اولین عکسالعمل رسمی ایران نسبت به خبر فرار شش دیپلمات آمریکایی با کمک کاناداییها از تهران، کنفرانس خبری صادق قطبزاده بود که کانادا را تهدید کرد: “در اینجا یا هرجای دیگری از جهان، کانادا هزینه این اقدام را خواهد پرداخت!”
این پیشنهاد همیلتون جوردن، رییس کارکنان کاخ سفید بود که قطبزاده با حمله به کانادا توجه افکار عمومی را از آمریکا به سمت کانادا منحرف کند تا این عملیات فرار لطمهای به تلاشهای محرمانهای که برای پایان بحران گروگانگیری در جریان بود وارد نسازد.
طبق یادداشتهای همیلتون جوردن، در روز ۲۹ ژانویه ۱۹۸۰ تازه خبر فرار شش دیپلمات آمریکایی از ایران با پاسپورتهای جعلی کانادایی و با کمک سفارت کانادا در تهران به کاخ سفید رسیده بود اما هنوز اعلام عمومی نشده بود.
کریستین بورگه، وکیل فرانسوی و هکتور ویلالون، کارچاقکن آرژانتینی که از طرف قطبزاده مذاکرات محرمانه برای آزادی گروگانهای آمریکایی با کاخ سفید را پیگیری میکردند آن روز در دفتر جوردن بودند.
قطبزاده امیدوار بود تا با معامله استرداد شاه در قبال آزادی گروگانهای آمریکایی پیروز اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران باشد. جوردن با احتیاط این خبر را به بورگه و ویلالون میهد. بورگه بعد از چند دقیقه که به اعصابش مسلط میشود نگران از اینکه این اتفاق میتواند همه چیز را خراب کند، میگوید باید این خبر را فورا به قطبزاده بدهد. جوردن پیشنهاد میدهد که به قطبزاده بگو همه چیز را گردن کاناداییها بیندازد. چرا که در این روزها در کانادا انتخابات فدرال در جریان است و نخستوزیر جو کلارک در تلاش برای دوباره انتخاب شدن است. میشود گفت که کلارک برای جلب حمایت آمریکاییها و محبوبیت مردم کانادا دست به این اقدام زده است.
بورگه از کاخ سفید ده دقیقه با خط مستقیم با قطبزاده به زبان فرانسه صحبت میکند. روز بعد، آن جمله معروف قطبزاده در کنفرانس خبریاش سرخط اخبار جهان میشود که طبق توصیه جوردن مستقیما جو کلارک را آماج حمله خود قرار داده بود.
قطبزاده در این کنفرانس خبری ادعا کرد که نخستوزیر کانادا توسط یک کشور سوم در پیامی به او توضیح داده این اقدام کانادا علیه ایران نبوده بلکه برای ایجاد شور انتخاباتی در مردم کانادا برای انتخابات پیش رو انجام شده است و فقط مصرف داخلی برای افکار عمومی کانادا داشته است. قطبزاده گفت که “این توضیح مرا راضی نکرد!”
فلورا مکدانلد، وزیر خارجه وقت کانادا سریعا در یک مصاحبه تلویزیونی با شبکه NBC-TV ادعای قطبزاده را تکذیب کرد و گفت این ماجرا توسط روزنامه مونتریالی لپرس افشا شد و نه توسط دولت جو کلارک و بعد ضمن کم اهمیت خواندن تهدید قطبزاده گفت که شک دارد که اتفاق مهمی بیافتد. کلارک هم گفت که علیرغم تهدید قطبزاده تدابیر امنیتی برای سفارتخانههای کانادا را بالاتر نبرده است. بعدتر قطبزاده در یک مصاحبه گفت که کانادا با دستور “عوامل صهیونیسم جهانی که در کانادا زیاد هستند”، دست به این عمل زده است تا باعث تشدید بحران شود.
با ادعای قطبزاده مبنی بر عذرخواهی جو کلارک از ایران دعوای لفظی بین قطبزاده با فلورا مکدانلد و جو کلارک در یکی دو روز بعد بالاتر هم گرفت. جو کلارک گفت کانادا کاری نکرده که بخواهد عذرخواهی کند و قطبزاده کلارک را یک دروغگو خواند.
