ضیاء مصبا ح- دبیر کانون علوم اداری ایران
اینکه اصل دستور برامده از استیصال مقام عالی غیر پاسخگو و غیر مسئول « البته با تعریف جماعت » چه بوده که بین علماء بلادمان اختلاف اوفتاده و بسرعت « استاد اعظم » متوجه اشتباه خود و سرپرست و ناصبش شد ه و فر مود منظور « ساختار بودجه »بود که همه مستندات « غیر قابل انکار رسانه ای » در مورد درک ماجرا برآمده از امداد غیبی بنفع ملت در بند گرفتا ر تمام میشود، بیانگر حقیقت دیگریست که آشپز را نیز به فغان آورد ه و خود کرده را تدبیر نیست .
اما: « ساختار نظام » با در هم تنیدگی مضحک منحصر بفرد- حتی درمقایسه با ممالک عقب مانده یا بعبارت بهتر« ایران ارجمند عقب نگه داشته شده » در خور شان و درایت نظام فرو رفته در ندانم کاری وفساد « در عمل بن بریدن خود » میباشد که با هزینه مادی و معنوی بسیار عظیمی از جیب پر فتوف مردم، همه ارزشها را نابود کرد و به پایان عمر خود نزدیک میشود که «به جز از کشته ندروی »
این غاصبین با قصد تاراج مایملک ملک وملت با برنامه برآمده ازسوءنیت وجهل مفرط بطول ۴ دهه – نظامی را بنیان گذارده و « مشیت الهی» را اسباب آن عنوان مینمایند…
اینکه چگونه بایستی ساختار تغییر یابد « مورد دقت » این یادداشت میباشد:
اصول صوری ودرمواردی نقیض یکدیگرمندرج در همین قانون اساسی با همین کم و کیف و تفکیک قوا که شاخصه اصلی مسئولیت و اختیار میباشد و بتبع ان پاسخگوئی الزامی میشود و اگر شد:
اشتباهات کاهش یافته، منافع ملی لحاظ شده، انحرافات اجتماعی تخفیف می یابد، فسادو تباهی – افت ارزشها، یاس و نا امیدی، فرار مغزها و هزاران درد و بلای آمده براین جامعه، فرو کش مینماید…
با این وضعیت و با بودن همین جماعت ساختار تغییرپذیر نیست و نمیشود که نمیشود!! چرا؟
وجود فرمان حکومتی، ولایت مطلقه، دشمن پنداری، اطاعت محض، بی توجهی مطلق به نظر دلسوزان مبری از هر گونه پلیدی بالاخص نیروهای مخلص ملی در دسترس، ورود سپاه به دنیای امنیت و اقتصاد، ناتوان شمردن و در واقع نا توان جلوه دادن مجریان با تعریف قوه اجرائیه و نزول ان تا حد کارپرداز، نبود احزاب راستین بر مبنای درک ضرورتها ی اداره امور در سطح کلان، اعمال مدیریت بر مبنای علم و تخصص، پرهیز از رانت و رانت جوئی، برقراری سیستم شایستگی و نظام شایسته سالاری، ارزیابی خدمات، ترک شعارو تکیه برشعور، ارجاع کار به کاردان، ممانعت از ارتباطات و انتصابات بر مبنای وابستگی، احترام به تخصص و این آگاهی را تعهد واقعی دانستن، حضور نیروهای مسلح در مرزها جهت حراست از آب و خاک وطن، حذف سهمیه ها در استخدام یا ورود به مراکز علمی، ممانعت از توسعه بی رویه بدون محتوی اموزش عالی، تربیت و آموزش دانشجو براساس نیاز واقعی بازار کار، انتخاب بهترین ها بعنوان کادر علمی بدون توجه به افکار و ارتباطات، آزادی مطبوعات بعنوان چشم و چراغ هشیار جامعه، ازادی اجتماعات برای بیان مشکلات و ارائه راه حل، ازادی انتخابات بدون فیلتر شوراهای مختلف مرکب از افراد ناتوان فکری و جسمی و….لازمه تغییرمیباشد که جملگی در تضاد بافرمایش حضرت علی در تعریف معنای حق یعنی « هر چیز در جای خود »
آنچه بدون کم و کاست بطول ۴۰سال بر خلاف و در تضاد با منافع ملی بصورت قانون من در آوردی وضع، بوسیله نادانانی تازه به دوران رسیده بعنوان نماینده – تصویب و در بسیاری موارد مغایر یکدیگر لازم الاجرا شده بایستی ملغی گردد.
