دکتر مصدق در راهیابی استقلال ایران

دوشنبه, 5ام آبان, 1399
اندازه قلم متن

علی­محمد اسکندری­جو

اگر نخواهیم تاریخ معاصر را ابزار جناحی و سیاسی یا حتی بازی کودکان تصور کنیم که من شاه شوم و تو نیز مصدق و برخی هم توده ای شوند که به سوی ”کرملین“ شعار مرگ بر شاه و مصدق دهند؛ اگر نخواهیم پاسخ “هگل“ فیلسوف نامدار آلمان را دهیم که ما ایرانیان گاهی تاریخ می خوانیم که شاید از تاریخ بیاموزیم، آنگاه خواهی نخواهی باید پذیرای این حقیقت شویم که جنبش ملی شدن صنعت نفت، برداشتن یک گام بلند سیاسی برای استقلال ایران بود تا یک کارزار اقتصادی. نفت، ملی نشد که بابت آن نان به سفره ایرانی آورده شود؛ نفت ملی شد تا فرآیند استقلال ایران آغاز شود. از سوی دیگر ملی شدن این صنعت، نخستین جنبش سیاسی در خاورمیانه هم بود؛ کارزاری که گرچه نافرجام شد اما اراده ملی را در منطقه علیه سلطه انگلیس برانگیخت.

 استقلال ما روزی به خطر افتاد که کوشیدند آرمان مصدق را از حافظه جمعی ما پاک کنند. شگفتا! آن اندازه که ملی شدن نفت به حیثیت و اعتبار سیاسی بریتانیا در جهان لطمه زد به ارزش سهام این شرکت در بورس لندن آسیب نزد. به این سبب تاکید دارم دکتر مصدق و تیم او بود که در راهیابی استقلال کشور از شعبه ایرانی کمپانی هند شرقی خلع ید کرد. دکتر مصدق یک هفته بعد از ملی شدن نفت به دولت انگلیس اعلام کرد که آماده مذاکره برای پرداخت غرامت یا سهم انگلیس است؛ به دلیل اعتبار نخست وزیر ایران و اعتماد به سخن او بود که سهام شرکت در بورس لندن فرو نریخت به گونه ای که سهام داران حقوقی و حقیقی از فروش سهام منصرف شدند. سهام شرکت نفت بر اثر خبر ترور تیمسار رزم آرا نخست وزیر بیش از اعلان ملی شدن نفت ریزش داشت.

لازم به اشاره است استقلال هند به زعامت آن هندوی نجیب (مهاتما گاندی) و انحلال کمپانی هند شرقی به مثابه تنها نهاد منافع انگلیس در هندوستان برای دکتر مصدق و یاران او یک انگیزه قوی شد تا آنها هم در ایران به سلطه شعبه هند شرقی به عنوان نهاد حافظ منافع بریتانیا در سرزمین ما پایان دهند. بنابراین ترور آن هندوی نجیب و محاکمه و مجازات این نجیب زاده آیا ضربه به استقلال نیست؟ امروز هم که دکتر مصدق به ”حبس“ تاریخی گرفتار است آیا رهایی او باید تابع حافظه تراژی جمعی باشد؟

 از ترکمنچای تا مصدق، نظامیان دون پایه کمپانی هند شرقی که در استخدام رسمی شرکت بودند با نظر مدیر عامل به عنوان مستشار و سفیر و کاردار از هندوستان به ایران سرازیر می شدند. اعزام شدگان کمپانی تاراج هند و ایران در بازگشت به لندن به القاب عالی جناب و حضرت اشرف مفتخر شده و در ایام بازنشستگی از رانت و مزایای دولت فخیمه هم بهره مند می شدند. انگلیس (بجز در شرایط بحرانی) اصولا ایران را در اندازه ای نمی دید که بخواهد دیپلمات آموزش دیده و با تجربه به کشور ما اعزام کند بلکه از شرکت تاراج هند شرقی می خواست چند نظامی دون پایه را به عنوان دیپلمات و نماینده بریتانیا به ایران اعزام کند.