چند روز بعد محمد حسین عادلی، سفیر وقت ایران در کانادا با حضور در ساختمان وزارت خارجه کانادا اعتراض دولت ایران برای مداخله در امور ایران را رسما به دولت کانادا ارائه کرد. روز قبل از آن یکی از روزنامههای تهران، RCMP (پلیس سواره سلطنتی کانادا) را به کمک به شاه ایران متهم کرده بود. عادلی در توضیح این اتهام به خبرنگار سیبیسی گفت که مواردی بوده که کانادا با لغو ویزای مخالفان رژیم شاه، آنان را به شکنجهگاههای ساواک برگردانده بود.
در روزنامههای کانادایی همان روزها مقالاتی که نشانههایی از جو ضدکانادایی در ایران به خواننده میداد منتشر میشد. مثلا داگ لانگ که آن روزها از تهران خبر میفرستاد صراحتا در مقالهای در روزنامه سیتیزن از جو بوجود آمده ابراز نگرانی کرده بود. در واکنش به تهدید قطبزاده و این نگرانی یک خبرنگار کانادایی از محمد حسین عادلی در اوتاوا پرسیده بود که آیا ایران ممکن است برای انتقام صدمهای به شهروندان کانادا بزند و عادلی در جواب گفته بود: ایرانیها آدمهای خونگرمی هستند که به هیچ ملتی آسیب نخواهند رساند.
روزنامه تورنتواستار در همان روزها خبری دارد به نقل یک مقام رسمی در وزارت نفت ایران با این تیتر: “ایران یک قطره دیگر نفت به کانادا نخواهد فروخت”. به نوشته این روزنامه، کانادا در آن سال معادل ۵۲۵ میلیون دلار نفت (مستقیم و غیرمستقیم) از ایران خریده بوده است.
قطبزاده در همان کنفرانس خبریاش با لحن گلایهآمیزی گفته بود که “هرگز به آمریکاییهایی که در سفارت کانادا بودند به چشم گروگان نگاه نشده بود.” برخی از نزدیکان قطبزاده در دوران تصدی وزارت خارجهاش معتقدند که او و دستگاه وزارت خارجه متوجه بودهاند که تعداد دیپلماتهای آمریکایی که در دست دانشجویان خط امام گروگان بودند (باضافه آن سه نفر دیگری که در روز گروگانگیری در وزارت خارجه گیرافتاده بودند) کمتر از تعداد کل دیپلماتهای آمریکایی در تهران است و به نوعی در جریان مخفی شدن آنها بودهاند. این جمله قطبزاده میتواند این گمانهزنیها را تایید کند.
چندی بعد از آرام شدن این غائله، کرول جروم، دوست دختر قطبزاده که خبرنگار شبکه سیبیسی کانادا در تهران شده بود در مصاحبهای اختصاصی با قطبزاده از او پرسید آیا هنوز همانقدر از دست کاناداییها عصبانی هستی؟ قطبزاده در جواب گفت مشکلش با شیوه عمل بود که از نظر او کاملا غیرصادقانه بوده است.
بعد اضافه کرد که: “بیتعارف بگم بعدتر که فکر کردم دیدم این کار کانادا بهترین توجیه برای آنچه که دانشجویان کرده بودند بود. برای اینکه آنها ادعا میکردند که ما حقوق بینالمللی را زیرپا گذاشتهایم و ما باید محکوم شویم در حالی که کانادا مهر کشور ما را جعل میکند، پاسپورت جعل میکند، آدمهایی را وارد ایران میکند یا خارج میکند، باید بهش افتخار هم بکنند.”
به نظر میآید قطبزاده توصیه همیلتون جوردن را آنقدر جدی گرفته بود که حتی بعد از شکست جو کلارک در انتخابات کانادا دست از حمله به او و دولتش بر نمیداشت. قطبزاده در مصاحبهای با دان مک میل، خبرنگار سیبیسی در تهران ادعا کرد که دو نفر که خود را روزنامهنگار کانادایی معرفی کرده بودند سعی داشتند از او حقالسکوت بگیرند چرا که مدعیبودند که قطبزاده نه تنها در جریان فراری دادن شش آمریکایی بوده که حتی به این عملیات کمک هم کرده است.
