مرتضی صادقی: مامور امنیتی به من گفت کشمیری هم کشته شده
زیتون-احسان مهرابی: دو سال پیش مرتضی صادقی، فعال سیاسی ساکن هلند، خبر داده بود که فردی به نام علی معتمد که به قتل رسیده، در واقع همان محمدرضا کلاهی، عامل انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، است.
باور کردن این موضوع اما برای بسیاری سخت بود، چرا که شاید تصور میکردند فردی با این ویژگیها احتمالا در وضعیت خاصی زندگی میکند و دسترسی به او به این سادگی ممکن نیست. علی معتمد اما از سالها پیش به عنوان کارمند یک شرکت برق، یک زندگی عادی در هلند داشته، با یک زن افغان ازدواج کرده و یک پسر داشته که اینک حدود ۲۰ سال سن دارد.
مرتضی صادقی میگوید، ابتدا تنها قتل علی معتمد بهعنوان یک ایرانی برایش سئوالبرانگیز بوده و نمیدانسته او محمدرضا کلاهی است. او درتحقیقات بعدی به این موضوع پی برده است. او سربسته یکی از دلایل افشا شدن محل زندگی و هویت علی معتمد یا محمدرضا کلاهی را ارتباطات مجازی اطرافیان او با خانواده کلاهی میداند.
دلیل ممکن دیگر، دیدار محمدرضا کلاهی با مادرش در لندن بوده است؛ دیداری که پس از حدود ۳۰ سال در لندن انجام شده و کلاهی پس از آن به خطرناک بودن این اقدام پی برده، چرا که مادرش ساکن ایران بوده و ماموران به راحتی میتوانسته اند او را ردیابی کنند. اینک پس از دو سال دادگاه دو متهم قتل علی معتمد در هلند درحال برگزاری است و روزنامههای هلند نیز نوشتهاند که او «به احتمال قریب به یقین»، همان «رضا کلاهی صمدی» است.
مرتضی صادقی همچنین میگوید، مامور اداره امنیت هلند به او گفته، مسعود کشمیری، عامل انفجار دفتر نخست وزیری، نیز کشته شده است.
نظر شما چگونه به این موضوع جلب شد که آقای معتمد همان محمدرضا کلاهی است؟
من از ابتدا هیچ پیشزمینهای روی فرد کشته شده نداشتم چه رسد به اینکه فکر کنم ممکن است او محمدرضا کلاهی باشد. از قبل هم اصلا او را ندیده بودم ولی اصلِ این قتل برایم عجیب بود و به همین دلیل درباره آن تحقیق کردم.
براساس آمار رسمی، به طور متوسط سالیانه تنها ۱۶ قتل سازماندهی شده در در هلند رخ میدهد و قاعدتا اگر فردی جزو این ۱۶ قتل باشد، موضوع خاصی است، چرا که این ۱۶ قتل هم معمولا در تسویه حسابهای گروههای تبهکاری و یا موارد خاص رخ میدهد. مقتول در یک شرکت برق کارهای فنی انجام میداد و به لحاظ زندگیش در هلند یک فرد عادی محسوب میشد. هیچ پیشینه جرم و جنایت نزد پلیس نداشت، اختلافات خانوادگی محرک قتل سازماندهی شده نیز منتفی بود.
قبر علی معتمد یا محمدرضا کلاهی
از این جهت قتل سازماندهی شده او عجیب بود. نه پلیس، نه خانواده او، نه تلویزیون، نه رادیو، اسم مقتول را اعلام نمیکردند. همه چیز سئوال برانگیز بود و این سئوال را پیش میآورد که چه دلیلی وجود دارد، مرگ یک ایرانی تا این حد پنهان نگاه داشته شود؟ همه اینها محرک و ایجاد کننده انگیزه برای من بود تا این قتل را پیگیری کنم.
