بهنام براتی، دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه شیراز، در یادداشت ارسالی به انصاف نیوز در بررسی شاخصهای حکومتهای توتالیتاریسم در اندیشهی هانا آرنت نوشت:
هانا آرنت (۱۹۰۶ ـ ۱۹۷۵) در دانشگاه ماربورگ و فرایبورگ و هایدلبرگ آلمان فلسفه خواند؛ و مدتی شاگرد کارل یاسپرس بود. آثار سیاسی آرنت آشکارا نشان میدهد که وی تحت تأثیر کانت، نیچه و هایدگر بوده است. پس از پیروزی هیتلر در سال ۱۹۳۳، وی نیز همچون بسیاری از دانش آموختگان و روشن فکران آلمانی از موطن خود گریخت و به فرانسه رفت. آرنت، که خود یهودی بود؛ در منتقل کردن کودکان یهودی از آلمان به فلسطین فعالیت داشت. معروفترین اثر او کتابی با عنوان ریشههای تمامیت خواهی (توتالیتاریسم) است.
بنیادهای نظری توتالیتاریسم (تمامیت خواهی) در ریشه افکار کسانی مانند ماکیاولی، هابز، هگل، مارکس، و نیچه بیشتر از سایر اندیشمندان هویداست. در اصطلاح علوم سیاسی رژیمهای توتالیتر به رژیمهایی اطلاق میگردد که خواهان نظارت، تام بر کلیه امور اجتماعی، اقتصادی و برکناری کلیه رقبا و مخالفان از طریق ترور، خفقان و انحصار گری در حوزه قدرت سیاسی میباشند. در این گونه رژیمها دولت آنچنان کلیه عرصههای زندگی انسانی را تحت نفوذ و سیطره خویش قرار میدهد که جایی برای حریم شخصی و خصوصی افراد باقی نمیماند. وجود استبداد و دیکتاتوری از مشخصههای توتالیتاریسم است، اما هر نظام استبدادی و دیکتاتوری، لزوماً توتالیتر نیست. چراکه استبداد و دیکتاتوری تنها به امور سیاسی و حکومتی مربوط میشوند، حالآنکه توتالیتاریسم تمام شئون جامعه و فرد را در اختیار میگیرد؛ به همین خاطر است که توتالیتاریسم را دیکتاتوری فراگیر هم نام نهادهاند.
در اندیشه هانا آرنت نشانههایی از مکاتب پست مدرن ـ مدرن و با توجه به دغدغه آزادی و علیرغم انتقادات او به اندیشه مدرنیته میتوان او را اندیشمندی پیشا مدرن در نظر گرفت. آرنت از شارحان بزرگ اندیشه توتالیتاریسم است و همزمان با نهضتهای توتالیتاریسم نظیر فاشیسم و نازیسم زندگی میکرد و به دنبال وحشت و ارعابی که این حکومتها در زمانهای که آرنت در آن زندگی میکرد ایجاد کرده بودند به دنبال ریشه و شناخت این حکومتها برآمد.
ازنظر هانا آرنت، که پژوهشگران با توجه به تعاریف و استدلالهای او این رژیم را تعریف میکند توتالیتاریسم را اینگونه بیان میکند: استبداد یک صورت سیاسی است که شبیه به برهوت است و واجد شرایطی است که زندگی انسان را دشوار میکنند اما توتالیتاریسم یک طوفان شن است که همه زندگی را مدفون و جهان را خفه و محو و نابود میکند.
آرنت در کتاب خود حکومتهای تمامیتخواه نازیسم و استالینیسم را پدیدهای مدرن میداند که ریشههای آن را باید در تحولات تاریخی و فرهنگی جست جو کرد که به پیدایش جامعه مدرن انجامیده، و مهمترین ویژگی حکومتهای توتالیتر قرن بیستم را امپریالیسم، نژادپرستی، یهودستیزی، و کورههای آدم سوزی میداند. یکی از مهمترین نکاتی که آرنت در توصیف حکومتهای تمامیتخواه شرح میدهد این است که، خشونتهای توتالیتاریسم فقط با رجوع به خصلت قانونی و ایدئولوژیک آنها فهمیدنی است. در چهارچوب ایدئولوژی توتالیتر هر عملی، هرقدر غیرانسانی و نفرتانگیز، تابع اصول کلی مقبول است.
بنابراین قتلعام یهودیان در آلمان صرفاً فقط به معنای برتری نژاد و نژاد پست تلقی میشد و اینگونه است که در ایدئولوژیهای توتالیتر جنون جمعی ممکن میشود و عقل سلیم از میان میرود. پس رژیمهای تبهکار و توتالیتر هیتلر و استالین از حمایت تودهای برخوردار بودند و پیروانی ازخودگذشته و فداکار داشتند که بهوسیله این رژیمها دچار بیهویتی و بیخویشتنی و انزوا قرار میگرفتند. نتیجه چنین بیهویتی و بیخویشتنی این است که جنبش توتالیتر از تکتک پیروانش وفاداری تام، نامحدود، بیچونوچرا، و تغییرناپذیر میخواهد. چنین خواستهای از پیروان، جزء از انسان منزوی و انسانی که هیچگونه روابط اجتماعی قویی ندارد نمیتوان انتظار داشت.
