ما میتوانیم بازیگران تغییر باشیم. دین در تمامی جامعهها وجود خواهد داشت. ولی جایگاه تاریخی دین در تمامی جامعهها تغییر یافته است. آئین زرتشت و مانی و مزدک در ایران زمین فروکش کرد ولی اسلام به زور شمشیر و تخریب روانی غلبه یافت. اگر در ایران اسلام سلطه دارد برای این است که تجاوز عربی اسلامی و قدرت مطلقه حاکمان و نادانی جامعه این سلطه را فراهم ساختند. دین فطری و مادرزادی نیست. دین توسط محیط انسانی به افراد انتقال مییابد. حال در برابر شیعه گری که کشنده خرد و فرهنگ است، سد نیرومند دانش و فلسفه و فرهنگ ضدخرافی لازم است تا بنیان آن سست شود. هیولای قرآنی که انسان را با وحشت و خشونت روانی به بردگی میکشاند و شیعهگری که منبع مرتجعترین افکار در جهان است، پایه ازخودبیگانگی انسان ایرانی را میسازند. این انسان نه فرهنگ تاریخی ایران را میشناسد و نه فرهنگ مدرن را دریافته است، ولی به نورالله جبار و رسول شمشیرکش و علی ابی طالب دارای شمشیرذوالفقار، ایمان دارد و خود را برای آنها به پستی میکشاند و حتی خود را قربانی میکند. باید علیه این بردگی و علیه آخوندها و نواندیشان دینی و اسلاموفیلها شورش کرد. ما میتوانیم در زمینههای زیر عمل کنیم. اراده و آگاهی ما تاثیر گذار است.
قدرت سیاسی لائیک برای سلامت جامعه
یکم، مبارزه همه جانبه و شفاف برای آماده کردن و آموزش دادن لائیسیته و استقرار یک حاکمیت لائیک. تربیت نسل جدیدی از سیاسیون که اهل قربانی نمودن اصول و سیاست لائیک نمیباشد. کمبود آگاهی و گرایشهای دینی سیاسیون اپوزیسیون بیانگر یک شکنندگی فرهنگی و سیاسی آنهاست. آنها به لحاظ ضعف خود و فشار محیط دینی میتوانند اصول لائیسیته را مورد معامله قرار دهند. ایجاد یک قدرت سیاسی سکولار لائیک، چارچوب کلانی برای قوانین و سیاستهای لائیک میآفریند (به کتاب من «گیتی مداری و لائیسیته، قدرت سیاسی در ایران»، چاپ فروغ، رجوع کنید.). چنین قدرتی نقش برجسته در انتقال سیاست لائیک در مدرسه، اداره، بیمارستان، رسانه، ارتش، دادگاه، وزارتخانه، شهرداری، وغیره ایفا نموده و از هجوم مدام مذهب شیعه میکاهد. پس از سقوط رژیم دینی دیگر قانون اساسی و قوانین و فرمانهای کشوری نباید با دین و قرآن مخلوط باشند. جدایی دین و مذهب از تمامی سیاستهای مدیریتی قدرت سیاسی حاکم، باید اجرا گردد. هدف این مبارزه اعتلای روح سکولاریسم در تمام دستگاههای سیاسی و اداری و قضایی و خبری و پزشکی کشور است. قانون گرایی سکولار و لائیک معیار رفتار عرفی انسان هاست. انسان ایرانی در اجتماع و سیاست باید از معیارهای مذهبی خارج شده و دنبال تهیه و اجرای قوانینی باشد که منشا زمینی و خرد انسانی و تجربه بشری دارد. دمکراسی خواهی و حقوق برابر شهروندی نافی دین گرایی در قدرت سیاسی است.
مبارزه فلسفی علیه اسلام
دوم، مبارزه پیگیر فلسفی و فکری علیه موهومات و تابوهای ضدعلمی و خرافی، باید پیوسته یک تلاش نیرومند باشد. تمام اجزای مقدس گونه مذهب شیعه و قرآن باید به نقد علمی و اجتماعی و فرهنگی کشیده شود. این انتقاد یک رسالت روشنفکرانه است که جسارت و هوشیاری میطلبد. دانشگاهیان و روشنفکران و روزنامه نگاران اسلام گرا یا سازشکار با اسلام و شیعه گری، مانع جدی این مبارزه فلسفی و فرهنگی بشمار میآیند. از نظر روانکاوانه ذهنیت و تربیت آنها مذهبی است و قرآن برای آنها مقدس است. عقب ماندگی فکری آنها عظیم است. مدل فکری حاکم روشنفکری ایرانی، مدل ایدئولوژیک زده و مدل اندیشه نکردن است.
