مصائب نخبگی

دوشنبه, 17ام مهر, 1396
اندازه قلم متن

عکس: دنیا اصغر زاده / قانون

درد دل‌های یک فارغ التحصیل برتر از دانشگاه‌های ایران که در گفت و گو با «قانون» از بی‌مهری های مسئولان می‌گوید

الان ماده ای که برای آن پروژه نفتی وارد می‌کنند یا همین آسفالت بی‌کیفیتی ، هزینه های بسیار بالایی دارد که هزینه ما در برابر آن ناچیز است

روی پروژه جدیدی که کار می‌کنم کاملا بی سر و صداست و اطلاعاتش را به دخترعمو و دوستانم که خارج از ایران هستند، ارائه می‌دهم

یکی از استادان ما می‌گفت که نخبگان ما نمی‌توانند در دانشگاه تهران یا امیرکبیر آسه بروند و بیایند و درس بخوانند
در مورد شخص خودم با قاطعیت می‌گویم که روی رفتن مصر هستم چون مسیرم را اینجا پیدا نکردم.

آخرین جوابی که از پیمانکاران شهرداری گرفتیم این بود: مگر من مغز خر خوردم آسفالتی استفاده کنم که دو سال و چند سال بماند!

سال‌هاست که نخبگان با بی‌مهری‌ها و بی‌توجهی‌های مدیران داخلی، بار سفر بسته وآن‌ور آب، زمینه اجرایی شدن نبوغ خود را جست‌و‌جو می‌کنند؛ زمینه‌ای که گسترده‌تر از آنچه فکرش را کنیم، در آنسوی مرزها برای نخبگان ایرانی فراهم می‌شود و فقط حسرتش برای ما باقی می‌ماند. دولت‌های مختلف هم همواره در هر انتخاباتی از توجه به نخبگان و سد کردن مسیر فرار مغزها وعده می‌دهند اما پس از پیروزی، هیچ‌گاه یادشان نمی‌ماند که چه گفته‌اند و چه باید می‌کرده‌اند. سال‌هاست که جامعه ایرانی افسوس از دست دادن نخبگان خود را می‌خورد و همواره این سوال برای‌شان باقی است که چرا نخبگان، در برنامه‌های مدیریتی دولت‌ها جایی ندارند. این بار نیز نوبت یکی‌دیگر از نخبگان این کشور شده تا بعد از بی‌مهری‌های فراوان از سوی دستگاه‌های اجرایی و دولتی، پاسپورت به دست آماده رفتن از کشور و اجرای نبوغش در سرزمین اجانب باشد. «لیلا صادق‌زاده» از نخبگان جوان ایرانی است که با امید فراوان ، ساختمان‌های دولتی را یکی پس از دیگری برای جلب حمایتی ولو اندک، برای اجرای ایده‌ها و ابداعات خود و تیمش طی کرد و حال آماده رفتن از کشور است. وی در گفت‌وگو با «قانون»، از بی‌توجهی‌های مدام دستگاه‌های دولتی به خود و امثال خود گلایه کرده و خواستار اندکی توجه از سوی دولت به نخبگان شده است.

ابتدا از خودتان و راهی که برای تبدیل‌شدن به نخبه‌ای جوان طی کردید، بگویید. دوران تحصیل‌تان چگونه گذشته است؟

از همان سن های پایین علاقه‌مند به تحقیق و کاوش بودم. دانش‌آموز که بودم یک آزمایشگاه دانش‌آموزی برای شیمی و زیست و فیزیک وجود داشت که من از ابتدا انگشت روی شیمی گذاشتم چون معتقد بودم که شیمی علمی است که انسان می‌تواند با آن به هر جایی که می‌خواهد، دست‌یابد. رشته تحصیلی‌ام تجربی بود و وارد دانشگاه هم که شدم در رشته شیمی ادامه دادم. در کنکورهم شرکت نکردم چراکه از برگزیدگان جشنواره خوارزمی در دورهای دوم و سوم بودم. دور نخست پروژه تحقیقاتی‌ام سنتز گیاهان دارویی و بررسی اثرات آنتی‌‌باکتریال این گیاهان روی بیماران تنفسی بود. یک سال کامل گیاهان را سنتز، آنالیز و نتایج را استخراج کردم. اسانس، عصاره و ترکیبات این‌ها را شناسایی کردم و به همراه تعدادی از دوستان چند سالی روی اثرات دارویی آن‌ها کار کردیم و در نهایت این پروژه رتبه نخست جشنواره خوارزمی را به دست آورد. سال بعد هم یک تحقیق با پایه شیمی را شروع کردیم و آن مطالعه بر روی گیاهانی بود که استرس و اضطراب را کاهش می‌داد. این پژوهش نیز پس از موفیقت‌ که به دست آورد، به کتاب تبدیل شد و در نهایت نیز به عنوان کتاب سال انتخاب شد.

