درگیری رئیس مجلس شورای اسلامی با رئیس دولت در صحن علنی مجلس بیش از پیش این واقعیت که اختلافات اساسی و بی اخلاقیهای سیاسی به رأس نظام رسیده را به وضوح نشان داد و مشخص کرد که رهبری نیز دیگر توان ایجاد تفاهم میان سران قوا را ندارد. تردیدی نیست که از این منازعه می توان پندهای بسیاری گرفت و برداشتهای متفاوتی کرد. در این مقاله سعی کرده ام به مواردی از آنها اشاره کنم. خلاصهی حرفم این است که امروز که به هر دلیلی و از آن جمله منافع شخصی و گروهی و نگرانی از افشاگری، به آنچه میرحسین موسوی چهار سال پیش گفت رسیدهاید، اکنون که به وضوح میبینید ماری در آستین پرورش دادهاید، اکنون که آشکارتر از آشکار شدهاست که بصیرت از آنِ چه کسانی بود، چرا کسانی را این روزها را دیده بودند و نسبت به وقوعش هشدارتان داده بودند در حصر نگاه میدارید؟ چرا یک گام، حتی یک گام کوچک به عقب بر نمیدارید؟
موقعیتِ ساکنان قصر
پاسخ تند و کم سابقه علی لاریجانی به پخش فیلم برادرش توسط محمود احمدی نژاد را شاید کمتر کسی پیشبینی میکرد. به دلیل این “ایستادگی” بود یا به دلیل موفقیت استیضاح، شاهد بودیم که نمایندگانی “جسارت” رئیس مجلس را با وجد ستودند و در فضای مجازی نیز عدهای بر “مقاومت” وی در برابر بیاخلاقی آفرین گفتند. آیا واقعاً به قول معروف “ماهی را هر وقت از آب بگیری، تازهاست”؟ قریب به چهار سال پیش بود که کاندیدایی که به وضوح از پشتیبانی مهمترین ارکان نظام نیز برخوردار نبود، همگان، از ما مردم گرفته تا آن صاحبمنصبان را خطاب قرار داد و گفت که آمدهاست تا جلوی اضمحلال کشور را بگیرد. گفت که آمده است تا در مقابل دروغگویی و بیادبی بایستد. گفت که به فرهنگ منحط “بگم، بگم” باید پایان داد.
شاید کسانی که در آن روزها این حرفها را شنیدند و دم نزدند بر این باور بودند که آن گستاخیها مجوز دارد. شاید باور نداشتند روزی خودشان نیز اسیر منقار توهین و تحقیر و افشا خواهند شد. شاید باور نمیکردند که امثال احمدینژاد هر روز گستاخ تر خواهند شد. لابد بر این نظر بودند که چاقو دسته خویش را نخواهد بُرید و جمعی که به میل یا به زور، یا از روی منفعت و یا به دلیل دشمنی با دشمن من، احمدینژاد را بر سرِ کار آوردهاند، خودشان نیز او را خواهند بُرد. غافل از آنکه قاعده شناختهشدهای است که اگر هل دادن شخصی در چاله را توسط دیگری نظاره کردیم و دم نزدیم روزی همان مهاجم ما را به چاه می اندازد. سخت است تصور اینکه این مهاجم که کشوری را به خاک سیاه نشانده است، بر همین مسیر ادامه دهد و برای منفعتِ خود و یارانش خانه و کاشانهی ما به را بسوزاند؟
واقعیت آن است که حمایتهای بی حد و حصر از دولت و مجوز دادن به وی برای بی حساب خرج کردن از کیسهی مردم است که احمدینژاد را به چنین جایگاهی رسانده است. دستاندازی وی به منابع مالی و دستیابی وی به منابع اطلاعاتی به وی اجازه داد که بهتر و بیشتر یارگیری کند و اینک سودای پیروزی در “انتخابات” خرداد ۹۲ را در سر بپروراند. طرفداران وی بر این باورند که اگر او را کنار بگذارند، مردم خواهند گفت که مفسدان تحمل فردی “عدالتگستر” را نداشتند و اگر هم به تهدیدهای وی بر افشاگری تن دهند و راه را برای کاندیدایی از مافیای دولتی باز بگذارند در آن صورت به پردهدری و آمیختنِ راست و دروغ ادامه خواهیم داد و سهم خویش را از این غارت و چپاول ۸ ساله خواهیم گرفت.
