ایرانِ تحت رهبری دکتر محمد مصدق منافع و عواید شرکت نفت ایران و انگلیس را ملی کرد و از روز ۱۰ اردیبهشت ماه ۱۳۳۰ قانون ناظر بر این ملی کردن را به اجرا درآورد و اعلام کرد آماده آغاز مذاکره با شرکت نفت ایران و انگلیس در مورد پرداخت تاوان و خسارت بر اساس قوانین جاری بین المللی است.
به گزارش ایلنا، شاید معدودی از کشورهای تولیدکننده نفت در جهان آنچه را که در فاصله سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ در کاهش ناگهانی و شدید درآمدهای ارزی در ایران رخ داد تجربه کردهاند، تجربه ای متعاقب ملی کردن صنعت نفت و پس از آن تحریم بین المللی ایران.
ایرانِ تحت رهبری دکتر محمد مصدق منافع و عواید شرکت نفت ایران و انگلیس را ملی کرد و از روز ۱۰ اردیبهشت ماه ۱۳۳۰ قانون ناظر بر این ملی کردن را به اجرا درآورد و اعلام کرد آماده آغاز مذاکره با شرکت نفت ایران و انگلیس در مورد پرداخت تاوان و خسارت بر اساس قوانین جاری بین المللی است.
به رغم انجام مذاکرات، به دلیل اختلافات بنیانی میان طرفهای بحث هیچ توافقی حاصل نشد. دولت بریتانیا تحریم گستردهای در قبال واردات نفت از ایران اعمال و دیگر کشورهایی را هم که از ایران نفت میخریدند، تهدید به اقداماتی قانونی کرد.
نیروی دریایی بریتانیا در جوار بنادر ایران کشتیهایی مستقر کرد تا مانع از انتقال نفت شود. خزانهداری بریتانیا هم محدودیتهایی برای ایران در استفاده از لیرهٔ استرلینگ وضع کرد. این اقدامات باعث شد طی دو و نیم سال بعدی، ایران فقط توانست کمی بیشتر از صد هزار تُن نفت خام و محصولات نفتی صادر کند، رقمی کمابیش برابر صادرات یک روز دورهٔ پیش از ملی کردن.
اما نفت ایران باید ملی میشد، تا اوپک شکل بگیرد، تا تولیدکنندگان نفت خود؛ تعیین کننده قیمت باشند، تا مدل قراردادی ۵۰-۵۰ شکل بگیرد تا سهم ۱۶ درصدی ایران از عواید نفت به ۸۲ درصد برسد، تا پرچم شرکتهای خارجی در ایران نیمه افراشته شود، تا جایمان با آنها عوض شود….
سید مهدی حسینی میگوید: نفت ایران باید ملی می شد زیرا حداقل خاصیتش این بود که دولت ایران را به عنوان یک قدرت برابر در مقابل کسانی که مذاکره کننده بودند، قرار داد و این ارزشمند بود. ما موفق شده بودیم ثابت کنیم دیوان برای دعوای انگلیس علیه ایران صلاحیت ندارد و طبیعتا انگلیسیها نتوانستند از دیوان از نظر حقوقی علیه ما استفاده کنند، این نشان میداد ما فعال عمل میکنیم و دولتی که قبلا خیلی قوی نبود به عنوان دولتی مقتدر معرفی شود و این یعنی یک اتفاق مثبت.
در ادامه گفتوگوی ایلنا را با او میخوانید:
-چه اتفاقاتی در سالهای دهه ۵۰ میلادی رخ داد که موجب شد به فکر ملی کردن نفت بیفتند؟
تاریخ پیدایش نفت در ایران به نیم قرن قبل از ملی شدن بر میگردد. در سال ۱۹۰۸ میلادی اولین بار در مسجد سلیمان به نفت رسیدیم که در آن زمان توسط ویلیام نارک دارسی انجام شد، اگرچه او هیچ وقت به ایران نیامد اما از سال ۱۹۰۱ تا ۱۹۰۸ کار اکتشاف نفت در ایران را انجام داد. چاههای مختلفی حفر کرده بود و چندین بار شکست خورده و موفق به استحصال نفت نشده بود، سرانجام در سال ۱۹۰۸ موفق شد در ایران به نفت برسد، البته در منطقه ما ابتدا در باکو به نفت رسیده بودند و همین باعث شد روسها به این نتیجه برسند که چون در باکو نفت هست در ایران هم وجود دارد و به نواحی شمال ایران چشم طمع دوختند.