رشته تخصصی شما چیست؟

شیمی بایوتکنولوژی.

در سال‌های فعالیت‌تان به لحاظ علمی و عملی، نتیجه خاصی یا پروژه خاصی که بخواهد خروجی مختصی داشته باشد، داشته‌اید؟

نهایت خروجی پروژه‌های تحقیقی این است که به مقالات آی.اس.آی و یا پترن تبدیل شوند. الان چند وقتی است که مدارکم را بالا پایین می‌کنم تا پذیرفته شوم و کارهای خروجم را عملی کنم، می‌بینم از تعداد زیادی پترن، حتی یکی هم به اجرا و کار صنعتی نرسیده است. در حالی‌که من اخلاقم این است که وقتی می‌خواهم کاری انجام دهم تا انتها تحقیق می‌کنم که این پروژه فقط یک مقاله و پترن نشود،توجیه اقتصادی داشته باشد تا بتوان از آن دفاع و آن را به صنعت تبدیل کرد. مثل پروژه سنتز قیرپلیمری که به آسفالت رنگی تبدیل می‌شود و یا سنتز نانوسیلور که در ژل آکنه‌هایی استفاده می‌شود که نگذارد جوش‌های صورت انسان خیلی ملتهب شوند. یا پروژه‌های پلیمری که می‌شود خیلی خوب از آن‌ها در صنعت نساجی استفاده کرد. هرکدام از این‌ها را با هزینه‌های خودم و حمایت خانواده‌ام به مرحله پایلوت رساندم. بعد از پایلوت هم برای ورود به صنعت نیاز به پارتی قدر بود که متاسفانه من هیچ پارتی‌ای ندارم. نخبگان در ایران برای به نتیجه رسیدن مطالعات‌شان باید دوندگی بسیار کنند که البته من همیشه این کار را انجام می‌دادم حتی یک‌وقت‌هایی آنقدر پیگیری می‌کردم که مسئولان خسته می‌شدند که این خانم چقدر پیگیر است! چون هدفم این بودم که این پروژه‌ها به صنعت برسد.

از پروژه‌هایی که برای به صنعت رسیدن‌شان بسیار تلاش کردید اما فایده‌ای نداشت، کمی بیشتر صحبت کنید.
پروژه «رفع‌آلودگی‌های نفتی با استفاده از بایوتکنولوژی» از جمله این پروژه‌ها بود. تهیه بایوسولفکتون که با کمک استادم انجام داده و ۱۰‌سال برای این پروژه کار کردیم، حتی به مناطق نفتی رفتیم و بخش‌هایی از آن را اجرا کردیم. در پروژه رفع آلودگی‌های نفتی، ابتدا یک منطقه نفتی را مشخص کردند که آلودگی های نفتی در خاک آن نفوذ پیدا می‌کرد. خاک‌ها و دریاچه‌هایی را در کشور داریم که آلودگی نفتی داشته و به پالایش نیاز دارند. سال‌های ۸۸ و ۸۹ این پروژه مهم محیط‌زیستی را اجرا کردیم و قرار شد وقتی به تهران برگشتیم، منطقه نفتی محل اجرا به ما تاییدیه و گزارش انجام کار بدهند و از آن زمان تاکنون، هر روز پیگیر یک صفحه تایید گزارش کار انجام شده هستیم و مسئولان دولتی هربار به بهانه‌ای آن را به تاخیر می اندازند.

