شیده لالمی
حال خیابان ولیعصر هیچ خوب نیست، خیابان، آسفالتها و اتوبوسهایش را نمیگویم: «چنارهایش». هرچند شب یکبار چند اصله درخت از شمار چنارهای کهنسال خیابان ولیعصر کم میشود. ماموران شهرداری میآیند با اره برقی و جنازه چنارها را میبَرند، آنها خشک شدهاند، نه در پیری که در جوانی. درخت چنار از درختانی است که اگر محیط برای آن فراهم شود عمر و رشد زیادی دارد، چنار امامزاده صالح که خاطرتان هست. حالا بیش از دو دهه است موضوع خزان زودرس چنارهای خیابان ولیعصر مطرح شده، کارشناسان محیطزیست و تشکلهای زیستمحیطی بارها به شهردار و شورای شهر و سازمان محیطزیست نامه نوشتهاند اما در این شهر که شهر پل و تونل و بزرگراه است، این دست نامهها بیاثرند.
در سالهای گذشته چندین مرحله بحث ساماندهی و رسیدگی به درختان خیابان ولیعصر مطرح شد البته درست همان زمانهایی که صدای رسانهها درآمد که حریق خزان زودرس در انتظار چنارهای خیابان ولیعصر است، مدیران همایش و نشست گذاشتند، طرح و برنامه نوشتند، مصاحبهها کردند، صدها برگ کاغذ، صدها خبر و صدها وعده و وعید اما نتیجه همه اینها چه شد؟ «هیچ».
در همین سالهای اخیر زمانی قرار بود طرح پیادهراهسازی خیابان ولیعصر مشتمل بر بخشهایی برای ساماندهی چنارهای این خیابان اجرا شود اما از آنجا که سنگفرشکردن خیابان آسانتر و پولسازتر از ساماندهی درختان بود، پیادهراهها را سنگفرش کردند و چنارها را رها. گفتیم با اجرای طرح ساماندهی پیادهراههای ولیعصر، چنارها هم نفسی تازه میکنند اما نه تنها نفس نکشیدند که مسقف شدن بخشهای زیادی از جویبارها و انباشت زباله زیر آنها نفس شمار دیگری از آنها را بُرید. سیمانی که شهرداری تهران بر بستر جویها ریخت امکان نفوذ آب به ریشه این درختان را کاهش داد و به جای آب، چنارها را با آب فاضلاب مغازهها و رستورانها و آب آلوده به انواع سموم مرگ موش آبیاری کردند. در مظلومیت چنارهای خیابان ولیعصر همین بس که وقتی خبر آمد موشها ریشههای چنارها را خوردهاند به جای اینکه مدیران نگران حیات درختان شوند، مدیر حوادث غیرمترقبه تهران در مصاحبهای گفت: «حالا که ریشههای این درختان خورده شده دیگر خطرساز شدهاند ممکن است با وزش بادی با سرعت ۱۰ کیلومتر هم حادثهساز شود!» شک ندارم اگر فشار افکار عمومی و دیدبانی رسانهها نبود و امر به تصمیم مدیران بود احتمالا دستور میدادند همه چنارهای این خیابان را گردن بزنند و خلاص!
براساس اطلاعات تاریخی هشتاد و اندی سال پیش هر سوی این خیابان به صورت زیگزاگی و نزدیک به هم ۳۰هزار درخت کاشتند، یعنی در هر متر دو درخت و در سرتاسر خیابان ۶۰هزار. پس از هفتدهه، آمار منتشرشده در روزنامه دولتی ایران به تاریخ ۱۶مرداد ۱۳۸۱ نشان داد، در خیابان ولیعصر تنها ۱۱۵۰۰ چنار باقیمانده بود ۹ سال بعد در پرونده ثبتی این خیابان به سال ۹۰ تعداد چنارهای این خیابان کمی بیش از هشتهزار اصله عنوان شد، این روزها نمیدانم از همان هشتهزار اصله درخت چند صد اصله را از بیخ بریدهاند.
پرونده خزان زودرس و حال ناخوش چنارهای خیابان ولیعصر سالهاست روی میز شورا و شهرداری تهران باز است. روزی نیست در ستون پیامهای مردمی روزنامهها یکنفر برای رسیدگی به وضع این درختان از مدیران خواهش و التماس نکند اما در تهرانی که شهر بزرگراههای دو طبقه و زیرگذر و روگذر است، صدای این شهروندان به کجا میرسد؟ صدای ما رسانهها به کجا میرسد؟
در تهران شبها صدای اره برقی میآید، ماموران شهرداری جنازه چنارها را میبُرند و میبَرند و یک روز بعد در کنار درختان از بیخ بریده شده، نهال چنارهای یکساله میکارند، لابد برای اینکه بگویند «ما به فکر این چنارها هستیم» نه، شما به فکر درختان این خیابان نبودید، شما نگاه پرحسرت مردمان را وقتی از کنار جنازه بیسر چنارها میگذرند، ندیدهاید. شما نمیدانید خیابان ولیعصر برای تهران و مردمانش یک خیابان نیست؛ «حافظه تاریخی تهران» است، یک اثر «تاریخی- طبیعی» است، «خاطره» و «نام و نشان» شهر است، شما که پشت میز شورا مثلا نماینده مردم بودید، شما که در شهرداری مدام از توسعه فضای سبز و احداث پارکهای جدید سخن گفتید، شما با این خیابان چه کردید؟
از: بهار