف ودانشمند بزرگ می شناختند.

ازاین رو، گروه های زیاد ازمشتاقان آزادی وروشنفکران متعهد وغیرمتعهد ، وقشرهای اجتماعی متدین وغیرمتدین، وطبقات گوناگون جامعه خادم به ملت وغیر خادم ، به دلائل گوناگون عضویت «جامع آدمیت » را به ظاهر یا باطن می پذیرفتند.

اسماعیل رائین عدد کسان را که « قسم نامه» امضاء کرده بودند، بر پایۀ آرشیو موجود در خاندان آدمیت، بیش از۳۰۰ تن دانسته که تمام آنان طبق فهرست زیر، ازافراد شاخص و درجه اول جامعه ایران عهد مظفری بوده اند :

۱- ۱۶ نفر نمایندگان دورۀ اول مجلس شورای ملی ، ۲– ۱۲۵ نفر رجال وسرشناسان ، ۳ – ۲۰ نفر شاهزادگان، ۴ – ۱۱ نفر اطباء ، ۵ – ۳ نفر هنرمندان ، ۶– ۲ نفر نظامیان ، ۷ – ۱۳ نفر بازرگانان، ۸ – ۱۴ نفر روحانیون ، ۹ – ۹۰ نفر افراد طبقه متوسط .

وی کلیه اسامی شناخته شده از وابستگان به جامع آدمیت را در کتاب خود آورده ، بدین سان معلوم می شود که « جامع آدمیت) را روشنفکران ]از قشرهای گوناگون جامعه [ تأسیس کردند ومسلک آن ]در برابر« سوسیال دموکرات » ها [ غیر انقلابی بود. بنیان فلسفه سیاسی این جمعیت بر« مشروطیت » ] Consitiution [ ومحدودیت قدرت سلطنت وانفصال قوای دولت بنا شده بود. این معنی درنوشته ها و اسناد جامع آدمیت همواره تکرار و تأکید شده است.»

به همین دلیل عده ای ازجوانان وعلاقه مندان به وطن ودموکراسی که با استبداد وزورگویی مخالف بودند و به جدایی سه قوه اجرایی و قضایی وقانونگذاری اعتقاد می ورزیدند جذب جامع آدمیت شدند. مصدق السلطنه نیزهمانند بسیاری ازروشنفکران وعلاقه مندان به حقوق مدنی واستقلال وپیشرفت مملکت ، درسن حدود ۲۵ سالگی به تشویق ابوالفضل عضد السلطان ( فرزند چهارم مظفرالدین شاه) که از خویشان او بود درتاریخ بیستم جمادی الاول ۱۳۲۵ قمری وارد جامع آدمیت شد و پس از چند جلسه ( چند هفته ) ازآن کناره گیری کرد و آن جامع نیز با عضویت محمد علی شاه و پرداخت هزار اشرفی به جای پنج تومان ماهیانه ، و زندان رفتن عباسقلی خان وحوادث دیگر رو به انحلال نهاد و« کان لم یکن شیئاً مذکورا» شد واعضای آن هم « هریک از گوشه ای فرا رفتند »! ناگفته نماند که دراین مدت همواره میان اعضای لژ آزادی ( فراماسون های رسمی ) وبسیاری ازاعضای فراموشخانه وجامع آدمیت را نه تنها فراماسون نمی دانستیند بلکه اعتقاد داشتند که آنان بر خلاف قاون، تشگیلاتی غیر مجازبه شیوه فراماسونها، ایجاد کرده اند.

اما راجع به چگونگی انجمن فراموشخانه، فریدون آدمیت فرزند میرزا عباسقلی خان آدمیت قزوینی براین باوربود که فراموشخانه میرزا ملکم خان « نه شعبه ای ازتشکیلات فراماسون بود ونه بانی آن ادعای تشکیل « لژ فراماسون» را کرده و نه اساسآ ملکم اجازه تأسیس لژ را داشته است.»

وی افزوده است که خود را او ]میرزا ملکم خان [ بعدها به عضویت لژ فرانسه در آمد اما اولین لژ فراماسون درایران به نام لژ آزادی که در۱۲ آوریل سال ۱۹۰۶ میلادی مطابق صفر ۱۳۲۴ قمری (۴ یا ۵ ماه پیش ازصدور فرمان مشروطیت ) تشکیل گردید، شعبه ای ازتشکیلات فراماسون فرانسه بود و هیچگونه ارتباطی با فراموشخانه میراز ملکم خان و جامع آدمیت میرزا عباسقلی خان نداشته است»

اسماعیل رایین نیز در صفحه ای از کتاب خود نوشته است:

«تشکیلات ماسونی جهانی، فراموشخانه و مجمع آدمیت و جامع آدمیت را به رسمیت نمی شناخت و آنها را ازجمعیت ها وفرقه های «غیرمجاز» وبه اصطلاح ماسونری Clendisten ]شبکه زیرزمینی وغیر قانونی [ می شمرد»

همین شخص ( که دستش فعلاً ازدنیا کوتاه است) زمانی که قسم نامه های چهار تن ازاعضای جامع آدمیت را چاپ می کند نه برای ذکاء الملک فروغی که فراماسون بودنش مبرهن است و نه برای سالارالدوله زورگو، برادرمستبد و ضد مشروطه محمد علی شاه، و نه برای دکتراسمعیل مرزبان از واژه «فراماسونری» استفاده می کنند، فقط زیرکلیشه قسم نامه مصدق به عمد و حساب شده می نویسد «قسم نامه فراماسونری دکتر مصدق»

اما آنچه از این عمل غیر اخلاقی و ضد ملی طی سالهای اخیر حاصل شده بود:

الف – مخالفان نهضت ملی ایران با سوء استفاده های ‏ نامذبانه ‏ کوشیدند تا پیشوای نهضت اصیل تاریخی – فرهنگی ایران را وابسته به بیگانگان معرفی کنند که رژیم پهلوی، درباروسازمان امنیت ، پیشگام واقعی این توطئه بودند.

ب – وابستگان چپ « موازنۀ مثبت» درآن زمان (دلبستگان به روسیه شوروی ) کوشیدند تا نهضت ملی ایران را لکه دار معرفی کنند واصالت را فقط متعلق به جناح خود بدانند.

ج – نیمه راهان وبریدگان از نهضت ملی ایران خود را در گزینش راه و روش جدید، محق وصادق معرفی نمایند.

د – فراماسون های سابقه داربرای آبرو، دکترمصدق را از جناح خود به شمار آورند و تبلیغ هم بکنند و بدنامی های دویست ساله پیشین خود را در بوته فراموشی قرار دهند.

ه – چیز نویسان روزنامه ها، دانسته وندانسته با باورمندی راه و روش های سیاسی وعقیدتی تعصب آمیزغیرمتعهدانه وخلاف اخلاق دانش پژوهانه، آب درآسیاب دشمنان ایران بریزند ومدتی ذهن جوانان را مغشوش نمایند.

خوشبختانه درهمان زمان ها مرحوم ایرج افشار، چگونگی عضویت وشرکت دکترمصدق را در جامع آدمیت به وسیلۀ نامه ای ازوی پرسید وپاسخی بدین مضمون دیریافت کرد.

« احمد آباد ۱۲ آذر ماه ۱۳۴۴

قربانت گردم .. مرقومه‌ محترمه که حاکی از صحت و سلامت جناب‌عالی‌ است عز وصول ارزانی بخشید و موجب کمال مسرت و خوش‌حالی گردید. راجع به انجمن‌هایی که در بدو مشروطیت تشکیل می‌شد و یکی از آن‌ها انجمن آدمیت بود، اطلاعی که دارم این است. مرحوم میرزا عباسقلی در خانۀ خود این انجمن را تشکیل داد وهرکس هم که می‌خواست عضو انجمن بشود لازم بود کسی ‏ از اعضا او را معرفی کند و مبلغی هم بابت حق عضویت بپردازد و یکی از روزها شخص محترمی به خانه‌ی من آمد مرا دعوت نمود و با خود به انجمن برد و بعد هم دو سه جلسه بنده حاضر شدم وچون مجمع انسانیت تحت ریاست مرحوم مستوفی‌الممالک تشکیل شد و مرکب بود ازآقایان آشتیانی‌ها و گرکانی‌ها و تفرشی‌های ساکن طهران و بنده را هم به سمت نیابت رییس انجمن انتخاب کردند و دیگر نتوانستم در انجمن آدمیت حاضر شوم. این است اطلاعات بنده که به استحضار رسید. در خاتمه ارادت خود را تجدید می‌نمایم. دکترمحمدمصدق»

اما نگارنده در یکی از روز های انقلاب که با شادروان داریوش فروهر از چهار راه ‏استانبول به شمال لاله زار نو می رفتیم ، مرحوم رایین را که در همان مسیر افتان و ‏خیزان ( به علت بیماری شدید قلبی) راه می رفت و گاه می نشست و استراحت ‏می کرد، ملاقات کردیم . پس از احوالپرسی ایشان با شادروان فروهر، جسارت ‏کردم و با آنکه از سالها پیش به چگونگی کتاب ایشان آگاهی داشتم، از وی پرسیدم‏، آقای رایین، شما در کتابتان آورده اید که جامع آدمیت ارتباطی با تشکیلات ‏فراماسونی نداشته است، حتی با یکدیگر نقار و اختلاف خط مشی داشته اند، پس چرا ‏زیر تصویر قسم نامه مرحوم دکتر مصدق نوشته اید «قسم نامۀ فراماسونری دکتر ‏مصدق»؟ ایشان فرمودند: « آن جمله جواز چاپ کتاب بود!» و کفی بالله شهیدا

