درس میهن‌دوستی مصدق به «شاهزاده‌ی سرخ»

جمعه, 16ام فروردین, 1398
اندازه قلم متن

ایرج اسکندری یکی از بنیادگذاران حزب توده و حدود ده سال دبیر اول این حزب بود. او در خانواده‌ای اشرافی از تبار قاجار زاده شد. یک ساله بود که پدرش یحیی میرزا اسکندری که از مبارزان خوشنام مشروطه‌خواه بود، در زندان محمدعلیشاه قاجار به قتل رسید. از آن پس سرپرستی ایرج اسکندری به عمویش سلیمان میرزا واگذار شد که او هم از رجال ملی و آزادیخواه ایران بود.

ایرج اسکندری در دارالفنون و مدرسه‌ی علوم سیاسی تهران تحصیل کرد و در بیست سالگی برای ادامه‌ی تحصیل رهسپار فرانسه شد. او از دانشگاه گرونوبل دکترای اقتصاد گرفت. در همان دوره‌ی دانشجویی بود که با افکار چپ آشنا شد و پس از بازگشت به ایران به حلقه‌ی یاران دکتر تقی ارانی پیوست که محفلی مارکسیستی در ایران ایجاد کرده بود. اسکندری پس از لو رفتن گروه موسوم به «پنجاه و سه نفر» به زندان افتاد. پس از شهریور بیست از زندان آزاد شد و با چند تن دیگر از همفکرانش حزب توده را بنیادگذاری کرد.

ایرج اسکندری در دهه‌ی بیست همواره جزو رهبران اصلی حزب توده بود. او در دوره‌ی چهاردهم به نمایندگی مجلس شورای ملی برگزیده شد و حتی یکی از سه وزیر توده‌ای بود که در سال ۱۳۲۵ عضو کابینه‌ی قوام‌السلطنه شدند. او در دولت قوام وزیر بازرگانی، پیشه و هنر بود.

در سال ۱۳۲۷ سوء قصدی به محمدرضاشاه در دانشگاه تهران صورت گرفت که گفته شد کار حزب توده است. در پی این حادثه بسیاری از رهبران این حزب بازداشت شدند، اما اسکندری و چند تن دیگر توانستند به خارج از کشور بگریزند. بعدها دادگاهی غیابا او را به اعدام محکوم کرد. اسکندری سال‌های طولانی مهاجرت را در کشورهای سوسیالیستی گذراند و حدود ده سال دبیر اول حزب توده بود. او که به چند زبان اروپایی تسلط داشت، در همان سال‌ها سه جلد کتاب دشوار سرمایه (کاپیتال) اثر کارل مارکس را به زبان فارسی ترجمه کرد. رسانه‌های فرانسه به دلیل تبار اشرافی‌اش او را «شاهزاده‌ی سرخ» لقب داده بودند. از قرار معلوم در سال‌های پیش از انقلاب از طرف شخص شاه به او پیام داده بودند که اگر به ایران بازگردد و در سیاست مداخله نکند، مجازات نخواهد شد. اما اسکندری بازگشت خود را به آزادی فعالیت حزب توده در ایران مشروط کرده بود، خواستی که شاه آن را نپذیرفته بود.

امروزه بسیاری از بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهند که ایرج اسکندری جزو نادر رهبران حزب توده بود که به‌رغم اعتقادات کمونیستی با وابستگی این حزب به حزب کمونیست شوروی و دنباله‌روی از آن مقابله می‌کرد. از قرار معلوم همین عامل باعث شد که در آستانه‌ی انقلاب سال ۵۷ با مداخله و تاثیرگذاری مقامات امنیتی شوروی، او از رهبری حزب توده برکنار شود و نورالدین کیانوری که روابط نزدیکی با مسکو داشت جانشین او گردد. به نظر می‌رسد که اسکندری در جریان انقلاب لزوما خواهان برچیدن سلطنت نبوده، بلکه از گسترش آزادی‌های دموکراتیک در ایران دفاع می‌کرده است. او همچنین اساسا مخالف پشتیبانی حزب توده از خمینی بوده و از اتحاد عمل با جریان‌های لیبرال و ملی پشتیبانی می‌کرده است. کتاب خاطرات سیاسی ایرج اسکندری که نخستین بار پس از مرگ او در پاریس منتشر شد، حاوی نکات آموزنده‌ی بسیاری است که یکی از آنها ماجرای «حریم امنیت قدرت‌های خارجی» در ایران و همزمان یادآور میهن‌دوستی عمیق دکتر محمد مصدق است.