 در دو عهدنامه شرم آور گلستان و ترکمنچای همان مستشاران نظامی کمپانی هند شرقی بودند که طرف مشورت عباس میرزا شدند. طرفه اینکه منشی ژنرال پاسکویچ فرمانده کل قفقاز (الکساندر گریبایدوف که در سفارت روسیه در تهران مثله شد) از سروان مکدونالد کنسول جوان انگلیس در تبریز می پرسد که آیا او به دولت روس کمک می کند که آنها هم یک کمپانی هند شرقی مدل روسی در تبریز تشکیل دهند! بی سبب نیست که برای ریشخند به استقلال ایران در عهدنامه، دو ماده کاپیتالاسیون و حفظ نظام (ادامه سلطنت در ایل قاجار) گنجانده شد. پنداری زنده یاد عباس میرزا ولیعهد در مذاکره با الکساندر گریبایدوف اندکی دچار ”لقوه“ ذهن و زبان شده که اصرار بر ولیعهدی فرزندش دارد تا علیرغم جدایی نیمی از خاک ایران اما نظام همچنان حفظ شود! آنچه امروز در قره باغ خونین می گذرد اثر همان ایده کمپانی هند شرقی مدل روسی است که دستیار پاسکوویچ مبتکر آن شد.

 در اسفند ۱۳۲۹ خورشیدی دو روز پس از ترور تیمسار رزم آرا نخست وزیر که نتوانست نمایندگان شرکت نفت ایران و انگلیس را راضی به تقسیم پنجاه پنجاه درصدی سود فروش نفت کند، به پیشنهاد تیم دکتر مصدق رئیس وقت کمیسیون نفت مجلس شورا این صنعت ملی اعلام می شود. البته دو ماه بعد دولت انگلیس (دارنده پنجاه و یک درصد سهام شرکت) که از آرمان سیاسی مصدق آگاه است پیشنهاد پذیرش پنجاه پنجاه را می پذیرد که او در پاسخی قاطع و با کنایه به لندن اعلام می کند چنانچه انگلیس از آن پس در مکاتبات عنوان ”شرکت ملی نفت ایران“ را ذکر نکند وی هرگز به پیام ها پاسخ نخواهد داد. دولت انگلیس با طعنه به دکتر مصدق در مکاتبات اصرار بر ذکر نام قبلی داشت؛ شرکتی که در کتاب اسرار خانه سدان (نوشته اسماعیل رائین) گویی شعبه ای از کمپانی هند شرقی در تهران بود که در بسیاری از حوادث و فجایع سیاسی در ایران نقش داشت. در پیشینه کمپانی هند شرقی و شعبه ایرانی آن اشاره کنم که نقش سیاسی امنیتی این دو نهاد بیگانه بسیار فراتر از منافع اقتصادی انگلیس در کشور ما بود. این کمپانی که در فرهنگ سیاسی به ”دولت تجاری“ مشهور شده و من این دولت را “شرکت سهامی تاراج ملت” می نامم ارتش مجهزی داشت که در خدمت این شرکت بود. بی سبب نیست که بسیاری از دولت ها در واقع شرکت های سهامی تاراج هستند که از کمپانی هند شرقی الگو برداری می کنند.

گردان اعزامی کمپانی هند شرقی رضا شاه را در تهران از فرماندهی کل قوا خلع مقام و درجه کرد. گردان دیگر از این کمپانی، کودتاگران عراقی را در بغداد سرکوب کرد که در نتیجه فرار کودتاچی ها به تهران، رضاشاه به عقوبت پشتیبانی از آنها گرفتار شده و به دورترین جزیره تبعید گشت. این گردان که نگهبان خط لوله نفت آبادان بود اما تمام هزینه معیشت آن و پرداخت حقوق و مزایا به عهده شرکت نفت ایران و انگلیس سپرده شد و نه به حساب دولت بریتانیا علیرغم آنکه ایران خواهان حضور این نیرو در خوزستان نبود.

