در اخبار روزنامههای درون ایران که از راه اینترنت به دید همگان میرسد، مرتب از شلاق زدن به عنوان جریمه خلافکاران خبر و مطلب مینویسند و دولتیان ایرانی نیز به هنگام تعیین شده از سوی دادگاه، آن را به اجرا در میآورند. به این ترتیب و براین منوال، شلاق زدن به مانند قرون وسطی در ایران هنوز جزئی از تعزیرات و تنبیههای مجرمان سیاسی و جنائی است. من در هیچ جا نخواندهام و ندیدهام که در کشورهای دیگر حتا کشورهای اسلامی، شلاق زدن به عنوان جریمهی جرم و خطای مجرم مورد اجرا قرار گیرد و شخص خاطی را به خوردن ضربهی شلاق در میدانهای شهر و ملاء عام محکوم کنند. این کار دور از تمدن و خلاف انسانیّت، از ابتدای انقلاب توسط حاکمان و داوران و نظریه پردازان دین مبین اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری در کشور بدبخت و فلکزدهی ایران جزئی از قانون جزا شد و به اجرا درآمد. هم اکنون یکی از بهترین فوتبالیستهای کشور به تحمل ۷۲ ضربه شلاق محکوم شده است و در انتظار روز موعود برای اجراست.
به گمانم شلاق زدن بر پیکر مجرم باید جزئی از آئین دین مبین اسلام باشد که حضرات آیات از عظیم و قلیل بر آن مهر تأیید گذاشتهاند و بیش از چهل سال است که در زندانها به عنوان تنبیه مجرم اعمال میشود و هیچ معمم از بزرگ و کوچک بر آن ایرادی ندارد. بی شک این عمل ستمگرانه در شریعت اسلام کاری پسندیده است و به یقین از همان ابتدای زمان رسالت پیامبر اسلام جاری و ساری بوده است. وگرنه آیات عظام به جای اجرا میباید بر تحریم و طرد آن نظر میدادند و آن را مینکوهیدند.
بدبختی در این است که گاه دزد را به جای زندانی کردن، به قطع انگشتان و یا دست و پا محکوم کرده و حکم را نیز اجرا میکنند!
دینها اگر آئین و راه و روش یکتا پرستی و خداجوئی است باید محتوائی بسیار نرم و دوستانه و محترمانه داشته و از هرگونه نفرت انگیزی و دشمن پروری دور باشد. در حالی که دین اسلام آئینی است که نه تنها تسلیم محض آدمی را طالب است، بل نوعی بردگی و بنده پروری نیز در نهادش خفته است و با پیروانش توسط زعما، با آئین غالب و مغلوب برخورد میشود.
شلاق زدن در برابر دید همگان ممکن است برای شخص خاطی تنبیه تلقی شود؛ اما نوعی نفرت از ذات دین را نیز در تماشاگر ماجرا به وجود میآورد که اثر زیانبارش برای دین اسلام به مراتب بیش از تأثیر خود تنبیه بر مجرم است. میتوان ادعا کرد که نوعی تزریق نفرت در فرد و انسان و به ویژه کسانی که تماشاگر این بلاهت و ستمکاریاند ایجاد میشود. بدبختانه تماشاگران و ناظران این جنایت خود به میل و رغبت به تماشای این مضحکهی ستمکارانه میروند و گویا از دیدن زجری که متهم در زیر ضربات شلاق میکشد لذت میبرند و تماشای این جنایت را نوعی تفریح میدانند.
زیان و واکنش مضر این عمل غیر انسانی به شکل نادیده بسیار بیشتر از تأثیر عمل شلاق زدن برای تنبیه متهم و یا گناهکار است. آن گونه که ممکن است اجتماع، مجرم را با وجود زیانکار بودن، به دید آدمی مظلوم و ستم دیده بنگرد و برایش دلسوزی نیز داشته باشد.
اصولاً تنبیه و مجازات جرم برای فاعل ماجرا، در دین یهود و اسلام حالت توحش دارد و از دایره انسانی و زمینهی دانش جرمشناسی بیرون است و بیشتر به یک جنایت شبیه است تا تنبیه مجرم و خطاکار!
بریدن انگشتان دست؛ و یا بریدن دست و پای سارق، بی تردید یک آدم سالم را به صورت فردی بی تحرک و شبیه اسفنجهای دریائی جانداری بی حرکت در میآورد. این گونه تنبیهها را جز به توحش و ستمکاری داوران و حاکمان به چیزی دیگر قابل تعبیر و تفسیر نیست.