تبلیغات و ارعاب دوروی یک سکهاند در نظامهای توتالیتر، بدین معنا که ایجاد هراس و تبلیغات لازمه ایدئولوژی چنین حکومتهایی هستند. نیروی تبلیغات توان خود را در نگهداشتن واقعیت موجود و نشان دادن واقعیتی جعلی به روی تودهها به کار میگیرد. و هراس و ارعاب نیز دو کار عمده انجام میدهند یکی اینکه فضای رابطه میان انسانها را نابود میکند و دوم با استفاده از ایدئولوژی و بسیج ارادههای فردی، برای تحمیل ایدئولوژی بر خرد توده، رابطه انسان با واقعیت را ویران میسازد.
نکته دیگر انسانی که دچار انزوا و بیخویشتنی شده در نظامهای توتالیتر از واقعیت فاصله میگیرد و به اسطوره گرایی روی میآورد و این همان ماده خام و لازم برای توتالیتاریسم است که، ایدئولوژی خود را بر روی آن تشکیل میدهد و در اینجاست که اسطورههای نژادی و قومی برای توده باورکردنی میشود. درست مانند نژاد آریایی که هیتلر بر روی آن ایدئولوژی خود را قرارداد و تأکید کرد.
از شاخصهای دیگر حکومتهای توتالیتر دشمنتراشی و وجود همیشگی دشمن است. بهطوریکه لازمه سرزندگی و حیات این حکومتها وجود دشمن است. بهعنوانمثال یهودیان و لهستانیها، کولاکها، و تاتارها به ترتیب دشمنان عینی نازیسم و استالینیسم تلقی میشدند؛ یعنی دشمنانی که شخصاً بیگناه بودند، ولی در زمره گروهایی بودند که بهحکم تاریخ دشمن جنبش به شمار میرفتند. در اینجا فرد، یا کشور قطعنظر از عمل و اندیشهاش پیشاپیش در جاده انحرافی تاریخ (دشمن) افتاده است.
از طرف دیگر اینکه حکومتهای توتالیتر میکوشند کل تنوعات انسانی را از میان ببرند و انسان را به قالب فکری واحد تبدیل کنند خود نیز جای بسی پرسش و تأمل دارد. مهمترین وسیله برای چنین هدفی بهوسیله هراس و ارعاب انجام میشود. اردوگاههای کار اجباری که معروفترین آنها آشویتس در لهستان بود یادآور خاطراتی دردناک از زندانیانی است که جان خود را در حمامهای گاز ارتش آلمان نازی از دست دادند. نگهداری اسیران در سه قسمت اردوگاه اسرا، اردوگاه مرگ، اردوگاه کار اجباری و مراکز آدم سوزی نشاندهنده این است در این نظامها که اساساً این گروهها غیرخودی تلقی و حتی مجرم به معنای عادی تلقی نمیشدند یعنی فاقد کوچکترین حقی در این نظامها نبودهاند.
با توجه به مطالب ذکرشده میتوان بهطور خلاصه شاخصهای حکومتهای توتالیتر در اندیشه هانا آرنت را اینگونه بیان کرد. حکومتهای توتالیتر بیش از هر چیز دارای یک ایدئولوژی رسمی و انحصاری میباشند. هسته اصلی ایدئولوژی نازیسم آلمان ناسیونالیسم وبرتری نژادی بود. در ایتالیا اساس ایدئولوژی فاشیسم ملت و ناسیونالیسم یعنی احیاء تمدن و افتخارات گذشته ایتالیاییها بود. در کمونیسم اساس ایدئولوژی انقلاب کارگری و سوسیالیسم جهانی هست. وجه اشتراک دیگر حکومتهای توتالیتاریسم دارا بودن سیستم یکحزبی در این حکومتها است، حکومتهای توتالیتر وجود هیچ حزب فعال و مخالف دیگر را در مملکت اجازه نمیدهند. حزب حاکم تمام مراکز قدرت – ملی و محلی – و همچنین تمام قسمتهای حکومت یعنی قوه مجریه، مقننه، قضائیه را کنترل کرده و در انحصار خود دارد.
پدیده مشترک دیگر این رژیمها، کنترل تمام وسایل تبلیغاتی و فرهنگی توسط دولت است. وسایل ارتباطجمعی در انحصار دولت است و فرهنگ به خاطر توسعه و ترویج ایدئولوژی در خدمت رهبران آن است. و خصوصیات دیگر توتالیتاریسم، تخریب و تحت انقیاد درآوردن تمام گروههای دیگر است. گروهی از مفسرین خصوصیت دیگری را نیز برای این رژیمها عنوان میکنند و آن عبارت از استفاده سیستماتیک از وحشت و ترس بهعنوان یک سلاح سیاسی میباشد.
