مهندس حسین شاهاویسی
دریای بزرگی که در جنوب میهنمان ایران و غرب اقیانوس هند قرار دارد خلیجفارس است که دارای رویهای بیش از ۲۴۰هزار کیلومتر مربع و ژرفای آن میان ۲۵ تا ۹۱متر اندازهگیری شده است و درازای خلیج فارس از بندر خرمشهر تا تنگههرمز ۱۲۹۰ کیلومتر و پهنای آن در فراخترین جا (بندر بوشهر تا بندر قطیف) ۶۴۰کیلومتر و در تنگترین مکان کمتر از ۱۱۰کیلومتر بیان شدهاست.
رودخانههای متعددی به خلیجفارس میریزند. مطالعات اقلیمی و زمینشناسی این منطقه نشان میدهد که ساحل شمالی خلیجفارس هر سال ۶/۵متر و در هر قرن بیش از ۵۰۰متر در آب پیشروی دارد، بهاین اعتبار زمانی «میانرودان»(بینالنهرین) و همه کشتزارهای آن زیر آب بوده است و بسیاری از شهرهای کهن این ناحیه تاریخی جهان از بندرهای این دریای بزرگ بودهاند. در سه طرف این دریای بزرگ از قدیمترین روزگاران تا زمان معاصر، بندرهایی وجود داشتهاند که سفرنامهنویسان و جغرافیدانان از نام و نشان و رونق اقتصادی و اجتماعی آنها و موقعیت سیاسی و نظامیشان سخنهای فراوان گفتهاند. مشهورترین آنها در بخش شمالی خلیجفارس ابله در نزدیکی بصره، مهرویان (ارجان)، ماهشهر (معشور)، ریشهر (نزدیک بوشهر)، سیراف و طاهری گناوه و بندر ریگ، گمبرون (بندرعباس) و جز اینها در بخش غربی مشهورترین بندرها بهشرح زیر هستند: قطیف، راسالتنوره، نجمه، خبر، دمام، ظهران و چند روستای دیگر.
و در بخش جنوبی: قطر، ابوظبی، دوبی، شارجه، عجمان، امالقوین و راسالخیمه از شهرت بیشتری برخوردارند. از قدیمیترین روزگار تا عصر حاضر نامی که بر این دریا نهادهاند با ایران یا بخشی از آن به نام پارس در پیوند بوده است؛ تنها نامی که پیش از ورود آریاها به ایرانزمین در کتیبههای آشوریان دیده شده است. «تارمرتو» که به معنای «رود تلخ» است به خلیجفارس داده شده است و پس از ایرانی شدن این فلات و خلیج، همهجا، تاریخ از پارسی بودن آنها حکایت میکند.
در آثار ایرانیان «دریای پارس» بهکار رفته است و در آثار یونانیان «پرسیکون کاای تاس» به معنای خلیجفارس نوشته شده است.
در آثار رومیان و لاتینها گاه «پرسیکوس سینوس» به معنای خلیجفارس و گاه «اکواردم پرسیکو» به معنای «آبگیر پارس» آمده است.
در آثار اسلامی از عربی و فارسی نامهای «بحرالفارس»، «خلیجالفارسی» و «خلیجالعجمی» دیده شده است و این امر در سرتاسر تاریخ اسلامی مشاهده میشود. یعنی از نخستین اثر مستند بهنام «مختصر کتاب البلدان» در سال ۲۷۹ هجری قمری تا آخرین کتابهای علمی چاپشده.
در کشورهای عربی چون «دایرهالمعارف البستانی» (در ۱۸۸۳ میلادی)، «تاریخالاسلام السیاسی» تالیف دکتر حسن ابراهیم حسن در ۱۹۳۵ میلادی، همه آثار جرجی زیدان و حتی کتابهای درسی مدارس و دانشگاههای دمشق و بیروت و مصر و بغداد.
و در آثار ملتهای دیگر جهان که زبان آنها در پیوند فرهنگی با یونان و لاتین است چون فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، هلند، انگلیس، پرتغال، روس و آلمان یا جامعههایی که زیر تاثیر تمدن اسلامی قرار گرفتهاند یا خواستهاند نام جاری و جهانپسندی را بر این دریای آسیایی بنهند، همه آنها واژه «پارس» را پذیرفتهاند، چون ترکیه و چین و ژاپن و دیگر کشورهای جهان.
