بعد از گذشت ۴۰ سال از وقوع انقلاب ۵۷ و استقرار جمهوری اسلامی در ایران، هنوز که هنوز است بچه های نسل جدید، از ما نسل قدیم حساب پس می خواهند و به ما می گویند:
شما مگر کور بودید که انقلاب کردید و ما را به این مصیبت گرفتار کردید؟ شما نمی دانستید که در کتاب «حکومت اسلامی» چه ها نوشته شده؟ اگر نمی دانستید که نادان بودید و سزایتان همین حرف هایی ست که در مذمت شما گفته می شود. اگر می دانستید که خائن بودید و آگاهانه کشورمان را به سمت تباهی و فلاکت سوق دادید.
راست می گویند این بچه ها اما یک چیز را در نظر نمی گیرند. ما هم آن زمان بچه بودیم و خیلی چیزها را نمی دانستیم و اتفاقا خودِ ما هم انتقادهایی این چنین به گذشتگان مان داشتیم. خیلی چیزها نمی دانستیم و فکر می کردیم که می دانیم. و از همه مهم تر این که در واقعیت امر، نقشی هم در انقلاب نداشتیم. نه سر پیاز بودیم نه ته پیاز. یک مشت سیاهی لشکر بودیم. و بلافاصله بعد از وقوع انقلاب هم صدای پای استبداد و دیکتاتوری را شنیدیم و به انحاء مختلف و تا پای جان در مقابل آن ایستادیم.
بچه های آگاه امروزی به درستی می گویند چرا به سخنان مصطفی رحیمی ها و مهشید امیرشاهی ها گوش ندادید!
مگر در آن همهمه صدای کسی به گوش کسی می رسید و مگر رحیمی ها و امیرشاهی ها صدایشان و نظرشان چقدر برد داشت که ما بتوانیم یا بخواهیم صدای آن ها را بشنویم.
حالا، من، به عنوان یک نویسنده با تعدادی محدود خواننده، وظیفه ی خودم می دانم که صدای پای استبداد و دیکتاتوری را که از آمدن امثال مجاهدین خلق بر سر کار می شنوم، رحیمی وار و امیر شاهی وار به گوش خوانندگان ام برسانم.
می گویند مجاهدین که هنوز بر سر کار نیامده اند! این ها که در جامعه پایگاهی ندارند و محال ممکن است بتوانند قدرت را در دست بگیرند! این ها که وعده حکومت غیر دینی و سکولار می دهند!…
ثانیا کسانی که می گویند مجاهدین خلق در میان مردم پایگاهی ندارند، بیش از حد به نظر و قدرت انتخاب مردم تکیه می کنند. همانگونه که حاکمان فعلی، تازه با وجود انواع و اقسام سازمان ها و احزاب متشکل در سال های میان ۵۷ تا ۶۲ توانستند صدای مردم را خفه کنند و بر خلاف نظر آن ها سیستم حکومتی شان را شکل بدهند، مجاهدین خلق هم می توانند همین کار را بکنند. فرض بگیرید که حکومت جدید تشکیل شده و مجاهدین قدرت را در دست گرفته اند. اگر «سخن»ِ نوعی بگوید من با شما -یعنی مجاهدین- مخالف ام، اولین کاری که مجاهدین می کنند و بسیار هم در این کار وارد هستند، چسباندن یک مارک به پیشانی «سخن» است و این که او خواهان برگرداندن جمهوری اسلامی ست! و تکلیف «سخن» در این حالت معلوم است که چیست!
ثالثا آیت الله خمینی پیش از به دست گرفتن قدرت نه جنایتی کرده بود نه خیانتی کرده بود نه خود را به یک حکومت خارجی فروخته بود… تازه وعده ی آزادی و دمکراسی هم می داد و می گفت که کمونیست ها هم آزادند و خانم ها در انتخاب حجاب هم آزادند!
حال شما نگاه کنید به رفتار مجاهدین خلق با مخالفان فکری شان! نگاه کنید به ریخت و قیافه ی زنان و پوشش و حجاب شان! گمان می کنید اگر زیر دست این ها بیفتیم به دمکراسی و سکولاریسم می رسیم؟!
نه! باید از خطر مجاهدین گفت و همین امروز هم گفت. ما در قبال نسل های بعد مسوولیم. اگر سال ۵۷ جوان بودیم و بی اطلاع، امروز که دیگر جوان نیستیم و تجربه و سواد سیاسی هم به اندازه ی کافی داریم باید هشدار دهیم! پی در پی هم هشدار دهیم!
من به عنوان یک ایرانی و یک نویسنده ی سیاسی اگر رفتن حکومت فعلی را می خواهم برای به سعادت رسیدن مردم کشورم است نه این که فقط رفتن حکومت هدف ام باشد و به آینده ی بعد از حکومت کاری نداشته باشم. با آمدن فرضی مجاهدین خلق بر سر کار، نه تنها به سعادت نخواهیم رسید وضع مان از وضع فعلی هم بدتر خواهد شد. رحیمی وار و امیرشاهی وار با صدای بلند می گویم که بدتر خواهد شد و بر این فرض و نظر خودم باقی خواهم ماند!
از: گویا