یادگار رهبرانِ در حصر
گفته شد که “بیبصیرتها” باید به حصر بروند، از صحنهی سیاسی کنار گذاشته شوند و مجوز ورود به انتخابات به آنها داده نخواهد شد. گفتند که اتهامزنی و سندسازی و فردپرستی و اختیارات نامحدود برای مقام ولایت قائل بودن عین بصیرت است. گفتند که خارج کردن مردم از روند تصمیمگیریها و ورشکسته کردن اقتصاد و مضمحل کردن اخلاقی جامعه و کشاندن کشور به ورطهی هلاک را نباید دلیلی بر بیبصیرتی دانست. گفتند درماندگی دولت از تأمین معیشت مردم و انحصار رسانهی ملی در دست معدودی از خواص، زندانی کردن روزنامهنگاران و تعطیلی مطبوعات و نشاندن مجرم به اشتراک در قتل در رأس بزرگترین نهاد مالی کشور، همه و همه از عقل و بصیرتی حکایت میکند که شما -یعنی ما مردم – درکش نمی:نید و نمیفهمیدش. حالا همه این بصیرتها در شکل منازعهای در بالاترین سطوح نظام متجلی شدهاست.
اکنون بیائید برای یک روز و یک ساعت و یک دقیقه هم که شدهاست، کلاهمان را قاضی کنیم و از خود بپرسیم کدامیک از وقایعی را که امروز در بالاترین سطوح نظام درگیر آن هستید را رهبرانی که شما به حصر محکوم کردهاید پیشبینی نکرده بودند؟ کدام هشداری را در همان روزهای مناظره ندادند؟ آیا نگفتند که برای جلوگیری از همهی این اتفاقات به صحنه آمدهاند؟ نگفتند که جمهوریت را نباید فراموش کرد؟ نگفتند که ادب مرد به زدولت اوست؟
واقعیت آشکارتر از آن است که بتوان با حصر و زندان و بستن دهان مطبوعات و غلوزنجیر کردن حقگویان پنهانش کرد. استیصال حاکمیت واضحتر از آن است که با دستور به سکوت و فراخوان روزمره به وحدت (که اکنون دیگر ناپایداریاش را میتوان به ساعت و دقیقه سنجید) از پسِ آن بر آمد. آنچه بر خود سهل پنداشتید و سختیاش را بر گردهی رهبران و فعالان جنبش سبز انداختید، امروز به درِ خانهی خودتان باز گشته است و بر درِ شما میکوبد.
تا دیر نشده آب رفته را به جوی بازگردانید
کشوری که به مرز سقوط رساندید، کشور ما هم هست. اخلاقی را که زیر پا گذاشتید، اخلاق ما هم هست. اقتصادی را که مضمحل کردید، اقتصاد ما هم هست. جنگی اگر درگیرد، جنگ ما هم هست. خانههایی که خراب شوند و خانوارهایی که فقیر و فقیرتر شوند، خانهها و خانوادههای ما نیز هستند.
اکنون که به وضوح می بینید که ماری که در آستین پرورش دادهاید رو به سوی خودتان آوردهاست، بیائید و در رفتارتان تجدید نظر کنید. اکنون، نمیگویم به این دلیل که پس از چهار سال دریافتهاید که حق با رهبران جنبش سبز بود؛ نمیگویم به این دلیل که ناگهان به اهمیت اخلاق پی بردهاید بلکه به هر دلیلی، از وحشت از افشاگری گرفته تا نگرانی از همهگیر شدن جنگ میان گروههای مافیایی؛ از بیاعتبار شدن نهادهای حکومتی که خود در رأس آن نشستهاید، تا کم شدنِ درآمدهایی که بیشترِ آن به جیب خودتان میرود؛ بیائید و در رفتارها و تصمیماتتان تجدید نظر کنید. رهبران جنبش سبز و زندانیان این جنبش را آزاد کنید. به قانون و به مردم بازگردید. تا هم توان ملت را در مقابله با این رذالتها و پلیدیها افزایش دهید، هم زندگی و معیشت مردم را دریابید و هم توان کشور را در چانهزنیهای بینالمللی بیفزائید و هم خطر جنگ را از کشور دور کنید. هر چند که باید بگویم به عنوان یک فرد و با نگاهی به آنچه در این سالها کردید، امیدِ چندانی به این تغییر در رفتار شما ندارم، اما به عنوان یک شهروند وظیفه دارم بگویم که اکنون که همه دریافتهاید که بصیرت کدام است و بیبصیرتی چه بلایی به بار میٱورد، تا دیرنشده آبِ رفته را به جوی بازگردانید.
از: جمهوری خواهی