در میانۀ هیاهوی کرکنندۀ این روزهای خاورمیانه، محمد مرسی رئیس جمهور پیشین مصر در جلسۀ دادگاهش درگذشت.
مرگ محمد مرسی بازتاب رسانهای گستردهای پیدا نکرد که دلیل آن نیز ناآرام بودن اوضاع خاورمیانه در این روزهاست. اگر مرگ او در شرایط آرامتری اتفاق میافتاد، طبعاً توجه بسیار بیشتری جلب میکرد.
مرسی در واقع به صورت نماد و سمبل اخوانالمسلمین مصر در آمده بود و مرگ او نیز میتواند سرنوشت اخوان را به گونهای نمادین به نمایش بگذارد.
اخوانیها در ابتدای ظهور خود در جامعۀ مصر نیروی قدرتمندی بودند. تحول روزگار اما آنها را در برابر جمال عبدالناصر رهبر ملیگرای مصر قرار داد. ناصر با تمام توان اخوانیها را سرکوب کرد و همزمان از درون اخوان گروههای تکفیری و تروریستی خطرناکی زاد و ولد کردند. انور سادات جانشین ناصر اما به همان میزان که از میراث سلف خود فاصله گرفت، به اخوانیها نزدیک شد و میدانی برای تنفس آنها فراهم کرد. سادات البته خود توسط گروهی برآمده از اندیشههای برخی از رهبران اخوان بخصوص سید قطب قربانی شد، اما حسنی مبارک جانشین او، به روابط به نسبت حسنهاش با اخوان ادامه داد.
رابطۀ دولت مبارک با اخوانیها در نگاهی کلی کجدار و مریز بود. او هر گاه که در مقابل سایر نیروها احساس ضعف میکرد راه فعالیت مسالمتآمیز اخوانیها را میگشود به طوری که در یک برهه اخوان موفق به فرستادن ۱۰۰ نماینده به مجلس مصر شد. مبارک اما هنگامی که دست و بال خود را برای بسط قدرت شخصی و خانوادگیاش گشودهتر میدید، بر اخوانیها تا اندازهای سخت میگرفت و حضور آنها در فضای رسمی را محدود میکرد.
در هر صورت در دورۀ سادات و مبارک، اخوانیها حیات و بقایی کم و بیش تضمین شده داشتند تا اینکه خیزش بهار عربی مصر را فرا گرفت. اخوانیها نیروی مؤثری در خیزش بهار عربی به شمار میرفتند به طوری که پس از ساقط شدن دولت مبارک، محبوبیتشان چندان بود که نهادهای انتخابی را در کنترل خود در آوردند. یکی از دلایل موفقیت اخوانیها در انتخابات، تشکل و سازماندهی نیروهای آنها در برابر بیبرنامگی و عدم انسجام رقبایشان بود.
اخوانیها پس از سقوط دولت مبارک، خود را چندان به تسخیر نهادهای قدرت علاقمند نشان ندادند. آنها ابتدا فقط از تمایل خود به حضور در مجلس سخن گفتند و سپس هرگونه علاقه به دستیابی به صندلی ریاست جمهوری را رد کردند. اینها اما صرفاً تبلیغاتی شبیه به عملیات فریب بود چرا که اخوانیها همینکه زمینه را مساعد دیدند، در جهت کنترل کامل مجلس و دستیابی به مقام ریاست جمهوری تردیدی به خود راه ندادند.
به هر حال، چیزی نگذشت که اخوانیها تمام عرصههای قدرت در مصر را به انحصار خود در آوردند و دیگرِ شرکای خیزش بهار عربی را به حاشیه راندند. این بود که ائتلاف قدرتمندی متشکل از ارتش، بروکراتها و تکنوکراتهای بخش دولتی و خصوصی، جامعۀ قبطیها، سکولارها و حتی جنبش سلفی النور علیه حکومت آنها شکل گرفت که نهایتاً به کودتای تحت رهبری عبدالفتاح سیسی علیه آنها منجر شد.
کودتای سیسی چندان خشمی در جامعۀ جهانی برنیانگیخت و حتی هنگامی که سیسی سیاست مشت آهنین را در برابر اخوانیها در پیش گرفت و به سرکوب بی وقفۀ آنها دست زد، صدای اعتراض رسایی از سوی دیگر دولتها بلند نشد.
اینک اخوانیها از عرصۀ سیاست رسمی مصر حذف شدهاند و در مقایسه با دوران سادات و مبارک، بی نهایت تحت فشار و سرکوباند.
آنها اگر به سرنگونی مبارک که با آنها کم و بیش مدارا میکرد، حریص نمیشدند و یا پس از سرنگونی او سودای انحصار قدرت را در سر نمیپروراندند؛ امروزه وضعشان به این وخامت نبود. آنکه همه چیز را بخواهد همه چیز را از دست میدهد!
احمد_زیدآبادی
@ahmadziedabad