با این دلایل روشن ، نشان داده می شود که نه همه اعضای جامع آدمیت معتقد به « فراماسونیزم » بوده اند و نه ادعای وابستگی جهانی به فراماسون ها را داشته اند و نه می توانستند مدعی این امر باشند ونه انتشاردهندگان این گونه اتهامات « قصد قربت » داشته اند، واز این رو اکثر پژوهشگرانی که غرض ورزی عقیدتی واسارت های سیاسی وغیر سیاسی نداشتند ، در دام توطئه های رژیم پهلوی قرارنگرفتند و صادقانه خردمندانه به زبان منطقیان حوزه های علمی خودمان ، رفتار کرده و «قضیه را سالبه به انتقای موضوع» دانستند و وجدان خود را آسوده ساختند. ( ۱۰)

ابوالحسن بنی صدر درنوشتۀ خود بنام« انقلابی جوان » درنقد کتاب ” فراموشخانه و فراماسونری در ایران » نوشت:

ازآنجا که این مقاله بدرازا خواهد کشید، بجاست که عنوان های قسمتهای مختلف آن ازهمان ابتدا برخواننده معلوم شود، این مقاله دوقسمت دارد، درقسمت اول تحت عنوان فصلی اززندگانی مصدق به ترتیب از: فلسفه سیاسی راهنمای مبارزه مصدق؛ جامع آدمیت ؛ چگونگی عضویت مصدق دراین جامع واستعفای اوازآن ؛ و تشکیل انجمن انسانیت به قصد شرکت مسلحانه در پاسداری ازدستآوردهای انقلاب سخن به میان خواهد رفت. درقسمت دوم تحت عنوان” فراماسونری و مصدق ” بترتیب از: دو موضع گیری دربرابر یک امر واقع ، موضع گیری مصدق در برابر پلیس جنوب و موضع گیری حکومت رضا خانی در برابر آن ؛ فراماسونری و توطئه قتل مصدق در دورۀ حکومت رضا خان؛ فراماسونری ونهضت ملی ایران با تاریخچه تشکیل لژ پهلوی و فعالیتهای این لژ علیه حکومت ملی واسامی اعضای این لژ؛ فراماسونر پس از کودتای ۲۸ مرداد تا به امروز گفتگوبه میان خواهد آمد. پیش ازشروع تذکراین نکته بجاست که مآخذ اصلی ما درنگارش این مقاله سه جلد کتاب ” فراموشخانه وفراماسونری درایران” نوشتۀ آقای اسماعیل رائین خبرگزار آسوشیتد پرس درایران است وجز درموارد نادری به مدارک ومآخذ دیگری رجوع نمی شود.

◀ قسمت اول فصلی از زندگانی مصدق

۱– فلسفه سیاسی راهنمای مبارزه مصدق یا سیاست موازنۀ منفی: به قراریکه خود مصدق درجلسۀ سه شنبه بیستم شهریور مجلس ۱۴ دربارۀ فلسفۀ سیاسی راهنمای خود گفت، ازروزی که پای سیاستهای روس وانگلیس به این کشورباز شد وکشورتحت سلطۀ آنها درآمد، سیاستمداران کشور سه سیاست را در پیش گرفتند، گروهی به عاملیت سیاست انگلیس درآمدند، گروهی طوق اطاعت همسایه شمالی را به گردن انداختند، وجمع سوم که به استقلال کشور پایبند بودند، سیاست دو طرفی منفی ” را اساس کار قرار دادند، به این ترتیب که به هیچ کدام از دو همسایه شمالی وجنوبی امتیازی ندهند و تلاش کنند با استفاده ازتناقض ها و معارضه های این دو سیاست استقلال کشور را محفوظ دارند اساس این فکر این بود که اگر مملکتی مستقل نباشد چگونه می توان مردم آنرا ازمواهب آزادی و ترقی برخوردارکرد: ” تا وقتی که مابین دوسیاست زندگی می کنیم ممکن است ازمقررات قانون اساسی استفاده نمائیم…” ( سیاست موازنۀ منفی اثرحسین کی استوان – جلد دوم – ص ۷۲ )

از اینجا مصدق خط فکری خود را همزمان با آغاز زندگانی سیاسی خود روشن کرد. او آزادی را در یک کشور مستقل می خواست وهدف هرتلاش انقلابی را نخست استقلال کشورمی دانست. بنابراین در میان دسته هائی که هوادارمشروطیت بودند، او همکاری با جناحی را که درخفا وعلن طرفدار سیاست انگلیس بودند، نپذیرفت. او موافق همکاری با روسها نیزنبود.

زیرا این سیاست هم با استقلال ایران منافات داشت وهم این گروه طرفدار استبداد وابسته به سلطۀ خارجی بودند واین امر با خط فکری مصدق ناسازگارنبود که می گفت: ” در سیاست داخلی بر قراری اصول مشروطیت وآزادی ودرسیاست خارجی تعقیب ازسیاست منفی – این هدف من بوده و خواهد بود.” (موازنۀ منفی – جلد دوم – ص ۷۴ )

