فعالان عرب میگویند نتیجه «سیاستهای تبعیضآمیز عربستیز» را میتوان حتی در تفاوت سطح توسعهیافتگی در مناطق عربنشین و غیرعربنشین خوزستان هم دید
منتقدان میگویند نرخ بیکاری در کل کشور بالاست و استانهای دیگری هم هستند که وضعیتی بدتر از خوزستان دارند
۱۱۲ سال از روزی که نخستین چاه نفت خاورمیانه، چاه شماره یک «مسجدسلیمان»، به نفت رسید میگذرد. چاه نفتی که در دوره اوج تولید ۱۲۷ هزار بشکه تولید روزانه داشت، ۷۳ سال فعال بود و اکنون به بخشی از تاریخ بدل شده است؛ اما شهر تاریخی مسجدسلیمان که سال ۱۲۸۵، یعنی دو سال پیش از کشف نفت و پس از بیش از هزار سال، دوباره بنا و آباد شد، امروز به تعبیر رییس سازمان مدیریت و برنامهریزی خوزستان به «مخروبه» بدل شده است و این نمادی است از سرنوشت مناطق نفتخیز خوزستان.
در خوزستان، گروههای اتنیکی متنوعی از عرب، لُر و فارس زندگی میکنند و فارغ از عددهای متفاوتی که منابع مختلف از نسبت جمعیت و درصد هرکدام از این اتنیکها به دست میدهند، در این مورد که بزرگترین گروه اتنیکی خوزستان عربها هستند اتفاقنظر وجود دارد. عربهایی که به گفته فعالان عرب، محرومترین گروه اتنیکی خوزستان هستند و محل زندگی، فرهنگ، اقتصاد و حق حیات آنها قربانی سیاست تخریب خوزستان شده است. اگرچه این به معنای آبادانی سایر مناطق خوزستان و یا رفاه دیگر ساکنان آن استان نیست.
«وقتی روی دریای نفت خوابیده باشی، اما شب، سر گرسنه بر بالین بگذاری، وقتی به خاطر لهجهات در مصاحبه استخدام رد شوی، وقتی کنار کارون آب آشامیدنی سالم نداری، وقتی لولههای انتقال نفت و گاز از زمینهای روستای تو رد میشوند و چند هزار کیلومتر دورتر به خانههای روستایی و شهری گاز میرسانند، اما تو هنوز باید کپسول به دست دنبال گاز سرگردان باشی، وقتی مدرسه نداری و ناچاری ترک تحصیل کنی، وقتی به خاطر زبان و هویتت تحقیر میشوی، پیام روشنی دریافت میکنی: تو غیرخودی هستی.»
این سخنان «حماد.ن»، فعال هویتطلب عرب، بازتاب نگاه بخشی از فعالان عرب خوزستان است که در چند دهه اخیر در آن استان فعال شده و طیفی متنوع از هویتطلبان فرهنگی فدرالیستها تا جداییطلبان را شامل میشوند. کسانی که به درجات مختلفی باور دارند شیوه رفتار حکومتهای ۱۰۰ ساله اخیر با شهروندان عرب در ایران سرکوبگرانه بوده و افکار عمومی، با حمایت ضمنی یا آشکار از این سیاست به تداوم آن یاری رساندهاند.
حماد که تحصیلات دانشگاهی خود را در یکی از رشتههای گروه پزشکی دانشگاه «جندی شاهپور» اهواز تمام کرده میگوید سالهاست «به خاطر عرب بودن و اصرار بر حفظ هویت عربیاش» بیکار است درحالیکه موقعیتهای شغلی موجود متناسب با رشته تحصیلی او در استان با شهروندان غیر عرب بومی و غیربومی پر شده و همه تقاضاهای او رد شده است: «این فقط تجربه من نیست. سیاست سیستماتیکی برای عدم استخدام عربها در استان وجود دارد و من تنها یکی از آن خیل بیشمار عرب اهوازی هستم که سالهاست بیکار ماندهایم چون عرب هستیم و اصرار داریم عرب بمانیم.»
