شاپور بختیار:
نامه ای که ما با احترام تمام ۱۸ ماه قبل از آن که خمینی قدرت را به دست گیرد، خطاب به شاه نوشتیم، و من قبلاً به آن اشاره کردم، پس از انتشار به ده زبان ترجمه شد و صدها هزار نسخۀ آن در سراسر جهان پخش گردید. تمام مطبوعات دنیا آن را منتشر ساختند. محمدرضا شاه در جریان امر بود منتها مایل نبود از ما سخنی در میان باشد.
در عوض با ملاها راحت می توانست کنار بیاید. با اکثریت نزدیک به اتفاق آنها روابطی نزدیکی داشت. مبالغ گزافی در پنهان، یا به وسیلۀ ساواک یا توسط نخست وزیر، به نام آنان واریز می شد و این مزدها، سوای پول های مرتبی بود که در چارچوب قوانین موجود به آخوندها پرداخت می گردید.
شاه به طرق مختلف راه را برای خمینی هموار کرد. قسمتی از نیروهای فعال ملت که راه را به روی خود بسته یافت به طبقۀ مذهبی پناه برد. از آنجا که تجمع مخالفان ممنوع بود و گردهمایی در سلول های حزب واحد نیز معنایی نداشت، جوانان خود را به دامن مذهبیون انداختند: راه ملیون مسدود شده بود ولی دروازۀ مذهب بود. این مفر، بدآیند آمریکایی ها هم نبود چون آنها تصور می کردند که مذهب بی خطر است و جوانان بی آنکه آزاری برسانند می توانند شیطنت و هیاهوی خود را در آن میدان مصرف کنند!
این برداشت، ابتدایی و خام بود چون کمونیست ها با روش های مخصوص به خود با همه و به خصوص با ملاها ساخته بودند. نتیجۀ این نفوذ، در آن جمعی که مجاهدین خوانده می شد، متبلور شده است. اینان کمونیست هایی هستند که صورتک مذهبی بر چهره دارند و یا مذهبیونی که به آیین مارکسیسم گرویده اند.
ملایان که در مدت ۲۵ سال جز مواردی نادر، از جمله مورد شخص خمینی در سال های ۱۹۶۲ و ۱۹۶۳، خودی نشان نداده بودند، بسیار سریع بر شمار مخاطبانشان افزودند. سلول های این قدرت جدید، در مساجد شکل گرفت که هم از پول دولت و پادشاه تغذیه می شد و هم از اعانه های خمینی که وی از بعضی ممالک مسلمان خارجی دریافت می کرد و جزئی از آن را بین ملایان پخش می کرد تا هوایش را داشته باشند.
آموزگار پس از آن که جانشین هویدا شد، قسمتی از درآمد ملایان را قطع کرد. احتمالاً مقرری آن ها را به کمتر از نیم آن تقلیل داد. تازه مبلغ باقی مانده هم بسیار قابل ملاحظه بود. وقتی در سال ۱۹۷۹ فهرست پول هایی که به آخوندها پرداخت می شد به دست من رسید دیدم که بعضی از ملاها بیش از یک میلیون فرانک در سال مزد دریافت می کنند و وجه دریافتی بعضی دیگر متجاوز از یک میلیون دلار است. اگر به این مبالغ وجوهات بازاری های مذهبی را هم بیافزاییم به این نتیجه می رسیم که انقلاب خمینی از نظر مالی مطلقاً در مضیقه نبود!
ما حتی اجازه نداشتیم که در خانه های خود گرد هم آییم، ولی خمینی برای جمع آوری پیروانش در هر شهری صدها مسجد در اختیار داشت. شعار، از نظر مردم مشخص شد، همه فریاد برداشتند: “زنده باد اسلام!” درست به این دلیل که کسی حق نداشت فریاد بزند “زنده باد مصدق!” به دنبال اسلام خمینی هم ظاهر شد. به این طریق نقشۀ “انقلاب” و یا زیر و زبر شدن مملکت به ثمر رسید.
برگرفته از کتاب یکرنگی صفحه ۷۹ و ۸۰
از: بالاترین