۲ – جامع آدمیت: تشکیلاتی که در بحبوحه انقلاب پدید آمد و سرانجام به فساد و تلاشی گرائید. در بدو تشکیل قراربراین بود که تنها روشنفکران جانبدار استقلال وآزادی را دربربگیرد، اما دیری نگذشت که گردانندگان ترک این شیوه را گفتند. مرضی که از آن روز تا امروز گریبانگیر سازمانهای سیاسی کشورماست یعنی مرض فرصت طلبی مجال رشد وحیات را ازجامع آدمیت گرفت وآن را متلاشی کرد. از آنجا که نه موقع دارد ونه قصد نگارش تاریخ جامع آدمیت است، فقط به اختصار با مراجعه به جلد اول ” فراموشخانه و فراماسونری …”، نخست به خط فکری جامع آدمیت دربدو پیدایش وآنگاه به رابطه اش با فراماسونری می پردازیم: در باره خط فکری این جامع باید گفت که بنای کار بر پیروی از همان خط سیاسی یعنی کسب استقلال از طریق آزاد کردن کشور درچهار چوب سیاست موازنۀ منفی بود. آقای رائین درین باره در صفحۀ ۶۴۸ کتاب خود می نویسد: « باری در این اوان لژماسونری بیداری ایران از طرف گراند اوریان فرانسه رسماً در ایران تشکیل شده شروع بکارکرده بود و جالب اینکه فراماسونرهای این لژ دردو جبهه می جنگیدند ، از یک طرف با جامع آدمیت که آن را یک نوع فراماسونری غیر قانونی می شمردند، سرسختانه مبارزه می کردند واز طرف دیگر تلاش می کردند تا اداره و هدایت دستۀ انقلابی مشروطه را برای بدست گرفتن قدرت همچنان به خود منحصر کنند و خواستهای لژ را اجرا نمایند.» این چند جمله خود بسیار گویاست وبه خوبی خط فکری جامع را میرساند و نشان می دهد چگونه عمال انگلیس با تشکیل لژ ” بیداری ایران” عکس العمل نشان دادند و سعی به متلاشی کردن جامع آدمیت نمودند. برای آنکه به استناد همین کتاب ازاندازه تأثیرشعاراستقلال درتشکیل این انجمن آگاه تر گردیم، بد نیست قسمتی از یک سند محرمانه ( جزو اسنادی که وزارت خارجه انگلیس بعد از ۵۰ سال منتشر کرده است) را عیناً از صفحۀ ۶۵۲ کتاب نقل کنیم : « عمال شخص اخیر ( سعدالدوله) مخصوصاً درآن انجمن فعالیت فوق العاده داشتند و سایراعضاء را معتقد کرده بودند به اینکه رئیس الوزراء ( اتابک) و رئیس مجلس ( صنیع الدوله ) هردو خائنند که دست بدست هم داده می خواهند ایران را به بیگانگان بفروشند». بدین ترتیب بنوشته وزیرمختار انگلیس ( به نقل ازصنیع الدوله ) آنچه بیش از همه در این انجمن حساسیت بر می انگیخت استقلال ایران بود. و این خود بهترین معرف خط فکریست که قرار بود انجمن تعقیب کند. اما دربارۀ اینکه جامع آدمیت یک سازمان فراماسونری بود یا نه : باز رشته سخن را به آقای رائین می دهیم. ایشان درصفحه ۵۶ تا ۵۸ کتب دیگرش، ” انجمنهای سری در انقلاب مشروطیت ایران “، می نویسد: ” تحت این شرایط بود که بعضی ازهمفکران وهمکاران ملکم جمعیت مستقل و متشکل تازه ای بنام ” جامع آدمیت ” تأسیس کردند. عقیده واستنباط ما اینست که جامع آدمیت را می توان به یک معنی دنباله همان فراموشخانه ملکم به حساب آورد. زیرا مرامنامه آن اصول آدمیت نوشتۀ ملکم خان و کتابچه ” حقوق اساسی افراد ” نوشتۀ هم او است. اما بیک معنی دیگرمجمع ( جامع) آدمیت یک سازمان مستقلی است برای آنکه مؤسس ومدیرآن ملکم نبوده وهیأت مدیره مشخص وتشکیلات جداگانه نسبتاً وسیعی در تهران و ولایات داشته است.” حالا چطورشد که این جمعیت که به شرح فوق فراماسونری نبوده و رابطه ای هم با فراماسونری نداشت، فراماسون غیرقانونی ازآب درآمد ( مراد از غیر قانونی به نقل ازکتاب اینست که مراکز فراماسونی جهان این جمعیت را به رسمیت وعضویت نمی شناخته است)؟ دلیل ومدارک تاریخی تازه ای پیدا شد؟ خیر. بخود آقای رائین مراجعه کنیم تا ببینیم علت نامگذاری چیست، علت فراماسون بودن این جمعیت را آقای رائین در صفحه ۶۳۷ کتاب ” فراموشخانه و…” چنین توضیح می دهد: « دربارۀ نام این جمعیت که مرام ونظامنامه اش عین فراموشخانه ملکم بود و می توان آنرا سومین فراموشخانه ایران وفراماسونری غیرقانونی نام نهاد اختلافاتی موجود است .» بدین قرار فراماسون خواندن آن متکی به هیچ سند تاریخی نیست وخود آقای رائین این نام گذاری را کرده اند. چرا؟ برای اینکه بتوانند زیرورقۀ تعهد عضویت مصدق درجامع آدمیت بنویسند« سوگند نامه فراماسونری دکتر مصدق» وبازلابد برای اینکه درمیان مردم کشورنسبت به سازمانهای مخفی ایجاد بی اعتمادی کنند ( مگرنه هر سازمانی به قول ایشان وقتی مخفی بود فراماسون است؟) و خیال دولت اعلیحضرت را از گسترش این سازمان ها آسوده نمایند. برای اینکه وقتی مردم بی اعتماد شدند دیگرسازمان مخفی نمی تواند مخفی بماند ولو میرود. پوشش سازمان مخفی اصیل مردمند وبدون این پوشش هیچ سازمان مخفی نمی تواند پا بگیرد اما اینکارها آب درهاون کوبیدن است زیرا سازمان مخفی اصیل را خود مردم بوجود می آورند وباید به نیاز مردم پاسخ بگوید و اگر اینطور شد بصرف نامگذاری آقای رائین، مردم لوش نمی دهند. آقای رائین به قول خودش برای گرفتن اجازۀ انتشارکتاب به جعل توسل می جوید ، و نام گذاری می کند( حالا کجا یک مدعی تحقیق حق دارد جعل نام کند امردیگری است بجای خود محفوط ) به این گمان که خوانندگان را نه حوصله خواندن سه جلد کتاب است و نه مقابله مطالب کتاب ودرذهنشان می نشیند که مصدق فراماسون بود. بقیه را هم مأمورین امنیت و متخصصان ایجاد حساسیت که اینروزها درخارج کشور بسی فعال شده اند با تبلیغ فراماسون بودن مصدق تدارک خواهند دید.
نوشتم به قول خودش، بدین خاطر که من او را در لندن دیدم. در باره کتابش صحبت کردیم. از او پرسیدم: شما که می دانید مصدق فراماسون نبود و شما که لژپهلوی و نقشش را در براندازی حکومت مصدق شرح کرده اید، پس چرا زیر سوگند نامه عضویت او در جامع آدمیت نوشته اید: قسم نامه فراماسونری مصدق؟ او پاسخ داد: این یک جمله پاسپورت انتشار کتاب بود. به او گفتم: شما از خود نپرسیدید که ملکوک کردن مظهر استقلال و آزادی برای رﮊیم شاه و اربابان خارجیش از معرفی ۸۰۰ فراماسون باید بیشتر بها داشته باشد؟ پاسخ داد خاطرم جمع بود که مصدق ملکوک نمی شود!

۲ – چگونگی عضویت مصدق در جامع آدمیت و استعفای از آن :

خلاصه حرف رائین درجلد اول ” کتاب فراموشخانه و فراماسونری درایران این شد که چون جامع آدمیت در تشکیلات خود شبه فراماسون بود ( صفحه ۶۳۲ کتاب ) پس می توان آن را فراماسونری غیرقانونی نامید. در شرحی که آمد این نام گذاری از روی سوء نیت کامل بوده وبا اظهارنظرایشان درکتاب دیگرشان « انجمن های سری در انقلاب مشروطیت » تناقض آشکاردارد و برهیچ مدرک تاریخی مبتنی نیست. پیش ازاینکه به اختصاربشرح این قسمت ازمقاله بپردازیم این نکته مهم را کوشزد می کنیم که اولاً هم آقای فریدون آدمیت درکتاب خود ” فکرآزادی ” وهم آقای رائین درهردو کتاب خود مصدق را ازاعضای گرداننده جمعیت ندانسته اند و این منتهای بی انصافی است که غلط کاریهای رهبری یک سازمان سیاسی را به پای اعضاء ساده اش نوشت. ثانیاً مصدق ازعضویت جامع آدمیت استعفا کرد.

وقتی نویسنده به لحاظ اهمیت سیاسی مصدق عضویت او را درجامع آدمیت با طول وتفضیل یاد آور می شود باید دست کم استعفای ویرا نیزمتذکرشود. مگرآنکه بگوئیم که خواسته اند این کاربکنند ولی سازمان امنیت مانع شده است.

باری آقای رائین جامع آدمیت را یکی ازسه سازمانی می داند که ” آرمانها وافکارجوانان و تحصیلکردهای سرگردان و ظلم کشیده کشور را رهبری می نمود ” (صفحه ۶۳۲ جلد اول کتاب مزبور) ودربارۀ ترکیب اعضای آن می نویسد: “… و بسیاری ازافراد طبقه حاکمه که هوا خواه سلطنت محدوده بودند و یا بدان تظاهرمی کردند، به آن تشکیلات پیوستند ویک فرقه سیاسی که درحقیقت نماینده هیأت روشنفکراصلاح طلب دستگاه حاکمه ومستبدین که بعدها با مشروطیت ستیزکردند، بود، تشکیل گردید”.

رائین بعد در بارۀ راه و رسم این “جامع” می نویسد : ” رویه ونحوه عمل آن درپیشرفت واجرای این اصول و برنامه کار آن ” ( اصول ومرام وهدفهای جمعیت) غیر انقلابی بود.” در صفحه ۶۴۷ کتاب مزبورهم در باره تلاش فراماسونری متکی به سیاست انگلیس یعنی ” لژ بیداری” برای متلاشی کردن جامع آدمیت می نویسد:” وقتی فهمیدند جامع آدمیت با فراماسونری جهانی بستگی ندارد ( پس وقتی با فراماسونری رابطه ندارد چرا زیرتعهد نامۀ عضویت مصدق درسازمان می نویسید ” قسم نامه فراماسونری مصدق” ؟) و باصطلاح ماسُونها، فراموشخانه دوم ” غیرمجاز” است. کتابچه ای تحت عنوان ” تقلب طرح جدید ” انتشاردادند ( ص ۶۳۹ کتاب مزبور) و درجای دیگر” مبارزه با جامع آدمیت ” با بودن عدۀ زیادی منتنفذ عضو جامع درداخل تشکیلات دربارمظفرالدین شاه ومحمد علیشاه ، کارآسانی نبود ولازم بود که بتدریج فعالیت آن خنثی واعضاء جامع آدمیت عضو لژ فراماسونی بیداری شوند.” ( صفحه ۶۴۸ کتاب مزبور) .

حالا اگر این نوشته ها را به خط بیاوریم چنین می شود:

الف – جامع آدمیت دربرگیرنده ” روشنفکران ظلم کشیده واصلاح طلب بود»

ب – تنی چند (درخفا ) طرفداران سیاست انگلیس می خواستند عده ای ازاعضاء جامع آدمیت را درلژ بیداری عضو کنند، یعنی جامع را از درون بپاشند . بعلاوه :

ج – استبداد طلبان متظاهربه آزادی خواهی می خواستند جامع را وسیلۀ اجرای سیاستهای خود کنند.

د – راه و رسم این جامع غیرانقلابی بود.

نتایجی که بدست می آید اینستکه :

الف ایادی هردو سیاست هم ازابتدا با هرگونه گرایش وفکروجمعیت ایرانی مستقل از دوسیاست و استقلال طلب، مخالف بودند ودرتخریب بنای آن همکاری ومعاضدت داشتند. این توافق میان دو سیاست شمال و جنوب تعقیب شده وهنوزنیزمی شود.

