شعار گروهی از دانشجویان در مخالفت با نئولیبرالیسم دستمایه بحثهای داغ و پرشوری میان دو طرف شد
«نئولیبرالیسم»؛ این واژه روز شانزدهم آذر در دانشگاه و بعدازآن در شبکههای اجتماعی، واژهای داغ و پربسامد بود. شعار گروهی از دانشجویان در مخالفت با نئولیبرالیسم دستمایه بحثهای داغ و پرشوری میان دو طرف شد. یکطرف، گروهی برآشفته که وضعیت اسفناک کنونی را نتیجه نفوذ چندلایه نئولیبرالیسم در اقتصاد و سیاست میدانند. آنطرف، گروهی دیگر که جنگ با «نئولیبرالیسم» را به جنگ دنکیشوت با آسیاب بادی تشبیه میکنند.
دو طرف باهم اختلافنظر اساسی دارند، اما در یکچیز همداستاناند؛ و آن وضعیت اسفناک اقتصاد و سیاست در ایران است؛ وضعیتی که هیچکس، حاضر نیست مسوولیت آن را برعهده بگیرد، اما همه انگشت اتهامشان را به سویی نشانه گرفتهاند. یکزمان راستها نسبت به ظهور «نوچپها» هشدار و گرا میدهند، حالا چپها کاسه و کوزه را سر «نئولیبرالها» میشکنند؛ نئولیبرالیسمها هوادار بازار و تجارت آزادند، یارانهها و سوبسیدهای دولتی را مضر میدانند. طرفدار کوچک شدن دولت و خصوصیسازیاند و سنگ کارآفرینها و مالکیت خصوصی را به سینه میزنند.
طرف اول، چپها، گسترش چشمگیر فقر همزمان با شکلگیری و عرضاندام یک طبقه رانتخوار تازه به دوران رسیده را فرجام سیطره ۳۰ ساله گروهی اقتصادخوانده طرفدار بازار آزاد میدانند، از آنسو گروه مقابل تمام نابسامانیهای موجود را، ازجمله شلختگی اقتصادی، رکود، بیکاری، فقر، فساد و حتی شکاف عمیق طبقاتی ناشی از مقاومت دولت برای قبضه اقتصاد میدانند.
دشمنان قسمخورده نئولیبرالیسم بهطور مشخص به چند طرح و برنامه، ازجمله تعدیل ساختاری، خصوصیسازی و هدفمندی و حذف یارانهها در ۳۰ سال گذشته اشاره میکنند که آثار زیانبار اقتصادی، اجتماعی و سیاسی به بار آورده است.
از آنطرف، راستها، یعنی مدافعان اقتصاد آزاد هم اتفاقا به همین طرحها اشاره میکنند، اما از این منظر که دولت -به معنی عام نظام حاکم- از زیر بار اجرای درست برنامهها شانه خالی کرده و بهجای آزاد کردن اقتصاد آن را بلعیده است. اجازه تعدیل ساختاری را نداده و در میانه کار جراحی اقتصادی، برنامه را ملغی کرده است. وقتی تورم در سال ۱۳۷۴ به ۵۰ درصد رسید از بالا دستور توقف برنامه آمد. «مسعود روغنی زنجانی» از کار بیکار شد و کلید اتاق رییس سازمان برنامه به دست جوانی بیتجربه داده شد که قرار بود تا پایان دور مدیریتش هیچ کاری نکند. شرح این اتفاق در قسمت دوم سلسله گزارشهایی که سال گذشته با عنوان «جریانشناسی اقتصاد ایران»در ایرانوایر منتشر شد، در دسترس علاقهمندان است.
سرانجام خصوصیسازی به آنجا رسید که نهتنها دولت کوچک نشد، بلکه دولتی بزرگتر و با اشتهایی بیشتر، از دل دولت آن سر بیرون آورد که مثل سیاهچاله همهچیز را به درون خود فروکشیده و میکشد. اگر حسابوکتاب چهار بنگاه کوچک، مدرسه غیرانتفاعی و دانشگاه آزاد را کنار بگذاریم، آزادسازی اقتصاد ایران، از رشد قارچگونه بانکها و موسسات اعتباری تا حراج کردن سهام کارخانهها و شرکتهای بزرگ دولتی، نتیجهای جز شکلگیری بزرگترین حیاطخلوت قدرت در ایران نداشت. «خصوصیسازی» کلیدواژه انتقال قدرت از یک دولت رسمی و تا حدودی مسئول به دولت غیررسمی و غیرمسوول است. «خصوصیسازی» امضای پای سندی است که اقتصاد و سیاست را در ایران به اسم نهادهای پراشتهای زیر نظر آیتالله «خامنهای» به نام زده است؛ سپاه، بسیج، نیروهای مسلح، ستاد اجرایی فرمان امام، بنیاد مستضعفان، آستان قدس… بعید است کسی از این نوع «خصوصیسازی» دفاع کند. مسوولیت آن را برعهده بگیرد؛ مگر کسانی که نانشان را در این کاسه ترید کردهاند.