«پژمان رحیمی»، فعال سیاسی و از لُرهای بختیاری خوزستان، معتقد است اعمال تبعیض علیه عربها در خوزستان حقیقت دارد اما صورتبندی هویتطلبها از آن نادرست است. به گفته آقای رحیمی روایت پانایرانیستی از تاریخ و اتکا پایههای ایدئولوژیک سیستم حاکم بهنوعی پانفارسیسم ازجمله عوامل به حاشیه راندن عربها در خوزستان و اعمال تبعیض علیه آنهاست: «عربستیزی در ایران یک واقعیت است و سویههای طبقاتی روشنی هم دارد، اما این به این معنا نیست که شرکتها بهصورت سیستماتیک از استخدام عربها خودداری میکند. آنچه در عدم استخدام عربها در خوزستان موثر است ناشی از سیاستهای معطوف به حداکثر سود است و متاثر از بنمایههای عربستیزانه. اما اگر آن را سیستماتیک بخوانیم، مثالهای نقض آنقدر زیاد است که در تحلیل دچار اشکال میشویم.»
«هدی کریمیصدر»، فعال مدنی و از اهالی عرب آبادان هم معتقد است تبعیض علیه عربها نه ناشی از قانون، همچون تبعیضهای ساختاری علیه اقلیتهای مذهبی و دینی، که ناشی از عربستیزی است: «این عربستیزی بخشی از فرهنگ عمومی است آنچنانکه در مناسبات اقتصادی و تعاملات اجتماعی بین مردم هم آثارش دیده میشود و مثلا نتیجهاش شانس کمتر در یافتن کار در بازار آزاد در قیاس با غیرعربهاست. در کوت عبدالله اهواز که منطقهای کاملا عربنشین است حتی رفتگرهای محله هم عرب نیستند؛ یعنی حتی در مشاغلی هم که هیچ تخصصی لازم نیست، این تبعیض علیه عربها دیده میشود.»
منتقدان میگویند نرخ بیکاری در کل کشور بالاست و استانهای دیگری هم هستند که وضعیتی بدتر از خوزستان دارند. معاون اقتصادی مرکز آمار ایران پائیز ۹۷ اعلام کرد از جمعیت بیش از ۸۰ میلیون نفری ایران، ۱۴ میلیون نفر شغل تماموقت دارند، ۱۰ میلیون نفر پارهوقت شاغل هستند و ۳ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر، بیکار هستند و دنبال کار میگردند.
حماد میگوید این «استدلال کلیشهای» نمیتواند نرخ بالای بیکاری در میان عربهای خوزستان را همچون وضعیتی طبیعی ناشی از بحران بیکاری در کشور توضیح دهد: «همچون برخی از استانهای ایران که به دلیل فرصت شغلی بیشتر، نرخ بیکاری بسیار پایینتری از میانگین کشوری دارند، خوزستان هم یک استان صنعتی با کارخانهها و موسسات نفتی و پتروشیمی بزرگ است و فرصتهای شغلی زیادی دارد اما این فرصتهای شغلی با کارگران و کارمندان غیربومی یا بومی غیرعرب پر میشود. نرخ بالای بیکاری در خوزستان بیش از هر چیز نرخ بالای بیکاری عربهای خوزستان است نه نتیجه فقدان یا کمبود فرصت شغلی در استان.»
پژمان رحیمی میگوید درعینحالی که نرخ بیکاری در میان لُرهای خوزستان هم بالاست، واقعیت اینکه نسبت به جمعیت، نرخ بیکاری در میان عربها بسیار بالاست دلایل دیگری هم دارد: «اشتغال بسیار کمتر عربها در مراکز اداری و صنعتی، بخشی ناشی از سرکوب سیاسی آنها و بخشی هم ناشی از زبان فارسی است که عربها را تا اندازه زیادی به حاشیه میراند. چون همین عدم تسلط به زبان فارسی، موجب ترک تحصیل بیشتر کودکان عرب و درنتیجه نرخ پائین فارغالتحصیلان در میان آنها است و درنهایت فرصتهای شغلی بسیار کمتری هم به آنها میرسد.»
اشتغال غیربومیها در خوزستان نکتهای است که کارشناسان اقتصادی هم بر آن انگشت میگذارند. بنا بر آخرین گزارش مرکز آمار ایران از بیکاری در پاییز ۱۳۹۸، درحالیکه متوسط نرخ بیکاری کشور ۱۰.۶ درصد بود، نرخ بیکاری استان خوزستان، ۱۴.۵ درصد بود. اما در منطقهای صنعتی مثل خوزستان جمعیت بیکار عمدتا جمعیت بومی هستند و در مقابل شاغلین اغلب مهاجرانی هستند که با پیشنهاد کاری به این منطقه صنعتی مهاجرت کردهاند.
