خوان کارلوس پادشاه پیشین و همسرش (سمت چپ) در کنار فیلپه ششم و همسرش
همزمان با چهل سالگی احیای نظام سلطنتی در اسپانیا، نظرسنجیها از کاهش محبوبیت این نظام حکایت دارند؛ اما چرا؟ حبیب حسینی فرد در یادداشت خود به این موضوع پرداخته است.
کاهش محبوبیت و کارآیی نظام سلطنتی اسپانیا آینده این نظام را با تردید و علامت سوال روبهرو کرده و بر شمار هواداران نظام جمهوری افزوده است. در اوایل قرن گذشته که سلطنت در اسپانیا برچیده شد دلیل اصلی، کارآیی و رویکردهای نظام سلطنتی بود و مسئله دمکراتیک یا دمکراتیک نبودن آن امری ثانویه به حساب میآمد. حالا این جنبه دوم هم بیش از پیش مطرح است.
برچیدهشدن موقت نظام پادشاهی در اسپانیا در دهه چهل قرن بیستم رقم خورد. در بها ر سال ۱۹۳۱ این نظام در اسپانیا نامحبوبتر از آن شده بود که امکان تداوم داشته باشد. نتیجه انتخابات محلی در کل کشور را، که به سود جمهوریخواهان تمام شد، هواداران سلطنت هم به عنوان رایی علیه نظام مورد علاقه خود پذیرفتند و آلفونس سیزدهم، پادشاه وقت با نوشتن نامهای، بدون آنکه از مدعای تاج و تخت کاملا دست کشیده باشد، اسپانیا را ترک کرد. در آن نامه از جمله آمده بود:«نتیجه انتخابات به عینه برای من ثابت کرد که من دیگر مورد علاقه مردم اسپانیا نیستم. ولی مطمئن هستم که این اشتباه و اغتشاش فکری و گمراهی مردم مدت زیادی دوام نمیآورد.»
قانون اساسی اسپانیا با رفتن آلفونسو به جمهوری تغییر یافت و در فاصله سال های ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۶ به رغم نوسانها و بحرانهای سیاسی ناشی از شکلگیری نظام جدید و مناقشات جناحهای چپ و راست در آن، دولت تازهتاسیس توانست علاوه بر حق رای برای زنان، به تعدادی از ایالات اسپانیا از جمله باسک و کاتالونیا خودمختاری بیشتری بدهد و روندی از اصلاحات ارضی را به جریان بیندازد که محدودساختن قدرت زمینداران اسپانیا به عنوان یکی از ارکان قدرت سابق از اهداف آن بود.
رکن دوم نظام سابق، یعنی نفوذ و قدرت کلیسای کاتولیک در ساختار حکومت و نظام آموزشی هم مشمول اصلاحاتی اساسی شد و مبانی و مولفههای عرفی و سکولار در ساختار و بینش حکومت دست بالا را یافت. در ارتش، به عنوان سومین رکن قدرت نظام سابق هم، اصلاحات و جا به جاییهایی به جریان افتاد.
رفراندومی با یک گزینه
هم متحدشدن این مجموعه خسراندیده از نظام جدید، هم نوسانات گاه محافظهکارانه و گاه تند و رادیکال در نظام جدید از جمله زمینههای بیثباتی سیاسی در جمهوری اسپانیا بودند. با قدرتگیری بیسابقه اتحاد چپها و دمکراتها در انتخابات سال ۱۹۳۶ نهایتا محافظهکاران اسپانیا به “یک سره کردن کار” گرویدند و با کودتای ژنرال فرانکو همراه شدند، کودتایی که یک جنگ داخلی را به دنبال آورد و نهایتا پس از سه سال به شکست جمهوریخواهان انجامید.
سال ۱۹۴۱ آلفونس سیزدهم درگذشت و ژنرال فرانکو که با شکست جمهوریخواهان بر اریکه قدرت سوار شده بود، خوان کارلوس، پسر جوان او را از تبعید ایتالیا برای تحصیل و آموزش نظامی به اسپانیا آورد، با این چشمانداز که احیاگر نظام سلطنت باشد.