۱ ـ ایدئولوژی واحد: ایدئولوژیگرا یا همهگیری و تلاش برای شکل دادن به جامعه بر اساس ایدئولوژی حزبی و بهکارگیری همه ابزارها برای تحقق این امر؛ مثل ایدئولوژی نازیسم که تأکید بر نژاد و ناسیونالیسم بود.
۲- سیستم تکحزبی: حزب واحد که نسبت به این ایدئولوژی معتقد است و قدرت را در انحصار خود دارد و اقدام به حذف همه اشکال نظارتهای مردمی میکند. تکحزبی بودن و تکیه بر یک ایدئولوژی یا یک مذهب واحد موجب میشود که حاکمان توتالیتر بر تکصدایی تکیه کنند اصولاً تکحزبی بودن نشان از تکصدایی دارد ازاینرو هر صدایی دیگر حذف میشود خواه توسط فیلم و سینما و اساساً هنر بلند شود یا توسط ادبیات و روزنامهنگاری. پس از حکومت، جنبش توتالیتر روزنامههای منتقد که کمکم ظهور میکنند یکی پس از دیگری بسته میشوند یا چنان سانسور میشوند که هیچ نقدی در اثر آنها دیده نشود.
۳- سیستم امنیتی رعبافکن و نیروهای موازی: پلیس مخفی که قدرت آن بر پایهی ترور و خشونت است. انجمنهای سری با پلیس مخفی درواقع برای کنترل کردن اوضاع و از بین بردن دشمنان داخلی استفاده میشود از آنجاییکه در حکومت توتالیتر تکحزبی وجود دارد و حزب متعلق به حاکمیت است این حزب نیازمند شاخه اجرایی است. اینجاست که پلیس مخفی ظاهر میشود درواقع پلیس مخفی شاخه اجرایی حزب است و ازآنجاییکه این گروه سری دارای قدرت بسیار است اعمال قدرت زیاد و نامحدود منجر به اعمال خودسرانهای میشود که نتیجهاش ناامنی و وحشت است. یکی از اقدامات مهم پلیس مخفی تربیت خبرچین است طوری که آنها حتی افراد خانواده را تشویق به خبر چینی میکند نتیجه این اقدام بیاعتمادی در جامعه است طوری که فضای جامعه را اضطراب دربرمی گیرد.
۴ ـ انحصار اطلاعاتی و رسانهای: از مهمترین ابزارهایی است که در دست حاکمان توتالیتر وجود دارد. به عقیدهی آرنت “این ابزار بهویژه در مورد تودهها سازگار است زیرا آنها بیشتر از عقل باقی درکشان به تبلیغات تکیه میکند ازآنجاییکه تودهها تک افتاده هستند از عقل جمعی بیبهرهاند بنابراین از تجربه یکدیگر استفاده نمیکنند. آرنت میگوید: آدمهای تک افتاده بدین ترتیب فقط به دوام تکیه میکنند و نه به واقعیت برای همین هم تبلیغات موفق میشود؛ چون با تکرار دائمی یکچیز در طول زمان تداوم را القا میکند حکومت توتالیتر جهان جعلی که ساختهی ذهن خود است و شکلی بیرونی ندارد را بهوسیلهی تبلیغات به جای جهان واقعی و حقیقت ارائه میکند.
۵ ـ اقتدارگرایی نظامی در جامعه.
۶ ـ اقتصاد جهتدار تمرکزگرا و کنترل انحصاری سازمانهای اقتصادی و رسانههای همگانی: یا به عبارتی نظارت و کنترل دولت بر همه بنیادهای اقتصادی، اجتماعی و حتی کنترل اخلاق خصوصی.
۷ ـ وجود رهبری فردی: از مشخصات این رهبران خطاناپذیری آنهاست. هسته مرکزی توتالیتاریسم وجود رهبری است که هدفش سرکوبی هرگونه نهادی است که در برابر او قد برافرازد. ازاینرو هیچگاه خودزا به نهاد قانون وابسته نمیداند. یعنی اساس نظام توتالیتر بیقانونی است.
۸ ـ انحصار سلاحهای مورداستفاده در دست حزب حاکم.
۹ ـ تبلیغات و توطئه: وجود توطئه و دسیسه علیه حاکمیت مدام در تبلیغات توتالیتر گوشزد میشود اینیکی از خصلتهای اصلی تبلیغات است تودهها بهراحتی این تبلیغات را باور میکنند با توطئه با حاکمیت همراه شوند. اینجاست که حاکمان توتالیتر از تبلیغات استفاده میکنند و توطئهای علیه ایدئولوژی را اعلام کرده چیزی که تودهها حالا نسبت به آن تعصبدارند و برای نگهداری و حفظ آن حتی از جان خود هم مایه میگذارند اینکه نژاد، حزب، مذهب یا تمامیت عرضی درخطر است و دشمن قصد تصاحب خاک را دارد. درواقع تمام نیروی تبلیغاتی در حکومتهای توتالیتر صرف بستن درهای واقعیت به مردم میشود در حقیقت کلیه وسایل ارتباطجمعی از قبیل روزنامه و رادیوتلویزیون در کنترل مطلق حاکمیت قرار میگیرد.
از: انصاف نیوز