هرودت یونانی مینویسد: خاستگاه نخستین دریانوردان جهان خلیجفارس بوده است و یاقوت حموی مینویسد: دریای پارس شعبهای از دریای بزرگ هند است. به هر رو بپردازیم به جزایر. ادامه فلات ایران و جلگههای جنوبی آن از لحاظ زمینشناسی به خلیجفارس میانجامد و از ۱۳۰ جزیره در خلیجفارس نام برده شده است. برخی مختصر آبی دارند و قابل سکونت هستند که در جغرافیای تاریخی ایران از آنان نام برده شده است. از آن جمله کیش، قشم، هرمز، بحرین و… عدهای هم بیآب هستند و به صورت تپههای نمک وجود دارند که شاید تا دهههای اخیر، هیچ انسانی در آنجا گام نگذاشته باشد.
البته تعدادی از این جزیرهها هم به دلیل پیدا شدن نفت و خاک سرخ و کانیهای دیگر نیز معروف شدهاند و تعدادی از آنها به دلیل سوقالجیشی بودن و به مرور با نصب دستگاههای هواشناس یا چراغهای دریایی نامی گرفتهاند و برخی فقط در سایه اندک امکان ماهیگیری شهرت بهدست آوردهاند. این جزیرهها اکنون به کشورهایی چون ایران، عراق، کویت، عربستان و شیخنشینهای جنوبی خلیجفارس که صاحب ساحل هستند، تعلق دارند.
جزیرههای مهم ایران از ۲۰عدد فزونتر است که مشهورترین آنها پس از مجمعالجزایر بحرین هرمز، قشم، خارک، کیش، هنگام، تنب بزرگ، تنب کوچک، ابوموسی و… هستند. در این جزیرهها بناهای تاریخی-دینی پیش از اسلام همچون آتشکدههای ویرانشده و همچنین از دوران اسلامی مسجدهای متعلق به قرن سوم هجری و پس از آن آثار نظامی تاریخی از جمله دژهای نادری و قلعههای جنگی دوران سلطه پرتغالیها و انگلیسها دیده میشوند که گویای این واقعیت است که از دیرباز خلیجفارس محل برخوردها و رفت و آمدهای تاریخی بسیار بوده و بخش شرقی آن تنگه هرمز حکم حیاتیترین دروازههای اقتصادی کشور ایران را داشته است و این موقعیت جغرافیایی در زمان حاضر نیز به همان قوت باقی مانده است و از حساسترین نقاط دفاعی سرزمینمان است.
عمق خلیجفارس پس از تنگه بیشتر میشود. آبهای روان در تنگه هرمز بهعلت پیدایش تودههای نمک شورتر از آبهای دیگر نقاط خلیجفارس است.
جزیره قشم بزرگترین جزیره واقع در تنگه هرمز است که درازای آن ۱۱۵ کیلومتر و پهنای آن ۳۵ کیلومتر است.
موقعیت سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را که هرازگاهی قدرتها و عواملشان چشم طمع بهسویشان میدوزند در ارتباط با جزیره قشم بهتر میتوان شناخت.
جزیره تنب بزرگ، در ۲۷کیلومتری جنوب شرقی قشم قرار دارد. واژه تنب به زبان محلی به معنای تپه است و بلندترین تپه این جزیره ۵۳متر از سطح دریا بلندی دارد. آب آشامیدنی چاهها در این جزیره تلخ است و کشاورزی در آن بسیار کمرونق است. در سال ۱۳۴۲ ساکنان آن کمتر از صد نفر و در سال ۱۳۴۹ حدود ۳۰۰ نفر نوشته شده است، که از راه ماهیگیری و صید مروارید زندگی میگذرانند. جزیره تنب کوچک، در ۱۲کیلومتری باختر جزیره تنب بزرگ قرار دارد و بلندترین تپه آن دارای ۳۰متر بلندی از سطح دریاست و تا سال ۱۳۵۰ از سکنه خالی بوده است.
جزیره ابوموسی، این جزیره از دو جزیره تنب وسیعتر است و دارای پنج کیلومتر درازا و چهار کیلومتر پهنا است. در این جزیره کوهستان سنگی وجود دارد که بلندترین نقطه آن یکصد و ۱۰ متر از سطح دریا بلندی دارد، که به کوه حلوا معروف است. ساکنان این جزیره در سال ۱۳۴۹ بالغ بر ۷۰۰ نفر نوشته شده است که برخی از راه صید مروارید و ماهی زندگی میگذرانند و عدهای هم در کانهای خاک سرخ (اکسید آهن) به کار اشتغال دارند. یک دبستان در سال ۱۳۴۹ و یک موتور برق ۲۰کیلو وات در این جزیره وجود داشته است.