به هرحال صنعت نفت از نیمه دوم قرن نوزدهم شکل میگیرد، ساختار قانونی قراردادی خاصی نداشت بنابراین وقتی در ایران نفت پیدا شد شرکت نفت دارسی و شرکتهای بعدی به ایران میآمدند که امتیاز بگیرند.
کار بر اساس قانون معادن شکل میگیرد، به این صورت که امتیاز منطقهای را میدهند، کار اکتشاف انجام میشود و ریسک با کسی است که اکتشاف انجام میدهد ولی اگر نفت و یا ماده معدنی پیدا شود متعلق به شخص یابنده است و حقوقی را هم به دولت به عنوان حق مالکانه و یا حقالارض پرداخت میکند، همین چارچوب برای نفت هم اعمال شد این نظام تا ۵۰ سال بعد برای شرکتهای دیگری هم که آمدند حاکم بود و در ایران و دیگر کشورهای نفت خیز مثل عربستان، عراق، کویت و ونزوئلا همین رویه بود و حداکثر در آمدی که به مالک نفت داده میشد ۱۶ درصد بود، به عبارت دیگر از هر ۱۰۰ بشکه نفت ۸۴ بشکه را شرکتهای نفتی میبردند و ۱۶ بشکه به ایران به عنوان حق الارض داده میشد و این منصفانه نبود، فرمول درستی پیاده نشده بود، همین موجب شد در کشورهای مختلف مخصوصا ونزوئلا و عربستان خیزشهایی علیه این نابرابری در منافع آغاز و کم کم فراگیر شود.
در واقع در ایران، نقطه شروع؛ روسها بودند، روسها به خاطر نفت دو بار ایران را در آذربایجان و نواحی شمالی اشغال کردند، وقتی برای بار دوم میخواستند از ایران خارج شوند شرط گذاشتند که امتیازات نفتی در شمال ایران به آنها داده شود، این موضوع به مجلس شورای ملی آن زمان برده شد، مجلس کاملا مخالفت کرد و این نقطه شروع ملی شدن نفت بود. مجلس در آن زمان نه فقط با این موضوع بلکه واگذاری هر نوع امتیازی را به خارجیها ممنوع کرد به این ترتیب پایانی بر قراردادهای امتیازی در ایران بود. قراردادهای امتیازی به این صورت بود که مناطق وسیعی در اختیار شرکت نفتی قرار میگرفت و مدت امتیازات هم معمولا خیلی طولانی مثلا بین ۴۰ تا ۷۰ سال بوده است و در این بین فقط ۱۶ درصد سهم به ایران تعلق میگرفت. البته تحولاتی بعد از آن رخ داد، پس از دارسی به شرکت نفتی ایران- انگلیس رسیدیم، مقطعی که مجلس شورای ملی ممنوعیت را اعلام کرد و نقطه آغاز مذاکرات برای ملی شدن صنعت نفت بود و نهایتا نیز شاهد ملی شدن صنعت نفت در اوخر دهه ۱۳۲۹ بودیم.
