محمد خاتمی در سال ۱۳۲۲در اردکان یزد در خانواده ای اَبَرمذهبی چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار ایشان آیت الله سید روح الله خاتمی از روحانیون برجسته یزد و امام جمعه این شهر بود. بزرگ شدن در چنین خانواده ای و در زیر سایه چنین پدری باعث شد که ایشان از همان دوران کودکی با برکات و زیباییهای حرفه روحانیت آشنا شوند. گفته شده است آن زمان که بیشتر کودکان همسن و سال ایشان میخواستند دکتر و خلبان شوند، ایشان شلوارش را دور سرش میپیچید و با همان زبان شیرین کودکانه میگفت میخواهد لوحانی (روحانی) شود.
ایشان تازه تحصیلات دوره متوسطه خود را به پایان رسانده بود که عمال رژیم فاسد شاه به بهانه طرح سربازگیری به منزل ایشان یورش بردند غافل از آنکه ایشان شبانه رهسپار حوزه علمیه قم شده بودند تا ضمن بیلاخ دادن به حکومت به رویای خود جامه عمل بپوشانند. ایشان در حوزه به خاطر سن و سال کم و شیرین زبانی های خاص خود به «ممد شوکولات» معروف شدند که بعدها این لقب به «سید عبا شکلاتی» تغییر نام پیدا کرد. آقای خاتمی به خاطر هوش سرشار به سرعت پله های ترقی را در حوزه پیمود و با درجه اجتهاد فارغ التحصیل شد. مصادف با همان زمان بود که شاه ملعون طرح معافیت روحانیان و مجتهدین را از خدمت سربازی لغو کرد و حجت الاسلام خاتمی به ناچار به خدمت نظام وظیفه اعزام شد. نقل است که وی در میدان مشق نظام در حال پامرغی رفتن با خود عهد کرد که زندگی اش را وقف مبارزه با نظام ستمشاهی نماید.
بعد از اتمام خدمت سربازی تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی از فعالیتهای ایشان اطلاعات زیادی در دست نیست (ان شاء الله که مبارزه کرده است.) اما بعد از انقلاب وی به عنوان فرزند امام جمعه شهر از حوزه انتخابیه یزد به مجلس راه پیدا کرد. در درون نظام هم ایشان پله های ترقی را دوتا یکی پیمود تا سرانجام در سال ۷۶ با وعده اصلاحات به عنوان رئیس جمهور، ریاست دولت را به عهده گرفت. ایشان در دوران ریاست جمهوری خود با تواضعی ذاتی که در خود داشت به منتقدین خود فرمود که صرفا یک تدارکاتچی ست و ملت از او نباید انتظار زیادی داشته باشند. ایشان با برخی ویژگیهای ذاتی دیگری که داشتند جوری سکان اصلاحات را در دست گرفتند که با هسته سخت قدرت کمترین اصطکاک ایجاد شود. از آن سو نیز برای اینکه شعار اصلاحات روی زمین نماند سر اصلاحات را به سمت بدنه خود اصلاحات چرخاندند که نرم تر بود. و اینچنین بود که سبک جدیدی در رفرمیسم سیاسی بنا نهاده شد! یعنی اصلاح اصلاحات و اصلاح هر چیز و هرکسی که با بدنه سخت قدرت زاویه دارد. اثرات این نوع بدیع از فعالیت سیاسی تا به امروز همچنان مشهود است.
این بزرگوار بعد از هشت سال سکان داری اصلاحات، در نهایت مورد پسند هسته سخت قدرت قرار نگرفت و ممنوع الهمه چیز شد. به شکلی که یک حقوقی برای ایشان تعیین گردید و فقط حق خواندن خطبه عقد برای ایشان محفوظ ماند. البته ایشان با وجود تمام ممنوعیتها اما خاطر روحیات خاص خود تن به این محدودیتها هیچگاه ندادند و هر چند سال یک بار با نزدیک شدن به فصل انتخابات این ممنوعیت ها را دور زده و با صدای بلند و بدون ترس و واهمه از همه مردم دعوت میکنند که به پای صندوقهای رای بیایند و با آرای خود اجازه بدهند که اصلاحات زنده بماند و نفس بکشد و سیر طبیعی خود را طی نماید.
نقل شده است که سید محمد خاتمی در جواب منتقدانی که او را به بی پرنسیبی متهم کرده بودند، فرمودند: ” بنده یک زمانی تدارکاتچی این نظام بودم. الان هم بوقچی این نظام هستم.” سپس انگشت خود را به نشانه تهدید بالا بردند و افزودند: ” بدانید که بعد از من کسانی خواهند آمد که شما قدر یک بوقچی مثل من را خواهید دانست.”
منتقدین ایشان بعد از شنیدن این صحبتها جامه ها دریدند و صیحه کشان سر به بیابان گذاشتند!
از: ایران وایر