وقتی نویسنده ای چنین مطلبی می نویسد، پیش از پرداختن به اصل مطلب، یک ساعت تمام به خوانندگان گرامی توضیح می دهد که منظور از مردم، همه ی مردم نیستند و فقط گروهی از مردم هستند و نویسنده غلط می کند بخواهد در باره ی همه ی مردم یک سرزمین سخن بگوید.
من هم به تاسی از نویسندگان متین و محتاط، این توضیح را دادم تا خدای نکرده به تریج قبای گنه نکردگان بر نخورد و از من رنجشی به دل نگیرند.
خلاصه ی کلام من این است که آفرین مردمی که به فکر جان خود و دیگران نیستید، و تا موقعیتی به دست می آورید به دل کوه و صحرا و دشت و دمن می زنید.
گور بابای زندگی! حالا مُردیم هم مردیم! این هم یک آنفولانزا ست که آمده است و چند وقت بعد هم خودش می رود. زندگی ما هم متعلق به ما ست و خودمان می دانیم که چطور از آن استفاده کنیم.
رییس جمهور عزیزمان گفته است که سفر هم می توانیم برویم و می رویم.
جان خودمان است و به کسی مربوط نیست که چه بر سر آن می آوریم.
همین که یک بهانه برای پلیسی که می خواهد ما را از نیمه ی راه بر گرداند پیدا کنیم کلی کیفور می شویم.
این سوسول بازی ها و سوییس بازی ها هم به ما نیامده. ما چی چی مان شبیه به سوییس است که حفظ جان مان بخواهد شبیه به مردم آن جا باشد.
بالاخره اروپایی ها و امریکایی ها یک تلاشی می کنند و یک واکسنی درست می کنند و ما هم ایشاللا این واکسن را می زنیم و هار هار به ریش کسانی که خودشان را قرنطینه ی خانگی کرده اند می خندیم.
زرنگی و نیش باز را عشق است!
همان طور که موقع ترافیک میندازیم روی شانه ی خاکی و گازش را می گیریم و خاک به خورد خلق الله می دهیم و از همه جلو می زنیم، اینجا هم کورونا را پشت سر می گذاریم و به جای غصه خوردن، به حال و حول نوروزانه می پردازیم.
آفرین من به این گونه مردم زرنگ.
من که لذت می برم از مشاهده ی این همه بی غم بودن و غصه ستیزی.
امروز، خروجی تهران – قم
چند وقتی زور بیخودی می زدم که در باره ی کورونا و راه های مقابله با آن آگاهی بدهم ولی اشتباه می کردم.
از آن خانم دکتری که گفت همه باید به کورونا مبتلا شوند و خودشان یا بمیرند یا خوب شوند هم بسیار عذر می خواهم به خاطر حرف های نسنجیده ام.
یه همچی ملتی، یه همچی دکتری می خواهد نه لویی پاستور و روبرت کوخ!
ایشاللا تعطیلات به همگی خوش بگذرد و وقتی هم که به سرفه های خشک و خشن افتادید، دکتر روازاده با نسخه ی حنظل اش شما را معالجه کند.
ان شاءالله تعالی!
از: گویا