ویژگی شرکتهای نفتی این بود که عاملان کشورهایشان بودند یعنی شرکت نفت انگلیس عامل دولت انگلیس هم بود، شرکتهای آمریکا یا روسی عامل سیاست دولتهایشان هم بودند و دولتها نیز عامل حافظ منافع این شرکتها. به این ترتیب وقتی ما نفت را ملی کردیم و پرچم شرکت ملی نفت ایران بالا رفت، هیات خلع ید تشکیل شد و پالایشگاه آبادن را گرفتند، دولت فخیمه انگلیس به حمایت آمد و پشت این شرکت نفتی ایستاد و ایران را تحریم کرد و محاصره دریایی شدیم، دوره بسیار سخت اقتصادی به کشور تحمیل شد. در این فاصله مثل امروز که با نیروهای مختلف در رابطه با انواع مباحث سیاسی روبرو هستیم، آن زمان هم مواجه شدیم یک گروه طرفداران دکتر مصدق به عنوان کسی که محور ملی شدن صنعت نفت بود، مدتی با این عده، گروه کاشانی همراهی کردند و بعد راهشان را جدا کردند و اختلافنظرهایی پیدا شد، حزب توده نیز بعد از اشغال آذربایجان توسط روسها قدرت زیادی پیدا کرده و در ارتش نفوذ کرده بودند، برای کارهایشان سازماندهی داشتند، این مجموعه اختلافات به اضافه جنگ، درگیریهای داخلی، تحریم، فشار انگلیس و اختلاف با شاه باعث شد مصدق دوران سختی را بگذراند و نهایتا نیز شاه کشور را ترک کرد، ابتدا به بغداد و بعد به ایتالیا رفت و کودتای ۲۸ مرداد اتفاق افتاد و دوران جدیدی در نفت پیدا شد.
حداقل خاصیتی که ملی شدن صنعت نفت در آن تاریخ داشت این بود که دولت ایران را به عنوان یک قدرت برابر در مقابل کسانی که مذاکره کننده بودند، قرار داد و این ارزشمند بود، خصوصا کاری که در دیوان بین المللی لاهه اتفاق افتاد، انگلیسیها از ما شکایت کردند و هیات ایرانی به سرپرستی دکتر مصدق شرکت کردند، ما موفق شدیم ثابت کنیم دیوان برای دعوای انگلیس علیه ایران صلاحیت ندارد و طبیعتا انگلیسیها موفق نشدند از دیوان از نظر حقوقی علیه ما استفاده کنند، این نشان میداد ما فعال عمل میکنیم و دولتی که قبلا خیلی قوی نبود به عنوان دولتی مقتدر معرفی شد که اتفاق مثبتی بود.
به این ترتیب بود که انگلیسیها به این نتیجه رسیدند باید در ایران کودتا کنند، همزمان آمریکا تازه به عنوان یک قدرت اقتصادی نظامی وارد عرصه بین المللی شده بود و شرکتهای نفتی در این کشور بوجود آمدند و چون از قبل تولیدکننده نفت بودند علاقه داشتند به نفت ما که جاذبه داشت دسترسی پیدا کنند و ماحصل آن کودتای ۲۸ مرداد بود.
بنده معتقدم محور این تحول عظیم ملی شدن بود یعنی اگر ملی شدن صنعت نفت را نداشتیم این اتفاق نمیافتاد، بعد از کودتا یک کنسرسیوم نفتی درست شد که آمریکا و اروپا هم سهم میخواستند، یک کنسرسیوم ۱۴ شرکتی تشکیل شد که بی.پی خود را صاحب امتیاز میدانست و نقش اصلی داشت، ۴۰ درصد سهم را خودش و ۲۰ درصد را اروپا و ۴۰ درصد هم به ۱۱ شرکت بزرگ و کوچک آمریکایی مثل اکسون موبیل، شورون، تکزاکو و …. داده شد و مجددا شروع به کار در ایران کرده و پرچم خودشان را بالا بردند، اما این پرچم به لحاظ اقتصادی نیمه افراشته بود و دیگر پرچم قبل از ملی شدن صنعت نفت نبود، به عبارت دیگر قرارداد کنسرسیوم از زمانی که برقرار شد تا بعد از کودتا یعنی۱۹۷۳ به صورت امتیازی بود. اما کم کم سهم ما نه فقط ۱۶ درصد نبود بلکه به تدریج آنقدر بالا رفت که به ۸۲ درصد رسید و جایمان تقریبا با آنها عوض شد، یعنی ما قراردادهایی داشتیم که خارجیها فقط ۱۸ درصد سهم داشتند و سرمایه گذاری و ریسک هم با آنها بود این قراردادها، قراردادهای بدی نبودند و منافع ما را تامین میکردند.