شاید اغراق نباشد اگر بگویم یافتن همین نام علی معتمد هم به سادگی نبود. شاید این نکته حائز اهمیت باشد که اولین بار در روز اول نوامبر سال ۲۰۱۶ یک برنامهای تلویزیونی که پروندههای جنائی را پیگیری میکند اعلام کرد فرد مقتول در شهر آلمیره علی معتمد نام داشته است.
آیا آقای معتمد با ایرانیان دیگر ارتباطی داشت؟
در طول این سالها که من درگیر این موضوع بودهام متوجه شدهام که او در زمانهای مختلف با تعداد اندکی از ایرانیان ارتباط داشته است اما این ارتباط گسترده نبوده حتی در مواردی با نوعی بهانهجوئی با افرادی قطع ارتباط میکرده او با عنوان یک فعال سیاسی هم با کسی ارتباط نداشته است.برخی از افرادی که با او ارتباط داشتند و من با آنها صحبت کردم، پرهیز داشتند که وارد موضوعات سیاسی شوند. با خانواده همسرش که اهل افغانستان بودند اما ارتباط بیشتری داشته است.
آیا ارتباط تشکیلاتی داشته است؟
اطلاعی درباره ارتباط تشکیلاتی او ندارم و تنها بر اساس اطلاعات من تعداد محدودی از اعضای سازمان مجاهدین خلق، او را در اردوگاههای سازمان در عراق دیده بودند. البته با آنان نیز با نامهای سازمانی منجمله «کریم» در ارتباط بوده که من نتوانستهام با این افراد صحبت کنم. ولی شنیدم که یکی دو نفر از هواداران سابق سازمان مجاهدین خلق در مراسم دفن او حضور داشتهاند.
شما در کدام مرحله از تحقیقات متوجه شدید که فرد کشته شده کلاهی است؟
شهری که آقای معتمد یا کلاهی ساکن آن بود، یعنی شهر آلمیره با شهر ما ۱۳۰ کیلومتر فاصله دارد و این بعد مسافت مانعی بود که حضور من درآن شهر و تحقیقاتم که به صورت شخصی انجام میشد، دشوارتر و در نتیجه کند پیش رود.
اولین باری که به خانه فرد مقتول مراجعه کردم متوجه غیر عادی بودن موضوع شدم چرا که آن محدوده با دوربینهای مدار بسته کنترل میشد، که در کنار مخفی نگهداشتن نام مقتول نشانگر اهمیت موضوع بود. در مرتبه اول در خانه آقای معتمد کسی حضور نداشت. مرتبه دوم اما پسرش حضور داشت و من موفق شدم که صحبت کوتاهی با او داشته باشم. پسر او حدود ۱۸ یا ۱۹ سال داشت و بعدا فهمیدم دانشجو است. پسر آقای معتمد علاقهای به صحبت کردن درباره موضوع نداشت.
پس موضوع را از چه طریقی پیگیری کردید؟
من طرق مختلفی را دنبال کردم اولین موضوع یافتن نام او بود. نامی که آگاهانه در همکاری و همآهنگی بین خانواده و مقامات هلندی پنهان نگاه داشته میشد.
من در نهایت در ماه آپریل فهمیدم نام مقتول علی معتمد است. از آن موقع بود که به کوشش کردم علی معتمد را بشناسم هر چه بیشتر علی معتمد را جستجو کردم کمتر او را یافتم و در آن موقع بود که من اول فهمیدم نام علی معتمد فقط یک نام آفریده شده در هلند بوده و از آن به بعد بود که متوجه علائمی شدم که این فرد میتواند محمد رضا صمدی کلاهی باشد.
تازه آن موقع بود که دلیل این همآهنگی مشترک بین خانواده و پلیس و یا کسان دیگر برای پنهان نگهداشتن حتی نام او را متوجه شدم. من در عین حال دنبال قبر او بودم. فکر می کردم علیالاصول او مسلمان بوده و باید دفن و کفنش در غسالخانههای اسلامی انجام شده باشد. در جستوجوی این موضوع به یک غسالخانه که دریک مسجد بود رفتم و درآن جا فردی بلافاصله بعد از سئوال من باحالت خاصی گفت که ما اطلاعی نداریم و سراغ این فرد را باید در فلان قبرستان بگیری. این موضوع باعث شد که من بلافاصله به آن قبرستان رفتم.
