چگونه انقلاب به انزوای ایران در میان کشورهای عرب انجامید
زوجی در سالها ابتدایی انقلاب ایران – HENGHAMEH FAHIMI / AFP
برای این که تأثیرات انقلاب ایران را در کشورهای عربی به ویژه در کشورهای همسایه آن بدانیم، لازم است اندکی به عقب برگشته طبیعت روابط ایران با همسایگان عربش را پس از مرحله دوم دولت پهلوی تا بعد از انقلاب بررسی کنیم.
مرحله دوم دولت پهلوی، همزمان است با استقلال برخی از کشورهای عربی خلیج فارس از امپراتوری بریتانیا.
در این مرحله، هرچند روابط ایران با این کشورها، برخلاف تصور بعضیها در سطح ایدهآلی قرار نداشت، اما آن قدرها هم تیره و تار نبود زیرا با وجود رقابت سیاسی و نژادی و به رغم اختلاف بر سر عربی بودن بحرین و جزایر سهگانه امارات و روابط با اسرائیل، به ویژه در روزهای جنگ اسرائیل و اعراب، همیشه راهحلهایی از کانالهای سیاسی و دیپلماسی، به دست میآمد و کشمکشها در چارچوب سیاسی باقی میماند و به عوامل و ابزارهای دیگر، کشیده نمیشد.
پس از پیروزی انقلاب در ایران و نشستن روحانیون بر اریکه قدرت، اعراب نگاه خوشبینانهای به نظام جدید داشتند که میتوانست باعث تقویت روابط اسلامی شود، به ویژه که رژیم جدید همواره شعارهایی را مبنی بر برادری اسلامی تکرار میکرد. اما در کمتر از دو سال اعراب متوجه شدند که خوشبینی آنها بیجا بوده و خطر رژیم جدید در ایران برای امنیت ملی اعراب، به مراتب بزرگتر از خطر رژیم گذشته است؛ زیرا رژیم جدید افزون بر عامل نژادی، عامل جدید دیگری را که عبارت است از فرقهگرایی مذهبی، وارد بازی سیاسی کرده است.
پیش از انقلاب ایران، عامل مذهب تأثیری در روابط اجتماعی جوامع چندمذهبی خلیجی نداشت، همچنانکه اثری از روابط مذهبی فرامرزی در آن هنگام دیده نمیشد، اما پس از انقلاب، بذر این اختلافات توسط رژیم ایران در این جوامع پاشیده شد؛ از این جهت امروز ما شاهد کشمکشهای مذهبی و نفرت طائفهای در جوامع عربی چندمذهبی هستیم، به ویژه در کشورهای عربی که دچار ناامنی و بیثباتیاند، مانند عراق و سوریه.
پدیده جدید دیگری که بعد از انقلاب ایران در صحنه سیاسی منطقه پدیدار شد، اوجگیری جنبش موسوم به اسلام سیاسی و استفاده ابزاری از دین برای دستیابی به اهداف و پروژههای سیاسی بود. همچنانکه طبقه جدید بهقدرترسیده در ایران پساانقلاب، به ویژه رهبران و بزرگانش از جنبش اخوان المسلمین مصر تأثیر پذیرفته بود و از چند دهه پیش از انقلاب، روابط نزدیک با این جنبش برقرار کرده بود و از راه نهضت ترجمه، اندیشههای اخوان المسلمین را در ایران ترویج میداد و شعارهای سیاسی آنها را تکرار میکرد، به همین ترتیب پس از پیروزی انقلاب، وقتی پیروان اسلام سیاسی در جهان عرب، همفکران ایرانی خود را بر اورنگ قدرت، مشاهده کردند، گرفتار وسوسه قدرت شدند و با الگوبرداری از انقلاب ایران، در پی آن بر آمدند تا نظامهای سیاسی در کشورهای عربی را دگرگون کنند و نظام جدیدی را همطراز نظام ایران بر شالوده آن بنیان گذارند. آنها مانند رژیم ایران گفتمان تبلیغاتی خود را بر محور مبارزه با امپریالیسم جهانی و دشمنی با غرب سامان دادند، تا افکار عامه و جوانان پر شوری را که از شکست مسلمانان رنج میبردند و تشنه پیروزی بودند به خود جذب کنند، هرچند به صورت توهمی و در محدوده سخنرانیهای توخالی.
