عنوان اصلی مقاله:
بیمسئولیتی و ناتوانی ج. ا. برای مبارزه با کرونا و نقدی بر نامه جمعی از اساتید دانشگاه و فعالان سیاسی به رئیس جمهور آمریکا
جمعی از اساتید دانشگاه و فعالان سیاسی و مدنی ایران از دونالد ترامپ برای همیاری ایالات متحده با مردم ایران در مبارزه با کرونا درخواست کمک کردهاند. این که در شرایط هولناک کنونی، زمانی که مردم ایرانِ گرفتار در چنگال ولی فقیه و کرونا هستند، این درخواست کمکِ انسان دوستانه و دلسوزانه میشود، بخودی خود امری پسندیده است. متاسفانه امضا کنندگان این نامه ظاهرا اصل و فرع را اشتباهی گرفتهاند و خواسته یا ناخواسته نام عامل اصلی فلاکت و فاجعهای که ایران گرفتار آن شده است، را نا گفته میگذارند.
این واقعیت که نه آمریکا و رئیس جمهور و تحریمهایش و نه هیچ کشور دیگر، مسئول وضعیت فلاکت بار و غرق در فساد ایران نیست، بایستی برای امضا کنندگان هم روشن باشد. چون مسئول اصلی شرایط تحمیل شده به مردم و کشور در سی سال گذشته، نظام حاکم و شخص خامنهای به عنوان ولی فقیه است. بنابراین هر نقدی به سیاستهای، بعضا ایرانستیز آمریکا و دیگر کشورها، تنها زمانی اعتبار پیدا میکند که از افتادن به دام تبلیغات صدا و سیما پرهیز شود و جای اصل و فرع عوض نشود.
مدتهاست که برخی نخبگان سیاسی در ایران، به ویژه نخبگان مذهبی اصلاحطلب سابق و برخی از تودهایهای سابق و فعلی، با عمده کردن ترامپ و تحریمها، به عنوان عامل اصلی وضعیت فاجعه بار اقتصادی و سیاسی و اجتماعی ایران و مسئول جلوه دادن حسن روحانی، سپر بلای مسئول اصلی اوضاع کنونی ایران، یعنی ولی فقیه و شخص آیتالله خامنهای شدهاند. آنان با نادیده گرفتن تناسب قوای سیاسی، امنیتی و حکومتی در ایران، عامل اصلی درماندگی و آشفتگی و ناهنجاریهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران، یعنی ولی فقیه را، با برجسته کردن سیاستهای دونالد ترامپ و تاکید بر ناتوانی دولت حسن روحانی، عملا، خواسته یا ناخواسته از تیررس انتقاد نجات میدهند و به مردم آدرس اشتباه میدهند. یعنی همان کاری که صدا و سیمای آقای خامنهای مستمرا تکرار میکند. در حالی که واقعیت آن قدر آشکار است که با هیج ترفندی نمیتوان مسئولیت مستقیم علی خامنهای برای اوضاعی که درایران حاکم است، را لاپوشانی کرد.
برای جمهوری اسلامی و رهبرش، آقای خامنهای، جان و خواستهای ایرانیان پشیزی ارزش ندارد. «خط قرمز» علی خامنهای حفظ خود و نظامش به هر قیمت است. هم خیزشهای دو سه ساله گذشته و هم کشتار معترضین به گران شدن بنزین آبان ماه گذشته، نشان داد، که رهبر جمهوری اسلامی در صورت لزوم نیاز به حفظ خود، از هیچ جنایتی روی گردان نیست و حتی از به موشک بستن هواپیمای مسافربری، نه عذاب اخلاقی دارد و نه ابراز تاسف میکند.
بنابراین در جریان مبارزه با کرونا هم، نجات جان شهروندان هدف عمده علی خامنهای و زیر دستانشان نیست. پنهان کردن شیوع ویروس کرونا و قربانیان این ویروس در قم، با آن که فرمانده پدافند غیرعامل سپاه در یازدهم بهمن ماه دستور العمل چگونگی مقابله باکرونا را صادر کرده بود، اجازه به شرکت ماهان برای وارد کردن ویروس از چین به ایران، اجازه ورود به چند صد طلبه چینی پس از گذراندن تعطیلات سال نو چینی به ایران، مانع شدن روحانیت ازقرنطینه قم با اتکا به رهبر جمهوری اسلامی و فساد و احتکارهایی که گروههای فاسد وابسته به روحانیت و مافیای اقتصادی نزدیک به بیت رهبری، در معامله با ماسکها و تجهیزات مبارزه با کرونا در پیش گرفتهاند، همه و همه نشان از این دارند که جمهوری اسلامی آگاهانه و یا دستکم نابخردانه، خود زمینه شیوع این ویروس در ایران را تد ارک دیده و حال از مبارزه با آن هم عاجزاست.