فرانکو که سال ۱۹۷۵ پس از ۳۶ سال حکومت با مشت آهنین بر اسپانیا درگذشت، در وصیتنامهاش خوان کارلوس را به عنوان پادشاه جدید اسپانیا معرفی کرد. قانون اساسی جدیدی که عمدتا از نظرات و منویات هواداران فرانکو متاثر بود، به این خواست فرانکو جنبه قانونی و حقوقی بخشید و رایدهندگان در رفراندوم سال ۱۹۷۸ را تنها با یک گزینه روبهرو کرد: اگر دموکراسی میخواهید باید با پادشاهی خاندان خوان کارلوس هم موافقت کنید.
در کشورهایی مانند یونان و ایتالیا در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، مردم این امکان را داشتند که میان دو گزینه انتخاب کنند. در اکثر کشورهایی از این دست هم نظام سلطنتی شانسی برای بازگشت نداشت.
خوان کارلوس تا همین چهار سال پیش پادشاه اسپانیا بود. گرچه در سطح جامعه هواداران قابل اعتنایی داشت و گرایشهای جمهوریخواه با او راه میآمدند، ولی ماجراهایی از فساد و مخفیکاری، فقدان شفافیت و عدم پاسخگویی وجهه او را بیش از آن خدشهدار کرد که بتواند به سلطنتش ادامه دهد. آخر بار که او به هنگام اوج بحران اقتصادی، بیکاری، تورم و نارضایتیهای عمومی، هوس شکار فیل در آفریقا کرد، تصورش را هم نمیکرد که بروز حادثه و شکستگی کمر، ماجرای سفر او بدون همسر و با یک دختر شاهزاده آلمانی را برملا کند و موجی از انتقاد و اعتراض در جامعه اسپانیا برانگیزد. اخبار شکار فیل اعلیحضرت و رابطه عشقی او در آن هنگامه پرتنش و بحرانی، در اسپانیا و جهان طنینانداز شد و بیش از پیش از محبوبیت و مقبولیت پادشاه نزد افکار عمومی اسپانیا کاست. ماجرای فساد مالی داماد خانواده که به بازداشت و زندانیشدن او انجامید هم مزید بر علت شد.
نفی روایت رسمی از موضع منفی خوان کارلوس در ماجرای کودتای ۱۹۸۱ که در جریان آن بخشی از ارتش به نفع او پارلمان را اشغال کرد نیز روز به روز با تردید بیشتری مواجه شده و این تردید تنها به کتاب تحقیقی که سال ۲۰۱۴ در این زمینه منتشر شد محدود نمانده است.
حالا شمار قابل اعتنایی از تاریخدانان و پژوهشگران به این نظر متمایل شدهاند که خود کارلوس گرچه از آن کودتا اطلاع نداشته ولی در زمینهسازی برای آن و اعمال فشار بر نخستوزیری (آدلفو سوارز) که قدرت برکناریاش را نداشته، نقشی عمده داشته است.
مشکلات پسر و سایه کارنامه پدر
فیلیپه ششم که از بهار ۱۳۹۳ پادشاه اسپانیا است گرچه نزد بخشهایی از مردم این کشور از محبوبیت برخوردار است، ولی حتی هواداران سلطنت نیز گاه انتقاد دارند که او از کاریسما و جنم لازم برای اعمال این قدرت موروثی برخوردار نیست.
او روز ۱۵ آذر امسال که چهلمین سالگرد تصویب قانون اساسی جدید اسپانیای پس از فرانکو بود، مطلبی را چنان سرد و بیروح از روی کاغذ خواند که صدای هواداران سلطنت را هم درآورد. مخالفان سلطنت هم آن سخنرانی را صرفا دفاع از قانون اساسیای عنوان کردند که به زندگی لوکس، پرتجمل و موروثی یک خانواده غیرمنتخب در ساختار سیاسی کشور مشروعیت میدهد.