در تاریخ یک آسیب ذهنی برای ما رویداده است، ما با امتناع تفکر متولد میشویم. تمام محیط خانوادگی و مدرسه و کوچه و محله و دوستان و آشنایان ما را به خود وابسته میکنند و بشکل پنهان و آشکار، مستقیم و غیر مستقیم، معیارهای مذهبی را مقدس نشان داده و قطره قطره و لحظه به لحظه تربیت ما را شکل میدهند. از تولد تا گور روان را مانیپولاسیون و دستکاری نموده تا همه بنده باشند. افکار ایرانی با اسلام و شیعه گری و صوفی گری پی ریزی میگردد. در جامعه تودهای تربیت میشود که اسیر دین و موهومات هستند و قادر به تفکر نیستند و نخبگانی پرورش مییابند که شلخته و تسلیم طلب در برابر اسلام هستند. با حکومت لائیک و یا بدون حکومت سکولار، مبارزه فرهنگی فلسفی و علمی علیه اسلام و شیعه گری باید پرتوان باشد.
برش از خرافههای اسلامی
سوم، از نگاه جامعه شناحتی میزان فرهنگ مدرن در بخش مهمی از مردم رایج است. زندگی عادی در جامعه چگونه ترسیم میشود؟ زندگی رایج با بهره گیری از علم پزشکی، مسافرت، موسیقی مدرن، شبکههای اجتماعی، کالای لوکس، پوشاک غربی، ترک نماز و روزه، شوخی با امامان، مخالفت با رژیم، تمسخر آخوند، کلاس موسیقی، سینما، کنسرت و غیره، تعریف میشود. ولی این فرهنگ عامیانه با مفاهیم دمکراسی خواهی و حقوق شهروندی در بخش گسترده جامعه پیوند عمیق ندارد. گفتار فلسفی و اندیشه ورزی در این فرهنگ عامیانه جایگاهی ندارد. دشمنی اسلام با فرهنگ خردمندانه منجر به خرافه گرایی همه جانبه شد. اعتقاد به امامزادههای دروغین، باور به قصه شیادانه چاه جمکران و مهدی، اعتقاد به تقوای آدمکشانی مانند محمد رسول الله و علی امام اول، اعتقاد به معجزه شق القمر، اعتقاد به تقلید از یک آیت الله مرتجع، باور به افسانه جهنم و بهشت قرآنی، اعتقاد به الله بیابانهای عربی، اعتقاد به قرآن زشتکاری بمثابه کتاب مقدس آسمانی و غیره، جلوههای خرافه پرستی اسارت بار است. در چنین ذهنیتی، خردگرایی و دانش، امر حاشیهای و بی ارزش است. البته روشنفکران ایرانی و سیاسیون ایرانی مسخ شده اسلاموفیلی نیز وجود دارند که در زمینه دینی مانند توده عام به خرافه «مقدسات دینی» معتقدند. در چنین ذهن ازخودبیگانه و مسخ شدهای، سمبولهای دینی محمد و علی و حسین و مهدی و شریعتی و طالقانی و منتظری و خمینی و سروش، اسطوره و مقدس و محترم میشوند. در چنین ذهنیتی، آزادی اندیشه و خردمندی نقاد و گرایش به دانش، نمیتوانند رشد کنند. ذهنیت پریشان و فلج، محصول این فضای دینی است. مبارزه فکری علیه خرافه پرستی و اسلام و فرهنگ قرآنی یک ضرورت تاریخی است.