وقتی به قبرستان رفتم دیدم، هیچ نام ایرانی روی هیچ قبری نیست و تنها مزاری نظر من را جلب کرد که مقداری گل پژمرده روی آن بود و بر روی روبانی با رنگ سبز باز عبارتی به زبان هلندی نوشته شده بود DAG PAPa خداحافظ پدرمهربان ، ذهنم رسید که این دسته گلی است که پسر مقتول برای پدرش برده.
به گل فروشی کنار قبرستان رفتم، صاحب گلفروشی اطلاعاتی به من نداد. یک زن که آن جا بود اما من را در بیرون گلفروشی دید و بعد از صحبتی به من گفت که قبر آن کارمند شرکت برق که کشته شده قبر دوم دراین ردیف است و من مطمئن شدم که این قبر متعلق به علی معتمد است. اگر اشتباه نکنم، این اتفاق در ماه می میلادی رخ داد. از این به بعد بود که من کوشش کردم اطمینان خودم برای اینکه مقتول محمدرضا کلاهی است را مستحکم کنم.
چرا تصور کردید که علی معتمد میتواند کلاهی باشد، چرا کشمیری یا یک فرد دیگر نباشد، چه شاخصهای در او وجود داشت که به کلاهی نزدیک بود؟
همانگونه که قبلا گفتم در جستجوی من برای کیستی علی معتمد بود که من به محمد رضا کلاهی رسیدم . مرتبه دوم که به قبر او مراجعه کردم و عکس گرفتم، پلیس از من خواست که با آنان صحبت کنم. بعد در مرحله بعد ماموران سازمان امنیت هلند از من خواستند که با آنها ملاقاتی داشته باشم.
یکی از موضوعاتی که من را مطمئن کرد، فرد کشته شده کلاهی است، موضوع خال درکف پای او بود.
من با ماموران پلیس صحبتی درباره خال کف پای فرد کشته شده کرده بودم، به مامور پلیس گفتم آیا شما از فرد مقتول عکس گرفتهاید ؟ او گفت ما از همه مقتولین عکس میگیریم. از او پرسیدم آیا خال سیاه کف پای اورا هم دیدهاید؟ او حرفی نزد اما پس از مدتها که من با یکی از ماموران امنیتی هلند ملاقات داشتم مامور سازمان امنیت به من گفت، از کجا میدانستی که پای فرد کشته شده خال دارد. و آنجا بود که مطمئن شدم فرد مورد نظر محمدرضا کلاهی است. این موضوع خال را من سال ۶۰ شنیده بودم. درآن زمان سپاه پاسداران نامهای به همه مراکز ارسال کرده بود و ضمن اعلام مشخصات نوشته بود که پای کلاهی خال دارد. البته این موضوع در جاهای دیگری هم گفته شده و در مطالب چندی در فضای مجازی هم قابل دسترس است.
حرف دیگری هم از دهان مامور سازمان امنیت در رفت و گفت کشمیری هم کشته شده است. البته بعد که دید من اطلاعی از این موضوع ندارم، حرف خود را پس گرفت.
یعنی به این ترتیب مامور سازمان امنیت از همه جریانات مربوط به کلاهی و کشمیری خبر داشت؟
بله برداشت من این بود که او کل موضوع را در حد توانش دنبال کرده بود تا جائی که در گفتگوی ما عنوان شد اسرائیل و جمهوری اسلامی مانند هم رفتار میکنند و کسانی که مقاماتشان را ترور کردهاند، اگر بتوانند در هر جای دنیا باشند پیدا میکنند و میکشتند. آن مامور همچنین به من هشدار داد که اگر کسانی در عملیات مسلحانه و یا ترور مقامات جمهوری اسلامی نقش داشتهاند، درخطر هستند.