ب – آنچه بیشترمایۀ زوال کارسازمانهای سیاسی مستقل ایرانی شده است ومی شود، حمله خارج نیست بلکه حمله ازداخل است. بدین ترتیب که عدم مراقبت درقبول عضویت فعالان سیاسی، موجب می شود که عوامل خرابکارو به خصوص فرصت طلبان به سازمان راه پیدا کنند . همین فرصت طلب ها هستند که با پیش گرفتن شیوۀ “ساخت و پاخت ” آنهم زیرعناوین ظاهرفریب ” آدم کردن”، ” تربیت کردن “، ” اتحاد جناح ها انقلابی ” و… به عنصرطرفداراین دو سیاست امکان می دهند که مقدمات متلاشی کردن سازمان سیاسی را فراهم آورند.

بهرحال مطالبی که ازکتاب” فراموشخانه وفراماسونری درایران” نقل شد خود گویای علت استعفای مصدق از جامع آدمیت است. با ورود محمد علیشاه به جامع آدمیت، مصدق از جامع آدمیت استعفاء کرد

پ – مصدق با محمد علیشاه بعلت اینکه اصل موازنۀ منفی رازیر پا گذارده بود و به سیاست روسیه تکیه کرده بود مخالف یود: ” توسل و تحصن ایشان ( تقی زاده ) در انقلاب مشروطیت بیک سفارتخانه ای که درآن روزگارمصلحت سیاسی خود را در آن می دید که از مشروطه طلبان حمایت و با محمد علیشاه قاجارپادشاهی که موازنه را فراموش کرده بود مخالفت بکند کسی فراموش نکرده است و شاه هم براثرهمین خبط سیاسی تاج و تخت خود را بباد داد.” (موازنۀ منفی – جلد دوم – ص ۲۵۶ ) .

ج – درشرایطی که پاسداری ازدست آوردهای انقلاب به مبارزه قهر آمیزنیاز داشت، مصدق نمی توانست با روس محافظه کارانه وصلحجویانه از راه ” آدم کردن ” محمد علیشاه و مستبدین و ایادی دو سیاست خارجی موافق باشد.

د – مهمترازهمه اینکه جامع را درتعقیب خط اصلی یعنی ” تحصیل استقلال ایران ” نا توان می دید.

این بود که استعفاء کرد و جمعیتی از داو طلبان مسلح تشکیل داد.

‏۳ – تشکیل انجمن انسانیت به قصد شرکت مسلّحانه در پاسداری ازدست آوردهای انقلاب:‏

‏ براساس تجربه ای که ازعضویت درجامع آدمیت بدست آمده بود، مصدّق برای آنکه عناصر ‏فرصت طلب به جمعیتی که می خواست تحت ریاست مستوفی الممالک تشکیل دهد، راه ‏نیابند” انجمن را از اهالی آشتیان وگرکان که همشهریانش بودند و آنها را می شناخت تشکیل داد. ‏در این انجمن اساس کارمبازرۀ قهر آمیزبود. رئیس انجمن مستوفی الممالک بود. انجمن دو نایب ‏رئیس داشت، یکی حاج یمین الملک معز السطان ( جدّ دکترحسابی که در گرما گرم کار با محمد ‏علیشاه ساخت و اسلحه ها واسناد انجمن را تحویل داد) و دیگری دکتر مصدّق. رابطۀ انجمن با ‏جمعیت های دیگری که تصمیم به دفاع مسلّحانه ازمجلس گرفته بودند، دکتر مصدّق بود. ” ‏هرانجمن از جمله انجمن انسانیت در مسجد سپهسالار ” غرفه ای داشت. ‏

‏شرح ادامۀ تاریخ وبرخورد انقلابیان ومحمد علیشاه دراینجا ، جا ندارد . بطوریکه برخواننده ‏معلوم می شود مصدق این انقلابی راستین به قصد تحصیل استقلال ایران وارد یک سازمان ‏سیاسی شده است ودراین قصد متناسب با موقع، از روش های مختلف مبارزۀ قهرآمیزوغیر آن ، ‏استفاده کرده است.‏

چقدر گردانندگان تبلیغات دستگاه حاکمه باید دروغپرداز باشند که تعهد نامه ایکه سندی زنده ‏و گویا و افتخار آمیز از روح مبارزه طلبی و استقلال جوئی جوانی انقلابی است، را مدرک ‏فراماسون بودن وی جا بزنند!‏

◀ قسمت دوم فراماسونری و مصدق ‏

‏…. از مشروطیت تا شروع نهضت ملّی کردن صنعت نفت ادارۀ کشور یکسره بدست ایادی ‏سیاست انگلیس که بطورعمده درلژبیداری ایران متمرکزبودند افتاد. البته این لژخود به دوجناح ‏منقسم است. این دوجناح درطول تاریخ معاصرهمواره با هم رقابت داشته اند، جزدرقبال نهضت ‏ملی ایران و نیروهای مستقل ازقدرت خارجی. به شرحی که خواهد آمد خواننده توجّه خواهد کرد ‏که همواره وقتی پای منافع ارباب به میان آمده است این دوجناح با هم اتحاد کرده اند.‏‏

و ازآنجا که شرح مفصّل برخوردها دراین مقاله نمی گنجد وهم برای اینکه برخی تحریفات ‏معلوم خوانندگان بشود ترجیح دراین است که به شرح مختصریک چند از این برخوردها بسنده ‏کنیم.‏

‏ ۱- مصدّق و پلیس جنوب ‏‏

۲ – لژ پهلوی وحکومت ملی دکترمصدق وفراماسونری دردورۀ مصدق وپس از آن‏ ‏

‏ ۱ – مصدّق و پلیس جنوب ‏

‏ الف- مختصری درتشکیل پلیس جنوب ‏‏

در سال ۱۹۱۶ دولتین روس وانگلیس بزوردولت سپهدار را واداربه قبول دولشکر یکی تحت ‏ادارۀ روس درمناطق شمالی ایران ودیگری تحت ادارۀ انگلیس نمودند. تنها راه گریزی که کابینۀ ‏سپهدار برای خود جست این بود که موافقت قطعی را موقوف به تصویب مجلس کرد.‏‏

با اینکه ایجاد دو لشکرهیچوقت مورد موافقت وتصویب قرار نگرفت هریک ازدوکشورشروع به ‏عمل کردند. روسها به توسعۀ بریگاد قزاق تا حدود یک لشکر پرداختند وانگلیسها هم نیروئی تحت ‏عنوان تفنگچیان جنوب ایران که به پلیس جنوب معروف شد، تشکیل دادند.‏

کابینۀ وثوق الدوله ( فراموسون وازگردانندگان لژ بیداری ایران) موافقت کرد که پلیس جنوب ‏تا پایان جنگ بطور موقّت درفارس وکرمان دائرباشد وبدین سان به حضور این نیروی خارجی ‏صورت رسمی داد.‏

ب – دو نوع بر خورد با مسئله ی پلیس جنوب: برخورد مصدق وموضع کودتاچیان ( کابینۀ ‏سید ضیاء)‏

‏ درکتاب تحولات سیاسی نظام ایران تألیف جهانگیرقایم مقامی آمده است که : ” … و مأموران ‏دولت هم درجنوب ایران کاملاً مراقب بودند که در تماسها وارتباطهائی که با فرماند هان جنوب ‏می یابند مدرک وسندی مبنی بررسمیت آن نیرو ندهند. چنانکه دکتر مصدق السلطنه که در۱۹ ‏مهرماه سال ۱۲۹۹ به ایالت فارس انتخاب شده بود، تلگرافی ازدولت مشیر الدوله در خصوص ‏وضع تلقی و رفتار خود نسبت به پلیس جنوب کسب تکلیف کرد و متعاقب آن به پلیس جنوب ‏رسمیت نداد. وبا آنها مکاتبه نکرد و برای اینکه آنها درمراسم سلامهای رسمی حضور نیابند تا ‏مبادا حضورخود را دلیل بر رسمی بودن سازمان خویش تلقی کنند، اجرای سلام را که در آن ایام ‏در تمام اعیاد مذهبی انعقاد میافت ترک کرد….” ولی چون کودتا ی سوم اسفند وقوع یافت وسید ‏ضیاء الدین طباطبائی رئیس الوزرا شد کاری را که انگلیسها بارها با مساعی و نیرنگهای خود می ‏خواستند صورت دهند و اولیای بیدارایران زیر بار نمی رفتند، او انجام داد. به این معنی که ‏قسمتی از قشون جنوب را به منظور انتظامات وحفظ امنیت درروز ۱۱ حوت به تهران ‏احضارکرد و به ایالت فارس هم تلگرافی تصمیم خود را اطلاع داد…( صفحات ۲۲۰ و ۲۲۱ کتاب ‏‏) ‏