خبری غیررسمی که چند سال پیش در برخی شبکههای اجتماعی منتشر شد حاکی از این بود که در نیمه نخست دهه ۹۰ شمسی، تنها ۴ نفر از بیش از چهار هزار نفر استخدام شده در شرکت نفت، عرب بودند درحالیکه اغلب چاههای نفت ایران در خوزستان قرار دارد. «علی شمخانی»، دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران، همان زمان در واکنش به این خبر آن را در صورت درستی، فاجعه خوانده بود.
حماد میگوید او یقین دارد آن خبر درست است چون بازتاب «تجربه زیسته» اوست و به بیانی دیگر هم از سوی مقامات حکومتی تایید شد است: «آذر ۱۳۹۶، فایلی صوتی از نشست خصوصی موسوی جزایری نماینده وقت ولیفقیه در خوزستان با برخی از مسئولان استانی و کشوری به فضای مجازی راه یافت که در آن موسوی جزایری میگفت عربها در استان مورد تبعیض شدید هستند و ادامه این سیاستها تبعیضآمیز میتواند مشکلات زیادی برای حکومت درست کند.»
خانم کریمیصدر میگوید مقامات اداری هم در خوزستان عموما از میان غیرعربهای بومی خوزستان یا از خارج استان انتخاب میشوند: «در میان مدیران و مسئولان استانی، چهرههای عرب خیلی بهندرت دیده میشوند و هیچ تناسبی با درصد جمعیتی آنان در خوزستان ندارد. در میان نیروهای انتظامی و امنیتی، این مساله خیلی جدیتر است و گویی اعتماد چندانی به عربها برای پذیرش و استخدام در این نیروها وجود ندارد.»
اما در همان حال این به معنای این نیست که هیچ شهروند عرب خوزستانی در سیستم سیاسی یا اجرایی جذب نشده است. برای نمونه فاضل عبیات، معاون استانداری خوزستان عرب است و یا در سطحی بالاتر و کشوری، علی شمخانی هم عرب است. اما خانم کریمیصدر میگوید این افراد بهشدت از هویت عربی خودشان فراری هستند: «این عربهایی که به مقامی سیاسی یا اداری میرسند از صحبت کردن به زبان عربی یا پوشیدن لباس عربی پرهیز میکنند و حتی وقتی مراجع عرب به آنها مراجعه میکند ناچار است فارسی صحبت کند تا جواب بگیرد. خود من را از دفتر «جبار عبودزاده» که عرب است و مدیر توسعه سازمان منطقه آزاد اروند است با این تشر که مگر اینجا عربستان است که عربی صحبت میکنی، بیرون کردند چون تلفنی با دوستم عربی صحبت میکردم.»
پژمان رحیمی هم میگوید در جمهوری اسلامی مسئولیتهای ردهبالا در خوزستان اغلب میان دزفولیها، شوشتریها و بهبهانیها تقسیم و دستبهدست شده است که از ابتدا با حکومت همسو بودهاند: «از اواسط دهه هفتاد، مدیریت خوزستان دو جبههای شد و ارگانهای دولتی عمدتا به دزفولیها و لُرهای باغملک واگذار میشد و مراکز مذهبی و تبلیغی به عربها واگذار شد. محسن حیدری آلکثیر، نماینده خوزستان در مجلس خبرگان که پروژهای به اسم اهواز دروازه تشیع را هم راه انداخت تا از این طریق ازجمله وابستگی عقیدتی اهواز به ایران شیعی را در مقابل گفتمان جداییطلبی تقویت کند و محمدعلی موسویجزایری، امامجمعه پیشین اهواز از عربها و از آنطرف شریعتی استاندار لُر است و جریانهای پانایرانیستی مثل انجمن تاریانا حول او شکل گرفتهاند.»
فعالان عرب خوزستان میگویند شرکتهای نفتی و تاسیسات پتروشیمی وابسته به آنان، زمینهای کشاورزان و روستائیان را بهزور مصادره کردند و در مواردی با وعده استخدام روستائیان، آنان را فریفتهاند، اما نهتنها آنان را اغلب استخدام نکردهاند، بلکه محیطزیست زندگی آنان را هم همچون نمونه تالاب هورالعظیم نابود کردهاند.
