چالشهای پیش روی دولتهای بعدی در ایران را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: افزایش سهم صادرات غیرنفتی ایران در بازار جهانی، و طراحی مکانیزمهای بهتر برای توزیع درآمد ملی.
تحریمهای ایالات متحده آمریکا فروش نفت را برای ایران مشکل کرده، اما آیا برداشته شدن تحریمها میتواند تضمین کننده اقتصادی پویا و پاینده باشد؟ برای جستجوی جواب باید چشم انداز ده ساله بازار نفت را بررسی کرد: فرآوردهای که بخش اعظم صادرات ایران را در سالهای شکوفایی اقتصادی به خود اختصاص میداد. مسئله فقط سوخت نیست بلکه ما برای تولید کودهای شیمیایی، لوازم آرایشی، بستهبندیهای پلاستیکی، عینک، لاستیک، آسفالت، بسیاری از مواد اصلی پوشاک و غیره به نفت نیاز داریم. اما بازار تقاضا برای این مواد آیا تا ده سال آینده رو به رشد خواهد بود؟
بسیاری از کشورهای پیشرفته در حال تجهیز کردن سامانه حمل و نقل خود به تکنولوژی باتری و برق هستند، و پیشبینی میشود در سالهای آینده مصرف برق به منظور تأمین انرژی مورد نیاز خودروها افزایش چشمگیری داشته باشد.
از سوی دیگر مشکلات فراوان استفاده بی رویه از پلاستیک، دولتها را وادار به بازیافت این مواد خواهد کرد. حالا سوال اینجاست که صادرات نفت در ده یا بیست سال آینده چقدر کاهش خواهد داشت، و اساساً آنچه که صادر میشود برای چه منظور مورد استفاده خواهد بود؟ آیا دولتمردان کشورهای حوزه خلیج فارس باید کم کم به فکر اقتصادی بدون وابستگی به صادرات نفت باشند؟ چنین اقتصادی چگونه میسر خواهد شد، و چگونه خواهد بود؟
افزایش سهم صادرات غیر نفتی ایران در بازار جهانی
کوچک شدن اقتصاد ایران اجتناب ناپذیر است، اما این لزوماً به معنای گسترش فقر نیست. آنچه که طی سالهای آینده بیش از پیش اهمیت پیدا میکند مدیریت منابع (اصلیترین مسئولیت اقتصاد به عنوان یک تفکر آکادمیک) است. چالشهای پیش روی دولتهای بعدی در ایران را به دو دسته میتوان تقسیم کرد: افزایش سهم صادرات غیرنفتی ایران در بازار جهانی، و طراحی مکانیزمهای بهتر برای توزیع درآمد ملی.
اولین عبارتی که به ذهن شما میرسد، “توسعه” است. این همان مسیری است که محصولات کشورهایی مثل چین، کره جنوبی، تایوان، و مالزی را به بازارهای جهانی رساند و از طریق جذب سرمایه و ایجاد اشتغال صدها میلیون نفر را از فقر نجات داد. اما مسیر توسعهای که کشورهای مذکور در پایان قرن بیستم طی کردند، در قرن بیست و یکم دیگر بسته شده، چرا که دو تکنولوژی دست به دست هم داده اند که این فرآیند را کند و در نهایت متوقف کنند: اول هوش مصنوعی، دوم چاپ سه بعدی.
تکنولوژی اول بخش قابل توجهی از مشاغل خدمات دفتری (white collar) را خواهد بلعید، و دومی این امکان را به کشورهای پیشرفته میدهد که کالاهای مورد نظرشان را با قیمت تمام شده بسیار پایین، در نزدیکترین مکان به مصرف کننده تولید کنند. در چنین شرایطی، افزایش سهم صادرات غیر نفتی ایران با چالشی جدی روبروست. و علاوه بر آن، عقلانیترین نوع سرمایه گذاری در ایران را مشکل میتوان در چهارچوب قدمهای توسعه کلاسیک تصور کرد. چه بسا سرمایه گذاری در تکنولوژی بازیافت، انرژیهای تجدید پذیر، و تکنولوژی چاپ سه بعدی به مراتب پربازدهتر و برای آینده ایران مفیدتر باشند.