فردی که دزدی کرده اگر تحت نظر روانشناسان و جامعه شناسان قرار گیرد، بسیار ممکن است به فردی درستکار و متنبه تبدیل شود و دست از اعمال خلاف قانون بردارد. اما زمانی که شما دست و پای این فرد سالم را قطع کرده و او را به یک تکه گوشت زنده و لی بی جنبش و حرکت تبدیل میکنید، ستمکارانه بر تعداد بی نوایان و گداهای جامعه افزودهاید و فردی سالم و آماده برای کار را به موجودی علیل و بی اثر مبدل کردهاید. این دیگر اجرای عدالت نیست. بل این به واژگونه ستمکاری و حتا توحش نام میگیرد.
تعداد بسیاری از گدایانی که در پیاده رو خیابانهای شهرهای بزرگ ایران کنونی به گدائی و تکدی مشغولند، از همین طبقه مجرمانی هستند که عدل اسلامی در موردشان اجرا شده و به یک حیوان فاقد حرکت تبدیل شدهاند. این فلکزدهها و بدبختها از روی نادانی و نفهمی، با تن سالم بدنشان را برای انجام کار و گرفتن دستمزد به زحمت نمیانداختند و ابلهانه به دزدی و غصب اموال دیگر مردمان روی مینهادند؛ اکنون که به معلولی با یک پا و یک دست تبدیل شدهاند، غیر از تکدی و گدائی در پیاده رو خیابانها راه دیگری برای ادامه زندگی ندارند.
بنابراین، این گونه مجازاتها جامعه را پاک و عاری از فساد نمیکند. به واژگونه بر تعداد افراد گدا و مردمان غرقه در فقر افزوده شده و شمار معلولان جامعه را مرتب افزون میدهد.
روی سخنم با آیات عظام و غیر عظام و قشر عمامه بر سر است که این چنین مجازاتهائی را که از زمان توحش بر جای مانده است، در قرن بیست و یکم میلادی و زمانی که کاوشگر مریخ مرتب از این سیاره خبر علمی به زمین میفرستد، هنوز برای تنبیه دزدها توصیه و اجرا میکنند.
آخوندهائی که این گونه تنبیهها را از کتابهای ۱۴ قرن پیش بیرون میکشند و مطابق آن رأی به مجرمیّت دزد و کلاهبردار میدهند، بی تردید خود در نهادشان توحشی فزون از حد لانه دارد و از این گونه معلول درست کردنها شادمان و خرسندند.
این دیگر دین و آئین الله پرستی نیست. این یک جنایت بدیهی و مسلم است. اما آخوند نامش را تعزیر گذاشته است.
آنچه مایه تأسف و حتا محل تمسخر است نوع کارکرد این گونه فقیهان در حکومت ولایت فقیه است که خود از هر گونه فساد و دزدی و رشوه خواری کوتاهی ندارند و اغلب همدیگر را نیز لو میدهند و کار زشت همکار را برملا میکنند. اما نه مجازات میشوند و نه حتا مورد بازخواست قرار میگیرند.
دینها گویا برای رفاه اجتماع تدوین و ترتیب یافتند؛ ولی بدبختانه کدخدایانش همه دزدند. در مقابل فرد گدا و بی چیز را که برای رفع گرسنگی دزدی کرده است، همین کدخدایان به جای رهنمائی ذلیل و علیل میکنند!! زها زه بر این مردان خدا و شارعان دین مبین.
پروین اعتصامی قطعهای زیبا به نام «دزد و قاضی» دارد که بسیار جالب است. اما به علت زیادی بیتها من تنها دو تا سه بیتش را مینویسم:
برد دزدی را سوی قاضی عسس خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی این خطاکاری چه بود دزد گفت از مردم آزاری چه سود؟
………
من ربودم موزه و تشت و نمد تو سیه دل مدرک و حکم و سند
دزد زر بستند و دزد دین رهید شحنه ما را دید و قاضی را ندید
آری در حکومت عدل اسلامی، عمّامه بر سران با دزدیهای چند میلیاردی مصون و محفوظ از تعقیبند ولی آفتابه دزد بی نوا، زجر و زندان که نه؛ باید قطع دست و انگشت را تحمل کند!!
دکتر محمدعلی مهرآسا
از: گویا