این تاییده را شرکت نفت باید می‌داد؟

بله. نه تنها تاییدیه را ندادند، حتی نمی‌گذارند تکنیک‌مان را برای انجام بیشتر این کار وارد کشور کنیم! علیرغم اینکه می‌گویند خودکفایی، مسئولان شرکت نفت ماده اروپایی را ترجیح می‌دهند. اکنون برای پسماندهای نفتی ماده OBT‌ که امحاکننده‌ است از آمریکا و از طریق ترکیه وارد کرده‌اند. این ماده بین دو تا سه هفته زمان می‌‌برد تا آلودگی را رفع کند و هزینه بالایی نیز دارد. حتی همین ماده را خواستیم وارد کنیم تا با تغییراتی به طور اصولی آلودگی رفع شود، باز اجازه ورود به ما ندادند! ما در دیدار نخبگان با مقام معظم رهبری بودیم و ایشان بر حمایت از نخبگان تاکید کردند. در دولت به ظاهر حمایت‌هایی بود ولی وقتی برای اجرا به دل کار می رفتیم، موانع بسیار می گذاشتند.

پروژه نفتی شما اگر امضا می‌شد یا همین الان اجرا شود، چه تاثیرات زیست‌محیطی‌ای دارد؟

دریاچه‌ها دایره‌های بزرگ آلودگی دارند که بایوسولفکتانت این آلودگی را می خورد و تجزیه می‌کند. بایوسولفکتانت یک موجود زنده و باکتری نفت‌خوار است. باکتری نفت‌خوار به طور طبیعی، در طبیعت وجود دارد اما تا آلودگی‌ها را بخورد و تجزیه کند سال‌ها زمان می‌برد. ما با علم بایوسولفکتانت زمان را بهینه می‌کنیم که ماده آمریکایی را که با اسم تجاری OBT‌ را برای این کار وارد کردند که بین دو تا سه هفته زمان می‌برد. ولی بایوسولفکتانت داخلی که سازگار با محیط ایران وآلودگی‌های ایران است، ۴۵ تا ۳۰ دقیقه آلودگی را رفع می کند! آلودگی که از بین می‌رود، ما مواد سوخته را بهینه می‌کنیم و دوباره تحویل می‌دهیم که خود می‌تواند یک منبع درآمد باشد. اما چون ما شرکت نیستیم کارمان به نتیجه نمی رسد. البته حتی در سال ۸۹ یک شرکتی را پیدا و مدیران آن شرکت را مجاب کردم که اجازه دهید این پروژه با اسم شرکت وارد صنعت شود. حتی گفتیم ما یک منطقه نفتی اجرا می کنیم و اگر دیدید آلودگی تاثیر دارد، پروژه را سرمایه‌گذاری کنید. اما در این حد هم اجازه صحبت و ورود نمی‌دهند.

پروژه‌های دیگرتان چطور؟ پروژه‌‌های دیگری هم بود که خروجی ملموسی داشته باشد و به لحاظ اقتصادی و زیست‌محیطی اینجا خریدار نداشته باشد؟

بله. همین پروژه آسفالت رنگی از جمله طرح هایی بود که با وجود پیگیری فراوان، در ایران از آن استقبال نشد. نمونه ماده‌ این پروژه را در اوج تحریم‌ها با کمک دوستانی که از ایتالیا و هلند دارم، وارد کرده و بر روی آن سنتز کردم و بعد ماده خودمان را جایگزین آن کردیم. ماده‌ای که ما جایگزین کردیم. نخست اینکه صرفه اقتصادی دارد و هزینه واردات و گمرک را ندارد. مضاف بر آن برای ماده‌ها از وزارت راه تاییدیه گرفتم که استقامت و ماندگاری آسفالت خیلی ایده‌ال‌تر و ماندگارتر از دو نمونه اروپایی که وارد کرده بودم، عمل کرد. برای صنعتی شدن این کار از طریق شهرداری‌ها و پیمانکاران اقدام کردم و یک سری برای اینکه بر سر مال بزنند، می‌گفتند آسفالت رنگی نیاز نیست. در صورتی‌که اگر دقت کرده‌باشید خط‌کشی‌های رنگی که روی آسفالت‌ها می زنند، سر می‌خورد و خطر تصادف را دارد. ولی ما می‌توانیم آسفالت رنگی بریزیم که ماندگاری‌اش زیاد است و با نور تجزیه نمی‌شود و از بین نمی‌رود.اما آخرین جوابی که از پیمانکاران شهرداری گرفتیم این بود: مگر من مغز خر خوردم آسفالتی استفاده کنم که دو سال و چند سال بماند! آسفالت فوقش ۶ ماه کار می‌کند!