حماد میگوید «فاجعه تکمیل تخریب هورالعظیم» به دست شرکت نفت ایران یک نمونه از آسیبهای هولناکی است که صنعت نفت به خوزستان و مردم عرب وارد کرده است: «هورالعظیم پیش از اکتشاف چاههای نفتی، منبع حیاتی زیست صدها هزار عرب ساکن حاشیه این هور و مناطق پیرامونی آن بود. سدسازی بیضابطه و تصمیم به استخراج نفت میدان آزادگان، نتیجهاش مرگ هور و آواره کردن ساکنان عرب حاشیه هور و افزودن آنها به جمعیت زاغهنشینان و البته فاجعه ریزگردهاست که به کمک صنعت نفت شتافت و کشاورزی سنتی در خوزستان را به مرز نابودی کشاند.»
پژمان رحیمی میگوید این نادیده گرفتن مردم و نابودی روستاها و زندگی مردم فقط خاص مناطق عربنشین و عربها نیست و وقتی پای منافع اقتصادی در میان باشد، حکومت برای مردم هیچ ارزشی قایل نیست و با دیگر ساکنان خوزستان هم به همین شکل رفتار کرده است: «با زدن سد کارون ۳، بیش از ۸۰ روستای لُرنشین در شمال خوزستان نابود شد و ساکنانش بیجا و مکان و آواره شدند؛ یعنی شاید بیش از ده هزار روستایی و عشایر از دهه هفتاد به بعد از آنجا پراکنده شدند. نه کسی تسهیلاتی گرفته است و نه جایی برای استقرار آنها در نظر گرفته شده است و مردم در شهرهای مختلف آواره شدند.»
آنچه را حماد در مورد مصادره زمین کشاورزان و روستائیان عرب میگوید منابع بسیاری ازجمله گزارشگر ویژه سازمان ملل برای مسکن مناسب تایید کردهاند. این گزارشگر پس از بازدیدی که سال ۲۰۰۵ از ایران داشت در مورد مصادره زمین کشاورزان عرب هم تحقیق کرده و از مصادره زمین آنها و پرداخت قیمتهای بسیار پائین به کشاورزان چنین نوشته است: «در خوزستان، زمین کشاورزان عرب با پرداخت قیمتهایی بسیار پائین از سوی حکومت مصادره شدهاند تا فضا برای پروژههای عمرانی و مزارع، همچون پروژه نیشکر دهخدا، فراهم شود. مردمی که از این سیاستها و مصادرهها آسیب دیده بودند، هیچگونه دسترسی به راهحلهای قانونی برای به چالش کشیدن مشروعیت و قانونی بودن دستورات سلب مالکیت نداشتند و راهحلهای قانونی موجود به ساکنان تنها این امکان را میداد که در مورد قیمت ارائهشده برای اراضی خود طرح دعوا کنند. بااینحال؛ حتی در موارد معدودی که شکایتها به نتیجه رسیده بود قیمت پرداخت شده از سوی دادگاهها تنها اندکی افزایش یافت و بازهم مبلغ پرداختی بسیار پایینتر از ارزش واقعی زمینها در بازار بود.»
حماد میگوید نتیجه این وضعیت تحمیل فقر بیشتر به عربهای خوزستان و تحکیم این فقر با سیاستهای توسعهای است که عامدانه عربها را نادیده میگیرد: «ریزگردها مسالهای است که همه خوزستان با آن درگیر است اما به لحاظ اقتصادی بیش از هم زندگی کشاورزان سنتی استان را که اغلب عرب هستند متاثر کرده است. از سوی دیگر، مساله آب آشامیدنی هم در خوزستان یک مساله بحرانی است. اما باز این اغلب محلات و روستاهای عرب هستند که به آب لولهکشی دسترسی ندارند. هنوز این روستاهای عرب هستند که لولههای گاز از زمینهای آنان عبور میکند و گاز طبیعی از چاههای حفرشده در زمینها آنان به دست میآید اما لولهکشی گاز ندارند.»
فعالان عرب میگویند نتیجه «سیاستهای تبعیضآمیز عربستیز» را میتوان حتی در تفاوت سطح توسعهیافتگی در مناطق عربنشین و غیرعربنشین خوزستان هم دید؛ مثلا در مقایسه روستاهای اطراف سوسنگرد که اغلب آب، مدرسه و گاز لولهکشی ندارند با روستاهای ایذه و باغملک که مناطق کاملاً غیرعرب هستند و دسترسی جغرافیایی به آنها سختتر هم هست اما لولهکشی گاز به آنجا رسیده است میتوان بازتاب این تبعیضها را دید.