همزمان، اتهاماتی جدید از پولشویی و فرار از مالیات خوان کارلوس که این اواخر به رسانهها راه یافته هم، دوباره به طور غیرمستقیم وجهه و اعتبار فیلیپه را هم با مشکل روبهرو کرده است.
اعضای فراکسیون حزب جدید و چپگرای پودموس که ۷۱ کرسی از ۳۵۰ کرسی مجلس را در اختیار دارند، در سخنرانی فیلیپه به مناسیت چهلمین سالگرد قانون اساسی با نشانهایی از جمهوری بر لباس خود حاضر شده بودند و از کفزدن برای پادشاه هم به گونهای بارز امتناع کردند.
چند روز پیشتر پدرو سانچز، نخستوزیر سوسیالیست اسپانیا اصلی در قانون اساسی را که ناظر بر مصونیت پادشاه است، زیر سوال برد. سازمان جوانان این حزب هم همصدا با نیروهای مسلط در ایالات باسک و کاتالونی خواهان انجام رفراندوم برای برچیدن نظام پادشاهی است. سخنرانی فیلیپه در جریان بحران جداییخواهی کاتالونی هم بیش از آنکه انسجامبخش و کاهنده تنش باشد، نفت بر آتش ریخت.
شورای شهر بارسلون اخیرا تصویب کرده که خیابان بوربون (نام سلسله حاکم بر اسپانیا) را عوض کند.
در روز چهل سالگی تصویب قانون اساسی اسپانیا مخالفان سلطنت در ۵۰ نقطه مادرید و حومههای آن به طور نمادین صندوقهایی را برای رایگیری در مورد سلطنت یا جمهوری تعبیه کردند. از ۲۳ هزار نفری که در این رایگیری شرکت کردند، ۹۳ درصد هوادار استقرار نظام جمهوری و ۶ درصد خواهان تداوم سلطنت بودند. چنین رایگیریهای نمادینی از مدتی پیش در بخشهای دیگر اسپانیا هم شروع شده و همچنان ادامه دارد. مبتکران این کارزار آن را مقدمهای برای سوق حکومت به برگزاری یک رفراندوم رسمی در باره آینده نظام سیاسی کشور تلقی میکنند.
بنا بر نتایج یک نظرسنجی موسسه مستقل رسانهای CTXT در تابستان امسال در کل اسپانیا، کمتر از ۵۰ درصد پرسششوندگان حامی ادامه نظام سلطنتی بودهاند و ۶۰ درصد آنها هم از ایده برگزاری همهپرسی برای تعیین نظام سیاسی کشور حمایت کردهاند. همین نظرسنجی نشان میدهد که اکثریت شهروندان زیر سی و پنج سال مخالف نظام پادشاهیاند. بیشترین مدافعان سلطنت در افراد بالای ۵۵ سال دیده میشوند.
از چندی پیش اداره آمار اسپانیا نظرسنجیهای متناوب خود در باره میزان محبوبیت سلطنت در میان مردم را متوقف کرده است که علت آن، همین کاهش نظر مثبت نسبت به نظام سلطنتی و عدم تایید رسمی این روند از سوی یک مرجع رسمی عنوان میشود.
با این همه، کار مخالفان سلطنت برای تغییر نظام هم چندان آسان نیست. به لحاظ قانونی برای تغییر قانون اساسی به سه چهارم آرا در هر دو مجلس اسپانیا نیاز است، که در حال حاضر جمهوریخواهان از آن برخوردار نیستند و شاید تا اطلاع ثانوی هم به آن دست نیابند. ولی ظاهراً ناسازگاری روح زمانه با هر گونه مقام و موقعیت موروثی، غیرزمانمند و غیرمبتنی بر اراده و آرای عمومی و نیز رفتار و رویه خانواده سلطنتی اسپانیا به سود موافقان تداوم این نظام عمل نمیکند.
از: دویچه وله