خبرگزاری هرانا – سهیل عربی، زندانی عقیدتی در زندان تهران بزرگ در تاریخ ۱۶ فروردین طی یادداشتی در اعتراض به عملی نشدن وعده مسئولان در خصوص اعزام وی به بیمارستان، شرایط نامساعد زندان، تداوم حبس و محرومیت از اعزام به مرخصی از اعتصاب خود خبر داده بود. آقای عربی امروز پنجشنبه ۲۱ فروردین طی نامهای ضمن تاکید بر ادامه اعتصاب غذای خود نوشته است “روژان چهار سال داشت به زندان آمدم اما اکنون نزدیک به یازده سال دارد. دلتنگی برای دخترم دردآورترین بخش در زندان بودن است. قطعا اگر پدر نبودم تحمل زندان آسانتر بود. نگرانی برای او واقعا تمام فکرم را مشغول میکند و مهمترین دلیل بارها اعتصاب کردنم این است که میخواهم دخترم را ببینم و کنارش باشم. اما طی این سالها حتی یک روز هم نگذاشتند به مرخصی بروم و او را در آغوش بگیرم.”
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، امروز پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، سهیل عربی، زندانی عقیدتی در زندان تهران بزرگ کماکان در اعتصاب غذا بسر میبرد.
آقای عربی روز شنبه ۱۶ فروردین طی نامهای، ضمن اعتراض به بدعهدی مسئولان و عدم اعزام به مرخصی، شرایط نامساعد زندان، عدم رسیدگی پزشکی و تداوم حبس خود از آغاز دوباره اعتصاب خود خبر داد و از خوردن و آشامیدن امتناع کرده بود.
سهیل عربی امروز پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ نامهای در خصوص وضعیت خود نوشته است. او در یخشی از این نامه گفته است: “روژان چهار سال داشت به زندان آمدم اما اکنون نزدیک به یازده سال دارد. دلتنگی برای دخترم دردآورترین بخش در زندان بودن است. قطعا اگر پدر نبودم تحمل زندان آسانتر بود. نگرانی برای او واقعا تمام فکرم را مشغول میکند و مهمترین دلیل بارها اعتصاب کردنم این است که میخواهم دخترم را ببینم و کنارش باشم. اما طی این سالها حتی یک روز هم نگذاشتند به مرخصی بروم و او را در آغوش بگیرم.”
متن این نامه که جهت انتشار در اختیار هرانا قرار گرفته است، در ادامه میآید:
“یک گام به پیش، روز هشتم؛ من سهیل عربی، متولد ۳۰ امرداد ۱۳۶۴ پدر دختری ده ساله به نام “روزان” هستم. کارمند سابق لابراتوار چاپ و عکاسی که به عنوان مدیر فنی و متخصص در طراحی و چاپ عکس و همچنین شیفته خبرنگاری، عکاسی و نویسندگی که تاکنون اندک تخصص و توانایی در انجام این سه رشته مفید برای جامعه کسب کردم. روزی به این نتیجه رسیدم که از طریق اطلاعرسانی و روشنگری میتوان به آزادی، عدالت و برای نزدیک شد. به همین دلیل در ابتدا از طریق وبلاگ و پخش اعلامیه در ابتدای دهه هشتاد و سپس در ادامه با استفاده از فیسبوک و توییتر به اطلاعرسانی و روشنگری ادامه دادم. هدف من این بود که از این طریق مردم را مشکلات، فجایع و بحرانهایی که میبینم آگاه کنم. سپس از طریق همفکری راهکاری برای حل این مشکلات و عبور از بحرانها و فجایع پیدا کنیم و زندگی بهتری داشته باشیم. من از دیدن این همه کودکان کار در سرما و گرما یا زجرهایی که زنان بیسرپرست و بدسرپرست متحمل میشوند، مشکلات کارگران و زحمتکشان جامعه و همچنین