نخست باید این موضوع را یادآور شد که ایرج اسکندری به دلیل تبار خود با مصدق خویشاوند محسوب می‌شد. هر دو آنان در دهه‌ی بیست جزو شخصیت‌های سیاسی تاثیرگذار بودند و البته مسلک‌های سیاسی متفاوتی داشتند. آنان گاهی با انگیزه‌های خویشاوندی با هم تلفنی صحبت یا دیدار می‌کردند و طبعا در این دیدارها موضوعات سیاسی هم به میان می‌آمد. ماجرای «حریم امنیت» قدرت‌های خارجی در ایران در سال ۱۳۲۳ مطرح شد. اسکندری در آن زمان ۳۶ ساله و مصدق ۶۵ ساله بود. حزب توده در آن ایام این موضوع را پیش کشیده بود که از آنجا که جنوب ایران حریم امنیت بریتانیا تلقی می‌شود، شمال ایران هم باید حریم امنیت شوروی تلقی شود. این موضوع شرم‌آور را برای نخستین بار احسان طبری که بعدها به اندیشه‌پرداز حزب توده تبدیل شد، در مقاله‌ای در نشریه‌ی «مردم برای روشنفکران» در آبان ماه ۱۳۲۳صریحا ذکر کرده و خواستار دادن امتیاز نفت شمال به شوروی شده بود!

اسکندری یکبار در همان روزها به ملاقات دکتر مصدق رفته بود. بهتر است واقعه را از زبان خود او آنگونه که در خاطراتش آمده نقل کنیم: «این موضوع در آن وقت درست حالیمان نشد. ما خیال می‌کردیم که حرف صحیحی است و یکی دو بار دیگر هم در مقالات بعدی «حریم امنیت» را تکرار کردیم. روزی برای صحبت به منزل دکتر مصدق رفته بودیم. در آنجا ضمن صحبت گفتم، آخر، این مساله بالاخره جزو حریم امنیت شوروی است. دکتر مصدق گفت چه گفتی؟ حریم امنیت؟ دست کرد در جیبش یک قلمتراش درآورد بیرون، تیغه‌ی آن را بازکرد و به من گفت تو جای پسر من هستی. اما اگر یکدفعه‌ی دیگر این کلمه‌ی حریم امنیت از دهنت بیرون بیاید این زبانت را می‌برم! گفتم که چطور؟ گفت یعنی چه آقا؟ پس شمال حریم امنیت روس‌هاست و جنوب هم حریم امنیت انگلیس‌ها، غربش هم نمی‌دانم مال کجا. پس ما چکاره‌ایم بله؟! حریم امنیت ایران کجاست؟ مال ما کجاست آخر؟ این حرف‌ها چیست که درآورده‌اید؟ این حرف‌ها را نزنید آقا خوب نیست. شما مملکت‌تان را حفظ کنید. شما میهن‌پرست هستید، این حرف‌ها خوب نیست. من برای اولین دفعه بعد از این جمله‌ی دکتر مصدق یک لحظه پیش خود فکر کردم دیدم عجب حرف درستی می‌زند. راست می گوید. آخر چرا ما این حرف را می‌زنیم؟ گفتم ببخشید. گفت دیگر این حرف‌ها را نگویید». (خاطرات سیاسی ایرج اسکندری، به اهتمام بابک امیرخسروی و فریدون آذرنور، چاپ پاریس، بخش دوم، ص. ۱۱۴).

از قرار معلوم مصدق با سخن خود درس شایسته‌ای درباره‌ی میهن‌دوستی به این «شاهزاده‌ی سرخ» داده بود. ایرج اسکندری در ادامه‌ی سخنان خود تاکید کرده که پس از این گفت‌وگو با مصدق از به کار بردن اصطلاح «حریم امنیت» خودداری کرده، زیرا فهمیده که مساله‌ی خیلی جدی است.

شهاب شباهنگ

از: بالاترین


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.