خبرگزاری هرانا – سهیل عربی، زندانی عقیدتی در زندان تهران بزرگ با نوشتن نامهای تحت عنوان «آزمونی برای شناخت جامعه» به بیان مشاهدات خود از افزایش آمار خودکشی و خودزنی در زندان تهران بزرگ و دلایل آن پرداخته است. آقای عربی در این نامه از دو مورد خودکشی موفق و ۲ مورد اقدام به خودزنی در زندان تهران بزرگ در هفته گذشته خبر داده است. متن کامل این نامه در ادامه میآید.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سهیل عربی، زندانی عقیدتی در زندان تهران بزرگ با نوشتن نامهای تحت عنوان «آزمونی برای شناخت جامعه» به بیان مشاهدات خود از افزایش آمار خودکشی و خودزنی در زندان تهران بزرگ و دلایل آن پرداخته است.
آقای عربی در بخشی از این نامه از دو مورد خودکشی موفق و ۲ مورد اقدام به خودزنی در زندان تهران بزرگ در هفته گذشته خبر داده است.
متن کامل این نامه که جهت انتشار در اختیار هرانا قرار گرفته است در ادامه میآید:
“آزمونی برای شناخت جامعه
وقتی خبر خودکشی یک انسان را میشنویم چه واکنشی نشان میدهیم؟ وقتی خبر خودکشی انسانی را در زندان میشنویم چه واکنشی نشان میدهیم. بعضی ها که با لنز مذهب به جهان مینگرند میگویند خودکشی گناه کبیره است! خداوند از سر تقصیراتش بگذرد و برای خانوادهاش آرزوی صبوری میکنند.
همبندیها اظهار نظرهای متفاوتی دارند. یکی از قدیمیهای بند میگوید خودکشی به دلیل شرایط دشوار و امکانات اندک زندانهاست. به جز صادق موسوی که پریروز در تیپ ما خودکشی کرد یک زندانی دیگر هم دیروز در تیپ ۴ خودکشی کرد. اولی با قرص و دومی از طریق بریدن رگ. هفته پیش هم دو خودزنی داشتیم که خوشبختانه منجر به مرگ نشد. دو خودکشی که به مرگ منجر شد و دو اقدام به خودزنی فقط به جراحت ختم شد. چرا؟ چون جوانها امیدی به آینده ندارند. در اثر مشکلات اقتصادی مرتکب اشتباه میشوند، جذب باندهای خلافکار و …. دردا که همه به ما فقط به چشم مجرم نگاه میکنند. ما که مشروب فروش، سارق و قاچاقچی به دنیا نیامدهایم. مقصر بودیم اما به جز ما هم مقصران دیگری بودند که شاید اگر آنها مسئولیتشان را درست انجام میدادند ما هم حالا اینجا نبودیم. شاید اگر ما به جای میدان شوش و اسلامشهر در شمال یا مرکز شهر به دنیا میآمدیم و در مدرسههای بهتری درس میخواندیم. اگر پدرمان سالها در زندان نبود و وضعیت اقتصادیمان کمی بهتر بود، سرنوشت بهتری داشتیم. اما حالا اینکه محکوم به تحمل سالها حبس شدهایم چه دردی از جامعه دوا میکند. اصلا آیا زندان دردی را دوا میکند یا به دردها میافزاید؟
آیا قضات به این میاندیشند که وقتی من ۱۰ سال در زندان محبوسم چه کسی نان آور خانوادهام است و چه بلایی سر دو فرزندم میآید؟ آنها چگونه باید از پس تامین مخارج سرسام آور برآیند؟ من کارگر بودم. دو شیفت کار میکردم و وقتی گرانی تشدید شد مجبور به فروش مشروبات الکی شدم و چون مبتدی بودم خیلی زود هم دستگیر شدم. حالا در زندان برای تامین هزینههایم باید مواد بفروشم. زندان فقط باعث شد یک مجرم کوچک و مبتدی تبدیل به مجرم بزرگتر و حرفهایتر شود. روی تابلو نوشته شده مجتمع ندامتگاهی اما در واقع تخریب میکنند. بعدازظهر که خیال خلافکارها از بازرسی راحت است انواع و اقسام مواد مخدر و قرصهای روانگردان در بند مصرف میشود.
اما یک کتاب، مجله، روزنامه یا مجله به ما نمیدهند. سالن ورزشی از بهمن ۹۸ تاکنون بسته است. وقتی هم که باز بود به ما نمیرسید. مثل مرخصی نوروزی که فقط به ثروتمندان رسید. انگار ما فقط برای له شدن به دنیا آمدهایم. خوش به حال آنها که خلاص شدند من هم اگر دو بچه قد و نیم قد نداشتم از گناهش نمیترسیدم و خلاص میشدم.