مدیریت منابع و توزیع درآمد ملی
در مورد چالش دوم، بحث به مراتب پیچیدهتر است. شاید بتوان گفت بیشترین میزان رفاهی که مردم ایران تجربه کردهاند به احتمال زیاد طی چند سال گذشته بوده است. کاهش صادرات نفت، لزوماً به معنی کاهش واردات کالا به کشور خواهد بود. با توجه به نرخ رشد جمعیت، تنها نتیجه گیری عقلانی، کاهش سهم هر ایرانی در سالهای آینده از درآمد ملی خواهد بود، درآمدی که خودش در حال کوچک شدن است. اُفت سطح زندگی در سطح کلان نتیجه این کوچک شدن درآمد خواهد بود. اما یقیناً این اُفت در همه سطوح اجتماعی به یک میزان حس نخواهد شد، و مهمتر اینکه کاهش سرانه درآمدِ ملی، نباید لزوماً به معنای گسترش فقر باشد. بلکه ایجاد تحول در مصرف فردی و همگن کردن مصرف در سطح ملی، همراه با کاهش اختلاف طبقاتی، میتواند از اُفت چشمگیر سطح زندگی اکثر مردم جلوگیری کند. اما چگونه؟
فرض کنید چهار عضو یک خانواده به ترتیب، سه و نیم واحد، نیم واحد، نیم واحد، و نیم واحد سیب مصرف کنند، مصرف کل مجموعه پنج واحد سیب خواهد بود. حال اگر مصرف اعضاء این مجموعه به نفری یک سیب تغییر کند، در عین حال که مصرف در کل کاهش پیدا کرده، اکثر اعضاء حال بهتری خواهند داشت. آیا تعمیم چنین مثالی به کشوری که تعداد حیرت آوری خودرو لوکس وارد کرده، عقلانی نیست؟ آیا اگر این مقدار سرمایه به جای واردات کالاهای لوکس صرف واردات ابزار تولید صنعتی میشد، با توجه به پایین بودن حداقل دستمزد در مقیاس جهانی، ایران نمیتوانست سهم صادرات غیر نفتی خود را افزایش دهد؟
مسیر پیش رو
بهترین نوع واردات، واردات تکنولوژی (به معنی توانایی تولید) است، و نه وسایل مصرفی. وجه مشترک تمام کشورهایی که در طی ۳۰-۴۰ سال گذشته مسیر توسعه را طی کردهاند، سرمایهگذاری در بخش تولید و صنعت، و به ویژه در واردات تکنولوژی بوده است. به همین دلیل جامعه ایران باید هرچه سریعتر در درک خود از زندگی ایده آل تجدید نظر کند: آرمان شهروندان ایرانی باید از دسترسی به بهترینهای موجود، به توانایی تولیدِ بهترینهای موجود تغییر کند. در این جهت، دو مانع اصلی وجود دارد: ذهنیت غلطِ “ما نمیتوانیم” و الگوی اشتباه “مصرف گرایی ِ بی پایان”. انگشت اتهام را به سمت یک جناح یا یک ایدئولوژی نشانه رفتن، نشانه درک ناقص از واقعیت پیچیده مشکلات موجود است.
تصور آینده ای روشن برای ایران غیرممکن نیست، ولی رسیدن به آن بیش از هر چیز نیازمند خودباوری، همبستگی اجتماعی، پذیرش واقعیتِ تلخِ جا ماندن ایران از قطار توسعه، پذیرش روحیه تطبیق پذیری با شرایط سخت جدید، و همت برای تغییر رویه است. باید به نزاع بر سر ایدئولوژی پایان داد و به مسئولیتپذیری در جهت منافع مشترک اندیشید.
از: دویچه وله