همین چند جمله ی منقول بخوبی گویای موضع گیری مصدق وموضع گیری کودچیان (سید ضیاء ‏‏– رضا خان ) درقبال پلیس جنوب است. اکنون برای اینکه نمونه ای ازتحریف ها به دست داده شود ‏و برای اینکه برخوانندگان معلوم شود که ایادی خارجی چگونه وباچه جرأتی حقایق تاریخی را ‏وارونه می کنند، مطلبی را که آقای رائین درصفحه ۱۵ (جلد سوم کتاب فراموشخانه وفراماسونری ‏با ادعای نقل از صفحۀ ۲۲۱ کتاب تحولات سیاسی نظام ایران ( کتاب که فوقاً بدان استناد شد) آورده ‏است، عیناً نقل قول می کنیم:” پس ازکودتای ۱۲۹۹ ش (۱۹۲۰ م ) سید ضیاء الدین طباطبائی ‏تلگرافی بوالی فارس (دکتر مصدق بود- خبر نامه ) مخابره کرد واطلاع داد به فرماندهی جنوب ‏امرشده که یک ستون قشون با توپخانه به طهران اعزام دارد”. سید ضیاء الدین می خواست بدین ‏وسیله پلیس جنوب را منحل وآن را ضمیمه ژاندارمری کند ولی انگلیسها موافقت نکردند…”‏‏

اکنون برخوانندگان است که این متن را با متن فوق که عیناً از همان صفحه ۲۲۱ نقل کردیم ‏مقایسه کنند و ملاحظه کنند چگونه می خواهند با وارونه کردن تاریخ کودتائی را که ساخته و ‏پرداخته سازمان های جاسوسی و فراماسونری بود «ملی» بقلم آورند.‏

حقیقت آن است که حکومت کودتا برای تأمین امنیت خود در قبال بخشی از قشون وژاندارمری ‏که زیربارکودتاچیان نمی رفت، پلیس جنوب را برسمیت شناخت ویک ستون از آن را به تهران ‏فراخواند تا پشت و پناه کودتاچیان باشد. برای مزید اطلاع خوانندگان بجاست که قسمتی از نطق ‏دکترمصدق را درمخالفت با اعتبارنامه سید ضیاء که راجع است برسمیت شناختن پلیس جنوب ‏ازطرف کودتاچیان عینا نقل کنیم: ” ولی آقا (مراد سید ضیا است – خبر نامه) که قرارداد را ملغی ‏نموده بود! معلوم نشد بچه دلیل قشون جنوب را برسمیت شناخت وآنها را بموجب تلگرافی … به ‏طهران احضار نمود.”‏‏

دکتر مصدق در سال ۱۳۱۹ در زمان نخست وزیری علی منصور و وزارت کشور سهیلی ‏‏(هردو ازفراماسون های بنام هستند) دستگیر شد و تا پای مرگ رفت. فرماسونها در تمام دوران ‏دیکتاتوری بیست ساله درسایه غول دیکتاتورکه خود تراشیده بودند درمنتهای مطلق العنانی حکومت ‏و کشور را به زائده ای ازامپریالیسم انگلیس تبدیل کردند. دردوره این دیکتاتوری سیاه، نزاع میان ‏این جناح لژبیداری ایران با جناح تقی زاده – حکیمی – علا – جم و… بود و این جناح خیانت ها ‏را کارگردانی می کرد و با پیش آمد شهریور۲۰ جناحی که وثوق الدوله و قوام السطنه اداره اش ‏می کردند از نو وارد میدان شد. مجلس۱۵ نقطه ی اوج منازعه این دو جناح برای دست یافتن به ‏قدرت حکومتی است. این نزاع مقارن بود با اوائل نهضت ملی ایران و تدارک حمله به پایگاه ‏سلطه خارجی یعنی شرکت نفت. بناچا دردعوای دوجناح مسئله نقش تقی زاده درامضای قرار ‏داد۱۹۳۳ طرح شد و منجر شد به اعتراف تقی زاده به اینکه آلت فعل بوده ودرامضای قرار داد ‏ازخود اختیاری نداشته است (بگذریم ازاینکه مطابق سندی که مصدق درمجلس ۱۶ ارائه کرد تقی ‏زاده از پیش از نقشه اربابان دائر به تمدید قرارداد اطلاع داشته است. (نگاه کنید به دفتر دوم از ‏نطق های دکترمصدق ص ۱۲۵ که اخیر ازطرف انتشارات مصدق منتشر شده است)‏

نهضت ملی شدن صنعت نفت اوج گرفت و جبهه ملی ایران نخستین حکومت ملی را درکشور ‏تشکیل داد. دشمنان نهضت ملی بتکاپو افتادند برای آنکه بکارخود سروصورتی بدهند و با وارد ‏کردن خون تازه درتن فرسوده خود، حکومت ملی را از سرراه امپریالیسم بردارند. برای اینکار لژی ‏با شرکت شخص شاه به اسم لژ پهلوی تشکیل شد. گردانندگان لژبیداری ایران نخست کوشیدند از راه ‏از میان برداشتن اختلافات خود حکومت ملی را سرنگون سازند و بدین ترتیب حکومت را کمافی ‏سابق بخود منحصر گردانند. حکومت چند روزه قوام تظاهر تجدید وحدت درمیان جناح های ‏فراماسونری بود. درسی تیراراده مردم براین اتحاد نامیمون پیروزشد. مصدق بقدرت رسید و مصمم ‏شد تمامی سازمان های کشوری و لشکر را از وجود فراماسونها پاک کند. و برای اینکه فراماسونها ‏نتوانند مقاومتی کنند از مجلس اختیارات تامه گرفت.‏

فراماسونها بیکارنماندند. درباررا مرکزاقدامات خود قرار دادند و به تجهیز قوا درچهارچوب ‏لژپهلوی پرداختند و کودتای ۲۸ مرداد حاصل همکاری این لژوسیا وانتلیجنت سرویس ودیگرایادی ‏سلطۀ خارجی بود. کابینۀ کودتا را در اکثریت اعضای این لژتشکیل می دادند.‏

◀‏ لژپهلوی: تاریخ تشکیل وفعالیت – رابطۀ انتلیجنت سرویس و دربار – تصفیۀ در آن ‏

‏ آقای رائین در صفحۀ ۱۱ جلد سوم کتاب فراموشخانه و فراماسونری د رایران پس از ‏معرفی محمد خلیل جواهری شخصی که از طرف انتلیجنت سرویس مأمور تشکیل لژ پهلوی ‏شد، ازقول وی می نویسد : ” در نیمۀ دوم سال ۱۹۵۱ ( ۱۳۳۰ ش ) در هتل « گیلان شش ‏نفر از افرادی را که من قبلاً از آمادگی آنها اطلاع یافته بودم بعضویت فراماسونری در ‏آوردم…‏

فرمان تشکیل لژروز ۲۴ نوامبر۱۹۵۱ که مطابق با سال فراماسونری ۵۹۵۱ و سال شمسی ‏‏۱۳۳۰ بود صادر گردید و به امضاء رسید.”‏‏

محمد خلیل جواهری مذکور در بارۀ شرایط زمانی فعالیت می گوید: ” با توجه به شرایط ‏سخت آن روز برگزاری همه تشریفات میسر نمود” ( صفحۀ ۱۳ کتاب ) و در بارۀ هدفهای فعالیت ‏لژ می آورد : ” وقتی احساس کردیم و بما هشدار دادند که مملکت در خطر است از فعالیت علیه ‏عناصرو دستجات مخالف کوتاهی نکردیم…طی جنجال سه ساله نفت ما زیر زمین فعالیت می ‏کردیم. در این مدت دو بار مراکز فعالیت لژ ما مورد سوء ظن و تعقیب مقامات دولتی قرار ‏گرفت ولی با کمک دوستانی که در دستگاه دولت وبه خصوص شهربانی داشتیم از تعرض ‏مصون ماند.” ( ص ۲۷ کتاب ) و بازدر بارۀ فعالیت سیاسی لژ پهلوی ( که ایشان مدعیند ‏براثر اعتراض نامش تبدیل به همایون شد) در صفحه های ۱۱ و ۱۲ کتاب از قول جواهری ‏آمده است: ” بخاطر دارم در یکی ازجلسات یکی ازاعضای جوان لژ پیشنهاد کرد که از این پس ‏در سیاست روز دخالت نکنیم … روز بعد برا ی اینکه بکارگردانان لژ ثابت کنم که او با دکتر ‏محمد مصدق نخست وزیر ارتباط دارد بوسیلۀ کار آگاه مخصوص نخست وزیر که متأسفانه در ‏واقعۀ ۲۸ مرداد ۳۲ کشته شد اسامی کسانی را که فردای آن روز به خانه شمارۀ ۱۱۰ ” ‏مصدق ” آمده بودند بدست آوردیم و معلوم شد جوان مذکور یک روز پس از پیشنهاد عدم مداخلۀ ‏درامور سیاسی دوساعت با دکتر مصدق درخلوت گفتگو می کرده است. پس از این حادثه در ‏روزها ئیکه این جوان دراثر… شرکت می کرد ازگفتگو درامورسیاسی و تشریح کارهای سقوط ‏دکتر مصدق خود داری می کردیم.”‏