واگذاری مبارزه با کرونا به سپاه هم باردیگر نشان میدهد که رهبر جمهوری اسلامی با بیاعتنایی به دولت، همه چیز در ایران را از زاویه امنیتی و دشمن هراسی خود میبیند و هدف اصلی را، حفظ موقعیت خود و نظام میداند، بدون این که شمار جان باختگان و تهدیدهایی که این بیماری با خود برای میلیونها شهروند دارد، جایی در تصمیم گیریهای او داشته باشد.
علی خامنهای عملا مجلس و دولت را کنار گذاشته است. حتی با بهانه کردن اپیدمی کرونا تصمیم گیری بر سر بودجه کشور را به شورای نگهبان خود محول کرده است، به عنوان فرمانده کل قوا مسئول مستقیم حمله دروغین به پایگاههای آمریکایی درعراق و حمله به هواپیمای مسافربری اوکراینی ست. او با قربانی کردن آگاهانه جان ۱۷۶ مسافر و خدمه بیگناه، هدفش به خدمت گرفتن این جنایت برای سیاستهای ضد منافع ملی ایران وتوجیه خودپرستی و جاه طلبی خودش بود، غافل از این که دروغها و انکارهایش افشا میشوند.
بنابراین، این نظام جمهوری اسلامی و شخص خامنهای است که بیش از سی سال، با گزاف گویی، توهم، خودپرستی و جاه طلبی و با به گروگان گرفتن ۸۰ میلیون ایرانی، منافع ملی و نیازهای شهروندان را فدای اهداف خیالبافانه و ایدئولوژیک خود کرده و با در پیش گرفتن سیاست تهاجمی بی فایده خود، میلیاردها دلار را هزینه دخالت در کشورهای منطقه، و به باور خود، مبارزه با آمریکا کرده است.
علی خامنهای از تکرار این ادعا خسته نمیشود، که جمهوری اسلامی، به نفوذ آمریکا در منطقه ضربه زده و آمریکا را به عقب رانده است، همزمان اما کودکوار از آمریکا انتظار دارد که دست روی دست بگذارد و به او دستمریزاد بگوید. در حالی که نه وظیفه و منافع ایرانیان و نه یک سیاست خردگرا و ملی ایجاب میکند، که وظیفه مبارزه با ابرقدرت جهان را ایرانیان برعهده گیرند و به جای تلاش برای آبادانی و توسعه ایران وتامین نیازهای معیشتی شهروندان، آمریکا را تحریک وبه تحریم و به جنگ فراخوانند.
در دنیای سیاست، هر کشوری برای خود اهدافی را به عنوان منافع ملی تعیین میکند و در چارچوب آن سیاستهای از نظرخود متناسب را انتخاب میکند. تنها جمهوری اسلامی و رهبر آن علی خامنهای است که با نادیده گرفتن منافع ملی و نیازهای شهروندان، اهدافی ایدئولوژیک را دنبال میکند.
دولت آمریکا هم برپایه منافع ملیای که خود برای خود تعریف کرده است، و برپایه قدرت خود و داشتن پایگاههای نظامی در سراسر جهان، ازابزارهای سیاسی و نظامی گوناگون و به نظر خود، درست استفاده میکند ودر برابر تهدیدهای رهبر جمهوری اسلامی استفاده از سلاح تحریم را برای مقابله و پیشبرد سیاست خود انتخاب کرده است. این که آیا منافع ملی تعریف شده توسط هردولت در هر کشورو از جمله آمریکا، قابل قبول و حق یا ناحق است، تغییری در این ستون اصلی سیاست جهانی نمیدهد.
بنابراین ندیدن تمامی این فاکتها و شاخصها ی عینی و معمول در سیاست جهانی همراه با چشم بستن بر ناکارآیی و ناتوانی حکومت در راه مبارزه با کرونا وعمده کردن تحریمها به عنوان مانعی در راه مبارزه با این اپیدمی یا از روی نا آگاهی و ساده انگاری و یا به خاطر نداشتن شناخت ازساختار قدرت در جمهوری اسلامی بر میگردد، که این هم با توجه به سوابق فعالیتهای سیاسی بسیاری از امضا کنندگان تا اندازهای دوراز انتظار است.