جزیرههای خلیجفارس بهویژه در بخش شمالی آن، همه گاه متعلق به ایران بوده است و این سه جزیره تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی همچون دیگر جزایر از این قاعده مستثنی نبودهاند. در دوره استقرار پرتغالیها در جزیره بزرگ قشم، این سه جزیره زیر سلطه آنان درآمد و پس از سقوط قدرت دریایی پرتغالیها، استعمارگران انگلیسی توانستند در خلیجفارس سیادت داشته باشند.
در نقشههای جغرافیایی انگلیسی در سال ۱۸۸۸ میلادی مجمعالجزایر بحرین و جزایر تنب و ابوموسی یعنی تا آخر سده نوزدهم انگلیسها سه جزیره مزبور را متعلق به ایران میدانستند. اما در سال ۱۹۰۳ میلادی سیاست جدید استعمار انگلستان، حق حاکمیت ملی ایران را از این جزیرهها سلب کرد و جزایر تنب را در قلمرو راسالخیمه و جزیره ابوموسی را در قلمرو شارجه قرار داد و در بین سالهای ۳۲- ۱۹۳۰ میلادی اعتراضهایی از سوی وزارت خارجه ایران علیه تسلط انگلیسها نمایان شده است و کارگزاران استعمار نیز واکنشهایی از خود نشان دادهاند که اسناد آن موجود است.
دولت استعماری انگلستان منصفی فرضی از حد باختری خلیجفارس تا تنگه هرمز کشیده بود که جزایر تنب در بخش شمالی قرار داشت یعنی نزدیک ساحل ایران و جزیره ابوموسی. با اینکه در وسط خط شارجه و ساحل ایران واقع بود آن هم در بخش شمالی خلیجفارس جای میگرفت و به این صورت در زمره جزیرههای ایرانی است، اما سیاست شوم بریتانیا مصلحت استعماری خود را در این تشخیص داده بود که این سه جزیره از ایران جدا باشد و به حکومت امیرهای دستنشانده تعلق پیدا کند.
عمال وابسته به استعمار بخشهای عربنشین جنوب خلیجفارس در چند دهه اخیر اندکاندک در این جزیرهها دخالتهایی کردند و دولتهای ضعیف و زیر سلطه ایران نیز نتوانستند از حق حاکمیت ایرانیان دفاع کنند، به طوری که شیخ شارجه توانست از جزیره ابوموسی به راحتی خاک سرخ استخراج کند و به انگلیسها بفروشد و جهت «دزدان دریایی» اسکله و چراغ دریایی در این جزیره ایرانی برپا دارد. تنها دخالتی که از سوی ایرانیان عملی شد، ایجاد ساخلو نظامی در دوره دکتر محمد مصدق در تنب بزرگ است که نشان از توجه دولت ملی او به حقوق ملی ایرانیان است. با ظهور و قدرتیابی قدرت بزرگ آمریکا در خلیجفارس و ضعف مالی و سیاسی انگلستان و توسعه جنبشهای آزادیبخش در منطقه نظام استعماری در خلیجفارس از شیوه مستقیم به حالت غیرمستقیم مبدل شد و انگلستان در سال ۱۹۷۱ میلادی تصمیم گرفت قوای خود را از خلیجفارس خارج کند. برای جانشینی و تداوم چپاول دو راهحل وجود داشت:
یکم: ایجاد قشون یکپارچه از ساکنان منطقه در سرتاسر خلیجفارس
دوم: ایجاد قشون چندگانه و پراکنده از قومها و ملتهای گوناگون
راهکار یکم به علتهای فرهنگی- تاریخی و سیاسی امکانپذیر نبود از این رو در یک استراتژی سلطهجویانه تقویت نیروهای وابسته محلی مورد توجه قرار گرفت.
در ۱۸ فوریه ۱۹۶۸ برابر با ۳۰/۱۱/۱۳۴۸ خورشیدی توافقنامهای بین حاکم ابوظبی (شیخزاید) و حاکم دوبی (شیخراشد) امضا شد و در ۲۷ فوریه پنج امیرنشین دیگر کناره خلیجفارس (شارجه، عمان، امالقوین، راسالخیمه و فجیره) نیز این توافقنامه را امضا کردند.