فرهنگ سازی علیه اسلام و شیعه گری
چهارم، گسترش فرهنگ انتقادی و فرهنگ سکولار در جامعه یک اصل مهم است. برای این امر چه باید کرد؟ تهیه و پخش برنامههای رسانهای و نوشتاری و برگزاری نشستهای آموزشی و فرهنگی برای افشای مزاحمتها و زیانها و خودسریهای ناشی از دین اسلام در دستگاههای اداری و سیاسی و نظامی و اقتصادی و آموزشی کشور. در این فعالیتها باید حقانیت قدسی و اسطورههای جادوئی و تقدسات خرافی و شخصیتهای دینی و افسانهها و احکام مذهبی و داستانهای جعلی، مورد انتقاد علمی قرار گیرد و کتابهای جامعه شناسی دین و نقد مذهب و قرآن باید در دسترس مردم قرار گیرد. از زمان انقلاب مشروطه تا به امروز برخی نویسندگان ایرانی به نقد خرافات و نقد دین پرداختهاند. (۱- به برخی کتابهای انتقادی در زیر رجوع شود). این کار فرهنگی بزرگ باید ادامه یابد و گسست از تسلط جهل دینی باید میسر گردد. برای این کار عناصر فرهنگی و زیربنایی فکری هستند که به جامعه کمک میرسانند. کدامین؟
بزرگان اندیشه مانند فردوسی، عمر خیام، رازی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، صادق هدایت، ارسطو، ولتر، رنه دکارت، ایمانوئل کانت، باروخ اسپینوزا، هانا آرنت، مارسل گوشه، میشل انفره، ریچارد داوکینز، ژیل کپل، آندره کنت اسپنویل، پاسکال پیک، آرامش دوستدار، و دیگران، آموزش دهندگان ذهن جامعه هستند. آموزش تمدن کهن ایرانیان، درک فلسفه زرتشت، درک شاهنامه، بررسی رباعیات خیام، آموزش آزادی، حقوق شهروندی، شناخت از کشورهای لیبرال دمکراسی، درک برابری زن و مرد، اهمیت محیط زیست، لائیسیته، تئوری فرگشت، نظریههای ژنتیک، فیزیک مدرن، بازنگری تاریخی علمی، هوش مصنوعی، فلسفه غرب و غیره، پایه یک تحول بزرگ روانی و فرهنگی هستند.
از سی و پنج سال پیش در نقد شیعه گری و اسلام و قرآن، مقاله و کتاب نوشتم و یا در برنامههای تلویزیونی و رادیوئی برنامه انتقادی و تابوشکنی تولید کردم. در این مسیر طولانی از هیچ مانع و مخالفتی، نهراسیدم. بشکرانه کاریهای من و دیگر منتقدان دینی، فضای خصمانه آن دوران که علیه روشنفکران منتقد بود تغییر کرد. امروز آخوندها و نواندیشان دینی و روشنفکران اسلاموفیل در حمایت از اسلام و در حمله به اندیشه انتقادی فعال هستند، ولی تحول عظیم جامعه شناختی در ایران و تغییر فرهنگی در لایههای مهم اجتماعی، استقبال از نقد دین را بسیار گسترده نموده است. مبارزه علیه خرافه و موهومات، اعتلای فرهنگ فلسفی و علمی و نقد مسخ زدگی، بسیار بسیار سخت و طولانی است. آنهایی که میگویند این مبارزه ضد شیعه گری مهم نیست، خود گرفتار ازخودبیگانگی هستند.
جلال ایجادی
جامعه شناس، دانشگاه فرانسه
——————————–
۱- بزودی کتاب جلال ایجادی در باره شیعه گری و ازخودبیگانگی ایرانیان توسط نشر فروغ انتشار مییابد. تا کنون در باره شیعه گری و تاریخ آن کتابهای زیر منتشر شدهاند:
شیعیگری، احمد کسروی بهمن ماه ۱۳۲۲
شیعی گری احمد کسروی، محمد امینی، شرکت کتاب ۲۰۱۱
شیعه گری و امام زمان مسعود انصاری، نشر نیما، ژانویه ۱۹۹۹
شیعه گری چیست؟ محمد امیر معزی و کریستیان ژامبه، فایار ۲۰۰۴
اسلام ایرانی، شیعه دوازده امامی، هانری کربن، گالیمار ۱۹۹۱
سیری در زندگی سیاسی و ادبی علی دشتی، بهرام چوبینه
تشیع و سیاست در ایران، بهرام چوبینه ۱۹۸۵
کتاب بیست و سه سال، علی دشتی ۱۳۲۶
توضیح المسائل از کلینی تا خمینی، شجاع الدین شفا ۲۰۱۰
تشیع و قدرت سیاسی در ایران، بهزاد کشاورزی، چهار جلد انتشارات خاوران ۱۳۹۵
پیدایش و نقش دینداران امامی در ایران و جامعهشناسی سیاسی تشیع اثناعشری، اسماعیل نوری علا، شرکت کتاب ۲۰۰۶
نواندیشان دینی، روشنگری یا تاریک اندیشی، جلال ایجادی، انتشارات مهری ۱۳۹۸
بررسی تاریخی و هرمنوتیک و جامعه شناختی قرآن، جلال ایجادی، انتشارات مهری ۱۹۹۹
از: گویا