این را پیمانکار کدام شهرداری به شما گفت؟

یکی از پیمانکاران شهرداری تهران. چون در شهرستان‌ها وارد نشدم. در حالی که اگر این پروژه اجرا می‌شد هم به لحاظ زیست محیطی خیلی به صرفه بود و هم به لحاظ ماندگاری آسفالت و امنیت مردم.

شما این تحقیقاتی که درباره پسماندهای نفتی و یا بحث آسفالت رنگی انجام دادید آیا با نهادهایی مثل بنیاد ملی نخبگان و یا جاهایی که برای حمایت از اندیشه‌های شما تشکیل شدند، مطرح کردید؟

من خودم عضو بنیاد ملی نخبگان هستم. یک پرونده قطور از مقالات، سابقه و رزومه‌ام در آنجا هست و برای انجام کار به آنجا که می روم ، جواب‌شان این است که ما نمی‌دانیم این پروژه کجا استفاده می‌شود! در حالی که کشورهای اروپایی، مراکزی دارند که وقتی پروژه‌های مطالعاتی، صنعتی می‌شود، برحسب نیاز به بخش‌های مختلف معرفی می‌شوند اما در ایران هرگز چنین نیست.شاید دیده باشید که در معابر ، سنگفرش‌ها حالت نااستوار دارند، این‌ها را می‌توان به‌صورت قالب‌قالب درآورد. من با کمک استادم، دکتر محمد فصیحی، این کار را انجام دادم. گفتیم به جای سنگ‌فرش‌هایی که هزینه سنگین و ماندگاری کم دارند، می توان آسفالت را به شکل قالب درآورد. اما هیچ وقت استقبال نشد و جالب است که همین پروژه اکنون به دوبی رفته است. از طریق دوستانی که با شهرداری دوبی کار می‌کنند این طرح به دست‌شان رسیده است و بسیار استقبال کردند.

یعنی ایده‌ای که قرار بود در تهران اجرایی شود، می‌خواهید آنجا اجرا کنید؟

بله.

آیا نگاهی که مسئولان در بنیاد علمی نخبگان و جاهای دیگر دارند این است که شمایی که ایده‌ای دارید و تحقیقی کردید بروید بازار کار را هم خودتان پیدا کنید و آن‌ها نمی‌توانند کاری انجام دهند؟

بله و متاسفانه بازار کار هم که پیدا می‌شود هیچ حمایت‌کننده‌ای نیست. من وقتی می‌گویم آلودگی نفتی، می‌دانم که بازار کار این آلودگی نفتی برمی‌گردد به Hse و محیط‌زیست. همین آسفالت رنگی هم بازار کارش مشخص است اما مسئولان استقبالی نمی‌کنند. این کار چنانچه در دوبی انجام شود، دانش فنی آن را واگذار می‌کنم. مسئولان شهرداری دوبی می‌گویند من دانش شما را می‌خرم مضاف بر اینکه شهرم را با آسفالت رنگی شما تزیین می‌کنم. یک خاصیتی که این ماده دارد، براقی آن است و در شب که خیابان‌ها و جاده‌ها تاریک است و تصادفات را مشاهده می‌کنیم، از آن کم می‌کند. شهرداری دوبی از همین نکته به شدت استفاده کرد و گفت من همین را به خیلی جاها می‌توانم بفرستم. در‌حالی که اینجا پیمانکاران استقبال نمی‌کنند و می‌گویند این کار برای ما صرفه ندارد و ترجیح می‌دهیم آسفالت خودمان را با همین قیر معمولی استفاده کنیم !