مجریان ریز و درشت اغلب خودی و حافظ منافع گروه با توجه به ضرورت و مشارکت در این خیانت، از همه بهترو بیشتر به چگونگی تصویب « به اصطلاح قوانین » وقوف دارند و کماکان درب را بر همان پاشنه می چرخانند ومیدانند در صورت نافرمانی از « تاک و تاک نشان » اثری نمیماند که «لایبقی مع الاجهل »
منافع مادی و اعتبارذهنی مجموعه منصوبان بدون شایستگی و حداقل آراستگی بر ادامه وضعیت فعلی استوار شده وبخوبی میدانند « گر حکم شود که مست گیرند» همه مستولیان غاصب را باید بازداشت کرد که «نه در توان و صلاح است و نه در عرصه عمل شدنی » وباید پرتقال فروش را یافت .
گویندگان «خود برتربین » و «امر بر خود مشتبه شده » با فرو داشتن سر در زیر برف نیامده، از راس تا ذیل با همه ویژگیهای منفی که عارف و عامی برآنند و با تکیه زدن بر امور بظاهر گران و عظیم مملکت داری – اندکی با چم وخم امور از سر استیصال و بالاجبار آشنا شده اند، حداقل میدانند که تغییر ساختار لازمه اش بوسیدن قدرت وخروج از عرصه خدمت «به جامعه در بند آنان » میباشد، که چنین محصولی را معادل عمر مفید انسانهای معتقد به مبانی اخلاق و وجدان ببار آورده است ….
ایا به راستی با قصد چند صباحی دیگر ادامه تسلط بر مملکت غارت شده به یغما رفته، میشود چنین انتظاری آنهم از جماعت بانی این شرایط اسفناک با این کم و کیف داشت و چاقو دسته خود را میبرد ؟؟
قصد از این گفته یا سناریو، تبلیغ، تظاهر با هر پنداری، زمان خریدن و سر کار گذاردن ملت مشابه سنوات گذشته بنظر میرسد و در تحمل مردمان در صف گوشت که آنهم با تمهیدات داهیانه سازمان یافته تا فرصت تفکری نماناد ..
اصولا شعوری در این حد برای بسلامت رستن از این وادی که دیریا زود هنگام پاسخگوئی « با شواهد بسیار» نزدیک و نزدیکتر میشود، نمیتوان دید و در « این ناصیه » نوری از رستگاری مشاهده نمیشود .
ساختاری که نشات گرفته از افکار پوسیده پرورش یافته در پستوی دخمه ها و حجره ها میباشد و سرا پا با عقده و جهل مرکب همراه است – در ارزیابی ملت آگاه – عملکرد، باور، تفکر و « نا » اندیشه حاکم مردود شمرده شده و اصلاح شدنی نخواهد بود .
پرشش آخر اینکه: آیا نظامی که کلیه ارزشها و معیارها را – با تعریفی تمامی امور را به نابودی کشانده وبرآمده از نا بخردی مطلق میباشد و همه اخلاق و سلامت رفتار را بسوی انحراف سوق داده شده، میتواند تغییر یابد ؟
بیان بیشتر « این غصه پر آب و چشم » و اشاره به مصادیق بیشتر« تکرار مکررات » و از حوصله خوانندگان ارجمند آن هم در چهلمین سال وقوع « این طلیعه نا مبارک که صفرافزود » خارج و به همین مختصر کفایت میشود و حدیث مفصل خواندن را توصیه مینماید .