در دهه ۶۰ میلادی یک اتفاق بزرگ در بازار افتاد و آن تشکیل سازمان کشورهای صادرکننده اوپک بود که رهبری آن بر عهده ایران بود، تا قبل از اوپک قیمت نفت را شرکتها به جای کشورهای تولیدکننده و صاحب نفت تعیین میکردند، اوپک برای اولین بار تصمیم گرفت خودش قیمت گذاری کند و این تحول بزرگ در بازار نفت بود که در سال ۱۹۷۳ اتفاق افتاد، اوپک نه فقط قیمت گذاری کرد بلکه قیمتها را تا ۴ برابر افزایش داد. یعنی از ۲ تا ۲٫۵ دلار به ۱۰ دلار در هر بشکه رسید و این در دنیا شوک اول نفتی بود. اوپک احساس کرد قدرت دارد و همین احساس قدرت باعث شد ایران تصمیم دیگری را در سال ۱۹۷۴ بگیرد و به این ترتیب که قرارداد کنسرسیوم را از امتیازی تبدیل به خدمات سرویس کرد و گفت شرکتهای نفتی منافعشان به صورت خدمات است و به ازای هر بشکهای که تولید کنند عایدی داشته باشند و ۲۲ سنت برای هر بشکه تعیین شد و این به صورت قانون درآمد اما کنسرسیوم هیچ وقت آن را قبول نکرد، سرمایه گذاری را قطع کرد و به طوری که حتی ایران مجبور شد از بانک منهتن وام بگیرد. در هر حال کنسرسیوم هیچگاه زیر بار نرفت تا انقلاب که کل داستان عوض شد و قراردادها توسط شورای انقلاب کان لم یکن شد.
در هر حال باید گفت ملی شدن صنعت نفت به ما یک اعتبار بزرگ داد و آن اینکه دولت به دوران امتیازات یکجانبه و ناعادلانه پایان داد، حرکت ایران موجب شد کشورهای دیگر هم همین کار را کرده و مدل ۵۰-۵۰ را مطرح کردند و اولین کشوری هم که موفق شد مدل ۵۰-۵۰ را پیاده کند ونزوئلا و بعد عربستان بود.
در ایران در مذاکرات زمان رزم آرا هم با مدل ۵۰- ۵۰ توافق شده بود اما قبل از اینکه او گزارش خود را به مجلس ارائه دهد ترور شد. یعنی ما حتی قبل از ملی شدن هم کار را به جایی رسانده بودیم که شرکتهای خارجی از ۱۶ به ۵۰ رضایت داده بودند، یعنی دولت در سطح بالا و همطراز با آنها قرار گرفته بود، طی این برهه تحریم را تحمل کردیم و مهمتر اینکه راه را برای تشکیل سازمان اوپک باز کردیم و ایده اینکه کشورهای نفتی کنار هم قرار بگیرند و بازار نفت را مدیریت کنند و دوره شرکتهای نفتی زورگو که توسط دولتهایشان حمایت میشدند، پایان یافت. دولت ایران دوره درخشانی شروع کرد، گرچه تشکیل آژانس بین المللی در سال ۱۹۷۵ برای مقابله با اوپک لطمات زیادی به ما زد و در نیمه دهه ۸۰ شاهد شوک منفی قیمت بوده و قیمت نفت که تا ۴۰ دلار بالا رفته بود به زیر ۹ دلار رسید. این ناشی از غفلتی بود که اوپکیها کردند، آژانس کارهای بزرگی صورت داد با استفاده از قیمت بالای نفت میادین نفتی زیادی را توسعه داد و ظرفیت غیر اوپکیها بالا رفت. به طوری که هنوز هم غیر اوپک دو برابر اوپک تولید میکند، آنها راندمان صنعتی را بالا بردند و وابستگی نفتی را به اوپک و خاورمیانه کم کردند، اضافه عرضه باعث شد قیمت نفت تا آن حد سقوط کند و در نهایت سهمیه بندی مطرح شد. بهرحال نقش اوپک تا امروز هم در مدیریت مثبت بوده و میتوان گفت تنها سازمان جهان سومی است که در تنظیم بازار نفت علیرغم آنکه در آن سو قدرتهای بزرگ نفتی و صنعتی قرار داشتهاند، موفق عمل کرده است.