به گفته قطبزاده آنها تهدید کرده بودند که این واقعیت که دولت آمریکا ۶ میلیون دلار به دولت کانادا پرداخته و آنها هم این پول را به او دادهاند را افشا خواهند کرد. قطبزاده این اتهام را مسخره خواند اما حاضر نشد نام این دو روزنامهنگار کانادایی را اعلام کند. او در پایان این مصاحبه با خنده و رضایت خاصی میگوید: “خوشبختانه آن دولت (جو کلارک) حقش را به خاطر این عمل جاسوسیش گرفت و سقوط کرد.”
دولت کلارک با مشکلات متعددی دست و پنجه نرم میکرد و به نظر نمیآید پیشنهاد همیلتون جوردن به قطبزاده که کلارک را آماج حمله قرار دهد نقش جدی در شکست انتخاباتی او داشته باشد اما این بحث به طور جدی در کانادا مطرح شد و برخی از رقیبان و مخالفان کلارک از این موضوع علیه او استفاده کردند. مثلا در یکی از سخنرانیهای انتخاباتی جو کلارک در شهر کیچنر آنتاریو در حالی که کلارک از اقدام سفارت کانادا در تهران در کمک به فراری دادن دیپلماتهای آمریکایی از ایران قدردانی میکرد یکی از مخالفانش در حالی که یک پرچم بزرگ کانادا را در دست داشت سعی کرد سخنرانی کلارک را با اعتراض به این عمل دولت او قطع کند.
یکی از انتقادهای پییر ترودو (نخستوزیر قبل و بعد از کلارک) تا پیش از فرار شش دیپلمات آمریکایی این بود که کلارک حمایت کافی از آمریکا در قبال قضیه گروگانگیری نمیکند. ترودو بعد از افشای نقش کانادا در کمک به آمریکاییها در یک سخنرانی گفت اگر این خبر درست باشد باید به دولت کلارک تبریک گفت. دولت کلارک سریعا اعلام کرد که دولت وی ترودو را تنها چند ساعت بعد از شروع عملیات باخبر کرده بوده است. اگرچه کلارک به اقرار خودش در خبردادن به «اد براودبنت» رقیب دیگرش در حزب NDP کوتاهی کرده بود، این حزب در حمله شدیدی به کلارک مدعی شد اگر قصد کلارک بهره برداری انتخاباتی از این قضیه نبود میتوانست قبل از شروع فعالیتهای انتخاباتی عملیات فراری دادن دیپلماتهای آمریکایی را شروع کند.
در تابستان ۲۰۱۴ برای مراسم رونمایی از آخرین کتاب جوکلارک به اوتاوا رفتم به امید اینکه بتوانم چند کلامی با او در این باره صحبت کنم. یکی از برنامهگزاران ترتیبی داد و به کلارک معرفیام کرد. جو کلارک با وجودی که به گرمی دستم را فشرد و برایم آرزوی موفقیت کرد گفت مایل نیست درباره این موضوع خاص صحبت کند.
صادق قطبزاده خیلی پیشتر از آنکه در پاریس دل کرول جروم، خبرنگار کانادایی را از آن خود کند، پیوندهایی با کانادا پیدا کرده بود. وقتی ناچار به ترک آمریکا میشود (که آن خود داستانی دراز دارد) در تابستان ۱۹۶۷ با گذرنامه سوریاش و با نام صادق اَصفهانی بدون داشتن پذیرش تحصیلی راهی کانادا میشود. از فرودگاه ونکوور به این دلیل که در آمریکا وضعیت اقامت مشخصی نداشته به آمریکا برگردانده میشود. دو هفته دیگر در سانفرانسیسکو در خانه دوستانش سر میکند. ابراهیم یزدی که حالا با مدرک دکترا در دانشگاه تگزاس به تدریس شیمی مشغول است برایش معرفینامه مینویسد. دانشگاه سایمون فریزر تقاضایش را رد میکند اما دانشگاه نوتردام در شهر کوچک نلسون در استان بریتیش کلمبیای کانادا واحدهای درسی گذرانده شدهاش در دانشگاه جورجتاون را میپذیرد و صادق را به عنوان دانشجوی لیسانس تاریخ میپذیرد.