ممکن است این سوال مطرح شود که شما به‌عنوان صاحب یک دانش برای عرضه کردن ممکن است که توقعات خاصی داشته باشید یا هزینه‌های بالایی را بخواهید و برای این خواسته است که شما با بن‌بست مواجه می‌شوید. آیا چنین موضوعی می‌تواند صحت داشته باشد؟

خیر. من همیشه پروژه‌هایم را در قالب تیم انجام می‌دادم. برای پروژه آسفالت رنگی را با استادم آقای دکتر محمد فصیحی کار کردیم و برای دانش فنی فروش تکنولوژی آسفالت رنگی ۲۵۰ میلیون تومان قیمت گذاشتیم که هزینه‌ای نیست. اکنون ماده ای که برای آن پروژه نفتی وارد می‌کنند یا همین آسفالت بی‌کیفیتی که هزینه های بسیار بالایی دارد که هزینه ما در برابر آن ناچیز است. حتی خود دوبی که صحبت شده بود گفته بودند این‌ها یا از نرخ خبر ندارند یا اشخاص بسیار قانعی هستند!

همین دانش را در دوبی از شما چقدر خریدند؟

ما همین مبلغ را گفتیم و جالب است که شهرداری دوبی گفت من اگر از این پروژه راضی باشم، حاضرم روی پروژه‌های دیگر این شخص نخبه نیز سرمایه‌گذاری کنم.

شما به نهاد ریاست جمهوری، وزارت صنایع و معادن، وزارت راه و شهرسازی و جاهای دیگری که می‌توانند به اجرایی‌شدن دانش‌تان کمک کنند، مراجعه داشتید؟

بله، هنگامی که وارد می‌شدیم، از همان ابتدا منشی و مسئول دفتر اجازه ورود نمی‌داد و مسئولان زمانی برای شنیدن حرف ما نمی‌گذاشتند. اکنون روی پروژه جدیدی که کار می‌کنم بی‌سروصداست و اطلاعاتش را به دخترعمو و دوستانم که خارج از ایران هستند، ارائه می‌دهم و خوشحالم از اینکه این رزومه آن طرف مورد استقبال است و می‌توانم برنامه‌هایم را خارج از ایران پیاده کنم.

بین دوستان و هم‌دوره‌ای‌های شما که خارج از ایران هستند، آیا افرادی بودند که مثل شما با این مشکلات مواجه شده باشند و مجبور شده باشند که دانش‌شان را صادر کرده و یا خودشان مهاجرت کنند؟

به‌طورکامل. دختر عموی من یکی از نخبگان شیمی بود و ما با هم کاتالیز کار کردیم. کاتالیزوری را کار کردیم که می‌توانستیم از ضایعات پلاستیک مواد سوختی استخراج کنیم. اما دیدیم اینجا نمی‌توان کار کرد و قرار گذاشتیم که دختر عمویم برود پروژه را در کشور دیگر دنبال کند. از سویی برخی دوستانم مثل آقای خانی، اشکان راشدی، فرهاد افتخاری پروژه‌هایشان را در اینجا استفاده نکردند و اکنون همه آن طرف هستند و من هم که منصرف شده بودم از رفتن، در شرایطی قرارم دادند که باید بروم!

هم‌ دوره‌ای‌های شما دانش‌آموخته‌های کدام دانشگاه بودند؟

بیشترشان دانشگاه آزاد بودند.یکی دو تا شریف بودند که آن‌ها در نهایت هیات علمی شدند. جالب است که یکی از استادان ما می‌گفت که نخبگان ما نمی‌توانند در دانشگاه تهران یا امیرکبیر آهسته بروند و بیایند و درس بخوانند! آن‌ها ذهن خلاق دارند و می‌خواهند عملی کار کنند و عملی کار کردن هم به شدت هزینه‌بر است. الان من در آزمایشگاه کار می‌کنم و هزینه ها بسیار بالاست و هیچ حمایتی هم نیست. همه علاقه‌مندان و نخبگانی که می‌خواهند عملی کار کنند، به خصوص در رشته شیمی با هزینه‌های خودشان دارند کار را انجام می‌دهند.

شما کدام دانشگاه تحصیل کردید؟

دانشگاه آزاد.