بنابراین پرسش اصلی این خواهد بود که انگیزه سیاسی یک چنین نامهای چیست؟ آمریکا مدعی است که مواد دارویی و پزشکی مورد تحریم نیست و وزیر خارجه این کشور همین یک روز پیش گفت که همه دنیا باید بدانند که کمکهای حیاتی به ایران، مشمول تحریمها نمیشود. همزمان اما جواد ظریف و حسن روحانی با مظلوم نمایی، مختص جمهوری اسلامی، تحریمها را از جمله عامل اوضاع نگران کننده در ایران خواندند. شناخت این که کدام طرف حقیقت را میگوید آسان نیست. اما با توجه به ذات دروغگوی جمهوری اسلامی، احتمال دروغ گویی حکومت در ایران بیشتر است واین دوستان باید میدانستند و بدانند که مشکل اصلی دارو و تجهیزات نیست که در جمهوری اسلامی مانع مبارزه با کرونا میشود. پیش از تحریمها هم اوضاع نابهسامان بیمارستانها و مرگ بیماران جلو درب بیمارستانها عادی شده بود.
افزون بر این حکومت جمهوری اسلامی دهها سال است که از یک سو با حملههای لفظی تند به آمریکا و تهدیدهای توخالی این کشور و از سوی دیگر با مظلومنمایی خود تلاش میکند، آمریکا و تحریمهای این کشور علیه جمهوری اسلامی را، عامل اصلی آشفتگی اقتصاد ایران، بیکاری و فقر جلوه دهد. آیا تعداد کم بیمارستانها در ایران، نبودن تجهیزات لازم، بیکاری و سقوط استاندارد زندگی ایرانیان درچهل سال گذشته را میتوان با تحریمهای آمریکا توضیح داد و توجیه کرد؟ قطعا نه. شرایط ناامید کننده در ایران ربطی به تحریمها ندارد، بلکه دستپخت این حکومت و شخص خامنهای است. به رغم این دادههای عینی، ظاهرا ترفندهای جمهوری اسلامی برای تحت تاثیر قرار دادن هواداران خود در توجیه علل ناکامیهای اقتصادی و اجتماعی تا اندازهای موفق بوده که حتی برخی فرهیختگان و نخبگان اپوزیسیون هم به دام این تبلیغات میافتند.
بنابراین مشکل اصلی ایران ساختارقدرت وحکومت مستبد جمهوری اسلامی است. حکومتی که از یک سو، جان و مال، منافع و خواست شهروندان برایش اهمیتی ندارد، و از سوی دیگر در۴۰ سال گذشته نشان داده است که از مقابله متناسب با بحرانها و بلایای طبیعی ناتوان است. در کنار این ناتوانی ذاتی این نظام، رهبر جمهوری اسلامی و حکومتش، به شهروندان به چشم دشمنانی نگاه میکند که از خارج دستور میگیرند. بنابراین وبه دلیل همین نگرش وجه غالب مبارزه با کرونا هم امنیتی میشود، دولت کنار گذاشته میشود و سپاه، این ابزار سرکوب و فساد آقای خامنهای، وارد معرکه میشود.
جمهوری اسلامی اگر حکومتی لایق و با کفایت بود، در همین شرایط هم میتوانست با بسیج شهروندان بر دشواریها چیره شود. میتوانست از موجودی صندوق توسعه ملی استفاده کند. صندوقی که آقای خامنهای در خدمت نگرش و باورهای مذهبی و خرافاتی و جاه طلبانه خود، از آن مانند گنج شخصیاش سوء استفاده میکند و هرساله با برداشت غیر قانونی از این صندوق صدها میلیون یورو به سپاه و صدا و سیمایش میبخشد، بدون این که خود را موظف به توضیح به شهروندان و به افکار عمومی بداند. حکومت میتواند ازمخازن مالی ناشناخته بیت رهبری هم برای مبارزه با کرونا هزینه کند. درحالی که این منابع مالی برای ساختن مساجد و طلاکاری ضریح و گنبدهای اماکن مقدس در دیگر کشورها هزینه میشود.
فساد حاکم در نظام ولایت فقیه هم اجازه نمیدهد که کمکهای دریافتی از مثلا چین و یا سازمان بهداشت جهانی، بدون دزدی و کسب درامد غیرمجاز، برای رفع نیاز شهروندان به خدمت گرفته شود. نتیجتا مشکل اساسی در ایران نه تحریمها و ترامپ، که خود حکومت است.