در ۷ ژانویه ۱۹۶۸ رسما به عنوان دانشجو در کانادا پدیرفته میشود. در آپارتمانی در خیابان بیکر در نلسون مستقر میشود. دانشگاه کاتولیک نوتردام دانشگاه کوچکی بود با کمتر از هزار دانشجو که تعداد خیلی کمی از آنها ایرانی بودند. رئیس دانشگاه یک کشیش به نام پدر آکیناس توماس بود. سالها بعد وقتی قطبزاده سمت وزارت خارجه انقلاب را پذیرفت روزنامه محلی «نلسون دیلی نیوز» به سراغ استادان و دانشجویان دانشگاه نوتردام رفت تا ببیند این وزیر خارجه جدید کیست که دو سال هم در کانادا زندگی و تحصیل کرده است. این روزنامه او را در این مقطع شخصی که زود عصبانی میشود و آدمی نه چندان محبوب بین دانشجویان و استادان معرفی میکند. یکی از استادها که خواسته بوده نامش محفوظ بماند گفته بود: «کاش میتوانستم یک نکته مثبت درباره او بگویم. آدم ناجوری بود. آیتالله خمینی یک سوگولی تمام عیار خواهد داشت! او همیشه در سایه کار خواهد کرد. او قابلیت زشتترین کارها را خواهد داشت». استاد دیگر دانشگاه نلسون قطبزاده را با صفاتی چون بیاخلاق، دورو و یک «خوره سیاسی تمام عیار» (pure political animal) توصیف کرده بود. هردو استاد به روزنامه گفته بودند که وقتی قطبزاده تازه به این دانشگاه آمده بود خودش را به اعضای هیات علمی به عنوان دوست رابرت کندی، وزیر دادگستری پیشین آمریکا معرفی میکرد. دانشجویی که او هم خواسته بود نامش محفوظ بماند با وجود اخلاق و رفتار قطبزاده، او را یک دشمن قابل احترام توصیف کرده بود: «دلال قدرت بود اما آدم شوخطبعی بود و آشپزیش هم خوب بود! او توانایی هر کاری را داشت. از تیپ آدمهایی بود که وقتی به قدرت برسند همه چیز و همه کس را فراموش میکنند. یک سخنران قهار بود که میتوانست جمع بزرگی از دانشجوبان را علیرغم اختلافات سنی و زبانی دور هم بیاورد.» از آن طرف برایان مکگرث استاد دیگری که با قطبزاده در روزنامه دانشجویی دانشگاه کار میکرد به روزنامه گفته بود: «نظرات آن دو استاد دیگر یک مشت چرند هستند. قطبزاده یک فعال سیاسی بود که به طور طبیعی دانشگاهیان او را به عنوان یک تهدید میدیدند.» او به روزنامه گفته بود که قطبزاده دنبال تغییر بود و از زمانش جلوتر بود.
قطبزاده حداقل دوبار در دوران تحصیلش در دانشگاه نوتردام به مدیریت دانشگاه اعتراض رسمی کرده بوده است. یک بار در اعتراض به شیوه نمره دادن یکی از استادها و یک بار هم برای اقامت در یک آپارتمان متعلق به دانشگاه. از قرار قطبزاده اصرار داشته که تنها واحد خالی یک مجموعه آپارتمانی که اختصاص به دانشجویان دختر داشته را به او اجاره بدهند چرا که دلیلی نمیدیده که دانشجویان پسر نتوانند در همان مجتمع ساکن باشند. طبق اسنادی که از مرکز آرشیو شهر نلسون به دست آوردهام (شامل نامه اعتراض رسمی وی به دانشگاه) نهایتا در این دعوا پیروز میشود و مجتمع آپارتمانی ماریون در خیابان گوردن در شهر نلسون به یک مجتمع مختلط تبدیل میشود! یکی دیگر از استادان این دانشگاه به روزنامه گفته بود که آخرین باری که «اَصفهانی» را دیده است او در راه پاریس بوده و قصد داشته در زمینه تاکتیکهای سیاسی کمونیستی در جمهوری خلق چین تحصیل کند!