یک زندانی دیگر میگوید خودکشی کار آدمهای ضعیف است. چرا ما خودکشی نمیکنیم؟ شرایط برای همه دشوار است. جوانهای این دوره و زمانه کم طاقت شدهاند. البته تقصیری هم ندارند. دلخوشی نیست، شغل نیست. گرانی سرسامآور است و زندانهای بدتر و دورافتادهتر نسب ما ضعیفترها میشود. از ما بهتران و آنها که میلیارد میلیارد خوردند در هتل اوین هستند و ما فقیرها در این کویر دورافتاده! آب لولهکشی را که از بس شور و بد بو است نمیتوان نوشید. آب معدنی گران است. اگر امثال ما داشتند تا یک میلیون در ماه پول آب و خوراک معمولی را فراهم کنند که خلاف نمیکردند. ما هم آبرودار بودیم اما زورمان به گرانیها نرسید که از اینجا سر در آوردیم.
زندانی دیگری میگوید من سالها در زندان شمال شهر یعنی زندان اوین بودم و طی هفت سال فقط از دو اقدام به خودکشی مطلع شدم که البته هر دو هم ناموفق بود. اما در این مدت کوتاه در زندان تهران بزرگ هستم هر ماه حداقل از ۴ مورد اقدام به خودکشی میشنوم که معمولا از هر چهار مورد یکی منجر به مرگ میشود. شاید تعداد از اینها هم بیشتر بوده و من نمیدانم اما این مهم را به خوبی میدانم که اگر زندان تهران بزرگ هم امکانات زندان اوین را داشته باشد آمار خودکشی و افسردگی کمتر میشود. آب و هوای خوب، نزدیکی به شهر و در نتیجه آسان شدن ملاقات با خانواده، امکانات فرهنگی مثل کتاب و روزنامه، دانشگاه و مهمتر از همه برخوردی که با زندانی میشود.
متاسفانه برخی مامورین انتقام تمام دشواریهایی که در طول زندگی تحمل کردهاند را از ما میگیرند. ما که خود اسیریم و آسیب دیده! ما اگر خطا کردیم حالا در زندانیم و هزار بار زجر دیدهایم و تاوان دادهایم اما خطاکاران اصلی آنها که باعث فقر و نابه سامانی شدند چطور؟ با آنها هم برخورد شد؟ مثل ما برخورد شد؟ این خبر به قصد جلوگیری از حوادث بعدی است که منتشر میشود. کدامیک از افرادی که به زندان آمدند از قبل پیش بینی میکردند که چنین سرنوشتی داشته باشند. شاید این اتفاق برای هر انسانی رخ دهد. من گمان میکنم اینکه در جامعه ندامتگاه واقعی یعنی جایی برای اصلاح افراد بزهکار داشته باشیم دستکم در کوتاه مدت ضروری است اما جایی که در هواخوری یک تکه کوچک سبزه و گل ندارد و چشم انسان فقط به آجر و سیم خاردار میافتد و به جای کتاب، روزنامه، آموزگار و مددکار فقط هروئین، شیشه، حشیش و قرص B2 یافت میشود را چگونه میتوان ندامتگاه نامید؟! چگونه میتوان توقع داشت جوان ۲۰ ساله که به دلیل اعتراض به گرانی یا هر دلیل دیگر به زندان آمده، افسرده، ناامید و متمایل به خودکشی نشود؟ ای کاش صدای ما به گوش مسئولانی دلسوز میرسید. فعلا که دو سال است دادیار ناظر بر زندان به خود زحمت نداده از این زندان بازدید کند. انگار کسی دیگر به نان حلال و وجدان کاری اهمیت نمیدهد.
سهیل عربی/ تیرماه ۱۳۹۹/ زندان تهران بزرگ”.
درخصوص نویسنده این نامه گفتنی است؛ سهیل عربی زندانی محبوس در زندان تهران بزرگ در تاریخ ۱۶ آبان ۹۲ بازداشت شد. او در ابتدا به دلیل نوشتههایش در فیسبوک به اتهام “سب النبی” (توهین به پیامبر) و “افساد فی الارض” به اعدام محکوم شد و پس از نقض این حکم به به ۷ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد. او در پروندهای دیگر به ۳ سال حبس تعزیری محکوم شد که با ادغام این دو پرونده مجازات آنها در سال ۹۷ به پایان رسید. آقای عربی در ایام حبس در سه پرونده دیگر به ترتیب به “۲ سال حبس، ۱ سال و ۸ ماه حبس و ۳ سال حبس محکوم شد. سهیل عربی در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۴ از زندان آزاد خواهد شد.