نقض حقوق بشر در ایران و ظلم به زندانیان سیاسی رنج میکشیدم. من متاهل بودم و دارای فرزند. با درآمد اندکی که در کار عکاسی داشتم و افزایش فجیع قیمتها، اجارهخانه سنگین و مشکلاتی که همه مردم ازجمله خودم داشتند مجبور به یافتن شغل دوم و در اواخر حتی شغل سوم شدم. دیگر مثل زمانی که فقط در عکاسی کار میکردم وقت تهیه گزارش، نوشتن و تهیه مقالات را نداشتم. از طرفی تهدیدها به دستگیری و حتی تهدید به اعدام باعث شد مدتی کمتر فعالیت کنم. اما هر بار که از کنار زندان رد میشدم یاد افرادی میافتادم که به خاطر ما مردم مبارزه کردند، یاد زندانیان سیاسی که عوامل حکومت آنها را پشت دیوارها محبوس کرده بودند. اشک میریختم و خود را لعنت میکردم که سکوت میکنم. روزها در عکاسی و شبها با خودروی شخصی در آژانس کار میکردم و هر وقت فرصتی پیدا میکردم اعلامیههایی که برای زندانیان سیاسی تهیه کرده بودیم را در خانهها پخش میکردم. هر بار که بیانیههای زندانی سیاسی را میخواندم، هر بار که تصاویر آنها را در رسانهها میدم با خود میگفتم آرش، یاشار، مریم و غلامرضاها چه زجری را برای امثال من تحمل کردهاند، نمیتوانستم آرام بمانم. اکثر شبها خواب پیروزی میدیدم و خواب آزادی زندانیان را میدیدم که حلقههای پیروزی را دور گردنشان انداختهایم. بارها نوشتم روز خوب نمیآید، روز خوب را باید بیاوریم. آنقدر نوشتم و نوشتم تا عوامل قرارگاه ثارالله پیدایم کردند و زندگی در این سوی دیوراها با حکم اعدام آغاز شد.
روژان چهار سال داشت به زندان آمدم اما اکنون نزدیک به یازده سال دارد. دلتنگی برای دخترم دردآورترین بخش در زندان بودن است. قطعا اگر پدر نبودم تحمل زندان آسانتر بود. نگرانی برای او واقعا تمام فکرم را مشغول میکند و مهمترین دلیل بارها اعتصاب کردنم این است که میخواهم دخترم را ببینم و کنارش باشم. اما طی این سالها حتی یک روز هم نگذاشتند به مرخصی بروم و او را در آغوش بگیرم.
روزنامهها و کتابهایی که از بیرون زندان برایم میفرستند را به من تحویل نمیدهند و میگویند حتما آنها کدگذاری شدهاند. وقتی میگویم اینها مصادیق شکنجه است باز هم متهم به فعالیت تبلیغی علیه نظام میشوم. متاسفانه بیش از دو سال است که دادیار ناظر بر زندانیان سیاسی برای شنیدن خواستهها و گرفتن شکایاتمان به زندان نمیآید. یکی از حقوق هر زندانی تفکیک بر اساس نوع اتهام است اما متاسفانه این قانون رعایت نشد و عدم اجرای این قانون دلیل اصلی به قتل رسیدن زندهیاد علیرضا شیرمحمدعلی جوان دوستداشتنی و با استعداد ما شد.
اواخر سال ۹۶ وقتی در اعتراض یه تبعید دو زندانی سیاسی از اوین به قرچک اعتصاب غذا کردم، یک سلول همراه با دو زندانی متهم به قتل در زندان تهران بزرگ نصیبم شد. آن دو زندانی ابتدا قصد کشتن مرا داشتند و به سختی توانستم از دستشان رهایی یابم و جان خود را نجات دهم. بعد هم نامههای اعتراضی نوشتم و گفتم اینجا در ندامتگاه تهران بزرگ روزنامه به دست ما نمیرسد اما مواد مخدر به وفور یافت میشود؛ به همین دلیل متهم به فعالیت تبلیغی علیه نظام شدم و مجددا محکوم به تحمل حبس و تبعید شدم.