ماجرای هدفمندی و حذف یارانهها هم که قصه درازی است که از سال ۱۳۸۶ تا الان صدای خیلیها را درآورده، ازجمله هواداران اقتصاد آزاد را که این شیوه از آزادسازی را ناقص و زیانبار میدانند؛ برنامههایی که جز بدنام کردن «اقتصاد آزاد» نتیجه دیگری در پی ندارد.
اقتصاد ایران ساختمان ویرانی است که میان هزار بنا دستبهدست چرخیده، اما هیچکس حاضر نیست مسوولیت آن را بپذیرد. کارفرمای این ساختمان، دولت -به معنی عام نظام حاکم- است. نهادی پرمدعا و به همان نسبت کمسواد. عجول، سردرگم و سربههوا. خیالپرداز و مالیخولیا، اما درعینحال مسئولیت گریز و کمصبر؛ و البته حرص و تمامیتخواه و طمعکار.
همینالان اگر بودجه دولت را با گردش مالی نهادهای زیر نظر رهبر ایران را از اقتصاد کنار بگذاریم، چیز زیادی باقی نمیماند. قاعدتا به چنین اقتصادی هر چیزی میتوان گفت الا نئولیبرال. واژهای که معادل برنامههای تند و تیز آزادسازی اقتصاد به سبک مارگارت تاچر در بریتانیا و رونالد ریگان در آمریکای دهه ۱۹۸۰ است.
البته برخی افراد، مانند «یوسف اباذری»، اعتقاد به چندلایگی نئولیبرالیسم در سیاست، جامعه و اقتصاد ایران دارند؛ مثلا آنچه را که بر ایران گذشته با چین و روسیه مقایسه میکنند. امپراتوری اقتصادی زیر نظر رهبر ایران را با مولتیمیلیاردرهای چینی یا مافیای نفتی روسیه مقایسه میکنند، با این فرض که چین و تا حدودی روسیه هم بهطور مخفی نظامهای نئولیبرالاند.
صرفنظر از اینکه اقتصاد چین و روسیه نئولیبرالیستی است یا نه وضعیت ایران حتی قابلمقایسه با این دو کشور نیست. البته برکشیدن طبقهای نوکیسه که یکشبه ره صدساله رفته و به برکت رانتهای قانونی و غیرقانونی ثروتهای کلان به هم زدهاند، بیشباهت با چین و روسیه نیست؛ اما تفاوت اینجا است که اقتصاد بحرانزده ایران شباهتی با وضعیت رو به رشد چین و حتی روسیه ندارد.
ایران در ۳۰ سال گذشته یکی از کندترین اقتصادهای جهان را داشته و در مواقعی رکورد رکود را یکتنه جابجا کرده است. تورم در این ۳۰ سال امان مردم را بریده و بالا و پایینشان کرده است. ایران سه دهه گذشته را به جنگ غیرمستقیم با نیمی از دنیا گذرانده و اقتصاد و جامعه را بهپای توهمات مالیخولیایی قربانی کرده است. در این میان نه راست و نه چپ (چه برسد به نئولیبرالیسم و نوچپگرایی) هیچکدام فرصت عرضاندام پیدا نکردهاند. نه هواداران اقتصاد آزاد فرصت پیدا کردهاند ایده خود را تام تمام پیاده کنند، نه عرصه برای میدانداری نصف و نیمه نهادگرایان فراهم بوده، بلکه زمام امور در دست گروهی بلاتکلیف و کممایه بوده که گاهی به راست، گاهی به چپ چرخیده و جامعه و اقتصاد ایران را سرگرداندهاند. در این گردونه نیروی گریز از مرکز زیادی وجود دارد که طبقات متوسط را به سمتوسوی فقر و فقرا و فرودستان را به بیرون پرتاب میکند، در این میان تعداد محدودی که اتفاقا جمعیتشان هم کم نیست سوراخ دعا را پیدا کرده و یکشبه بار صدساله میبندند. در این آشفتهبازار دعوای نئولیبرالیسم و نوچپگرایی در ایران، چهبسا دعوای ذهنی و انتزاعی است؛ مصداقی عینی و انضمامی برای آن وجود ندارد.
از: ایران گلوبال