حمید فرخنده
اخیرا یکی از فعالان سیاسی اپوزیسیون اعلام کرده است که بعد از ۴۰ سال از فعالیت سیاسی کناره گیری میکند. هم لحن عصبانی و ادبیات خشم آلود او در اعلام این کناره گیری و هم دلایلی که ایشان برای این اقدام خود بیان کرده است گویای نگاه خاصی به نقش و جایگاه اپوزیسیون است. این نوع نگاه که خود میتواند یکی از دلایل نتیجهای باشد که این فعال سیاسی را به این نتیجه رسانده است، منحصر به طیف سیاسی ایشان نیست و از همین رو بررسی آن مهم است.
برخی از فعالان سیاسی چه در میان سلطت طلبان و دیگر سرنگونیطلبان یا طرفداران گذار از جمهوری اسلامی و چه در میان تحول خواهان دلیل اصلی عدم وجود اعتراض گسترده علیه حکومت، علیرغم وجود نارضایتیهای گسترده، را نه خواست کنونی جامعه ایران بلکه نبود یک اپوزیسیون متحد میدانند. در اینکه اصولا اتحاد نیروهای سیاسی اپوزیسیون، چه در ایران چه در هرجای دنیا، و بوجود آمدن یک تشکل متحد و معتبر در اپوزیسیون برای دلگرمی دادن به مردم جهت شرکت در حرکات اعتراضی یا تشویق شدن برای فعال کردن خیابان موثر است، شکی نیست. اما اصلی دیدن این اتحاد اغراق در مورد نقش و توان اپوزیسیون در ایجاد حرکت اعتراضی است، آن هم اپوزیسیونی که برآیند اتحادش در بهترین حالت باز هم چند تشکل مختلف خواهد بود.
این نگاه و یا توقع از گروههای اپوزیسیون واژگونه دیدن رابطه جنبش اعتراضی و نقش رهبری کننده اپوزیسیون است. گذشته از نمونههای جهانی مختلف، مثال انقلاب ایران خود بهترین گواه رابطه علت و معلولی در جریان انقلاب یا شروع حرکتهای اعتراضی است. آیتالله خمینی بعد از ۱۴ سال تبعید زمانی در حرکت انقلابی ورود کرد و رهبری انقلاب را به تدریج طی سال ۵۷ در دست گرفت که از حداقل شش ماه قبل از آن حرکات اعتراضی اینجا و آنجا شروع شده بود. منابع معتبر حتی میگویند آیتالله خمینی حدود دو سال قبل از پیروزی انقلاب، خسته از تبعید در نجف و ناامید از تحول سیاسی در آینده نزدیک در ایران قصد تماس با سفارت ایران در عراق داشته تا ترتیب بازگشت او به ایران را بدهند.
باز هم نقل است که چند سال قبل از انقلاب آقای خمینی در پیامی احساسی و با لحنی ناامیدانه به نشست انجمنهای اسلامی دانشجویان ایرانی خارج کشور میگوید: “زندگی من که نتوانست اثر مثبتی در نهضت و مبارزه داشته باشد، شاید مرگ من منشا اثر باشد.” [نقل به مضمون].
در جریان جنبش سبز نیز بعد از شروع اعتراضات خیابانی بود که آقایان موسوی و کروبی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری به رهبران جنبش تبدیل شدند.
این هم داستان غریبی است که چطور شخصی که از میان این همه گروه سیاسی هیچ کدام را شایسته و لایق حتی وجود داشتن نمیداند چون نتوانستهاند در ایران حرکت اعتراضی ایجاد کنند، به جای به زیر سوال بردن همه اپوزیسیون و دوستان و همکاران دیروز خود [خارج از داوری درمورد راهبرد سیاسی آنها] نیم نگاهی به طرح مسئله از سوی خود نمیاندازد؟
میگویند شخصی درحال رانندگی مرتب میگفت چرا دیگران دارند خلاف رانندگی میکنند و از طرف مقابل میآیند، متوجه نبود که خود وارد جهت خلاف در اتوبان شده است!
از: ایران امروز