افشاگری مانیا اکبری درباره کیارستمی بود یا درباره خودش؟

سه شنبه, 4ام شهریور, 1399
اندازه قلم متن

kiarostami_081820.jpg

عباس جان کاش زنده بودى و این متن ساده ى عاجزانه را مى خواندى! یعنى روزى رسید که قدرت پیدا کنم در فضاى عمومى بنویسم؟ عباس جان من و تو یک عذرخواهى بزرگ به امین بدهکاریم.

مانیا اکبری نوشت:

عباس جان یادت هست هر شب منزل ما بودى و مى نشستى با ذوق صحنه هاى ضبط شده از زندگى خصوصى من را با پسر خودم و پسر همسرم تماشا مى کردى؟

همان فیلمهایى که به دلیل آشفتگى ها و علامت سوالهاى بیشمار به درخواست و آگاهى آن فکر مدرن یعنى روانکاوم، فیلمبردارى مى کردم. عباس جان چرا نفهمیدیم چرا امین در فیلم ها پر از خشم است؟ پر از فریاد است ؟ پر از درد است ؟ و به مادرش مى گوید “من کودکم نمى توانم از خودم نگهدارى کنم” چرا نفهمیدیم وقتى در فیلم ده شما، به خاله اش مى گوید : امین به بزرگترش توهین مى کند و مى گوید: خیلى نامردى عمو بهرام ! این عمو بهرام همان متجاوز به بدن و جان و روان اوست که او را با تهدید وادار به سکوت کرده بود او نامردى را آن زمان فهمیده بود اما چرا من و تو نفهمیدیم ؟
 
در فیلم مستندى که ساخته است به این نکات در فیلم تو اشاره مى کند . شرم بر ما باد ! چرا من و تو از دیدن آن صدها ساعت فیلم خانوادگى پیامها و درد یک کودک تحت فشار تجاوز را ندیدیم ؟!
عباس جان بعد هم درد آن کودک را کالا کردیم رفتیم روى فرش سرخ و تو لیوان شراب در دستت و من هم حیران در پرس کنفرانس کن و تازه پشت آن میز مقابل صدها خبرنگار جهانى فهمیدم باید بگویم دردها و رنج و فریاد کودکم را تو نوشتى و از بیست کودک تست بازیگرى گرفتى تا به امین من رسیدى و بعد از کنفرانس دستم را فشار دادى و گفتى : بهتر است کسى نداند این دعواها واقعى بوده است به نفع تو نیست ! من از هر سمت محکوم بودم ! من مقصرم، من مادر متهم هستم که چرا قدرت نداشتم ؟ چرا توان نداشتم؟ چرا شجاعت اکنون را نداشتم؟
 
تا که در همان پرس کنفرانس کن بگویم آن کودک، کودک من است ! این رنج و فریادى که با مراسم و تاج و تخت و بادیگارد و دوربین و فیلم و عکس و مردم راه انداختید، آن پسر زیباى چشم درشت که بر روى پرده عظیم فریاد مى کرد، درد تجاوزش را فریاد مى کرده پسر واقعى من است و نمى دانست دوربین روشن است و دردهاى واقعى یک کودک است و اما مثل اینکه باید باور کنیم و باور کند آن فریادها یک فیلم بود؟ عباس فیلم نبودددد ! درد واقعى یک کودک بود !
 
درد واقعى یک انسان بود ! باید باور کنیم آن رنج را تو کارگردانى کردى ؟ رنج و درد تجاوز آن جان و بدن را تو مصادره کردى حتى حق واقعى بودن هم به آن کودک ندادى! محصول آن رنج ستارههایى است که جدول تهیه کننده امکاتو و تو را پر مى کرد و عکس آن کودک هم با نام “مارلون براندویى جدید توسط کیارستمى ظاهر شد” روى جلد مجله ها پخش مى شد . آن درد تجاوز یک کودک بود که در دست مردم روى کاغذها در شهر کن مى چرخید
 
عباس جان! آقاى کارمیتس چقدر خوشحال بود درد کودکى پول مى شود! رابطه قدرت و نیروى فرداست با فرو دست همواره چنین بوده عباس جان! و روزى که شمشیر را از رو بستم که به این دروغ ادامه ندهیم من با احساس گناه تاریخى با پسرم و مردم و نسل آینده ویران خواهم شد مانند “رودن” که اعلام کرد “کملکلود” بیمار روانى است و قابل باور و اعتماد نیست با این برچسب مادر او را هم از جامعه طرد و تنها کردى. همچنان کارمیتس متصور است من دوره اى در تیمارستان به زنجیر بودم، آخر مى دانى حرف شما خدایان هنر و نوابغى نایاب حجت است. اول داستان هستیم عباس جان، امیدوارم روزى جرات سارا امتى را پیدا کنم و از چشمان مخفى شده پشت عینک بنویسم. حیف که نیستى !

از: گویا

 

به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.