بعد از ملی شدن، دولت ایران آنقدر قدرت پیدا کرد که توانست در خلیج فارس نفت پیدا کند و تصمیم گرفت در تمام کارهای نفتی مستقیما درگیر شده و ۵۰ درصد شریک شد. یعنی مشارکتهایی با شرکتهای نفتی مثل لاپکو، ایمینیکو، سیری و… درست کردیم یک طرف ۵۰ درصد ایران و طرف دیگر شرکتهای اروپا و آمریکایی بودند. در حقیقت ایران خود را در جایگاهی دید که میتواند به عنوان شرکت نفتی با ۵۰ درصد مشارکت و تامین مالی نقش داشته باشد.
بعد از انقلاب همه قراردادها فسخ شد اما آنقدر یاد گرفته بودیم که مشارکتها جمع و فلات قاره را تشکیل دادیم و این تحول روانی، سیاسی ملی دستاورد بزرگی برای کشور داشت که ریشهاش ملی کردن نفت بود.
چرا هنوز کشور بعد از گذشت بیش از ۶۰ سال از ملی کردن صنعت نفت در این نقطه قرار دارد؟ مگر قرار نبود نفت ملی شود تا توسعه و عدالت اجتماعی محقق شود؟ به کدامیک دست پیدا کردیم؟
صنعت نفت گناهی ندارد، نفت مسئول تولید نفت و ثروت است که نه به عنوان درآمد بلکه به عنوان سرمایه باید به آن نگاه میشد، باید برگردیم به مدیریت کشور. نفت موهبت است که خدا داده و باید آن را تبدیل به ثروت کنیم، ما در اینکه چگونه از آن استفاده کنیم مشکل داریم. این ثروت باید تبدیل به سرمایه میشد و در بخشهای مولد اقتصادی سرمایه گذاری مفید انجام میشد. ما در بسیاری کارها تنبلیم و میگوییم اگر نفت نبود بهتر زندگی میکردیم مگر باید حتما روی ما فشار باشد که کار مثبت انجام دهیم؟ نفت نباشد گرسنه بمانیم تا مجبور شویم اقتصاد را رشد دهیم؟ اینطور نیست.
کشورهای بسیار زیاد نفتی هستند که بسیار توسعه یافته و رشد کردهاند اما نفت بخش کوچکی از اقتصادشان است. نروژ با ۴ میلیون نفر جمعیت کشوری صنعتی با اقتصاد بزرگ است و ثروتمندترین کشور دنیا تلقی میشود، این کشور نفت زیادی دارد که جایگاهش در اقتصادشان کوچک است، حتی پول آن را خرج نمیکنند و در صندوق توسعه برای روز مبادا رزرو میکنند. در آمریکا نیز نفت جایگاه کوچکی در اقتصاد دارد. ما باید از نفت کمک میگرفتیم و اقتصاد را رشد میدادیم، اما ضعیف عمل کردیم، ما در مصرف درآمد نفت غلط عمل کردیم، پول نفت را صرف بزرگ کردن دولتهای عظیم، با صدها هزار کارمند و هزینه سربار فراون کردیم، به جای اینکه پول را برای نان و ماست و حقوق کارمند خرج کنیم باید در جاهایی سرمایه گذاری میکردیم که آنقدر بزرگ باشند که نفت در برابرشان کوچک باشد. ما نفت را بد مصرف کردهایم، وقتی ما را تحریم میکنند در واقع نفت را تحریم میکنند بعد عزا میگیریم که چه بالایی سرمان میآید.