پس از بارها نامهنگاری و مذاکره مجبور به اعتصاب شدم. در نهایت پس از روزها زجرکشیدن، نخورندن و نیاشامیدن، به لطف حمایتهای مردم و رسانهها و البته تعویض کادر مدیریتی زندان مددکار زندان درخواست اعاده دادرسیام را پذیرفت و امیدوارم این کابوس به پایان برسد. او خواست تمام آنچه باعث محکومیت به با این اتهامات شد را بنویسم و با شرط نوشیدن یک فنجان چای پس از هفت روز نخوردن و نیاشامیدن که شب قبل از آن از حال رفته بودم و دچار سرگیجه شدم و چشمهایم به سیاهی میرفت، این خواسته قانونی من را برای دادیار فرستاد. یک طرف اشکها و دلواپسی مادرم و امید به اینکه بار دیگر به آغوش خانواده بازگردم و کنار دخترم باشم و یک طرف شرایط عجیب و فجیعی که در آن هستم باعث شد به نیاشامیدن آب پایان دهم تا این فرصت را که درخواست تجدیدنظرخواهی و اعاده دادرسی پذیرفته شود را از دست ندهم و امیدوارم بار دیگر بتوانم کنار خانوادهام باشم. حالا از درد کلیه، سوزش ادرار، اسهال و استفراغ و مصدومیت ناشی از ضرباتی که بیضه، کمر و زانویم وارد شده رنج میبرم. من رنجهای زیادی را به دلیل عدالتخواهی تحمل کردم و آرزو دارم هیچ انسانی به حال و روز من دچار نشود. قطعا اگر پدر نبودم و خانوادهای چشم به راهم نبود به این زندگی پایان میدادم. چون جز درد چیزی را به یاد نمیآوردم. میخواستم خلاصه بنویسم. اما آخر چگونه میتوان ۲۵۰۰ روز در زندان بودن را، این همه حادثه و شکنجه را در چند صفحه شرح داد. به امید آنکه جهانی بدون زندان و قفس داشته باشیم. به امید رهایی از ظلم و فساد. ممنونم از لطف و حمایتهای شما. اعتصاب غذایم ادامه دارد تا آن زمان که به خواستههای قانونیام برسم. سهیل عربی، ۲۱ فروردین ۱۳۹۹، زندان تهران بزرگ.”
سهیل عربی روز چهارشنبه ۲۸ اسفندماه به بیمارستان امام خمینی تهران اعزام شده بود اما به دلیل عدم پذیرش وی توسط بیمارستان بدون رسیدگی پزشکی به زندان بازگردانده شد. گفته میشود این اقدام به دلیل بدهکاری سارمان زندانها به بیمارستان و عدم تقبل هزینهها از سوی زندان تهران بزرگ عنوان شده است. آقای عربی در آبانماه امسال به بهانه امتناع از پوشیدن لباس زندان و اعزام با دستبند و پابند از اعزام به بیمارستان محروم شده بود. همچنین بر خلاف قوانین زندانها، به وی گفته شده که هزینه عمل جراحی “ترومای بلانت” را به مبلغ ۶۰ میلیون تومان باید شخصا بپردازد. این در حالی است که بر اساس آیین نامه سازمان زندانها هزینه درمان زندانیان بر عهده این سازمان خواهد بود. آقای عربی در تاریخ ۹ اردیبهشت ماه امسال نیز به دلیل درد شدید به بیمارستان فیروزآبادی تهران اعزام شد و به دلیل عدم هماهنگی قبلی با بیمارستان به دلیل نبود تخت خالی پس از انجام معاینات ابتدایی بدون رسیدگی پزشکی به زندان بازگردانده شده بود.
سهیل عربی از تاریخ ۱۶ آبان ماه ۱۳۹۲ در بازداشت و زندان به سر میبرد و تمام این مدت از مرخصی نیز محروم بوده است. وی در تاریخ ۱ بهمن ماه ۱۳۹۸، از زندان اوین به زندان تهران بزرگ منتقل شد.
وی همزمان با اینکه پس از تغییرات بسیار در روند دادرسی و احکام صادره در حال تحمل دوران محکومیت ۷ سال و شش ماهه خود در زندان تهران بزرگ بود، از بابت دو پروندهی جدید که در زندان علیه وی مفتوح شده بود، توسط دادگاه انقلاب تهران به حبس تبعید و جزای نقدی محکوم شد. آقای عربی در پرونده نخست از بابت اتهامات “توهین به مقدسات دینی، فعالیت تبلیغی علیه نظام و توهین به رهبری” به ۵ سال حبس و از بابت پرونده دیگرش به اتهام “نشر اکاذیب به قصد تشویق اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام” به ۲ سال حبس، دو سال تبعید به برازجان و ۴ میلیون تومان جزای نقدی و به اتهام “تخریب اموال دولتی” به ۱ سال و ۸ ماه حبس تعزیری محکوم شده است. تاریخ آزادی آقای عربی خردادماه ۱۴۰۴ عنوان شده است.