جمهوری اسلامی دیگر یک «نظام» نیست. بلکه به یک حکمرانی، یعنی یک سلطۀ تمام عیار فاقد توجیه، بدل شده است که در آن میل بیحد و حصر به فرماندادن و تمکینکردن به مثابه اروتیکترین جنبۀ قدرت، مقدس است.
وقتی میل به حکمرانی مقدس شود، دیگر نمیتوان حکومت را «نظام» نامید، بلکه عین بینظمی، آشوب، بیقاعدگی، اغتشاش، تخریب، فساد، ناامنی، و خشونت است. جمهوری اسلامی طی روندی تدریجی به وضعیت فعلی رسیده است. این حکومت زمانی حکمرانی را به نام خدا و اسلام و مستضعفین و محرومین توجیه میکرد. بعد از مدتی، لفاظی را کنار گذاشت و برای مشروعیت خود دست به دامن «سازندگی» و «توسعه» شد، اما نتیجه جز ویرانی و گرسنگی و تباهی نبود. در نتیجه از هر سو، ندای اصلاحات بلند شد. حکومت مدتی از سر اجبار حرف ناصحان را برای «اصلاح» به گوش گرفت، اما بعد در اولین فرصت تلافیاش را سر همان مصلحان و ناصحان در آورد و نشان داد که حکمرانی ذاتاً اصلاحناپذیر است. نهایتاً با فرسودهشدن همۀ منابع مشروعیت و توجیه حکمرانی، چند سالی است که نقابهای پیشین را به کل کنار گذاشته و با مصلحتاندیشی، دست به دامن امنیت شده است. حرف مقامات این است که اگر ما نباشیم، امنیتی در کار نخواهد بود. اما این دعوی نیز پوچ است. برای بطلان آن کافی است آنچه را که در سوریه میگذرد، به یادآوریم.
اعتراضات مردمیِ این روزها به خوبی نشانگر شکست همۀ تلاشهای فوق برای توجیه حکمرانی و زوال تقدس آن دارد. معترضان امروز جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند. این اعتراضات یادآور آن است که حکمرانی از برای امنیت نیست؛ عین ناامنی است. حکمرانی ذاتاً خشن، هرج و مرجطلب، نامقید، نامشروع و نامشروط است. اگر نگرانی برای امنیت مردم جدی است، بهترین و عاقلانهترین کار این است که مقامات دستهجمعی استعفا بدهند تا منشأ ناامنی عمومیِ دائمی از بین برود.
متأسفانه این چشمانداز بعید به نظر میرسد. بهجایش حکومت بیهوده تقلا میکند برای توجیه خود حتی از رهگذر ایجاد ناامنیِ عامدانه، حکمرانی را از نو برقرار کند. البته بشار اسد نشان داده که حتی از این هم میتوان فراتر رفت: برای حکمرانی نیازی به بنیبشر نیست؛ اگر همه کشته و آواره شوند، اگر شهرها و خانوادهها در اثر آلودگی هوا، بیکاری، نابودی اقلیم، زلزله و گرسنگی نابود شوند؛ اگر زمینها به دلیل خشکسالی، قحطی و بیآبی خالی از سکنه شوند، مهم نیست. به نظر آنها میتوان بر برهوت هم فرمان راند.
از: زیتون