فریبا داوودی مهاجر: جایی که زنان وکیل هم قربانی خشونت خانگی‌اند

جمعه, 10ام شهریور, 1396
اندازه قلم متن

اولین وکیلی که حاضر شد به رایگان از «قربانیان خشونت خانگی» دفاع کند «مهری» بود. اگر تعدادی از وکلا به فراخوان ما پاسخ مثبت می‌دادند، موفق می‌شدیم به این قربانیان، که معمولاً زیر فشار اقتصادی هم هستند، کمک کنیم تا با عبور از پیچ‌وخم‌های قانونی، خود را از زیر بار خشونت و آزار نجات دهند و زندگی بدون بحران و ترس را تجربه کنند.

اما روایت اولین وکیل داوطلب ما تعجب‌آور بود، به خصوص وقتی که به من گفت که تا هفت سال، و با وجود این که مدرک کارشناسی ارشد حقوق و دفتر وکالت داشته و به ده‌ها پرونده‌ی خانوادگی رسیدگی کرده، نمی‌دانسته و یا نمی‌خواسته که بداند خودش هم قربانی خشونت است. مهری می‌گوید: «من، به عنوان وکیل، قادر به تشخیص دردها و زخم‌های زندگی خودم نبودم، و شاید فقدان دانایی و یا سرکوب نیازهایم مانع از درک درست موقعیتی شده بود که در آن قرار داشتم، و این واقعیت بخشی از تجربه‌ی زندگی من بود، بخشی که هراس داشتم با آن روبه‌رو شوم و از آن رهایی پیدا کنم. من رفتارهای همسرم را نمی‌دیدم و آن را انکار می‌کردم.»

این وکیل دادگستری که، همسرش نیز فرد تحصیل‌کرده‌ای بوده، چنین ادامه می‌دهد: «من صدای خوبی داشتم، و از همان بچگی رسم شده بود که در محافل خانوادگی ترانه‌ای بخوانم. در تمام طول تحصیلم، کلاس آوازم را پابه‌پای درس‌های حفظ‌کردنی و سخت حقوق پیش بردم. آواز برای من دریچه‌ای برای ارتباط با جهان پیرامونم بود. سختی‌ها و خستگی‌ها را با آواز به نشاط تبدیل می‌کردم، و وقتی عاشق شدم همیشه برای عشق‌ام زمزمه می‌کردم .ما ازدواج کردیم، در حالی که شب عروسی هم برای مهمانان چند بیتی خواندم، و همان شب عروسی بود که همسرم به من گفت: مهری جان، مهرت را به دل من بریز و فقط برای من بخوان! برای من فرقی نمی‌کرد که کجا بخوانم، و برای همین خانه شد جایی برای آن که همچنان بخوانم. ولی پس از مدتی، همسرم از من خواست که کلاس‌های آواز را رها کنم تا وقت بیشتری با هم بگذرانیم. من تصمیم گرفتم از تعداد پرونده‌هایم کم کنم ولی کلاس را ادامه دهم، اما او اصرار داشت که کلاس آواز نروم. حاضر شدم فقط ماهی یک ساعت به کلاس بروم، ولی پاسخ او این بود: همین که گفتم، نباید بروی، تکرار هم نمی‌کنم! از حرفش جا خوردم و حتی ترسیدم، ولی مقاومت من فایده‌ای نداشت، به خصوص که سر این جریان یک هفته با من قهر کرد. شام و ناهار نخورد و حتی روی مبل خوابید.»

از مهری سؤال کردم: «آیا، به عنوان یک وکیل دادگستری، به نشانه‌های خشونت توجه نکردی؟» و جواب او این بود: «اصلاً! متأسفانه ما به عنوان دانشجو یا کارآموز وکالت، در این زمینه درسی در دانشگاه نداریم، و اصولاً خودم هم از این منظر به موضوع نگاه نکرده بودم.»

مهری در ادامه‌ی روایت زندگی‌اش چنین می‌گوید: «مدتی بود منزل‌مان را عوض کرده بودیم و به آپارتمان نقل مکان کرده بودیم. تولدم بود و مهمان‌هایمان تازه رفته بودند. همسرم برایم گوشواره‌ی مرواریدی خریده بود. همین‌طور که داشتم جمع‌وجور می‌کردم، دستم را گرفت و گفت: یک خواهش دارم، رد نکن! ببین، خانه‌ی ما آپارتمان است و ممکن است صدای قشنگ تو را همسایه‌ها بشنوند! ما هم مردم را نمی‌شناسیم، برای خودت می‌گویم، وکیل دادگستری هستی و هزار حرف پشت سرت می‌زنند! او در واقع از من خواست که دیگر هیچ کجا نخوانم، لال شوم، چون نخواندن برای من مانند لال شدن بود. منگ شده بودم و بقیه‌ی سخنرانی و نصایح و استدلال‌هایش را نمی‌شنیدم. انگار گلویم را گرفته بود و می‌خواست من را خفه کند. آن شب دعوای سختی کردیم، و اولین بار بود که کشیده‌ای به صورتم زد، در حالی که من باردار بودم. چهار ماه به خانه‌ی مادرم رفتم، و با پادرمیانی بزرگ‌ترها و تعهد همسرم و به خاطر این که پای بچه‌ای در میان بود، به خانه برگشتم.»