ماموران سازمان امنیت چگونه این اطلاعات را کسب کرده بودند و به هویت آقای کلاهی پی برده بودند؟
سازمان امنیت از ابتدا متوجه شده بود که این قتل غیرعادی است اما دقیقا نمیدانم از چه زمانی متوجه شدند که این فرد کلاهی بوده است.
فکر میکنید جمهوری اسلامی چگونه موقعیت آقای کلاهی را کشف کرده بود؟
یکی از احتمالات جدی ارتباطات مجازی است. یکی ازموضوعاتی که باعث مشخص شدن هویت واقعی آقای معتمد شده، می تواند ارتباط مجازی اطرافیان او با خانواده کلاهی در جائی از جهان جز ایران باشد و رد یابی آن توسط حکومت ایران.
کدام یک از اطرافیان؟
اینها همه حدس و گمان است. فضای مجازی برای خود من در فهمیدن غیر واقعی بودن نام علی معتمد و موضوعات دیگر بسیار موثر و راهنما بود. اما به طور کلی میتوانم بگویم که گاهی ارتباطات مجازی اطرافیان یک فرد با دیگران ممکن است اطلاعاتی از هویت و محل زندگی آن فرد در اختیار افرادی قرار دهد که به دنبال او هستند.
به جز این ارتباطات، آیا موضوع دیگری باعث کشف هویت او شده است؟
من شنیدم زنی که مسئول سازمان مجاهدین خلق در هلند بوده و به علی معتمد وقتی که وارد هلند شده و درخواست پناهندگی داده، کمک کرده،از کمپ اشرف ربوده و به ایران برده شده است.
این موضوع ممکن است رد اولیهای از وضعیت محمدرضا کلاهی را به دست ماموران امنیتی جمهوری اسلامی داده باشد. از سوی دیگر من شنیدهام که کلاهی در سال ۹۲ یا ۹۳ به دیدار مادرش در لندن رفته بود و از همان زمان خودش نیز به نوعی احساس کرده بود که این اقدام خطرناکی بوده است.
این سه عامل می تواند از جمله و یا ترکیبی از دست یافتن حکومت ایران به علی معتمد یا کلاهی بوده باشد.
با این توصیف آقای کلاهی ردهایی از خود برجای گذاشته بود؟
سال ۹۲ رسانههای نزدیک به حکومت خبر دادند که کلاهی و کشمیری در رستورانهایی در آلمان دیده شدند، این شاید نشانه این بود که جمهوری اسلامی رد آنان را پیدا کرده و تصمیم خود را گرفته بود و این خبرها یک نوع رد گمکنی بود.
آیا در تحقیقات متوجه نشدید، چرا فردی مانند کلاهی که قاعدتا وضعیت خاصی داشته، یک زندگی عادی را پیشه کرده و در محلی حفاظت شده زندگی نمیکرده است؟
درباره روابط او و سازمان مجاهدین خلق اطلاعی ندارم. اما دو سال پیش که من اعلام کردم آقای معتمد همان کلاهی است. چند تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق به من پیام دادند و گفتند با کلاهی در اشرف بودهاند. این افراد هر کدام جداگانه مدعی بودند که نام کلاهی در قرارگاه مجاهدین خلق، کریم بوده و یکی از آنها به من گفت که او گفته از ابعاد بمب اطلاع نداشته و فکر میکرده، این بمب فقط بهشتی را از بین میبرد.
مسعود کشمیری،عامل انفجار دفتر نخست وزیری
او میگفت که کریم گفته بهشتی من را به حزب آورد و میرحسین موسوی را به روزنامه فرستاد. حالا من اینجا هستم با این شرایط اما موسوی وزیر خارجه شد و حالا هم نخستوزیر شد.