به طور منطقی مسئول رشد و توسعه کشورها و هزینه کرد در آمد ملی دولتها هستند ولی اینکه دولتها چه سازوکاری بکار بگیرند و این درآمد را چند برابر کنند یک بحث است. مثلا اگر ما ۱۰۰ دلار از نفت درآمد داریم اگر دولت آن را نخورد و ۹۰۰ دلار دیگر هم از جاهای دیگر بیاورد و تبدیل به ۱۰۰۰ دلار کند و این ۱۰۰۰ دلار را در کشور سرمایه گذاری کند آن زمان اقتصاد ما تبدیل به اقتصاد کشوری مثل آمریکا و اروپا میشود. ما پول نفت را گرفتیم و به اندازه آن برای خرج روزمرگی برنامه ریزی کردیم تا به اینجا رسیدیم اما کشورهایی که توسعه یافتند، گفتند ۱۰۰ دلار نفت را به اضافه جذب ۹۰۰ دلار سرمایه خارجی صرف رشد اقتصاد میکنیم، آن ۱۰۰ دلار نفت را دستمایه میکنیم که برنامه اقتصادیمان را حمایت کنیم اگر از سرمایه خارجی و درآمدی که جذب و کسب کردیم به درستی استفاده میکردیم امروز اینجا نبودیم. ما پولی داشتیم که آن را خوردهایم. آنچه در کشور ما مغفول مانده و تعطیل شده جذب سرمایه گذاری است که با تمام قوا با آن مخالفت میکنند و میگویند، بدهکار میشویم اگر جذب سرمایه خارجی بدهکاری است بزرگترین اقتصاد دنیا یعنی آمریکا بدهکارترین کشور دنیا است زیرا بیشترین سرمایه را جذب کرده است.
کشورها را بر اساس میزان سرمایه خارجی که جذب کردهاند رنکینگ میکنند و ما آن را حرام میدانیم، وقتی با اقتصاد بین المللی مشارکت نمیکنیم، وقتی اقتصاد ما تک پایه و دورنگرا است و دور خودش دیوار کشیده به راحتی هم تحریم میشود.
اگر اقتصادمان را در اقتصاد بین الملل با سرمایه گذاری، مشارکت، صادرت و واردات، اتصال خطوط انرژی، خطوط گاز، جاده، ریل و کابل برق به دنیا متصل میکردیم چنانچه کسی ما را تحریم میکرد ۵۰ کشور تکان میخورد، آیا در این صورت کسی ما را به سادگی تحریم میکرد؟
کشورهای حاشیه خلیج فارس تشنه گاز هستند اگر گاز ما به امارات و کویت وصل میشد آیا امروز آنها ال.ان.جی را از آمریکا وارد میکردند؟ آیا نوع روابط ما با امارات به شکل امروزی بود؟
در اقتصاد مقاومتی گفته شده درونزا و برون نگر باشیم، باید در داخل تولید کنیم و با دنیا هم تبادل مالی سرمایه، کالا و بانکی داشته باشیم، تا تخصص و اشتغال ایجاد کنیم و یاد بگیریم. این کارها را نمیکنیم و میگوییم ایراد در نفت است، ما از نفت به بدی استفاده کردیم.
چرا بعد از گذشت ۶۰ سال از ملی شدن نفت تولید ما ۴٫۵ میلیون بشکه است؟
بعد از ملی شدن نفت، تولید به نزدیک ۶ میلیون بشکه در روز رسید، در خلیج فارس ۱۰ مشارکت درست کردیم اکتشافات بزرگی را در دهه ۶۰ میلادی داشتیم که تبدیل به تولید شد و اولین قدرت بزرگ نفتی در اوپک بودیم، اما بعد از انقلاب و جنگ هیچ وقت این فرصت ایجاد نشد تئوری اقتصادی خوب و کارامدی تعریف کرده، اتفاق نظر داشته باشیم و جلو برویم.