امپریالیستهای انگلیسی و آمریکایی تمایل شدید داشتند که در این «فدراسیون» دستساز ابرقدرتها قطر و بحرین را نیز شرکت دهند. در مورد قطر اختلافهای خانوادگی و محلی وجود داشت و در مورد مجمعالجزایر بحرین که تمام شواهد و دلایل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن را متعلق به ایران میداند، نیز در آن هنگام اشکالهایی به نظر میرسید که به سادگی قابل رفع نبود و در نتیجه امپریالیستها نتوانستند با وجود حضور نمایندگان قطر و بحرین در کنفرانسهای مقدماتی این دو را هم جزو دولت مورد نظر خود درآوردند و ناگزیر کشور امارات متحده عربی در اکتبر ۱۹۶۹ برابر با ۱۳۴۸ تنها با شرکت هفت شیخنشین کناره جنوبی خلیجفارس توسط امپریالیستها تشکیل و هیاترییسه یا منتخب آن هم معلوم شد و پایتخت آن پس از توطئه جدایی بحرین از ایران با یک خیمهشببازی مسخره استعماری در سال بعد انجام گرفت.
(داریوش فروهر دبیر حزب ملت ایران به همراه تنی چند از اعضای حزب در اعتراض به جدایی بحرین از مام میهن بازداشت و زندانی شدند. پس از تصرف سه جزیره خلیجفارس، ماموران دستگاه استبداد در زندان با داریوش فروهر تماس گرفتند و از ایشان خواستند به سود شاه در امر تصرف سه جزیره موضعگیری کند که البته جز آزاد شدن از زندان پست و مقام هم دربر خواهد داشت.
فروهر چنین پاسخ میدهد: اظهارنظر فردی ما را به اینجا کشانده است که پارهای از میهنمان جدا شد. اظهارنظر در این امر مهم کار فرد نیست، کار جمع است. به عنوان فرد هیچ نظری نمیتوانم اظهار کنم و به عنوان حزب ملت ایران، این حزب است که اظهارنظر میکند. اگر شرایط گردهمایی فراهم شود البته و صدالبته درباره حقوق ایران در خلیجفارس و سیاست قدرتهای بزرگ در منطقه و نقش دستگاه حاکمه ایران اظهارنظر خواهد شد.) امپریالیستها ناگزیر موافقت کردند تا جزیرههای تنب و ابوموسی که کشورهای تازه بنیادیافته در جنوب ادعایی بر آنها نداشتند و ملت ایران هم همه گاه، آن جزایر را متعلق به خود میدانست با سروصدای زیاد تبلیغاتی به ایران بازگردد. شاه که با جدایی بحرین از ایران خود را پیش از گذشته منفور ایرانیان میدید با لشکرکشی در بیابانهای خالی کوشش کرد خود را «ناجی» جزیرههای ازدسترفته معرفی کند که البته هیچگاه مردم آن را جدی نگرفتند و دانستند نوعی دیگر از بازیهای استعمار جدید است.
دولت دستنشانده عراق که داعیه ژاندارم منطقه بودن را داشت با ژاندارم نو اختلاف سلیقه یافت و برای کسب محبوبیت در بخشهای جنوبی خلیجفارس بهویژه در میان مردم ظفار، چند صباحی با تعلق این سه جزیره به ایران مخالفت ورزید. ولی در کنفرانس الجزایر به دنبال مذاکرات شاه و صدام حسین به قیمت قربانی کردن جنبش کردهای جدامانده از ایران دولت عراق دست از بازیهایش برداشت و طبق قراردادهای محرمانه تعلق این سه جزیره را به ایران پذیرفت که به قرارداد الجزایر مشهور است و دست در دست شاه هر دو در سرکوبی مردم منطقه متفق و هماهنگ شدند.
پس از پیروزی انقلاب و تبلور راستین حق مالکیت ملی در خلیجفارس، دولت دستنشانده و نژادپرست عراق همگام با آمریکا دوباره به ژاژخایی برخاست و از اینکه اندیشههای انقلاب ایران، سرتاسر خلیجفارس را متاثر کرده و در عراق نیز جنبشهایی به وجود آورده، به وحشت افتاد و گمان میبرد با تحریکات قومی میتواند جلو این موج عظیم را بگیرد.
پس از آن نیز در اثر سیاستهای ضعیف و انفعالی وزارت خارجه، امیرهای حاشیه جنوبی خلیجفارس به تحریک استعمار، بدون توجه به اسناد تاریخی و برخلاف تمامی موازین و قراردادهای بینالمللی ادعای بی پایهی خود را هرازگاه در رسانههایشان مطرح میکنند، که باید دولت ایران پاسخ شایسته و اراده ملت بزرگ ایران را که حاکمیت ملی است، در رابطه با آنها اعمال کند. (۱)
پینوشت:
۱- برای کسب اطلاع بیشتر به کتابهای «نام خلیجفارس در طول تاریخ» از دکتر جواد مشکور، «محاکمه خلیجفارسنویسان» از دکتر احمد مدنی، «دریانوردی ایرانیان» از اسماعیل رایین و «خلیجفارس» از آرنولد ویلسون مراجعه کنید.