تشنگی رسیدن به قدرت با تقلید از انقلاب ایران و از راه سیاست انقلابی، با اشکال گوناگون در جوامع عربی ظهور کرد. نخستین آن، گروه افراطگرایی بود با انگیزههای سیاسی و توهمات دینی که ادعا داشت لشکر مهدی آخر زمان است. این گروه به رهبری شخص مجهول و فریبخوردهای به نام جهیمان العتیبی، در سال ۱۹۷۹ دو هفته مسجدالحرام در مکه معظمه را به اشغال خود درآورد.
وجه مشترک میان ماجرای حرم مکی و آن چه در انقلاب ایران باب شد، استفاده ابزاری از عواطف دینی برای رسیدن به اهداف سیاسی بود. این یک نوع ایدئولوژی سیاسی است که میتوان آن را اسلام سیاسی نامید.
سومین پدیدهای که پس از انقلاب ایران در منطقه ظهور کرد، پدیده تروریسم و تشکیل هستههای تروریستی بود که کنشگران بیدولت خوانده میشوند. چنان که از آغاز دهه هشتاد قرن گذشته، رژیم ایران اقدام به تشکیل شبهنظامیان افراطگرا کرد؛ از حزب الله لبنان شروع تا حزب الله حجاز، حزب الله بحرین، شبه نظامیان زینبیون و فاطمیون، حشد الشعبی عراق و سرانجام لشکر جهانی تشیع.
چند سال پیش روزنامه «الشرق الوسط» بخشی از گزارشی را منتشر کرد که از سوی اداره خاور نزدیک سرویس اطلاعاتی سی آی ای، در ۱۹۷۹ صادر شده بود. بر اساس این گزارش تحلیلگران سی آیای تأکید کرده بودند که ایران اقلیتهای شیعه در کشورهای عربی با اکثریت اهل سنت را در خدمت برنامههای توسعهطلبانه خود درآورده است تا امنیت و ثبات این کشورها را برهم زند. در این گزارش آمده است که ایران ابتدا تلاشهای خود را در میان اقلیتهای شیعه در بحرین و کویت به قصد براندازی دولتهای این دو کشور، متمرکز کرده بوده است.
پدیده تشکیل گروههای مسلح، تأثیر بزرگی روی برخی از جوانان در کشورهای عربی گذاشت که در نتیجه آن، بسیاری از آنها به سازمانهای مختلفی جذب شدند که «صحوه» یا بیداری خوانده میشوند و ایران با تمجید فراوان آنها را «بیداری اسلامی» مینامد. البته درست است که جنگ افغانستان در ظهور این پدیده، نیز نقش داشت، اما ریشههای آن که با شور و احساسات دینی لجام گسیخته همراه بود، از انقلاب ایران و سازمان اخوان المسلمین، آب میخورد و همه آنها در زیر چتر اسلام سیاسی جای میگیرند.
رژیم ایران تاکنون از ابزارهای مختلف برای صدور انقلاب و تحقق پروژه توسعهطلبانه خود استفاده میکند. مهمترین ابزار ایران در این راستا، بهرهبرداری از انگیزههای فرقهای شیعه است، اما محرک اساسی آن در مقابله با اعراب، عامل قومی و نژادی است. رژیم ایران برای این که افکار عمومی مردم را در داخل، با پروژههای خارجی خود هماهنگ سازد، با تکیه بر تاریخ و جغرافیا، گذشته امپراتوریهای فارسی را بازگو میکند و با تبلیغات زهرآگین، تصویر منفی از چهره اعراب در انظار مردم ایران ارائه میدهد. البته رژیم ایران به گونه نسبی در این راه موفق هم بوده است.
از: ایندیپندنت