پژمان رحیمی میگوید این ادعا درست نیست و محرومیت روستاهای اطراف ایذه و مسجدسلیمان از روستاهای عربنشین بیشتر نباشد، قطعا کمتر نیست و واقعیت عربستیزی در خوزستان، لزوما به این معنا نیست که در خوزستان مناطق و روستاهای لُرنشین وضعیت بهتری دارند: «اینجا تحلیل این فقر فراگیر بر مبنای تضاد عرب و غیرعرب جواب نمیدهد. اینجا دعوای تضاد منافع را نمیتوان نادیده گرفت. چون اگر مساله را منحصرا به تضاد عرب و غیرعرب تقلیل دهیم، مثلا نمیتوانیم به پرسش اینکه چگونه روستاها لُرنشین ایذه بهمراتب از روستاهای عرب اطراف اهواز محرومتر هستند پاسخ دهیم. البته این به این معنا نیست که مناطق عربنشین در خوزستان دچار محرومیت بسیار شدید نیستند اما در تحلیل نهایی من فکر میکنم تحلیل هویتطلبان از این موضوع سادهانگارانه و زیادی خطی است و مساله فقدان عاملیت، ریشههای طبقاتی و عربستیزی که حکومت تقویت میکند را درست صورتبندی نمیکند.»
اینکه وضعیت عربهای خوزستان به لحاظ امکانات بسیار وخیم است در گزارش گزارشگر ویژه سازمان ملل برای مسکن مناسب هم آمده است. او در گزارش خود به وضعیت «بهشدت اسفبار محلات فقیرنشین خوزستان که بیشتر محل زندگی اعراب است» اشاره میکند و برای نمونه از دو منطقه قلعه چنعان و آخر اسفالت نام میبرد و مینویسد: «فقدان کامل خدمات اولیه بر بهداشت و سلامتی ساکنان اثر گذاشته و مشکلات امنیتی جدی هم به دنبال داشته است. کوچهها و خیابانها در بیشتر این محلات فقیرنشین، آسفالت نشدهاند. شبکه فاضلاب وجود ندارد و فاضلاب در فضای باز جاری است و زبالهها جمع نشده و همهجا پراکنده است و راهها را بند آورده است و دسترسی به منطقه در مواقع اضطراری را هم غیرممکن میکند.»
براساس آمار، ۸۵ درصد نفت تولیدی ایران از چاههای نفت جنوب حاصل میشود و ۶۵ درصد این تولید نیز مدیون چاههای نفت خوزستان است و دستکم ۴۲ درصد تولیدات پتروشیمی ایران هم مربوط به استان خوزستان است و بیشتر چاهها و تاسیسات هم در مناطق عرب استان واقع شدهاند.
براساس آمارهای ارائهشده در روزنامهها و خبرگزاریهای رسمی، درآمد ایران از صادرات نزدیک به ۷۴ میلیارد بشکه نفت و مشتقات نفتی بین سالهای ۱۲۹۰ تا ۱۳۹۹، بیش از به یک هزار و پانصد میلیارد دلار بوده است از این میزان درآمد، ۱۱۲ میلیارد دلار در یک دوره ۶۷ ساله و تا پیش از انقلاب ۵۷ حاصل شده و یک هزار و ۳۸۸ میلیارد دلار آن در دوره ۴۲ ساله پس از انقلاب ۵۷ تا امروز به دست آمده است. دو سال پیش هم یکی از مسئولان استانداری خوزستان گفته بود نزدیک به ۸۰ درصد درآمد ایران از خوزستان تامین میشود.