فرایند گسست میان این نظام و شهروندان مدتهاست به پایان خود نزدیک شده است. چون نظام جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته همه فرصتهای کنار آمدن با شهروندان و توجه به خواستها ونیازهای آنان را از دست داده است و با برباد دادن همه منابع مادی و انسانی کشور، به نمادی از فساد و بی اخلاقی و سرکوبگر در تاریخ ایران تبدیل شده است. مسبب اصلی این فرایند هم شخص علی خامنهای است. مردم در دو سه سال گذشته و پس از تجربه بیش از۲۰ سال اصلاحطلبی تکلیف خود را با این حکومت و با این ولی فقیه روشن کردهاند و کارت قرمز خود را در انتخابات مجلس در اسفند ماه نشان دادند. مردم نشان دادند که پایگاه اجتماعی این حکومت به شدت ریزش داشته است. یکی از پیامدهای مهم این گسست، بیاعتمادی شهروندان به حکومت است که بازتاب خود را مثلا در اطاعت نکردن از دستورات و توصیههای مقامات حکومتی، مبنی بر پرهیز از سفر نشان میدهد.
آقای خامنهای همان گونه که باردیگر در پیام نوروزیاش هم تکرار کرد، تلاشش این است که شرکت کنندگان در مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی را به عنوان نماد پایگاه مردمیاش به جامعه جهانی حقنه کند و تا انجا پیش میرود که حتی مدعی حضور «دهها میلیون» شرکت کننده میشود. در حالی که به فرض قبول این ادعا که در تهران حدود ۲ میلیون نفر شرکت کننده در این مراسم همه طرفدار پرو پا قرص آقای خامنهای بودهاند، در مقابل ۸۰ میلیون جمعیت عدد قابلتوجهی نیست.
در حالی که انتخابات مجلس، به عنوان یک شاخص معتبر، نشان داد که نظام جمهوری اسلامی و علی خامنهای حد اکثر میان ۵ ۱ تا۲۰ درصد جمعیت ایران هوادار افراطی و مذهبی دارد که از این ۲۰ در صد در شرایطی بحرانی میتواند تنها روی ۵ در صد هوادار افراطی مسلح و خشونت گرای خود حساب کند. اما در شرایطی که میلیونها نفر به خیابا ن بیایند، همان ۵ در صد مسلح طرفدار کشتار هم «مثل برف آب خواهند شد» (عنوان خاطرات ارتشبد قره باغی).
در انقلاب ۵۷ هم افسانه قدرت گارد جاویدان دغدغه اصلی معترضین به حکومت بود، اما زمانی که تناسب قوا تغییر کرد، البته نقش ژنرال هویزر هم بیاثر نبود، نه تنها گارد جاویدان بلکه همه دیگر نهادهای سرکوب آن زمان هم واقعا مثل برف آب شدند وهمه معادلات به هم خورد.
البته که جنبش مدنی امروز ایران برای رسیدن به نقطهای که تغییر تناسب قوا را به نفع خود تغییر دهد، هنوز راه زیادی در پیش دارد. تحریم انتخابات مجلس اما اخطاری جدی به حکومت بود. این توهم راهم نباید داشت که گذار از جمهوری اسلامی گذاری بدون خونریزی باشد. به یک دلیل ساده:
نظام جمهوری اسلامی و شخص خامنهای خود را در مخمصهای گرفتار کرده که راه بازگشتی برای خود باز نگذاشته است. هیچ امکان فراری به خارج از کشور برای سردمداران حکومت هم قابل تصور نیست. رهبر جمهوری اسلامی میتوانست از درآشتی با مردم درآید و هم ادامه حیات فیزیکی خود و اطرافیانش را تامین کند و هم از خونریزی و ویرانیهای احتمالی پیشگیری کند. اما خیره سری و باورهای مذهبی افراطگرایانه رهبر جمهوری اسلامی و منش خودپرستانهاش روزنهای برای چنین انتظاری نشان نمیدهد. امکان بسیار قابل انتظار این است که رهبر جمهوری اسلامی در آخرین میلیمتر بنبستی که برای خود ساخته است، دست بهدامن ترامپ بشود و با زدوبندهایی حیات سیاسی خود را کمی طولانیتر بکند. این گزینه بسیار محتمل هم هشداری است به ترامپیستهای ایرانی و هم به کسانی مانند امضاکنندگان این نامه، که با کارتهای ترامپ و خامنهای بازی نکنند، چون هر دو بیاعتبارند.
از: ایران امروز