سه مامور امنیتی کمپانی هند شرقی در پوشش ژنرال به اصفهان رفته و تیمسار زاهدی استاندار را دستگیر و به زندانی در اورشلیم فرستادند. در جنگ بین الملل اول ”ویلهلم واسموس“ جاسوس آلمانی طرح انفجار دو خط لوله نفت آبادان و بوشهر را اجرا نموده سپس از بازداشتگاه نیروی اعزامی کمپانی هند شرقی از ایران گریخت. این بار نیز هزینه اقامت نیروی انگلیسی توسط همان شعبه ایرانی کمپانی هند شرقی تامین می شد. همان کمپانی همچنین ”شیخ خزعل“ را عضو انجمن فراماسونی نموده و برای او خلعت و نشان عالی را فرستاد و من در حیرت و حیرانم که شیخ ایرانی را با فراموشخانه هند شرقی چه کار! البته در لیست بلند بالای چاکران و فراماسون های کمپانی هند شرقی، شیخ بحرین نیز دیده می شود که با پیدایش نفت در آن منطقه و نابودی تدریجی پرورش مروارید، با پشتیبانی و رضایت کمپانی هند شرقی اندک اندک ساز جدایی از ایران نواخت. این چند اشاره را آوردم تا نشان دهم آن زمان نفت و استقلال و شیخ اهواز و شیخ بحرین همه زیر بیرق شعبه ایرانی کمپانی هند شرقی بودند.

 سخن پایانی اینکه برخی ”پیر ایران“ را ارج نمی نهند که البته ملالی نیست جز اندکی انصاف. با این حال شایسته نیست اینجا و آنجا علیه او تیغ از رو بسته تا به زعم خویش در مقاله و مصاحبه، علیه وی سخنی سخیف گویند و اتهامی ناروا زنند تا از این نمد نفرت پراکنی شاید کلاهی بسازند؛ پیر آزاده ای که همچنان در تاریخ معاصر ایران حبس شده است. بیاییم تاریخ را جدی بگیریم و آنرا بازیچه این و آن نسازیم؛ بیاییم این “کلیشه” و ادعای زشت را رها کنیم که منظور از تاریخ همان دوران ایران باستان و خزعبلات شووینیستی است. بیاییم ضرورت دیالوگ و گفتمان تاریخ را درک کنیم تا شاید روزی ایران غرق در حافظه تاریخی را به ایران سرشار از آگاهی تاریخی اعتلا دهیم. این روزها آسان است قلم در قلیا زدن و تیری از فلاخن نقد انداختن و ”ننگ“ بر چهره حریف نشاندن. من اما سالهاست قلم در ”آمه“ ایران می زنم، میهنی که شعاع آن همان چند فرسخی خانه و ”شوونیسم“ کور این قوم و آن قبیله و عشیره نیست بلکه شعاع آن به بزرگی استقلال ایران است؛ استقلالی که پیر نجیب ایران پیشگام آن شد. بااین حال امروز برخی پروا (شرم) و شرف قلم و زبان ندارند و بجای نقد کردار و پندار او اما ترهات می نویسند و می گویند.

استکهلم پاییز ۲۰۲۰   http://pouranblog.blogspot.com/2010/12/blog-post_18.html


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. آقای اسکندری‌ جوی گرامی. عده ای پیر مرد عزیز و وطن پرست را ارج نمینهند و عده ای هم از وی بت می سازند و انگار که ایشان اصلا اشتباه نکرده اند. علت بی عملی و از دست دادن ابتکار عمل در کودتا از جانب مصدق و ملیون چه بود؟ در صورتی که شاه فراری و همه امکانات دست کابینه مصدق و ملیون بود. انگار هیچ مرکزیتی آن روزها وجود نداشته که اوضاع را تجزیه و تحلیل کند و از وقوع حوادث با تصمیمات لازم پیشگیری کند. این جور که از گفته ها و نوشته ها میشود برداشت کرد کنشی در کار نبوده و هر دستور یا جابجایی واکنشی بوده در مقابل کاری انجام شده.
    با احترام پرهام