«اما داستان من همچنان ادامه یافت، تا این که پس از تولد بچه‌ی اول، همسرم از من خواست وکالت را موقتاً کنار بگذارم، و وقتی من مخالفت کردم تهدید به طلاق کرد، و اتفاق‌هایی در زندگی من افتاد که اعتماد به نفس و استقلال اقتصادی و هویت انسانی من را نابود کرد. فکر می‌کردم یک قربانی هستم و توانایی هیچ عملی را ندارم و چشم‌اندازی مقابل من نیست. آینده را سیاه می‌دیدم، تا این که همکار وکیلم، دوست سال‌های دانشگاه، به کمک من آمد و گفت اگر فکر می‌کنی خشونت با معجزه از بین می‌رود سخت در اشتباه هستی! او درباره‌ی نشانه‌های خشونت علیه زنان و پیامدهای آن حرف می‌زد، و بروشورهایی برایم می‌آورد. متعجب می‌شدم که چطور، با وجود مدرک کارشناسی ارشد حقوق، یا از این نکته‌ها بی‌اطلاع‌ام و یا بسیاری از تعاریف را به درستی نمی‌دانم. من می‌دانستم خشونت فقط جسمی نیست، ولی همیشه فکر می‌کردم بالأخره رفتار همسرم با صبر و تحمل من درست می‌شود.»

تغییر ممکن است

خشونت علیه زنان را می‌توان در همه‌ی طبقات اجتماعی، اقتصادی، نژادی، سنی، و جغرافیایی یافت. به خصوص، اگر قانون «خشونت علیه زنان» را جرم‌انگاری نکرده باشد، خشونت روز به روز به اشکال مختلف توسعه پیدا کرده و پیامدهای اجتماعی پیدا می‌کند. خشونت بازتابی از حس پرخاشگری است، اگرچه با خشم تفاوت دارد. خشونتِ خانگی نوع خاصی از رفتار توأم با خشونت است که در سطح خانواده بروز می‌کند و به آسیب یا رنج جسمی، روانی، جنسی، اقتصادی، و حتی اجتماعی منجر می‌شود. زنان در همه‌ی دوران زندگی خود ممکن است با خشونت از سوی همسر، پدر، برادر، و حتی فرزندان پسر روبه‌رو شوند.

مهم‌تر آن که، قربانیان خشونت باید بدانند که خروج از وضعیتِ خشونت‌بار ممکن است، اما زنان باید برای ایجاد این تغییر توانمند باشند. این توانمندی به اراده‌ی جامعه‌ی مدنی و نهادهای مدنی و نهادهای دولتی وابسته است؛ زیرا زنان به دلایل مختلفی مورد خشونت قرار می‌گیرند، اما عامل اصلیِ خشونت فقدانِ قانون و فرهنگ لازم و همه‌جانبه برای پیش‌گیری و کاهش خشونت است. عامل اصلی خشونت علیه زنان فرهنگِ مردسالار و تسلط مردان بر سرنوشت زنان است، و برای مقابله با این پدیده نیازمند برنامه‌ریزی هستیم.

قانون و ساختارِ نابرابر حافظ چنین روابط نابرابری است؛ پس طبیعی است که خشونت علیه زنان در جوامعی چون جامعه‌ی ما تداوم پیدا کند و حتی به شکل‌های مختلف بازتولید شود، به گونه‌ای که گاه تعاریف معمول از خشونت را نیازمند بازنگری بیشتر می‌کند. ترویج فرهنگِ سکوت در مقابل خشونت بخشِ دیگری از دلایل عادی شدنِ خشونت علیه زنان و رواج خشونت خانگی در ایران است. این ترویج از آموزش تا رسانه‌ها را در بر می‌گیرد و حتی معیارهای تعیین «زن خوب» و «زن بد» را تعریف می‌کند. زنانی که در برابر بدرفتاری‌های مردان سکوت می‌کنند، در واقع به مردی که با آن‌ها خشونت کرده می‌گویند: «تو مالک من هستی و من بخشی از دارایی تو هستم، تو می‌توانی مرا به هر شکلی که خودت می‌خواهی تربیت کنی و من همچنان اطاعت می‌کنم و همچنان سکوت می‌کنم، چون من برده‌ی تو هستم!»

مبارزه با چرخه‌ی خشونت

بخش اعظم زنان جامعه‌ی ما از حقوق اولیه‌ی خود به عنوان یک انسان بی‌اطلاع هستند. برنامه‌ریزی برای ترویج آگاهی عمومی در میان اقشار مختلف جامعه وجود ندارد، و آن‌چه در گذشته به وسیله‌ی جامعه‌ی مدنی انجام می‌شد امروزه در زیر فشارهای سیاسی و اقتصادی کم‌رنگ شده است.

مبارزه با «خشونت علیه زنان» و «خشونت خانگی» نمی‌تواند به شکل معجزه‌آسا عمل کند. این مبارزه نیازمند برنامه‌ریزی گسترده و همه‌جانبه است. پدیده‌ی خشونت علیه زنان باید در سطوح مختلف جامعه نکوهش شود، و این مهم نیازمند عزم ملی است. لازم است که آگاهی‌بخشی در برنامه‌ریزی عمومی برای اقشار مختلف اجتماعی اولویت محسوب شود، و مردم از کیفرهای جزایی این جرم و لزوم پیگرد قانونی مجرمانِ خشونت علیه زنان‌ آگاه شوند. باید پرونده‌های مربوط به خشونت علیه زنان به طور جدی پیگیری شود، و این جدیت به شکل مداوم به آگاهی جامعه برسد.

ما نیازمند تغییر ساختارهای قانونی و قضایی برای مقابله با خشونت علیه زنان و خشونت خانگی هستیم، وگرنه آب به آسیاب عاملان و حاملان خشونت می‌ریزیم، و زنان در این میان همچنان در چرخه‌ی خشونت باقی خواهند ماند.
از: آسو


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.