قطبزاده در ۲۷ ژوئن ۱۹۶۸(۶ تیر ۱۳۴۷) در نامهای به ابراهیم یزدی مینویسد که در انتخابات پارلمانی کانادا به یکی از کاندیداهای حزب نئودموکرات کانادا (NDP) کمک کرده تا به پارلمان راه پیدا کند:
«…این روزها در این دیار جنجال انتخابات برقرار است و همان طور که با خبر شدهای حزب لیبرال برنده انتخابات شده است. حقیر نیز به واسطه آنکه سرباز نباید هیچگاه از تمرین خودداری کند تا حدودی و در سمت مشاوره به کاندیدای حزب سوسیالیست اینجا N.D.P کمک کردم و خوشبختانه با اختلاف فاحشی برنده شد و حال یک عضو پارلمانی ولی در اقلیت مطلق دوست پیدا کردهام. مثل اینکه در سرنوشت ما نوشته شده که همیشه در اقلیت باشیم جلالخالق!»
با لیل کریستیانسن که در آن زمان رهبر حزب NDP در منطقه نلسون-کریسن بود تماس گرفتم و که با گذشت بیش از نیم قرن هنوز قطبزاده را به یاد میآورد گفت که “آن زمان ما او را به نام صادق اَصفهانی میشناختیم.” لیل گفت: اَصفهانی در آن زمان به حزب NDP ملحق شده بود. در جلسات حزب آدم شلوغی بود و من برای برقراری نظم جلسه مجبور بودم مرتب چکش رییس جلسه را روی میز بکوبم. اسمش را خارج از نوبت (Out of order) گذاشته بودم! از آن تیپ آدمهایی بود که به قصد لذت بردن آدمها را کنترل میکرد و بازی میداد. نه لزوما برای اینکه شما را طرفدار این یا آن کند، از اینکه مردم را به این یا آن جهت سوق دهد لذت میبرد!»
در مورد نقشش در پیروزی NDP در آن حوزه انتخاباتی از کریستیانسن پرسیدم که گفت: «من رئیس ستاد انتخاباتی آن کاندیدا بودم. صادق حتما کارهایی کرده اما نقش کلیدی نداشته است.»
لورن نیکلسون در آن انتخابات، کاندیدای حزب مقابل بود. او که در آن انتخابات به مجلس راه پیدا نکرد در دورههای بعدی رای آورد و در یکی از دولتهای استان بریتیش کلمبیای کانادا به سمت وزارت مسکن رسید. نیکلسون که در رقابتهای انتخاباتی همان دوره با قطبزاده آشنا شده بود در آن زمان دبیر ریاضیات و فیزیک بوده و همزمان به عنوان مربی کُشتی با دانشگاه نوتردام هم همکاری میکرده است. نیکلسون برایم از خاطرهای در یک میهمانی در شهر نلسون گفت: «صادق از همسر من فرانسس درخواست رقص کرد. من قبول کردم اما کم کم روی همسرم نظر پیدا کرد و این فرانسس را کاملا ناراحت کرده بود. من عصبانی شدم و از صادق خواستم برویم بیرون (یعنی دعوا کنیم)! درسته که من یک وزیر سابق کابینهام اما من مربی کُشتی هم بودم! صادق البته بیرون نیامد. مدتی بعد در یک جلسه آموزش کُشتی در دانشگاه نوتردام، صادق هم حضور داشت. من که میدانستم کُشتی چه ورزش مهمی در ایران است و هنوز از دستش عصبانی بودم به او پیشنهاد دادم که کُشتی بگیریم اما باز هم قبول نکرد!»