اما به هر حال به گفته این فرد، کلاهی فکر میکرده که در این انفجار فقط بهشتی کشته میشود. و خود با ابعاد گسترده این انفجار مسئله داشته است. به گفته این فرد، کریم یا کلاهی مدعی بوده که خود بمب به تنهایی باعث کشته شدن این تعداد از افراد نمیشد، ریخته شدن سقف بر اثر پارگی زنجیر جرثقیل باعث شده که این تعداد افراد در این وسعت کشته شوند.
هر دو فرد همچنین میگفتند، کلاهی با وجود جدا شدن از مجاهدین خلق به لحاظ اعتقادی این گروه را قبول داشته و هنگام عملیات فروغ جاویدان به عراق رفته و سپس به هلند بازگشته است. اما یکی از آنها معتقد بود کریم با شخص رجوی مسئله داشت.
متهمان بازداشت شده درچه وضعیتی هستند؟
دو متهم بازداشت شده اند، یک فرد ۲۸ ساله و یک فرد ۳۵ ساله. هر دو سابقه بزهکاری دارند. فرد ۲۸ ساله یکی از ۶۰۰ خلافکار مشهور آمستردام است و برادرش نیز سردسته یک باند خلاف کار است. براساس چهرهنمایی گفته شده بود که خانواده یکی از اینها ممکن است اصالتا از یکی از مستعمرههای هلند به نام آنتیک لس باشد اما به هر حال هر دو تابعیت هلندی دارند.
هنوز نشانه خاصی درباره ارتباط این قتل با جمهوری اسلامی کشف شده است؟
به نظر سازمان امنیت هلند این موضوع را به صورت جدی پیگیری کرده است چون بنظر میرسد انجام یک عملیات مسلحانه در کشورشان توسط یک دولت خارجی برایشان بسیار گران آمده و یکی از دلایل دستگیری ضاربین هم همین عزم و همکاری مشترک و تنگاتنگ پلیس، دادگستری، سازمان امنیت و احتمالا وزارت ارتباطات(مخابرات) است. نوع پیگیری این پرونده و هزینههای مالی برآورد شده برای آن نشاندهنده این موضوع است که سیستم هلند نسبت به دستیابی به علل این ترور حساسیت ویژه داشته که این افراد را از روی دستگاههای تلفن همراه و وابستگی خلافکاران منطقه آلمیره با شرق آمستردام پیدا کردهاند.
ضارب و همکارش سه مرتبه برای شناسایی آقای معتمد و برنامهریزی ترور به محل زندگی او رفته بودند.
گزارشها نشان میدهد سازمان امنیت هلند و پلیس تمام تماسها در این محدوده را در مدت خاصی کنترل کردهاند و مشخص شده که دراین مدت متهمان سه بار با یک نقطه مشخص در آمستردام که ترور را سازماندهی می کرده است، تماس تلفنی داشتهاند.
با وجود اینکه این تلفنهای همراه از بین برده شده بود، نیروهای امنیتی یافتهاند که تلفنهایی که با آن ها تماس گرفته شده و از بین برده شده بلاکبری بوده است. درنهایت حدود ۵ هزار بزهکار را تحت نظر گرفتند و تلفنهای آنها را شناسایی کردهاند و در نهایت به این دو نفر رسیدند.
این شواهد و قرائن نشان از جدیت سیستم امنیت هلند برای دستیابی به ابعاد مختلف این ترور تا اینجای کار است. البته من معتقدم آنچه منجربه افشای اجتماعی پرونده در همین حد هم شد استقلال قوه قضائیه و اصرار آن بوده و گرنه به باور من سیستم امنیتی هلند تمایلی به علنی شدن آن نداشته و الان هم کوشش میکند هر چه بی سروصداتر پایان یابد.
البته ممکن است این افراد با چند واسطه مثلا از طریق یک سری باندهای بزهکاری در آمریکای لاتین اجیر شده باشند. کشف ارتباط آنان با ایران با اتکا به مدارک محکمهپسند، از سویی دشوار و از سویی مورد تمایل سیستم امنیتی هلند نیست اما آنچه برای من روشن است اطلاعات پوشیده ای است که سیستم امنیت هلند از افشای آنان پرهیز می کند.