آنچه شریعتی در خشت خام دید

جمعه, 2ام تیر, 1396
اندازه قلم متن

در تاریخ روشنفکری ایران معاصر نام هیچ رو شنفکر و اهل قلمی به اندازه علی شریعتی در خشنده و بزرگ نیست،این درخشندگی نه الزاما به دلیل اعتبار اندیشه های او در برساختن مدینه فاضله ای است که تبلیغش را می کرد بلکه به دلیل قوت بیان و صلابت قلم او در تهیج و ترغیب جوانان و دانشجویان ایرانی در جهان دو قطبی به اسلام انقلابی بود.

در زمانه ای که به واسطه سیطره اندیشه چپ در دانشگاه های ایران فضای آرمانی سیاسی در ایران می بایستی شبیه به مسکو یا پکن می شد او از اسلامی سخن می گفت که عدالت و برابری و آزادی را توامان به جامعه عرضه می کرد و آنچنان در سخن سرایی در خصوص این اسلام چیره دست بود که روی دست روحانیت آن زمان برخاست و چون زبانی گیرا برای ارتباط با بدنه مردم داشت منابر روحانیون طراز اول آن دوران را نیز کم رونق و کم اثر کرده بود.

او نخستین کسی بود که از اسلام سخن می گفت اما از روحانیت فاصله داشت. نه تنها نسبتی با حوزه علمیه قم نداشت که علیه آن نیز بود. ودر لابه لای آثارش می توان به روشنی آنها را یافت آنجا که در پیوند خودش با محمد مصدق نخست وزیر وقت ایران می نویسد: اکنون، خوشبختانه، همان‌طور که دکتر مصدق تز “اقتصاد منهای نفت” را طرح کرد، تا استقلال نهضت را پی‌ریزی کند و آن‌را از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری سابق آزاد سازد، تز “اسلام منهای آخوند” در جامعه تحقق یافته است و این موفقیت موجب شده است که هم اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطایی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجر و طرز فکر منحط و جهان‌بینی انحرافی و خرافی و جهالت‌پرور و تقلیدسازی، که مردم را عوام کالانعام بار آورده بود و روشنفکر را دشمن مذهب و ترسان و گریزان از اسلام،کرده بود آزاد شود(مجموعه آثار ۱ / با مخاطب‌های آشنا / ص ۸)

یا در جای دیگری برای رد صلاحیت روحانیت به عنوان پیشگام انقلابی علیه ساختار سیاسی حاکم می نویسد: “آنان (روحانیون) نیز هم‌چون سیاست‌مداران ، در یک نظام شکل‌گرفته منجمد، از عناصر محافظه‌کار و دم و دستگاه‌دارهستند و نه می‌توانند و نه می‌خواهند و نه می‌فهمند. بنابراین آنان نمی‌توانند آغاز کننده یک انقلاب مردمی باشند”(مجموعه آثار ۲۷ / بازشناسی هویت ایرانی اسلامی / ص ۲۴۳)

در جای دیگری و در خصوص ویژگیهای ذاتی صنف رو حانیت می نویسد: متولیان رسمی مذهب، بر خلاف متفکران و دانشمندان و صاحب‌نظران غیرمذهبی، مخالف خود را مخالف خدا و دین خدا تلقی می‌کنند و خود را نماینده خدا و صاحب امتیاز رسمی از جانب خدا! و این است که اختلاف فکری یا علمی فردی با این تیپ‌ها به زودی تبدیل به جهاد مقدس میان کفر و دین، و شیطان و الله، و نجس و پاک، و ظلمت و نور می شود! و در این صورت، هر وسیله‌ای برای کوبیدن باطل و غلبه حق مجاز است، حتی توطئه‌های ناجوانمردانه و جعل و دروغ و پرونده‌سازی و پاپوش‌دوزی! (مجموعه آثار ۱۹ / حسین وارث آدم / ص ۸)

آنچه پس از انقلاب ۵۷ و با فرو نشستن غبارها از چهره آیت الله خمینی هویدا شد صحت و سقم نظرات شریعتی نسبت به روحانیت را تائید کرد. اما فرزندان معنوی شریعتی که سازمان مجاهدین خلق را پایه گذاردند و دانشگاهیان طرفدار او و حتی خودش به قدرت واقعی خودشان آگاه نبودند.

آنها اگرچه میان مردم خوش در خشیده بودند اما زبانی که با آن سخن می گفتند توده ها را نمی توانست حرکت دهد.اسلام شریعتی برای دانشگاهیان و جوانان جذبه داشت اما قادر به رهبری توده ای که سالهای سال روحانیت را به عنوان نماد اسلام می شناخت نبود و نمی توانست رقیبی جدی برای رو حانیت در آن سالهایی باشد که تعداد دانشجویان در ایران کمتر از صد هزار نفر وبی سوادی بالای پنجاه درصد بود.