‏‏◀‏ رابطۀ لژ پهلوی با انتلیجنت سرویس انگلیس:‏

‏ در بارۀ رابطه این لژ با انتلیجنت سرویس انگلیس نویسنده در صفحات ۵۱۷ و ۵۱۸ و ۵۱۹ ‏کتاب از قول دکتر اسکندانی فرماسون عضو این لژ می نویسد: ” چند ماهی درلژ کار می کردم ‏تا اینکه برای انجام مأموریتی مجبوربه مسافرت به رضائیه شدم طبق رسوم قدیمی ودیرینۀ ماسون ‏ها موضوع و مقصد مسافرت را به اطلاع جواهری استاد اعظم لژ رسانیدم . ولی ایشان بمن گفتند ‏فعلاً دوهفته ای مسافرتتان را بعقب ییندازید. پرسیدم چرا ؟ وبچه دلیل ؟ او درجواب گفت: بزودی ‏یکی از مأمورین انتلیجنت سرویس به طهران می آید و می خواهد تو را ملاقات کند. از شنیدن ‏این جمله به شدت بر آشفتم … با صدای بلند گفتم: من چه ارتباطی با انتلیجنت سرویس دارم ؟ … ‏این جملات اعتراض آمیزمن سبب دخالت چند نفر دیگری که حضور داشتند شد و آنها هم در ‏بحث ما شرکت کردند. و یکی دو نفرکه از ذکر نامشان معذورم، گفتند: عصبانیت شما بیهوده است ‏ما هم چنین ملاقاتهائی کرده ایم.”‏

‏◀ ‏رابطۀ لژ پهلوی با شاه و عضویت شاه در این لژ:‏

‏ آقای رائین دربارۀ علت انحلال لژ پهلوی درصفحه ۱۰۰ کتاب مذکور می نویسد: ” بتدریج ‏احساس شد که وجود باشگاه حافظ ( باشگاهی که لژ پهلوی برای ادارۀ فعالیت ها، ضد ‏حکومت مصدق ایجاد کرده بود . به نقل از ص ۲۵۷ کتاب ) و دخالتهای بی مورد و بی جای ‏فراماسونها درامور مملکت لازم نیست، بدین سبب دستورانحلال باشگاه مذکور داده شد.”‏

برای اینکه معلوم شود دستور انحلال از طرف یک مقام فراماسونری صادر شده است و ‏این مقام که بوده است به کتاب خود رائین مراجعه می کنیم . وی در صفحۀ ۴۵۰ کتاب می ‏نویسد: ” جریان او ( مراد جواهری است ) بعرض شخص اول مملکت رسید و معظم له به ‏موقع دستور دادند که سازمان منحل وغیر قانونی شود.”‏
و برای اینکه معلوم شود مقصود ازانحلال و غیر قانونی شدن چیست باز به صفحات ۸۳ و ۸۴ ‏کتاب مذکور بر می گردیم:‏

اختلافاتی نیزبین اعضاء لژهمایون روی داد که سر دستۀ مخالفان سپهبد حاج علی کیا بود. ‏سپهبد کیا که مأمور بود لژ همایون را تعطیل کند به عده ای ازاعضاء تکلیف استعفا کرد . و با ‏استعفای ۱۵ نفر از طرفداران او به محمد خلیل جواهری نیز تکلیف استعفا شد. خود جواهری نیز ‏در این باره گفته است: … چند باربمن اخطارگردید که مستعفی شوم ولی مدتی مقاومت کردم و ‏سرانجام پس ازچند ماه مذاکره خصوصی و وساطت دکترسید حسن امامی امام جمعه تصمیم گرفتم ‏برای مدت سه ماه کار لژ را متوقف کنم.‏
‏ چون درقانون اساسی فراماسونری قید شده است که اگرلژی سه ماه بدون عذرموجه فعالیت ‏نکند بخودی خود تعطیل ومنحل می شود . لذا من هم ازاختیاراتی که داشتم استفاده کردم سه ماه ‏کارلژ را متوقف ساختم و بدین ترتیب آن را منحل کردم.‏

پس ازاعلام انحلال به اعضای لژهمایون اطلاع دادم که می توانند در لژ جدید ( مولوی ) که ‏مقدمات تأسیس آن کاملاً فراهم شده است فعالیت کنند.‏‏

بدین ترتیب معلوم است که شاه بعنوان مقام فراماسونی تصمیم گیرنده، دستورانحلال لژ را ‏صادرکرده است. زیرا تصمیم به انحلال لژ را – بنا به نوشتۀ آقای رائین – جز یک مقام ‏فراماسونی مافوق نمی تواند اتخاذ کند.‏

و بازازگفتۀ جواهری روشن می شود که لژ پهلوی با تبدیل شدن به لژ مولوی در واقع تصفیه ‏شده است.‏

لژ پهلوی و وابستگیهایش با صهیونیسم و بهائیت:‏

لژپهلوی با صهیونیسم بین المللی وبهائیان نیز وابستگیهای بسیارمی داشته است. ازآنجا که ‏پرداختن بدین قسمت نوشتۀ حاضررا بیش از حد به درازا می کشد بناچارخواننده را به فهرست ‏اسامی اعضاء این لژ رجوع می دهیم و فراوانی شمار صهیونیست های عضو وهم بهائیان مبین ‏این وابستگیها … بود. مضافاً براینکه بودجۀ فعالیت ها را اینان تأمین می کرده اند.‏

حال که معلوم شد فراماسونری ازبدو پیدایش یکی ازهدفهای خود را ازمیان برداشتن مردان ملی ‏و میهن دوست وبطریق اولی مصدق قرارداده بود( در واقع مصدق ۴۰ سال ازعمررا زندانی ‏فراماسون ها بود و هم اکنون هم جسمش در زندان آنها است)، ببینیم در دوران مصدق، ‏فرماسونرها چه حال و روزی یافتند: ‏

‏‏◀‏ فراماسونری و روزگار آن در دورۀ حکومت ملی مصدق :‏

‏ طلوع حکومت ملی موجب ومقارن ازبین رفتن بسیاری ازلژهای فراماسونی در طهران و ‏شهرستانها است:‏
‏۱ – لژ شماره ۱۳۰۵ بنام پیشاهنگ: تاریخ تشکیل ۱۳۰۱ محل تشکیل شهر آبادان و اعضای ‏آن قریب به اتفاق کامندان شرکت نفت بودند . معبد این لژ به خرج شرکت نفت ساخته شده ‏بود. در موقع ملی شدن صنعت نفت اخراج کارکنان انگلیسی از آبادان لژ مزبور تعطیل و کلیۀ ‏اثاثیه و لوازم آن موقتاً به بصره حمل شد.( صفحۀ ۱۴۴ کتاب مذکور)‏
2 – لژ شمارۀ ۱۳۲۴ بنام مسجد سلیمان: تاریخ تشکیل ۱۹۲۴ – محل تشکیل مسجد سلیمان و ‏اهواز واعضاء آن انگلیسیان ومعدودی از ایرانیان بودند. با ملی شدن صنعت نفت لژ تعطیل شد ‏و معبد آن به تصرف حکومت ملی در آمد و تبدیل به محل حسابداری شرکت نفت شد. ( ‏صفحات ۱۴۵ و ۱۴۶ کتاب ) ‏
‏۳ – لژروشنائی ایران : تاریخ تشکیل ۱۹۱۹ است. اعضاء آن افسران و گروهبانان ارتش ‏مستعمراتی انگلیس و ایرانیان اعم از نظامی وغیر نظامی بودند.‏
‏ این لژ به دنبال روی کار آمدن حکومت ملی و ازبین رفتن امکان فعالیتهای ضد ایرانی از گراند ‏لژ اسکاتلند تقاضای تعطیل موقت کرد. ( صفحات ۱۰۹ و ۳۳۳ کتاب )‏
4 – لژ سن ژرژ : که تحت اساسنامه انگلیسی در آبادان تشکیل شد و با ملی شدن صنعت نفت ‏تعطیل شد.( صفحۀ ۴۵۰)‏
‏ علاوه براین لژها که با زمامداری دکتر مصدق برچیده شدند و درکتاب رائین مذکور است ‏نگاهی به فهرست اسامی کسانی که توسط حکومت ملی مصدق وبا استفاده ازاختیارات قانونی ‏ازادارات کشوری و لشگری تصفیه شدند گواه مبارزه قاطع و بی امان مصدق با تمامی عوامل ‏خارجی است.‏
‏ سراسرعمرمصدق درمبارزه گذشت. و اکنون که براثر رقابت سازمان های جاسوسی، فرا ‏ماسونها معرفی شده اند . خوب روشن می شود که چرا مشرف نفیسی، نصرالملک هدایت، تقی ‏زاده، فروغی، وثوق الدوله، قوام السلطنه، تقوی، حکیمی، سید محمد صادق طباطبائی، فهیمی، ‏محمد علی بوذری، ساعد، گلشائیان، دکتر اقبال و… ازبدوفعالیت سیاسی دکترمصدق مورد ‏حملۀ وی قرار گرفتند ودرنطق یا عمل سیاسی ای نیست که مصدق خیانتهای این خائنان را بر‏نشمرده باشد.‏
‏ بجاست دربیان اندازۀ دشمنی فراماسونها با مصدق بازبه کتاب رائین رجوع کنیم : ” ‏فراماسونها بقدری که با نخست وزیر…( مراد از این سه نقطه مصدق است- خبر نامه ) دشمنی ‏داشتند ودارند هرگز با کمونیستها مخالف نبوده اند.” ( صفحۀ ۸۷ کتاب نقل از مقالۀ ایران ما) ‏‏(۱۱) ‏