وقتی بنده در دبیرستان بودم چین یک کشور گرسنه و بدبخت بود، از زمانی که دنگژیائوپینگ سر کار میآید تعریفی از اقتصاد ارائه میدهد و خط قرمزهایی هم برای حزب تعیین میکند که رعایت میشود، امروز هم حزب کمونیست قدرت اول و حتی بالاتر از دولت این کشور است، در مقابل اعتراضات دانشجویان حتی قتل عام هم کرد، اما سر اهدافش ایستاد، فهمیده بودند آن فقر و گرسنگی را با روش اقتصادی درست میتوان برطرف کرد با استفاده از مزیتهای نسبی که آن کشور داشت و آن جمعیت ارزان و دستمزد توانست تولید ارزان داشته باشد، از این مزیتها استفاده کرد و شروع به جذب سرمایه خارجی کردند، سیل سرمایه گذاری خارجی وارد شد، کسی هم مزاحم نشد، سنگ نینداخت و نگفت بدهکار و بدبخت میشویم، اجازه دادند سرمایه گذاری و مشارکت صورت بگیرد و امروز شاهدیم سرمایه هنگفت چین در آمریکا است، بنابراین یکی از ملاحظاتی که آمریکا در روابط با این کشور دارد به دلیل حجم بالای سرمایه چینی در آمریکا است، چین در این کشور ۲ هزار میلیارد دلار سرمایه دارد که اگر خارج شود اقتصاد آمریکا تکان میخورد. چین فقیر با سیاست منطقی به اقتصادی تبدیل میشود که حتی از اتحادیه اروپا جلو زده و حتی نگرانند قدرت بزرگ دنیا شود.
آیا ما هیچ تئوری اقصادی داشتهایم که همگی بر آن اتفاق نظر داشته و سربازان اجرا باشیم؟ دورهای گفتند عدالت اجتماعی باشد اما ما آن را با اصول سوسیالیسم اشتباه گرفتیم و مرتب گفتیم سرمایه دار زالو صفت است، سرمایه عنصری منفی شد، در حالی که باید از آن استفاده میشد. عدهای هم اقتصاد باز و آزاد را مطرح کرده و فراموش کردند که در این اقتصاد بازِ تحت سلطهی آمریکا ممکن است اتفاقات بدی بیفتد کما اینکه اتفاق افتاده است، ما تئوری درستی نداریم که بر اساس آن عمل کنیم و در نتیجه زیگزاگهایی که داشتیم دولتها بی انگیزه و کارگزاران ترسیدهاند و تصمیم بزرگ را نمیگیرند، اقتصاد هم که اقتصاد دولتی است و گرفتاری ما از همان است.
ما میخواستیم اقتصاد را خصوصی کنیم خصوصی سازی کردیم، اقتصاد خصوصی آن است که به صورت خصوصی شکل میگیرد و باید از آن حمایت کرد، نتیجه اینکه خصوصیها هم فشل هستند چون کار درست انجام نشده است، ما یک جا خصوصیها را توسری زدیم و در جایی تشویق کردیم، در جایی بیجهت خوروسازی را آنقدر حمایت کردیم که امروز برده خودروسازها شدیم و هیچ سیاست درستی نمیبیینم و سیاست ارز را درست تنظیم نکردیم، برای بانکها تدارک بین المللی ندیدیم که دیگران چه میکنند. ما نه خودمان اهل اختراعیم و نه از اختراع دیگران استفاده میکنیم، دست روی دست گذاشته ، نشستهایم و نق میزنیم و انتقاد میکنیم، باید از خودمان انتقاد کنیم، اکنون فضای خاص تحریم، بیکاری و افزایش قیمتها را داریم مرتب همدیگر را خنثی و جنگ و دعوا کردهایم، طایفهای عمل کرده ایم، هیچ گاه بر سر تئوری خاص اقتصادی توافق ملی نداشتیم تا به اینجا رسیدیم، اینها ربطی به صنعت نفت، خود نفت و داراییهای نفت ندارد، نفت مقصر نیست.