روشنفکران دینی و در راس همه آنان شریعتی بی آنکه بدانند و بخواهند جاده صاف کن روحانیت برای به دست گرفتن حکومت شدند چون نتوانستند نسبت به خطر قدرت گیری رو حانیت در ایران که نماد آن آیت الله خمینی بود با رژیمی که علیه آن مبارزه می کردند به تفاهمی دست یابند. امروز هیچ یک از هوادارن شریعتی نمی گویند آنچه اکنون وجود دارد چیزی است که شریعتی برای آن مبارزه می کرده است یا کارنامه به جای مانده از حکومت ۳۸ ساله روحانیت در ایران را پر بارتر از حکومت ۳۷ ساله محمدرضا پهلوی قلمداد کنند. اما آنان همگی باید بپذیرند که تعجیل در براندازی رژیم پهلوی بی آنکه در پی تدبیر جایگزین مناسبی برای آن باشند خطایی بزرگ بوده است،خطای همراهی با روحانیت که نسبتی با جمهوریت و مدرنیته و دنیای جدید نداشت خطایی قابل گذشت نیست.

اشتباه استراتژیک روشنفکران دینی چون شریعتی زمانی رخ داد که با سخن سرایی از اسلام سیاسی و انقلابی وزن و برد خودشان را برای پیاده سازی آنچه می خواستند در نظر نگرفتند و به روحانیت از چشم تخفیف نگریستند و از سازمان قوی آنان در حوزه غفلت کردند و نا آگاهی توده مردم را در آن مقطع زمانی دست کم گرفتند.حمله آنان به رژیم پهلوی موثر بود اما رهبری توده مردم را نتوانستند عهده دار شوند و شراکت آنان با روحانیت در قدرت دیری نپائید و با استعفای مهدی بازرگان عملا پایان یافت.

امروز عده ای از منتقدان وضع موجود با حمله به شریعتی او را در پیشامد وضعیت کنونی ایران مقصر قلمداد می کنند اما واقعیت آن است که سهم او از شرایط کنونی ایران بسیار کمتر از کسانی چون رهبران وقت جبهه ملی، چپ ها، مجاهدین و… در همراهی با آیت الله خمینی است. صحت آنچه شریعتی در خصوص روحانیت می گفت امروز بر همگان آشکار شده است با این تفاوت که او بی آنکه آنها را در سریر قدرت ببیند کارنامه آنها را دیده بود همانند آنچه پیران در خشت خام می بینند امروز اما ۴۰ سال پس از خاموشی شریعتی عده ای او را معلم مقصر انقلاب قلمداد می کنند اما او اگر تقصیری هم داشته است اما در ماههای منتهی به پیروزی انقلاب ۵۷ روشنفکرانی که پشت سر آیت الله خمینی قرار گرفتند حق ندارند به شریعتی تعریض کنند چرا که جرم آنان سنگین تر است.

شریعتی نه رهبر جریان سیاسی بود و نه چنین داعیه ای داشت و نه در هنگامه تغیرات انقلابی در قید حیات بود،بنابراین حمله روشنفکران سکولاری که در آن زمان پشت آیت الله خمینی ایستادند به شریعتی بی وجه تر از آن است که بدان پاسخی داده شود.آنچه بر سر روشنفکری دینی و کسانی چون عبدالکریم سروش پس از انقلاب و به ویژه پس از شکست اصلاحات سیاسی محمد خاتمی رفت نیز موید آن است که این جریان نه تنها پیش از انقلاب نتوانست شناخت درستی از روحانیت در صحنه عمل سیاسی داشته باشد بلکه پس از انقلاب نیز راه باطلی پیمود. از این جهت که همواره در پی اصلاح سیستمی بوده است که تمامیت خواهی در آن بسیار بیشتر از رژیم گذشته است.

امروز اگر چه وضعیت رو به رشد سکولاریزم در ایران که ناشی از شکست پروژه اصلاحات وسرکوب خونین جنبش سبز است روشنفکران دینی را در موقعیت دشواری برای دفاع از پروژه فکری اشان قرار داده است و سبب ساز همدلی و نزدیکی بیشتر آنان با رو شنفکران سکولار در نقد عملکرد کارنامه جمهوری اسلامی شده است اما باعث نشده است که آنان از سودای شکل دهی به جمهوری اسلامی دموکراتیک دست بردارند.

آیت الله هاشمی رفسنجانی در یکی از واپسین برنامه های سیاسی و تلاشهای خود در اصلاح ساختار قدرت پیش از آنکه بدرود حیات گوید با نیم نگاهی به جانشینی سید حسن خمینی تلاش ناکامی برای فرستادن او به مجلس خبرگان داشت. بعد از او و در شرایط فقدان هاشمی اصلاح طلبان چشم هایشان را به تلاشهای حسن روحانی برای اصلاح ساختار قدرت پس از در گذشت احتمالی آیت الله خامنه ای در دولت آینده دوخته اند.

تلاش مرحوم آیت الله هاشمی در تثبیت سید حسن خمینی در مجلس خبر گان ناکام ماند و میراث او در دانشگاه آزاد نیز که حیاط خلوت اصلاح طلبان بود به چنگ حاکمیت افتاد. اصلاح طلبان اگرچه پیروز انتخابات دوازدهم ریاست جمهوری شدند اما سودای آنان در ساختن جمهوری اسلامی دموکراتیک با فرمان آتش به اختیار آیت الله خامنه ای در آستانه شکل گیری دولت دوازدهم مجال اندکی برای بروز خواهد داشت .

مناقشات اخیر در باب ولایت و حکومت تنها بخشی از ماجراست. نوک کوه یخی که از دور پیداست. سالگرد درگذشت شریعتی برای شارحان او پس از چهل سال همچنان مجالی است تا شناخت او از روحانیت را تحسین کنند و به روحش درود بفرستند.

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.