‏◀ توضیحات و مآخذ:‏

‏۱ – آدمیت، فریدون: فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، تهران، انتشارات سخن، چاپ اول، ‏‏‏۱۳۴۰ (ص ۲۰۰ ) ‏‏

۲ – پیشین – ص ۲۰۱

‏۳ – حائری، عبدالهادی، تاریح جنبش ها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، ‏مشهد، ‏آستان قدس ‏رضوی، ۱۳۶۸، صص ۱۳ ـ ۱۴ و ۲۹ ـ ۳۷ و ۴۹ ـ ۵۰‏

۴ – محیط طباطبایی، محمد: مجموعه آثار میرزا ملکم خان، تهران، انتشارات علمی، صص ( ز ‏ـ ‏ط) به نقل از ‏فراستخواه، مقصود: سرآغاز نواندیشی معاصر، دینی و غیردینی، تهران، شرکت ‏‏سهامی انتشار، چاپ سوم، ۱۳۷۷، ‏ص۵۲.‏‏

۵ – آدمیت، فریدون: «فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت» – صص ‏‏۲۰۷ – ۲۰۶ ‏‏

۶ – پیشین – ص ۲۱۱ – ‏‏۲۱۰ ‏‏

۷ ‏- پیشین – ص ۱۰۱ ‏

‏۸ – پیشین – صص ۱۰۸ – ۱۰۷ ‏

۹ – محمود کتیرائی – « فراماسونری در ایران » – انتشارات اقبال – ۱۳۴۷ – صص ۹۵ – ۹۱ ‏‏

۱۰ – دکتر ناصر تکمیل همایون « تلاش مصدق در استقرار نظام مشروطیت» – دوماهنامه فرهنگی، هنری – سال چهاردهم، شماره ۸۶، اردیبهشت ۱۳۹۱ – صص ۴۹۲ – ۴۷۸ ‏

‏۱۱ – «خبر نامۀ جبهه ملی ایران » خارج از کشور – شماره ۸ – تیرماه ۱۳۴۸ و ‏شمارۀ ۹ – ‏شهریور ‏‏۱۳۴۸ ‏

* ایرج افشار می نویسد : یکی از اسنادی که درباره‌ی احوال او (دکتر مصدق) باید آورد مرقومه‌ای ‏است از او به نگارنده در خصوص شرحی مورخ بیستم جمادی‌الاول ۱۳۲۵ قمری مربوط به ‏عضویت در «جامع آدمیت» که نخستین بار آقای فریدون آدمیت آن سند را در کتاب «فکر آزادی» ‏‏(تهران ۱۳۴۰) منتشر کرد وهمان موقع، احتیاج به توضیح داشت. آقای عبداله راست‌گو در کتاب ‏‏«یادی از مصدق» (تهران ۱۳۵۷) صفحات ۹ تا ۱۲ به این موضوع اشاره کرده و به حق توجه داده ‏است که مصدق از آن مجمع کنار رفت. ولی مرجع اطلاع خود را بیان نفرموده است. در کتاب ‏‏«مصدق و نهضت ملی ایران» هم همین نکته مورد توضیح قرار گرفته است.‏

موقعی که کتاب آقای آدمیت انتشار یافت، به ملاحظه‌ی اهمیتی که کتاب ایشان داشت، نسخه‌ای از ‏آن را به انضمام شرحی به طور سوال در موضوع تعهد‌نامه‌ی مورد سخن نوشته بودم، توسط آقای ‏دکتر غلام‌حسین مصدق به خدمت مرحوم مصدق فرستادم. آن بزرگوار پس از چند روز، جوابی ‏فرستاد. ولی متاسفانه آن‌را به انضمام نامه‌های دیگری که از ایشان داشتم از دست دادم. اما ‏خوش‌بختانه فرصتی دیگر دست داد و طی سوال مجددی همان پرسش را تکرار کردم. مرحوم ‏مصدق جوابی گویا و روشن نوشت که آن شرح را حفظ کرده‌ام و اینک به طبع می‌رسانم تا از زبان ‏آن مرحوم و به طور غیر مستقیم به تمام گفت‌وگو‌ها خاتمه داده شود.‏

ولی محمد خلیل جواهری پس از مسافرت حنا ابوراشد این برنامه را ‏تعقیب می کرد. در سال ۱۳۳۰ ‏‏(اوایل حکومت مصدق) نماینده دیگری به نام «خلیل ابوالخدود» را به تهران فرستاد. ‏مأموریت او ‏تهیه مقدمات تشکیل لژ فراماسونری و تعیین هفت نفر اعضای اولیه این لژ بود که می بایست ‏عضویت ‏آنها در فراماسونری محرز باشد. این هفت نفر جز محمد خلیل جواهری عبارت بودند از ‏دکتر احمد هومن، دکتر ‏محمود هومن، محمدعلی امامی، جعفر رائد، محمد قریشی، ارنست پرون، ‏میراسلاو با دین. نام لژ نیز خود شاه ‏‏«پهلوی» پیشنهاد شد و خلیل ابوالخدود با تقاضای تشکیل لژ از ‏طرف نامبردگان به قاهره بازگشت. ‏

فرمان تشکیل لژ پهلوی به تاریخ ۲۴ نوامبر سال ۱۹۵۱ (سوم آبان ۱۳۳۰ ) به نام اشخاص فوق ‏الذکر صادر شد و ‏محمد خلیل جواهری که عملاً رئیس لژ شده بود فعالیت خود را برای جلب ‏اعضای تازه و توسعه لژ آغاز کرد. ‏

‏**ایرج افشار « مصدق در تاریخ » راهنمای کتاب بیست و یکم ، ۸ – ۱۲ ( آبان – اسفند ۱۳۵۷ ‏‏– صص ۵۸۸ – ۵۷۵‏

‏◀ نقش ‏ارنست پرون دوست محرم سوئیسی شاه در لژ پهلوی ‏

ارتشبد فردوست در ‏کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی می نویسد: «پرون از بنیانگذاران ‏فراماسونری و لژ پهلوی بود. تصور می کنم در ‏سال ۱۳۳۳ بود که یک روز پرون مرا نزد شخصی ‏برد که خانه اش در خیابان نادری در یک ده متری فرعی واقع ‏بود. قبل از ورود پرون گفت: «این ‏شخص رئیس فراماسونری است و وقتی دست داد دستش را ببوس! » به اتاق ‏وارد شدیم. فرد بلند قد ‏و تنومندی روی پوستین نشسته بود و قلیان می کشید و اطراف اتاق تعدادی پشتی و چند ‏صندلی قرار ‏داشت. پرون تعظیم کرد و دستش را بوسید. ولی من به توصیه او عمل نکردم و فقط دست دادم. ‏رئیس ‏فراماسونری مرا می شناخت و چند جمله ای با من صحبت کرد (مسلماً پرون قبلاً مرا تمام و ‏کمال معرفی کرده بود.) ‏پرون در حضور او با من صحبت کرد و گفت: ایشان پذیرفته اند که شما ‏فراماسون شوی و این بزرگترین شانس ‏توست.» و افزود که اشخاص مهمی از جمله بسیاری از ‏وزرای موفق در سازمان ایشان اسم نوشته اند که از ‏همقطاران تو (نظامیان) هم هستند و از جمله ‏مهدیقلی علوی مقدم را نام برد (علوی مقدم ها دو برادربودند. ‏مهدیقلی سپهبد رئیس شهربانی شد و ‏ناصرسپهبد رئیس دادرسی ارتش شد) وقتی خارج شدیم پرون توضیح بیشتری ‏داد وگفت: «ایشان ‏عراقی است ورئیس فراماسونهای خاورمیانه است وهرکاری دلش بخواهد دراین کشورها ‏انجام می ‏دهد وخیلی مناسب است که توهم در این سازمان اسم بنویسی! » بعدها متوجه شدم که این فرد محمد ‏‏خلیل جواهری نام دارد و رئیس «لژ پهلوی» است که با اجازه محمدرضا تأسیس شده است.‏. ماجرا ‏را به محمد رضا گفتم. اوگفت: او را خوب می شناسم و خوب است که تو هم عضو شوی. اما ‏برای نام نویسی مجبور نیستی و هر طور راحت تری عمل کن!» من نیز طبق سلیقۀ خود عمل کردم ‏و دنبال موضوع را نگرفتم
‏** خاطرات ارتشبد حسین فردوست – «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» جلد اول – انتشارات ‏موسسه اطلاعات – ۱۳۷۰ – صص ۱۹۳ -۱۹۲

*در ادامۀ آن آمده است : « سند زیر جایگاه « لژ پهلوی در تاریخ فراماسونری ایران و چگونگی فراماسون شدن محمد رضا پهلوی را نشام می دهد. گزارش مورٌخ ۱۰ / ۶ / ۱۵۲ ساواک چنین آمده است :