ایان کلاگ، یکی از همکلاسیهای صادق قطبزاده برایم گفت که: «صادق هیچ تلاشی برای مخفی کردن نفرتش از شاه و آمریکا نمیکرد و شاید به همین خاطر بود که ده-دوازده دانشجوی ایرانی دیگراین دانشگاه سعی میکردند حسابشان را از او جدا نگه دارند. مطمئنا از جایی پول برایش میرسید چون برای خودش ماشین گرانقیمت و یک آپارتمان خیلی خوب داشت. چندین دوست دختر کانادایی داشت حتی یک باور عمومی وجود داشت که از یکی از این دخترها که اهل شهر تریل بود بک بچه هم داشت! سبک زندگی یک “مسلمان” را نداشت. یک دانشجوی معمولی بود. مشروب میخورد و با دانشجویان دیگر در بارهای شهر نلسون مست میکرد. حتی در یکی از این مستیها ادعا کرده بود که یک لیست دویست نفری دارد از آدمهایی که وقتی شاه سقوط کند و او به ایران برگردد “حقشان را خواهند گرفت”. او همیشه در حال صحبت از ایران، جو ترس و وحشتی که ساواک در ایران بوجود آورده بود و نقش آمریکاییها در حمایت از رژیم شاه بود. مدعی بود که توسط ساواک شکنجه شده اما چون هیچ سندی نداشت هیچوقت این حرف اورا باور نکردم. تحلیل من از صادق آن زمان یک ملیگرای افراطی بود. او همیشه از نقش انگلیسیها و آمریکاییها در سرنگونی مصدق شکایت میکرد. اینکه چگونه به جمع هواداران خمینی پیوست و چرا خمینی اورا پذیرفت برای من همیشه بصورت یک راز باقی خواهد ماند. او به شدت باهوش و زیرک و حقهباز بود.»
صادق قطبزاده به مدت یک سال سردبیر روزنامه دانشجویان دانشگاه نوتردام به نام «شمشیر» بود. و از آنجا که «ایان» نماینده دانشجویان در هیات اجرایی دانشگاه بوده ارتباط با او برایش ارزش خبری داشته است. «ایان» از شایعه دیگری که آن زمان بین دانشجویان دهان به دهان میچرخیده هم صحبت کرد. اینکه قطبزاده یک استاد تاریخ را تهدید کرده بوده تا نمره قبولی بگیرد. اگرچه «ول جورج» یکی از استادهای دانشگاه که او هم این شایعه را به یاد میآورد برایم گفت که آن شایعه را باور نکرده است. قطبزاده در یکی از مقالههایش در روزنامه دانشگاه بدون اینکه به شایعه مشخصی اشاره بکند از دانشجوها میخواهد که شایعاتی که درباره او میشنوند را باور نکنند. قطبزاده به دلایلی که هنوز برایم روشن نیست مجبور به استعفا از سمت سردبیری روزنامه شمشیر میشود. متن استعفایش در شماره اول فوریه ۱۹۶۹ در صفحه اول در ستون سخن سردبیر چاپ شده است.
ول جورج که قطبزاده را یک دانشجوی متوسط به یاد میآورد برایم گفت که در ترم آخرش دو درس ریاضیات و زبان فرانسه را افتاده بود و نمیتوانسته فارغالتحصیل شود. ریس دانشگاه از جورج میخواهد تا در تابستان به قطبزاده تدرس خصوصی ریاضیات کند تا بتواند دوباره امتحان بدهد و فارغالتحصیل شود. صادق قطبزاده بالاخره در تابستان سال ۱۹۶۹ مدرکش را میگیرد و به حتی به عنوان دانشجوی سال دانشگاه نتردام هم انتخاب میشود.
کرول جروم در آستانه بازگشت آیتالله خمینی و همراهانش به ایران به قطبزاده میگوید: «من میبینم که تو وزیر خارجه حکومت آینده شوی!» قطبزاده در پاسخ میگوید: «نه! نه! من تمام زندگیام را صرف پایین آوردن شاه از قدرت کردم. من نمیخواهم حکومت کنم. آن باشد برای دیگران. من میخواهم هرچه دارم بفروشم و از ایران بروم. میرویم به کِبِک! خارج از شهر…» کرول میپرسد: «چرا کِبِک؟» قطبزاده میگوید: «نمیدانم. این ایده را دوست دارم. وقتی کارم تمام شد میآیم و پیدایت میکنم!»
سالها بعد یکی از دوستان نزدیک قطبزاده به کرول جروم میگوید روزهای آخر قبل از دستگیری دومش یک روز او را در حال خواندن کتابهایی در مورد مزرعهداری در کِبِک دیده است.
از: بی بی سی