حماد میگوید حتی اگر ۸۰ درصدی که مقام استانداری خوزستان اعلام کرده دور از واقعیت باشد، میتوان براساس آمار موجود با اطمینان گفت دستکم ۵۰ درصد از کل درآمد نفتی ایران تا امروز، یعنی رقمی معادل ۷۵۰ میلیارد دلار درآمد، از چاهها، پالایشگاه، مجتمعها و تاسیسات نفتی خوزستان تامین شده است: «اما چه میزان از این درآمد صرف توسعه این استان شده است؟ و چه میزان از این ثروت صرف جبران خساراتهای پایدار زیستمحیطی ناشی از استخراج نفت در آن منطقه شده است؟ چه میزان بهعنوان خسارت به صاحبان زمینها پرداخت شده است؟ چه مقدار صرف پاکسازی استان شده است؟»
آقای رحیمی هم میگوید شرکت نفت تعهداتی نسبت به مناطق نفتخیز دارد که آن را عملی نکرده است. شرکت نفت باید خساراتی را که به مناطق نفتخیز زده است جبران کند اما عملا از زیر بار تعهدات خودش شانه خالی کرده است: «مساله هم فقط وضعیت اسفبار روستاها و مناطق آسیبدیده از اکتشاف و استخراج نفت نیست. یک نمونه، تعهد ساخت یک موزه هنرهای معاصر بود و شرکت نفت تعهد داشت آن را تاسیس کند که ساختنش نزدیک به ۲۰ سال طول کشید. این تعهدات انجام نشد. نمایندگان خوزستان هم از عرب تا لُرش هم فاسد و در زدوبند با وزارت نفت هستند و حکومت هم که اصولا مسالهاش مردم نیست.»
بنا بر ماده الحاقی ۴۲ برنامه توسعه، دولت مکلف است یک درصد از درآمد حاصل از صادرات نفت خام و گاز طبیعی را متناسب با سهم هر استان در ارزش صادرات نفتی و گازی به استانهای نفتخیز و گاز خیز و دو درصد را هم به شهرستانهای مناطق کمترتوسعهیافته جهت اجرای برنامه عمرانی بودجههای سنواتی اختصاص دهد.
مشخص نیست سهم خوزستان از این یک درصد مناطق نفتخیز و سهم شهرهای توسعهنیافته استان از دو درصد مناطق محروم اگر پرداخت شده است کجا مصرف شده است؟ چرا منطقه غیزانیه که در فاصله نیم ساعتی اهواز است، به گفته استاندار «از ابتداییترین امکانات» محروم است و چرا عربها در میان ساکنان خوزستان بیشترین میزان ترک تحصیل و بازماندن از تحصیل را هم دارند؟
پژمان رحیمی معتقد است بخشی از محرومیت در خوزستان ازجمله غیزانیه، فساد گستردهای است که در ساختار اداری وجود دارد و درنتیجه عملا بودجههای اختصاصیافته حیفومیل میشود و یا کلا مشکل نادیده گرفته میشود: «صدای اعتراض مردم چون فاقد عاملیت هستند عملا شنیده نمیشود و مقام و نماینده بالاسری هم چه فارس، چه عرب و چه لر باشد، شانیتی برای آن مردم قایل نیست و جان و آرامش آنها، برایش اهمیتی ندارد.»
حماد میگوید همه آنچه باید گفته شود و خواسته شود بارها گفته شده و تکرار هم شده است. اما سهم مردم عرب خوزستان تاکنون نادیده گرفتن و از دوره خاتمی هم به بعد بهطور جدیتر و سازمانیافتهتر متهم شدن به جداییطلبی بوده است: «زمینهایمان را مصادره کردهاند، بیکار هستیم و زبان و هویتمان هم تحقیر میشود و اعتراضی هم اگر بکنیم بهشدت سرکوب میشویم و بهراحتی اعدام میشویم. به چه چیز این مملکت باید دل ما خوش باشد؟ شما زمین ما را میخواهید، اما خود ما را پس میزنید. ما اما اگر برویم زمین را هم با خودمان میبریم.»
خانم کریمیصدر اما برخلاف حماد معتقد است که با توجه به تنوع اتنیکی خوزستان، جدایی خوزستان از ایران راهحل مساله خوزستان نیست نمیتوان راهحل مساله توسعهنیافتگی آنجا را با تلاش برای جدای کردن آنجا از ایران حل کرد: «خوزستان؛ بهبهان، دزفول، باغملک، ایذه هم دارد. اصلا دشمن من و مساله منِ عرب خوزستانی، نه دیگر هموطنان خوزستانی و ایرانی که حکومت و ساختاری است که من را سرکوب میکند. طبعا مساله عربستیزی هم در یک چارچوب قانونی و با سیاستگذاری درست آموزشی، فرهنگی و حقوقی باید حل شود.»
از: ایران وایر