ساعت ۲۰ روز ۵/۶/۵۲ آقای براتلو که یکی از استادان قدیمی ماسونی می‌باشد در هتل ونک طی مذاکرات دوستانه‌ای اظهار داشت‌: زمانی که جلسات فراماسونری در منزل ملکه توران به وسیله ذبیح‌الله ملک پور تشکیل می‌شد شرایط ورود مشکل بود و هر شخصی را امکان ورود به فراماسونری دست نمی‌داد. وی اضافه کرد شبی که آقای پهلبد وزیر فرهنگ و هنر وارد جرگه ماسونی می‌شد وقتی من او را برهنه کردم و کسوت مخصوص به او پوشاندم در شگفتی خاصی فرو رفت‌. مرحوم حسنعلی منصور نخست وزیر سابق را آقای هویدا وزیر دارایی آن موقع پیشنهاد کرد و من شخصاً با عضویت حسنعلی منصور مخالفت کردم و آقای گلشائیان از این بابت بی نهایت از من ناراحت شد ولی من ایشان را متقاعد کردم که منصور شایستگی پذیرش دستگاه ماسونی را ندارد. علی جواهرکلام که در آن موقع از گردانندگان اصلی تشکیلات ماسونی بود، شخص اول مملکت را تا پشت پرده درب لژ هدایت کرد ولی به عرض رسانید که درباره شخص اعلی حضرت استثنائاً تشریفات را انجام نمی‌دهیم ولی پیشبند افتخار می‌پوشانیم‌. زیرا ناچاراً لازم است تا حدی قسمتی از اصول رعایت گردد و در غیر این صورت امکان ورود به لژ میسر نیست اما در حال حاضر دکتر احمد علی‌آبادی روی سهل‌انگاری و بی دقتی بزرگترین لطمات را به جامعه فراماسونری در ایران وارد می‌سازد و در پذیرفتن اشخاص‌، بی‌دقت و توجه می‌باشد. وی افزود چون علی آبادی مورد توجه آقای مهندس شریف امامی استاد اعظم می‌باشد هیچ کار نمی‌توان کرد.

نظریه چهارشنبه‌: اظهار مطالب بالا از جانب آقای براتلو صحت دارد. ضمناً باتوجه به این که مذاکرات دوستانه انجام شده است‌، هرگونه تحقیق مستقیم موجب شناخته شدن شنبه خواهد گردید.

این صحبتها را همه جا می‌کنند برای آنکه به جمعیت ماسونی خود ارزشی بدهند. این مراسم یک تشریفات عهد کهنه پرستی است و امروز گمان نمی‌کنم کسی حاضر شود این مراسم را اجرا نماید و این افرادی که فریب این حرفها را خورده و دارند می‌خورند برای آن است که منصبی و مقامی بگیرند. ]دستخط نصیری‌[

‏*«… در شرفیابی که آقای دکتر سعید مالک به حضور شاهنشاه آریامهر حاصل نموده، به منظور ریاست یکی از آقایان ‏دکتر منوچهر اقبال، دکتر سیدحسن امامی و مهندس شریف‌امامی، رئیس مجلس سنا ، پیشنهاداً به شرف عرض رسانیده و به علت کهولت وعدم قوۀ شنوایی آقای دکتر سعید مالک ، شاهنشاه ‏آریامهر، آقای مهندس شریف‌امامی را جهت سرپرستی لژ بزرگ ایران انتخاب فرمودند و گفته شده است پس از تشکیل لژ بزرگ ایران کماکان ارتباط این لژ با لژ گرندواوریان فرانسه برقرار خواهدشد
آقای سعید مالک همه ماهه به حضورشاهنشاه آریامهر شرفیاب وکلیۀ اخبارمربوط به ماسون ها ی ایران را به شرف عرض می رساند وهم چنین کلیه فعل وانفعالات واسمی مسئولین لژها و پذیرش اعضای جدید را مستقیماً به شرف عرض همایونی می رساند.

متن سوگندنامه ماسون ها به شرح زیر می باشد: « من به کتاب آسمانی سوگند یاد می کنم که به مقام سلطنت خیانت ‏ننموده نسبت به وطن وفادار باشم و قوانین مملکتی را مو به مو اجرا کنم و هیچ وقت دروغ نگویم و با شرف و ‏صمیمی باشم و در مورد برادران وفادار بوده و باشم. » متن سوگندنامه توسط رئیس قرائت و اعضاء آن را تمرین و ‏تکرار می نمایند. جلسات متشکله لژی که آقای هویدا، نخست وزیر، عضویت آن را دارا می باشد، در منزل مشارالیه ‏و یا منزل آقای جواد منصور تشکیل می گردد. (سند ساواک- ۱۳۴۷/۷/۱۸)‏
و درسند دیگر ساواک، مورخ ۱۳۵۱/۷/۱۷، چنین می خوانیم:‏
برای احداث ساختمان فراماسونری در اطراف شهریار تهران، مبلغ ۹ میلیون تومان هزینه برآورد شده که از آن ‏مبلغ، ۴میلیون تومان اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر اعطا و ۲میلیون تومان آقای امیرعباس هویدا، نخست ‏وزیر، داده اند و ۵۰۰ هزار تومان نیز مرحوم جمشید یگانگی پرداخت نموده بودند. هنگامی که آقای شریف امامی ‏موضوع را به عرض شاهنشاه می رساند، می فرمایند: همه اعضاء پولدارند و بایستی کمک کنند. لذا، کمیسیونی با ‏شرکت آقایان علی مرندی و مصطفی تجدد و کاظم کورس و عباسقلی گلشائیان و چند نفر دیگر جهت جمع آوری بقیه ‏پول تشکیل یافته است.‏

*** فردوست، حسین؛ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی؛ ج ۲، تهران: انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۱، صص ۲۴۷ – ۲۴۵ .‏

« روز۱۳ / ۲ / ۴۸ دکتر منوچهر اقبال رییس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت ملی نفت دکتر صدر نماینده مجلس ‏‏شورای ملی و عضو حزب پان ایرانیست را احضار و اظهار داشته در مسافرتی که به همراه آقای نخست وزیر به ‏‏اروپا می رفته آقای نخست وزیر گفته است حزب پان ایرانیست در اروپا نشریه مخصوصی علیه فراماسونرهای ایران ‏‏منتشر و نسبت به آنها فحاشی کرده است. در حالیکه فعالیت فراماسونری در ایرن با اجازه شاهنشاه صورت می ‏‏گیرد و با اینکه رایین در کتاب خود نامی ازمن نبرده ولی من صریحا می گویم ۱۷ سال است فراماسونرم ودرزمان ‏‏نخست وزیری نیز فراماسون بودم و هیچ ابایی ندارم از اینکه صریحاً این مطلب را بیان دارم. دکتر اقبال افزوده نه ‏‏تنها من بلکه شریف امامی رییس مجلس سنا، عبدالله ریاضی رییس مجلس شورای ملی و بسیاری دیگر از مقامات ‏‏مملکتی عضو سازمان فراماسونری می باشیم و عضویت ما در این تشکیلات با اجازه شاهنشاه آریا مهر صورت می ‏‏گیرد.‏»

منبع: از اسناد ساواک به نقل از سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی

*دکتر منوچهر اقبال متولد ۲۱ مهر ۱۲۸۸ در کاشمر خراسان و متوفی در ۱۴ آذر ۱۳۵۶ در تهران می باشد .
‏« اقبال قریب چهل سال بازیگر صحنه­ی سیاسی ایران بود. پنج بار وزیر بهداری، دو بار وزیر راه یک ‏بار وزیر کشور، ‏یک بار وزیر پست و تلگراف و وزیر فرهنگ و یک بار نخست­وزیر شد. او تنها کسی ‏است که تمام مشاغل ده‌گانه­ی ‏مهم کشور را در دوران مشروطه عهده‌دار بوده است. آن مشاغل عبارتند ‏از: نخست­وزیری، وزارت، سفارت، ‏استانداری، وزارت دربار، استادی و ریاست دانشکده و دانشگاه، ‏سناتوری، وکالت مجلس و بالاخره ریاست شرکت ‏ملی نفت ایران. غیر از مشاغلی که نام برده شد، اقبال ‏مشاغل متعدد دیگری داشت، در ۱۵ دانشگاه و مدرسه­ی ‏عالی عضویت یا ریاست هیئت امناء با او بود. ‏تقریبا به تمام کشورها سفر کرد و از بیشتر کشورها نشان گرفت.‏»(منبع: عاقلی، باقر؛ شرح حال رجال سیاسی ‏و نظامی ایران، صص ۱۶۶- ۱۶۵)
منوچهر اقبال و اسد الله‌ علم که خود را«غلام خانه‌زاد»معرفی می‌کردند.اقبال علنا در مجلس گفته ‏بود که فقط در برابر شاه‌ مسئولیت دارد. به بیان دیگر ﺟﺰ ﻗﺒﻮل و اﺟﺮای «ﻓﺮاﻣﯿﻦ ﻣﻠﻮﮐﺎﻧﻪ» وﻇﯿﻔﻪ ای ﺑﺮای ﺧﻮد ﻧﻤﯽ شناخت و ‏ در مقام نخست وزیری “غلام جان نثار” امضا می‌کرد.

ادامه دارد


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.