اگر قرار باشد از رییس‌جمهوری، وزیر علوم و افرادی که تصمیم‌گیر هستند، در حوزه حمایت از نخبگان و استفاده از دانش‌هایی که در داخل کشور تولید می‌شوند، خواسته ای داشته باشید، مهم‌ترین خواسته‌تان چه می‌تواند باشد؟

از ما که گذشت اما به نخبگان آینده بیشتر توجه کنند. من نخبگانی را می‌شناسم که بر اثر بی‌توجهی مسیر زندگی‌شان را گم کردند. هر نخبه‌ای نمی‌تواند سماجت زیاد به خرج دهد و با بالا و پایین رفتن، کنار بیاید. از طرفی هر کسی هم نمی‌تواند به راحتی تصمیم به رفتن بگیرد و رفتن هم هزینه دارد. من اکنون در شرف رفتن هستم و هزینه بسیاری برای ترجمه و مدارک پرداخت می‌کنم که برای خیلی از نخبگان سنگین است.

آیا ممکن است اتفاقی بیفتد و تصمیمی گرفته شود که شخصی مثل شما ، با داشتن دانشی که در عرصه‌های مختلف بالقوه است، از رفتن منصرف شود و بخواهد در کشور خودش بماند و بخواهد دانش خودش را همین جا اجرایی کند؟ چه اتفاقی باید بیفتد که امثال شما نروند و شما بمانید و کارتان را همین جا پیگیری کنید؟

در مورد شخص خودم با قاطعیت می‌گویم که روی رفتن مصر هستم چون مسیرم را اینجا پیدا نکردم. من زمانی که کار را شروع کردم ۱۸، ۱۹ سالم بود اکنون خیلی‌ها من را می‌بینند و می‌گویند ۳۴ ساله‌شده‌ای. برمی‌گردم به گذشته و می‌بینم همه جوانی و تفریحم با ذوق و اشتیاق در آزمایشگاه گذشته است. من روی اسانس‌هایی کار کردم که نیازی به وارد کردن آن‌ها نیست. در حالی که متوجه شدم گل‌محمدی ما را صادر می‌کنند و اسانسی می‌سازند و وارد می‌کنند. و این مسیرها را آن طرف پیدا کردم و ارگان‌هایی را پیدا کردم که به امید خدا پایم به آن طرف برسد بتوانم از این پروژه‌ها در صنعتی شدن استفاده کنم.

شرکت‌های دانش‌بنیانی که وجود دارد که فکر می‌کنم همه زیر نظر معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری فعالیت دارند، اکنون وضعیت آن شرکت‌ها چطور است؟ خیلی درباره آن‌ها مانور تبلیغاتی داده می‌شود که از این شرکت‌ها حمایت می‌کنند و به آن‌ها وام و تسهیلات و وام بلاعوض می‌دهند. آیا در واقع این اتفاق می‌افتد؛ آیا شرکت دانش بنیان‌های ما از وضعیت فعالیتی‌شان راضی‌اند؟

در سال ۹۲ با حمایت یک سری از دوستان، حتی شرکت دانش‌بنیان هم تاسیس کردیم. فقط یک سالن خالی در منطقه خیلی پرت به ما دادند و آن دوره من به همان اکتفا کردم. قرار بود همین پروژه آلودگی‌ها را گسترش دهیم مضاف بر این همان پروژه آسفالت رنگی را دنبال کنیم که باید وام می‌گرفتیم اما آنقدر موانع ایجاد ‌شد و دنبال تاییده های فراوان می رفتیم که در نهایت شرکت را تعطیل کردیم!

در آن یک سال درخواست مساعدت و تسهیلاتی نداشتید؟

درخواست کردیم و جوابی نگرفتیم.

توجیه و یا بهانه مسئولان دولتی چه بود؟

وقتی اقدام کردیم که وام‌های سنگین را با درصدهای کم بگیریم، مدام امروز فردا می کردند و در نهایت می‌گفتند که اولویت‌بندی است! فلان شرکت و فلان شرکت ابتدا باید وام را بگیرد و وقتی تا انتها می‌رفتیم، می‌دیدیم که آن شرکت دستی و ارتباطی دارد که ما هیچ‌وقت نداشتم…
از: قانون


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.